همین امروز، همین حالا، کمک کنید ...
بچهها از فرط مشکلات دچار افسردگی شدهاند و به کمک فوری نیاز دارند، آنها باید زودتر از خانواده مادریشان جدا شوند. لطفا در صورتی که میتوانید به این خانواده کمک کنید هر چه سریعتر با جمعیت امام علی(ع) تماس بگیرید
م جله ایده آل : بچهها از فرط مشکلات دچار افسردگی شدهاند و به کمک فوری نیاز دارند، آنها باید زودتر از خانواده مادریشان جدا شوند. لطفا در صورتی که میتوانید به این خانواده کمک کنید هر چه سریعتر با جمعیت امام علی(ع) تماس بگیرید
دردهای مادر
پدرشان معتاد بود، بنابراین تعجبی نداشت که مادر تمام هزینههای زندگی را برعهده بگیرد، آن هم با کارگری در منازل مردم؛ پاک کردن سبزی، پرستاری کردن از بچهها و سالمندان. تمام امیدش به بچههایش بود، برای همین درد تومور مغزیاش را تا جایی که توانست، تحمل و کار کرد تا این بچهها بتوانند درس بخوانند و نیازی به کار کردن نداشته باشند. بالاخره کار بیماریاش به جایی رسید که تحمل درد برایش امکانناپذیر شد. با هزینهای که خانوادهاش تقبل کردند عمل جراحی انجام و دردش آرام شد. اما درد بزرگتری همچنان باقی بود؛ شوهر معتادش آزارشان میداد.
طلاق هم نجاتشان نداد
۲ سال پیش بود که تحمل مادر تمام شد و تصمیم به جدایی گرفت. شوهر معتادش هر روز آزارش میداد تا به جایی رسید که ترجیح داد اسمش مطلقه شود و بچههایش اسم پدر را بالای سرشان نداشته باشند، بنابراین از همسرش طلاق گرفت و ساکن طبقه بالای خانه مادری اش شد. با وجود اینکه بعد از عمل جراحی توان جسمیاش کم شده بود اما به کار کردنش ادامه داد. انواع و اقسام کارهای منازل را انجام داد تا ۲ فرزند باهوشش همچنان شاگرد اول بمانند. کمکم داشتند به زندگی امیدوار میشدند که اتفاق تازهای همه چیز را عوض کرد...
پدری که دایی را کشت
۶ ماه بعد از این اتفاقات، درست وقتی که زندگیشان داشت به ثبات و آرامش میرسید سر و کله پدر دوباره پیدا شد و به بهانه اینکه میخواهد ترک کند، درخواست کرد همسر سابقش را ببیند. اما مادر قبول نکرد و به او گفت که میخواهد بچههایش سالم بار بیایند. بعد از اینکه پدر هم چنان پافشاری کرد، دایی بچهها، جوان ۲۴سالهای که بچهها به او بسیار وابسته بودند تصمیم گرفت با داماد سابقشان صحبت کند. با هم قرار گذاشتند. پدر بچهها وقتی میبیند برادرزن سابقش تنها آمده بسیار عصبانی شده و با او گلاویز میشود. شاهدان عینی ماجرا میگویند جوان بیچاره تلاش بسیاری کرد تا با صحبت، مرد را به آرامش دعوت کند اما جواب این دعوت ضربات چاقویی بود که در شکم او فرود آمد. پدر بچهها فرار کرد. دایی را به بیمارستان رساندند اما ضربات کاری بودند و او هنوز به بیمارستان نرسیده فوت کرد.
غم یک دنیا روی شانههای آنها ست
بعد از مرگ دایی جوان، سیلی از مشکلات تازه بر سرشان ریخت. اهالی محل پدرشان را دستگیر کردند و به پلیس تحویل دادند. اما این دستگیری داغ مادربزرگشان را خاموش نکرد. حالا کار به جایی رسیده که پدرشان در دادگاه انتظار حکمش را میکشد. مادرشان بدحال است. مادربزرگشان دچار جنون شده است، گهگاهی از خانه بیرون میرود، موهایش را میکند و رو به نوههایش داد میزند که شما قاتل هستید، پدر شما پسرم را کشت، از اینجا بروید! از طرف دیگر داییشان تازه عقد کرده بود و قرار بود ۲ماه بعد از آن اتفاق ازدواج کند. خانواده نوعروسش هم داغدار شدهاند و حرف و حدیث پشتسر این بچهها و مادرشان از همه طرف سرازیر میشود. بچهها ماندهاند و غصه پدری که قاتل شد، دایی عزیزشان که عاشقش بودند و از دست رفت و مادربزرگی که دلش نمیخواهد آنها را ببیند.
از مادرشان خواستهاند شیر گاز را باز بگذارد
با این شرایطی که پیش آمده کلمه آشفته برای توصیف وضعیت روحی بچهها و مادرشان بسیار کم است. آنها باید از خانه مادربزرگشان بروند اما نه پولی دارند نه امنیت خاطری. وضعیت به جایی رسیده که چند روز پیش بچهها ناامیدانه پیش مادرشان میروند و از او میخواهند شب شیر گاز را باز بگذارد، قرص خواب بخورد که چیزی نفهمند و تا صبح هر سهشان با هم بمیرند. آنها گفته بودند از این زندگی بیزارند و اگر مادرشان این کار را بکند از او ناراحت نخواهند شد. فکر نمیکنم نیازی به توصیف حال مادری باشد که این خواسته را از بچههایش بشنود. سعی کرده بود آنها را دلداری بدهد، اما واقعیت این است که خودش هم دیگر امیدی ندارد.اما ما امید داریم به یاری تک تک شما.
برای کمک به این خانواده با شمارههاي جمعيت امام علی(ع) ۲۳۰۵۱۱۱۰- ۲۳۰۵۱۷۰۹ تماس حاصل فرماييد.
نظر کاربران
Barelaha nazari befarma..... Ammmin.
تورو خدا بيايم همه مون كمك كنيم. مهم نيتمونه. حتي اكه شده به مقدار خيلي كم. قطره قطره جمع گردد...
سلام
من یه دانشجوهستم که فرزندبزرگ خونم والان دانشگام در رشته مهندسی کامپیوترمشغول به تحصیل هستم
اما پدرم کارگره دیگه توان کارکردن نداره
تحت هیچ نهادکمکی چه دردانشگاه وچه در جایی دیگه نیستیم
اگه دلتون میسوزه ومرد عمل هستیدبه ما آدما کمک کنید.
سلام . من هر ماه یه مبلغی رو به موسسه محک کمک می کردم تا 3ماه قبل هم این کار رو می کردم ولی الان 3ماه هست که این افتخار به خاطر مریضی و تو خونه موندن ازم سلب شده می خواستم ازتون خواهش کنم یه قسمتی تو سایتتون بزارید که بشه به این بچه ها کمک کرد آخه الان تنها راه ارتباط من با دنیای بیرون از خونه سایت شما هست . خواهش می کنم ازتون عاجزانه می خوام بهم کمک کنید. اگر انجام دادید حتما از طریق ایمیل بهم خبر بدید . ممنون