بورکینی فرانسوی و کنسرت ایرانی
روزنامه اعتماد در یادداشتی درباره لغو کنسرت ها نوشت: «مخالفت اصلی که مانع از برگزاری کنسرت میشود از سوی افرادی صورت میگیرد که واجد شأن حقوقی نیستند. ادبیات حقوقی و قانونی نیز در اظهارات مخالفان دیده نمیشود.
مسوولان متولی کنسرتها نیز به جای آن که از منطق حقوقی استفاده کنند از طریق سازش وارد میشوند. سازش بد نیست که خوب هم هست ولی نه درباره حقوق عمومی مردم که کسی حق سازش ندارد و در صورت انجام باید تا آخر راه که نفی حقوق عمومی است پیش برود.»
«به نظر میرسد که دو جامعه ایران و فرانسه از دو نقطه مقابل یکدیگر هر چند به یک نتیجه ناخواسته در حال حرکت هستند ولی در عین حال تشابهاتی نیز میان آنها هست. یک جامعه دچار فوبیای بنیادگرایی شده و در نتیجه میکوشد با هر نمادی که جامعه را به یاد بنیادگرایان افراطی میاندازد مبارزه کند و تا آنجا پیش میرود که لباس زنان مسلمان را که برای حضور در سواحل فرانسه طراحی شده و بورکینی نامیدهاند، ممنوع و پوشیدن آن را مشمول جریمه میکند و مهمتر این که پلیس جلوی چشم دیگران، این زنان را مجبور به درآوردن آن لباس میکند و جالب این که زن نیز بدون مقاومت و براساس قانون آن را انجام میدهد.
هنگامی که خوب بنگریم، شاید به این نتیجه برسیم که بورکینی اگر چه لباس زنان مسلمان است و میتوان آن را نشانه گرایش به اسلام و در بدترین حالت به بنیادگرایی داعشی ربط داد ولی در واقع کوششی برای جذب و هضم شدن زن مسلمان در جامعه سکولار فرانسه نیز هست. اگر بورکینی نباشد، زنان مسلمان کنار دریا نخواهند رفت و فرزندانشان را نیز نمیبرند و کمکم جدا از جامعه فرانسوی میشوند، همچنان که بسیاری از مهاجران مسلمان در فرانسه چنیناند. پس عقل اقتضا میکند که فرانسویها برای جذب مهاجران در جامعه فرانسه اقداماتی را انجام دهند و اگر هم بورکینی را مسلمانان طراحی نمیکردند، خودشان باید آن را طراحی میکردند ولی به نظر میرسد که جامعه فرانسه نیز دچار نوعی رفتار عوامانه و نابخردانه شده است و البته به دلیل وجود برخی نهادهای مهم و دادگاههای مستقل میتوانند جلوی اقدامات عملی را بگیرند ولی جلوگیری از این اقدامات نافی وجود آن حس عمومی نیست؛ حسی که دیر یا زود و در یک اتفاق دیگر خود را نشان میدهد. نکته جالب این که بیشترین بهره را از اقدامات مذبور، همان گروه داعش میبرد ولی این حس در مردم فرانسه به هر دلیلی وجود دارد. حسی که در بریتانیا کمتر دیده میشود.
در طرف مقابل یعنی در ایران نیز از ترس سکولاریسم میکوشند با تمام مظاهری که گمان دارند مروج یا زمینهساز سکولاریسم است به هر طریقی مقابله کنند. هر چند در اینجا چنین خواستی عمومی و گسترده نیست و فقط قشر محدودی مروج آن هستند ولی همین تعداد نیز توجه نمیکنند که جلوگیری از این برنامهها بیش از این که به نفع فرهنگ رسمی و غالب و مورد نظر آنان باشد، به ضرر آن است و گروه وسیعی را از آنان دور میکند. ایجاد تضاد و دوگانگی میان کنسرت قانونی و اسلام، لزوما به نفع مخالفان کنسرتها تمام نخواهد شد؛ همچنان که در گذشته نیز تضادهای مشابه به چنین نتیجهای منجر نشد و مجبور شدند که در برابر آنها کوتاه بیایند. نمونهاش تلویزیون و سینماست. برگزاری این کنسرتهای قانونی ذیل ضوابط رسمی حکومت فرصتی است برای آشتی کسانی که چنین علایقی دارند، با فرهنگ و ارزشهای رسمی و نزدیک شدن این دو پدیده به یکدیگر و کاهش از تضادها و تنشهای موجود. بنابراین کسانی که با برگزاری آن مخالفت میکنند، ناخواسته در پی ایجاد دوگانگی و تضاد فرهنگی و ارزشی هستند و برای حفظ اصالت آن چه به آن معتقدند، بخش بزرگی از جامعه را از دایره خود بیرون میکنند و این وضعیت به شکاف بیشتر فرهنگی و ارزشی منجر میشود. همان طور که در فرانسه چنین شکافی را در همه ابعاد از جمله سبک زندگی میبینیم و در نهایت منجر به اقدامات تخریبی و ویرانگر محذوفان علیه جامعه و فرهنگ رسمی میشود، در ایران نیز این گونه مخالفتها به زیرزمینی و غیررسمی شدن فرهنگ و ارزشهای فرهنگی منجر میشود و نتیجهای خلاف آنچه مجریان این برنامهها دارند به بار خواهد آورد.
با وجود این تشابهی که در دو نوع رفتار دیدیم، یک نقطه اختلاف مهم نیز میان دو جامعه وجود دارد. در آنجا مقامات محلی و دولتی پوشیدن بورکینی را ممنوع کردند و پلیس نیز این ممنوعیت را اعمال کرد و مسلمانان نیز به آن تن دادند. با این که فضای عمومی فرانسویها موافق آن بود ولی مخالفان این اقدام شکایت کردند و در مدت کوتاهی مراجع رسمی و قانونی موضوع را بررسی کردند و حکم به ابطال این تصمیم دادند و قضیه حداقل به لحاظ عملی خاتمه یافت و مسلمان مجاز به استفاده از این پوشش شدند. حتی گفته شد که میتوانند جریمههایی را که پرداخته بودند، پس بگیرند. مخالفان بورکینی هم به این حکم تن دادند. در واقع هر دو طرف در هر دو مرحله در برابر قانون خاضع بودند. این نقطه قوت آن جامعه است که در هر حال فصلالخطابی دارد.
ولی ما در ایران چه کردیم؟ مخالفت اصلی که مانع از برگزاری کنسرت میشود از سوی افرادی صورت میگیرد که واجد شأن حقوقی نیستند. ادبیات حقوقی و قانونی نیز در اظهارات مخالفان دیده نمیشود. مسوولان متولی کنسرتها نیز به جای آن که از منطق حقوقی استفاده کنند از طریق سازش وارد میشوند. سازش بد نیست که خوب هم هست ولی نه درباره حقوق عمومی مردم که کسی حق سازش ندارد و در صورت انجام باید تا آخر راه که نفی حقوق عمومی است پیش برود. برای ماهها و سالهای متمادی این کشمکش ادامه مییابد؛ بدون این که مرجع صلاحیتداری فصلالخطاب کند و این موضوع مثل سایر موضوعات مشابه بدون رسیدن به نتیجه روشن و نهایی، به صورت یک استخوان جدید لای زخم میماند و زخم را عفونیتر میکند. نتیجه را پیشاپیش میتوان حدس زد؛ استهلاک بیشتر سرمایه اجتماعی، خستگی جامعه، مردم و...»
ارسال نظر