آیا وزیر صنایع باید یک مهندس باشد؟ وزیر بهداشت باید یک پزشک باشد؟ وزیر کشاورزی باید یک متخصص کشاورزی باشد؟
کیومرث اشتریان در شرق نوشت: آیا وزیر صنایع باید یک مهندس باشد؟ وزیر بهداشت باید یک پزشک باشد؟ وزیر کشاورزی باید یک متخصص کشاورزی باشد؟ برای بسیاری، پاسخ به این پرسشها مثبت و بلکه بدیهی است و تصور میکنند هر وزیری باید در موضوع وزارتخانه خود متخصص باشد؛ هرچند که یک وزارتخانه معمولا تخصصهای زیادی را در بر میگیرد و با فرض تخصص، یک وزیر تنها میتواند در یکی از صدها موضوع یک وزارتخانه متخصص باشد و در بقیه موضوعات همان وزارتخانه، اگر عوام نباشد، حداقل سررشتهای هم ندارد. پرسش کلیتری که در این زمینه باید طرح کرد، این است که تخصص لازم برای حرفه وزارت چیست؟
چه تخصصی به کار وزیریکردن میآید؟ موضوع علم پزشکی، بدن انسان است؛ درحالیکه موضوع وزارت بهداشت، برنامهریزی برای نظامهای سلامت، بودجه، مدیریت نیروی انسانی و اموری از این قبیل است. هر چند که «آشنابودن» با حرفه پزشکی یا متخصصبودن در یکی از دهها تخصص حوزه علم پزشکی، ممکن است مفید باشد؛ اما برای مدیریت نظامهای بهداشتی، اساسا نه شرط لازم است و نه کافی! البته، گاه پزشکبودن برای وزارت بهداشت مضر هم هست. بههمینسان، موضوع علم کشاورزی شامل موضوعاتی مانند کاشت، داشت و برداشت است؛ درحالیکه «وزیریکردن» در وزارت کشاورزی مستلزم مدیریت و برنامهریزی در حوزه کشاورزی است که اساسا از جنس دانش کشاورزی یا زراعتکردن نیست! همین منطق درباره دیگر وزارتخانهها نیز کموبیش صادق است.
ازاینرو لازم است درباره چیستی «تخصص وزارتی» کنکاش کرد: البته لازم به توضیح است ما در اینجا درباره همه ویژگیهای یک وزیر سخن نمیگوییم؛ بلکه سخن ما معطوف به تخصص وزارتی است.
یکم-تبحرداشتن در نظریههای سیاستی مرتبط با وزارتخانه: نخستین تخصص لازم برای یک وزیر، «توان تدبیر نظری» برای پیشبرد امور وزارتخانه است. یک وزیر باید درکی نظری از حوزه وزارت خویش داشته باشد و بتواند مهمترین مدلهای حکمرانی مربوط به وزارتخانه خویش را فهم کند و توان کاربردیکردن و بومیکردن آن را داشته باشد. برای مثال، ترجیح یک حوزه صنعتی نسبت به حوزههای دیگر یا منطق و مدل پیشرفت در یک حوزه صنعتی (اعم از صنایع نساجی یا صنایع غیرفلزی یا فناوری و ارتباطات و اطلاعات) نیازمند تحلیل فنی، اقتصادی، تاریخی و اجتماعی است که در قالب یک نظریه سیاستی یا مدیریتی سامان مییابد. نظریهپردازی مختص فیلسوفان و محافل آکادمیک نیست؛ یک وزیر اگر نظریه پرداز نباشد، حداقل باید درک روشنی از نظریههای سیاستی در حوزه کاری خویش داشته باشد. بسیار سادهلوحانه است که فکر کنیم وزارتخانههای کشورهای پیشرفته، صرفا درگیر کارهای روزمره هستند. اغلب سیاستهای این وزارتخانهها واجد مدلهای سیاستی هستند.
دوم-تبحر در مدیریت دانشهای مرتبط با وزارتخانه: یکی دیگر از تخصصهای لازم برای یک وزیر، توان مدیریت دانشهای گوناگون مرتبط با وزارتخانه و استخراج راهحلها از مجموعههای مشاورهای خویش است. یک وزارتخانه بهلحاظ تنوعی که دارد، با متخصصان و کارشناسان گوناگونی در ارتباط است. از بودجه و برنامهریزی گرفته تا تخصصهای خُرد و موضوعی خاص در یک وزارتخانه باید تلفیق و ترکیب و تزاحمزدایی شوند تا بتوان سیاستها و اقدامات ضروری را از درون آن استخراج کرد.
هنر یک وزیر در آن است که بتواند مدیریت دانش لازم را انجام دهد. منابع دانشی، منابع حرفهای، منابع تجربهای و افکار گوناگون، مانند منابع مالی و منابع اداری، نیازمند مدیریتاند. این یک خلأ بزرگ در نظام مدیریتی ماست که توان مدیریت این دانشها را نداریم و بلکه اساسا خودآگاهی نسبت به آن اندک است. مدیریت منابع را منحصر در منابع مالی و اداری میدانیم و آن را به منابع دانشی، تسری نمیدهیم.
مدیریت تخصصها و فنون ودانشهای گوناگون درون یک وزارتخانه، خود یک حرفه، تخصص و مهارت است که نیاز به تمرین و تبحر دارد. چنین تخصصی اساسا دیده نمیشود و در دانشگاهها هم به صورت شفاف تدریس نمیشود. مؤسساتی هم متکفل پرورش افراد براساس این معیارها نیستند؛ نتیجه آن میشود که در درجه نخست، ترجیح ما برای وزارت بهداشت یک متخصص مغز یا گوارش است، یا برای وزارت آموزشوپرورش به سراغ یک متخصص آموزش ابتدایی میرویم، یا برای سکانداری وزارت کشاورزی ممکن است ترجیح ما یک متخصص «علفهای هرز»، که یکی از تخصصهای مهم و ارزشمند حوزه کشاورزی است، باشد و به این توجه نمیکنیم که تخصص علفهای هرز، فقط یکی از صدها تخصصی است که در حوزه وزارت کشاورزی است و ضرورتا ربطی به مدیریت کشاورزی ندارد.
سوم- تخصص سیاسی: منظور من از تخصص سیاسی، داشتن مدرک دکترای علوم سیاسی یا سیاستگذاری عمومی نیست؛ بلکه مقصود این است که مدیریت در بخش دولتی در واقع اعمال قدرت سیاسی در محیطی پر از تزاحم منافع است. سیاست اساسا دانش قدرت، اعمال قدرت و نفوذ و اداره است. عرصه دولت و درون آن عرصهای است که قدرتهای گوناگون اجتماعی در آن به تجلی میرسند. توان ایجاد تفاهم، اجماعسازی، کسب رضایت نسبی، متقاعدسازی فردی و اجتماعی، هماهنگسازی قدرتها و شکلدهی اراده سیاسی، از مهمترین کارکردهای دولتهاست که از سوی سیاستمداران حرفهای محقق میشود. درواقع اصلیترین مشخصههای کارآمدی یک دولت، توان آن در شکلدهی و شکلگیری اراده سیاسی است.
در غیراینصورت، نیروهای متکثر درون دولت و حکومت که به واگرایی گرایش دارند، دولت را به اضمحلال میکشانند. «تخصص سیاسی» یک فن و هنر است که متأسفانه به دلیل نبود دانش و خودآگاهی کافی نسبت به آن، بسیاری را دچار انحراف و اعوجاج کرده است. متأسفانه برخی، سیاستورزی یک وزیر را به منزله توان فریبکاری، باجدهی به اینوآن، نفاق، چندچهرگی و... گرفتهاند. یکی از مشکلات که بهویژه در دو دهه اخیر جامعه ایران بروز بیشتری یافته است، این است که سیاستورزی را با فریبکاری، دریدگی، دغلبازی و ناجوانمردی، یکسان تلقی کرده و این، تبدیل به الگوی فعالیت سیاسی برخی جوانان شده است. فراموش نکنیم صداقت بهترین سیاست است و سیاستورزی، تواناییها و مهارتهای حرفهای خود را میطلبد. نتیجه سخن آنکه، اولا، ضروری است یک وزیر توان استفاده از نظریه و مدل در حوزه زیرمجموعه خویش را داشته باشد؛ البته این به آن معنا نیست که وزیر نظریهپرداز دانش مدیریت یا سیاستگذاری باشد. ثانیا، یک وزیر باید همانگونه که منابع مالی و اداری را مدیریت میکند، باید بتواند دانش سازمانی و غیرسازمانی را نیز برای تحقق مقاصد سیاستی مدیریت کند. و ثالثا، یک وزیر باید کفایت
لازم را برای ایجاد اجماع سیاسی داشته باشد. البته فهرست این تخصصها به این سه موضوع محدود نمیشود. جامعه سیاسی نیازمند بحث و گفتوگو در اینباره است.
آیا وزیر صنایع باید یک مهندس باشد؟ وزیر بهداشت باید یک پزشک باشد؟ وزیر کشاورزی باید یک متخصص کشاورزی باشد؟ برای بسیاری، پاسخ به این پرسشها مثبت و بلکه بدیهی است و تصور میکنند هر وزیری باید در موضوع وزارتخانه خود متخصص باشد؛ هرچند که یک وزارتخانه معمولا تخصصهای زیادی را در بر میگیرد و با فرض تخصص، یک وزیر تنها میتواند در یکی از صدها موضوع یک وزارتخانه متخصص باشد و در بقیه موضوعات همان وزارتخانه، اگر عوام نباشد، حداقل سررشتهای هم ندارد. پرسش کلیتری که در این زمینه باید طرح کرد، این است که تخصص لازم برای حرفه وزارت چیست؟
چه تخصصی به کار وزیریکردن میآید؟ موضوع علم پزشکی، بدن انسان است؛ درحالیکه موضوع وزارت بهداشت، برنامهریزی برای نظامهای سلامت، بودجه، مدیریت نیروی انسانی و اموری از این قبیل است. هر چند که «آشنابودن» با حرفه پزشکی یا متخصصبودن در یکی از دهها تخصص حوزه علم پزشکی، ممکن است مفید باشد؛ اما برای مدیریت نظامهای بهداشتی، اساسا نه شرط لازم است و نه کافی! البته، گاه پزشکبودن برای وزارت بهداشت مضر هم هست. بههمینسان، موضوع علم کشاورزی شامل موضوعاتی مانند کاشت، داشت و برداشت است؛ درحالیکه «وزیریکردن» در وزارت کشاورزی مستلزم مدیریت و برنامهریزی در حوزه کشاورزی است که اساسا از جنس دانش کشاورزی یا زراعتکردن نیست! همین منطق درباره دیگر وزارتخانهها نیز کموبیش صادق است.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر