مشکلات عجیب روستاهای آذربایجان غربی
اهالی «زنگو» گردوخاک خودرو را از دور دیدهاند و آمدهاند به استقبال. زیر سایه درختان نشستهاند با پارچ شربت و ظرفی خربزه خنک. بخشدار جوان میایستد وسط جمعیت و شرح میدهد مشکلات ٨٣ روستای بخش کوهسار استان آذربایجانغربی را: اول آموزش و بعد آب شرب.
در همه ٨٣ روستای بخش کوهسار دبیرستانی وجود ندارد.
عارف خدرلو، بخشدار کوهسار میگوید سال گذشته پیگیر این مسأله شدیم و با حضور دکتر رادفر کلنگ نخستین دبیرستان هم زده شد اما ٢میلیارد تومان اعتبار آن هنوز تأمین نشده است. نبود دبیرستان مشکل سهمیه کنکور را هم به دنبال دارد. «این منطقه به دلیل محرومیت جزو سهمیه منطقه سه محسوب میشود اما چون دبیرستان نیست، دانشآموز مجبور است برود بخش مرکزی و سهمیهاش تغییر میکند. به این ترتیب به شکل اتوماتیک امتیازش را از دست میدهد.»کوهسار ٢هزار و ٩٣٣ دانشآموز دارد.
تفاوت تعداد دانشآموزان ابتدايي و راهنمايي نشان میدهد دختران و پسران برای رفتن به مقاطع بالا مشکل دارند. «فقط در چهار روستاي اين بخش، مدارس راهنمايي وجود دارد، به همین خاطر احداث مدارس شبانهروزي در مراكز دهستانهاي بخش (دلزي، چهريق عليا، كوزهرش) ضروری است. براي مواردي مثل تصدی شغل بهورزي در روستاهای بخش کوهسار حتي يك نفر بومی و ساکن داراي مدرك ديپلم وجود ندارد. تعدادی از دانشآموزان هم به دلیل نداشتن توانايي مالي خانواده روستايي مجبور به ترك تحصيل ميشوند.»
خانهها کنار هم چیده شدهاند. بدون حیاط و حصار. پنجرهها: قابی برای تصویر دشت و کوهها و درختان روستا و جاده خاکی: همیشه منتظر تا شاید نیسان آبی یا پرایدی در آستانه روستا پدیدار شود. زنی از پشت دیوار به سمت ورودی روستا میپیچد، جمعیت را میبیند و از پیشآمدن منصرف میشود. ٤٠ساله است. دخترش تا کلاس پنجم درس خوانده. او و شوهرش رضایت ندادهاند تا سلماس برود. برای رفتن عجله دارد. تند میگوید «پسر بزرگم در تهران کارگر است.» و میرود.
بخشدار میگوید ٦٠درصد از زنان و بیش از ٥٠درصد مردان بیسوادند. با این همه در بخش کوهسار سه زن برای دهیاری انتخاب شدهاند که یکی میان این جمع ایستاده و لبخند میزند.
افسانه شکری، لیسانس علوم اجتماعی از دانشگاه سلماس، دهیار روستای داراب است. بهتازگی درخواست مجوز داده برای تأسیس سازمانی غیردولتی با محوریت حقوق زنان. «زنان این منطقه از همه نظر محرومند. زنان تا پایه پنجم ابتدایی بیشتر نمیتوانند درس بخوانند، چون در بیشتر روستاها مدرسه راهنمایی نیست، حتی روستایی که ١٥٠٠ نفر جمعیت دارد هم دبیرستان ندارد. در روستای زنگو هم میبینید که این مشکل هست. مدرسه نیست و والدین اجازه نمیدهند بچهها بروند شهر. خانوادهها راحت نیستند.»
تا امروز ١٠ نفر از دختران بخش برای همکاری در «انجیاو» اعلام آمادگی کردهاند. افسانه اهداف «انجیاو» را روی کاغذی تاخورده نوشته: «بهصورت کلی در مورد ارتقای سطح آگاهی زنان، توسعه مشارکت زنان در عرصههای توانمندی زنان، حمایت از زنان آسیبدیده بخش کوهسار. (ما مشکل خودسوزی زنان را هم در این منطقه داریم)، آشنایی زنان با حقوق، (میدانید اینجا فرهنگ جوری است که به زنان ارث نمیدهند، یعنی اگر زنان ارثیه بخواهند جالب نیست، سعی میکنیم حقوق زنان را مطرح کنیم).»
افسانه میخواهد در این سازمان خدمات مشاوره خانواده، اشتغالزایی و تحصیلی به مردم بدهد؛ کارگاه مشاغل خانگی و صنایع دستی برگزار کند و خیلی ایدهها که روی کاغذ خطدار ننوشته است.
از روستاهاي بخش فقط ٢٣ روستا تحت پوشش شبکه آب و فاضلاب روستايي است كه با وجود تحت پوشش بودن با مشكلاتی چون كافینبودن آب آشاميدني، فرسودگي مخزن يا شبكه آبرساني داخل روستا و نرسيدن آب به برخي خانوارهاي بالادستي روستا مواجه هستند. نام این روستاها در بررسیهای بخشدار منطقه مشخص است: ربرازي، جمالآباد، كلران، شنتال، سياوان، لكآباد، زولا بهيك، قصريك چهريق، چهريق عليا، ليلوس، همتآباد، دريك، دلزي، شيرواني، شموئين، چهريق سفلي، كوزهرش، شيوه، عليبلاغ، شيوه، سيدآباد، خورخورا و سياوان.
١٣ روستا هم آب ندارند: سيوه در، جنگه سر، وريك، تمرآباد، بهارآباد، لوليك عليا، لوليك سفلي، درگه، كسيس، الياس، درماندريك، قزلكندي و حسبشه.
٤٧ روستای باقیمانده با مشكلات دیگری دستوپنجه نرم میکنند: شبكه آبرساني تخريب شده یا فرسوده است، آب غيربهداشتي است و کم است. برخی روزانه ٥/١ تا ٣ ساعت آب دارند و بعضیها شبانهروز آب آشاميدني ندارند. اهالي بارها به اداره آب و فاضلاب مراجعه کردهاند.
بخشدار که در سایه درخت توت تنومندی ایستاده، میگوید زنگو آبادترین روستای بخش است. از ٤١٠ کیلومتر راه روستایی فقط ١٠٠ کیلومتر آن آسفالت شده. «قبل از انقلاب، اصلا آسفالت و برق نداشتیم اما خوشبختانه با توجه مسئولان یکسری اقدامات انجام شده اما هنوز نسبت به شاخصهای توسعه عقب هستیم. بیشتر از ٣٠درصد روستاییان مهاجرت کردهاند. یعنی در ٨سال گذشته بیش از ١٠هزار نفر رفتهاند.»
مهاجران برای کار به تهران یا عراق میروند. مردان جوان روستاها را ترک میکنند و به این ترتیب ازدواج دختران روستا به تأخیر میافتد و همین بیکاری و بالا رفتن سن ازدواج پیرشان میکند. گاهی دخترهای خسته از زندگی چارهای جز خودسوزی نمیبینند.
٣٠درصد از مردم این بخش مهاجرت کردهاند. اغلب به روستاهای نزدیک سلماس میروند. به همین دلیل جمعیت روستای هفتوان به ٨هزار نفر رسیده درحالیکه امکان پذیرش این تعداد را ندارد. «مهاجران در خانههای ٧٠ متری زندگی میکنند.»
بخشدار جوان کوهسار که فارغالتحصیل دکترای عمران است، مشکلات حوزهاش را کندوکاو کرده. جدول و نمودار کشیده از داشتهها و نداشتههای ٨٣ روستایی که به او سپردهاند. «روستاها گاز هم ندارند. به نظر من اینجا قابلیت سرمایهگذاری دارد. ما میخواهیم آب به جای رفتن به قرهباغ بیاید اینجا. با خشکشدن دریاچه ارومیه ممکن است بعضی مریضیها شروع شود. باید به فکر حل مشکلات باشیم. این منطقه با صنعت از رکود خارج میشود. اگر تعاونیهای روستایی راه بیفتد، من خودم ضامن میشوم. وامهای ١٠میلیون تومانی میتواند موثر باشد. ما شهید دادهایم برای حفاظت از مرز. مردم این منطقه در ١٠سال گذشته قاچاق را کنار گذاشتهاند. از طرفی این منطقه سنگلاخ است و امکان کشاورزی ندارد. باید از اقتصاد مرز استفاده کنیم.»
استفاده از اقتصاد مرز، راهاندازی بازارچه مرزی و گمرک و منطقه ویژه اقتصادی فقط خواسته بخشدار جوان نیست، روستاییان بخش مرکزی و شهرستان سلماس هم این را بارها و بارها در حرفهایشان تکرار میکنند. «ما ٨٥کیلومتر مرز مشترک با ترکیه داریم. اینجا بهترین مسیر تبریز به وان است.»
مافیکندی، روستای مجسمهسازان
٨٥٩ نفر (٢٢٠ خانوار) در مافیکندی زندگی میکنند که بیشترشان مجسمهسازند. روستا ٢٥ کیلومتر با شهرستان سلماس فاصله دارد. روستاییان کنار خانههایشان مغازههایی راه انداختهاند که روزهای پنجشنبه و جمعه پذیرای خریداران مجسمه باشند. در حرفهای مافیکندیها گلایهای از بیکاری نیست. اهالی خانه همه درگیر کارگاه مجسمه هستند، برخی روستاییان هم از ولایات دیگر میآیند اینجا برای کار.
بیشتر از ٣٧سال است که اهالی کشاورزی و دامداری را کنار گذاشته و مجسمهساز شدهاند. کمال عثمانپور، دهیار میگوید: «قبل از انقلاب چند نفری از اهالی در شهرک مسعودیه تهران در کارخانههای مجسمهسازی کار میکردند و مجسمهسازی را از آمریکاییهایی که آنجا بودند یاد گرفتند. جرقه راهاندازی کارگاه از همانجا زده شد و به دیگر خانوادهها تسری پیدا کرد.» اما بدون شرایط استاندارد و رعایت بهداشت.
در مسجد روستا همه دور سفره صبحانه مینشینند. مشاور معاونت توسعه روستایی ریاستجمهوری که برای بررسی مشکلات دختران بازمانده از تحصیل روستای پسک سفلی(که گزارشش پیشتر در روزنامه شهروند منتشر شد) به استان سفر کرده، بخشدار مرکزی، دهیار روستا و مدیر مدرسه هم هستند. میگویند گره اصلی حل مشکلات نبود روحیه مشارکت جمعی است. «متاسفانه در این سالها روحیه مشارکت جمعی در جوامع روستایی پایین آمده درحالیکه پتانسیل زیادی در این روستا و روستاهای دیگر منطقه وجود دارد که میتوان با طرح تعاونیهای روستایی آنها را تقویت کرد. الان قوانین هم تسهیل شده و حالا با ٢٥ نفر تعاونی تشکیل میشود.»
موضوع و فرم مجسمههای مافیکندی بسته به ذائقه و خواست بازار و مشتریان فرق میکند. مرغ و خروسهایی که سالهاست دانه برمیچینند. دخترانی که سبد و کوزه بر شانه گذاشتهاند، اسبهایی که دست بلند کرده و شیهه میکشند. ساعتهایی روی گردن خمیده پلیکانها و مرغان دریایی. هر ماه حدود ١٥٠هزار قطعه مجسمه و لوازم تزیینی در اینجا تولید میشود که در شهرهای بزرگ (شیراز، تهران و همدان) و کشورهای ارمنستان، جمهوری آذربایجان، گرجستان، عراق و ترکیه خریدار دارد.
هر خانواده یکی از اتاقها را کارگاه کرده. مردان خانه در قالبها پلیاستر میریزند و دختران و نوجوانها مجسمههای شکل گرفته را رنگ میکنند. مرضیه در اتاقی نشسته که با یک ویترین به مغازه راه دارد؛ مرغ و خروس رنگ میکند، ١٩ ساله است و روی دهانش ماسک گذاشته. قلممو را روی علفهای پای مرغ میکشد. تا کلاس پنجم درس خوانده: «اگر مدرسه راهنمایی بود، درس میخواندیم؛ اما نداریم. فقط بعضی از دختران روستا میتوانند بروند سلماس درس بخوانند.»
مرضیه از هفت صبح تا هفت شب در این اتاق در کار رنگ کردن است و برادرانش سوی دیگر حیاط در اتاق کاهگلی قالب میزنند. ساعت نهار خانواده دو ساعتی دور هم مینشینند و بعد دوباره به کارگاه برمیگردند.
مرضیه بال خروس را سرخ و زرد میکند. «همه چیز به سفارش مشتری بستگی داره اما رنگ کردن حیوانات راحتتره.» خودشان سالهاست که دیگر مرغ و خروسی ندارند.
به جز مجسمهسازی درآمد ناچیزی هم از کاشت زمین کشاورزی دارند. بوی رنگ و پلیاستر اتاق را پرکرده. حالا که تابستان است، مرضیه و برادران در روزهای زمستان تمام روزنهها را میبندند و بخاری روشن میکنند. «بعضی وقتها سه، چهار ساعت هواکش روشن میکنیم». نفس کشیدن در کارگاه قالبزنی سختتر است. دیوارها کاهگلی است و سقف را تیرهای چوبی سیاه پوشانده. دهیار و بخشدار مرکزی از وضع بهداشتی کارگاهها ابراز نگرانی میکنند.
پدر مرضیه میگوید كه فروش مجسمهها امسال کمتر از سالهای قبل است. دهیار میگوید كه این مجسمهها به شهرهای دیگر مثل لالهجینِ همدان میرود، مهر میخورد و بعد با نام جای دیگری به تهران میرسد.
مرتضی نظری، فرماندار سلماس میگوید ماده اولیه با نازلترین قیمت به دست پشتیبان وارد میشود و مستقیم به تولیدکننده میرسد؛ اما مشکل اصلی تشکیل تعاونی است که اهالی باید خودشان پیشقدم شوند. الان تسهیلات برای روستاییان با سود ٤درصد و بازپرداخت هشتساله است. کارت یارانه روستاییان هم بهعنوان وثیقه از آنها پذیرفته میشود.
بیرون کارگاه، نزدیک مدرسه همه گوش به حرفهای مدیر مدرسه دارند: «٩١ نفر دانشآموز دختر و پسر داریم که اگر مدرسه راهنمایی تأسیس نشود، ١٠،١٥ نفرشان ممکن است ترک تحصیل کنند.»
ماموستا حرف مدیر را قطع میکند: «آب روستا سنگساز است. من خودم رفتم مرکز بهداشت تحقیق کردم، خیلی از اهالی به خاطر این آب سنگ کلیه میگیرند. ما آب چشمه هم داشتیم که به دولت دادیم و دادند به شکریازی.» آب، برق و تلفن ثابت مشکلی ندارد؛ اما اینترنت ندارند. «میگویند هزینهاش زیاد است.» چند زن دور مظهر قنات نشستهاند به شستن پشمهای بهاره گوسفندان.
مغانجوق: آب میخواهیم
مغانجوق چسبیده به شهرستان سلماس؛ این روستا و شهر سرنوشت مشترکی داشتند در زلزله ۱۳۰۹. همه چیز ویران شد؛ اما شهر و روستا را دوباره ساختند و این بار با اصول شهرسازی. مغانجوق در مسیر سلماس-خوی در تقاطع جاده روستای وردان (خرابهکند) نشسته، با خیابانهای شطرنجی و درختان بلند و خانهباغهای آباد.
مردان بیرون قهوهخانه روی نیمکتهای چوبی نشستهاند به گپوگفت. روستا وسیع است و خیابانها آسفالت. یکی از اهالی چای تعارف میکند و میگوید: «ما نه از امکانات روستایی استفاده میکنیم و نه شهری. همه جوانهای این روستا برخلاف روستاهای دیگر تحصیل کردهاند، اما شغل ندارند. روستای ما بالای ٦هزار نفر جمعیت دارد.»
بسیاری از امور لولهکشی آب شرب و گازرسانی را خود اهالی انجام دادهاند. «اما اینجا امکانات ورزشی نداریم. یکی از اهالی یک زمین اهدا کرد، اما برای تأمین بودجه مشکل داریم.»
آفتاب از لای شاخههای درختان میریزد روی صورتهای چینخورده. «اینجا با اینکه نزدیک شهر است، اما امکانات بهداشتی کم است. در سلماس فقط یک دستگاه آمبولانس هست.»
«اگر آمبولانس بود، مادر من از دست نمیرفت. ما درمانگاه تخصصی برای زنان میخواهیم. یک دانشگاه برای جوانان میخواهیم. اینجا میتواند مرکز بخش کرهسنی باشد. ما میتوانیم مرکز فنی- حرفهای راه بیندازیم.»
همه حرفها به آب میرسد. «٢هزار و ٥٠٠ هکتار زمین زیر کشت داریم اما آب نداریم. هر ٥٥ روز، یک هکتار زمین یک ساعت و دوازده دقیقه آب سهم دارد. از طرف آب هر چقدر فکر کنید در مشکل هستیم. فقط ٥٠٠ هکتار زمین آب دارد و کشت میشود. در حالی که ما کشاورزیم و درآمد دیگری نداریم و خانوادههایمان به این زمینها وابسته هستند. برای ٥٠٠، ٦٠٠ خانوار یک چاه دادهاند. هر کس میخواهد ساختمان میسازد؛ اما ما آب نداریم وضو بگیریم؛ مشکل ما فقط آب است.»
بخشدار مرکزی همه حرفها را گوش میدهد. میگوید كه یکی از مشکلات مغانجوق معضل پیچیده ساختوساز غیرمجاز خارج از محدوده است. روستا امکان پذیرش این جمعیت را ندارد.
بخشدار از دریاچه ارومیه میگوید که هنوز تشنه است و سیستم کشاورزی سنتی آن را تشنهتر میکند. «باید سیستم جدید آبیاری را جایگزین غرقابی کنی؛. مثل روستای چوپانلو که راندمان تولید محصولش هم چند برابر شد.»
همه با هم حرف میزنند و جملات شکسته و درهمریخته به گوش میرسد. «ما حقابه نداریم که جوانان تحصیلکرده بروند یاد بگیرند.»
«امسال مصرف آب ١٧٠میلیون مترمکعب برآورد شده. بزرگواران روستاهای دیگر ساختوساز خارج از محدوده میکنند و کاشت باغ غیرمجاز ....»
«ما درد این روستا را میگوییم. ما اصلا باغ نداریم.»
«من یک هکتارونیم دارم. همه ٦، ٧هزار مردم این روستا مشکل آب داریم.»
یکی که از همه سالخوردهتر است بحث را تمام میکند: «تازه کشاورزی هم که بکنیم وضع این طور است: جو را تحویل دادهایم، گفتهاند عید پولت را میدهیم، تا عید ٩ ماه مانده، ما چطور زندگی کنیم. بیایید برویم کانال آب را نشان بدهم که از روستای ما میگذرد اما به ما نمیرسد.»
در سفر ریاستجمهوری به استان، طوماری هم نوشته و امضا کردهاند.
«سلام علیکم:
ضمن خیرمقدم و خوشامدگویی خدمت حضرتعالی و هیأت همراه که استان و شهرستان ما را به قدوم مبارک مزین فرمودید؛ مشکلاتی راجع به روستای خودمان عارض هستیم...»
نظر کاربران
کاش به جای شعار و دعوای سیاسی بین گروه ها در کشور به فکر کمک به مردم باشند
با همین مردم این گروههای سیاسی شکل میگیرند و حمایت می شوند پس باید مراقب انها بود و حمایت کرد
بیسواد باشندبهتره اگه سواد دار بشند توقع میره بالا میشن تحصیل کرده بیکار همه چیز را باقبل انقلاب مقایسه نکنید