کالاهایی که تله پول گیری اند
هنوز انگار نفیر صدایش را می شنوم. ما بچه ها بهش می گفتیم چرخ و فلک؛ از بس که می چرخید. مادر بزرگ می گفت: «رختشویی» و پدر دستی رویش می کشید و می گفت: « هفت تا جان دارد.»
راسته امیر حضور، از پایین تا بالا و هر دو سوی خیابان را فروشگاههای کوچک و بزرگ لوازم خانگی پر کرده اند. توی این خیابان نمایندگیهای زیادی هم هستند که اعتبارشان را از برندی می گیرند که بر تابلو سر در مغازههایشان حک کرده اند. همه حرف این نمایندگی ها این است که خرید کالا از آنها معتبر است و خریدار خیالش راحت است، جنسی که خریده اصل است. ضمانتنامه معتبر هم کالای خریداری شده را دست کم تا یک سال گارانتی می کند. به نظر، خریدار دیگر نباید نگرانی داشته باشد. می ماند پرداخت پول و دریافت فاکتور. اما تردید برخی از خریداران موضوع را قدری پیچیده می کند.
پایین و بالای یک خرید
احسان و همسرش که برای خرید «سولاردام» به این نقطه از شهر آمدهاند، تا حالا دست کم چند بار راسته خیابان را بالا و پایین رفته اند، بی آنکه خریدی کرده باشند. میپرسم پس چرا دست دست می کنی؟ کلافه نگاهم می کند که« هر کدامشان یک حرفی می زنند.» و همسرش دنباله حرف را می گیرد:« آدم گیج می شود.» می گویم از نمایندگی بخرید و خیال خودتان را راحت کنید. احسان سرش را توی دست می گیرد:« هر کدامشان یک قیمت می گویند.» و همسرش ادامه می دهد:« فروشنده این نمایندگی می گوید که هر مغازه داری که دوست داشته باشد، تخفیف می دهد، اما قیمتها همه مقطوعند.» و احسان تکلیف خودش و همسرش و من را یکسره میکند:«برویم از همان نمایندگی اولی بگیریم.» و می روند.
همه این کالاهای مونتاژی
خنکای مغازه به تنم می نشیند. لیوان آب را که سر می کشم، نطقم باز میشود: چرا اینقدر قیمت ها با هم فرق می کند؟ صاحب فروشگاه که البته نمایندگی یکی از برندهای معتبر را هم دارد، مرد آرام و پخته ای به نظر میرسد. می گوید:« قیمتی که کارخانه توی فهرست کالاها اعلام می کند، همه جا و در همه نمایندگیها یکی است، اما هر فروشگاهی می تواند تا چند درصد تخفیف بدهد.» می پرسم:« پس چطور است که بعضی نمایندگیها تخفیف نمی دهند؟» می گوید:« خب، هر کسی سیاستی در کاسبی دارد.
شاید هم مشتری های خودش را دارد و خیلی به فکر رقابت و این جور چیزها نیست.» البته بعد توضیح می دهد:« هر شرکتی یک جشنواره هم دارد که در آنجا تخفیف های زیادتری می دهد.» می پرسم:« حالا این اجناسی که میفروشید، اصلی هستند یا مونتاژ ایران، یا اصلا نکند که چینی یا تایوانی باشند؟» می خندد و می گوید:« کدام اصلی؟ همه اینها در ایران تولید میشود. فقط تحت لیسانس شرکت های اصلیشان هستند.» و وقتی که می گویم، بعضی از فروشگاه ها ادعا می کنند که جنس اصلی دارند، سری تکان میدهد و میگوید:« بشنو و باور نکن.»
بازرسان سرزده میرسند
اواسط خرداد امسال، یک برنامه تلویزیونی، به موضوع لوازم خانگی قاچاق پرداخت و طی یک گزارش میدانی، برخی از زوایای این بازار پرحاشیه را به تصویر کشید. دوربین این برنامه حتی به اتحادیه این صنف هم سر زد تا با بازرسان این اتحادیه، برخی از فروشگاه های لوازم خانگی را بررسی و بازرسی کند. برنامه با شکایات انبوهی از خریداران آغاز شد که گلایه می کردند از اینکه کالایشان بعد از خرید و به رغم دارا بودن فاکتور و برگه ضمانت، از سوی نمایندگی شرکت تولید کننده، مورد تایید گارانتی قرار نگرفته است. بعد از آنکه خریدار شاکی، دوربین سیما و بازرس اتحادیه به فروشگاه متخلف سر زدند، پرده از ترفندهای غریب این بازار فرو افتاد. استوک فروشی، جعل فاکتور و گواهینامه، فروش اجناس قاچاق با گارانتیهای صوری و فروش کالاهای صاف شده از جمله مواردی بودند که بازرس اتحادیه صنف لوازم خانگی به آنها اشاره کرد.
مستقیم از سئول
تازه وارد یکی از پاساژهای امیر حضور شده ام که مغازه دار جوانی با لبخند و کلی «بفرما و در خدمتم» به مغازه اش می بردم. هنوز عرقم خشک نشده می پرسد:« چی لازم دارید؟» اسم و مارک کالای مورد نظر را می گویم و از قیمتش سوال می کنم. می گوید:« برای آقای خودم در می آید یک میلیون و ۶۵۰ هزار تومان.» و در جواب سوالم که از گارانتی بودنش می پرسم، با لبخند چند پهلویی می گوید:« بی گارانتی هم مگر داریم؟» می گویم:« پس چطور از قیمت نمایندگی هم پایین تر است؟» دستش را در هوا تکان می دهد که نمی فهمم یعنی چی، اما می شنوم که اقناع کننده تاکید میکند:« ما جنسمان را مستقیم از کره وارد می کنیم و چون دلال بازی نداریم، ارزان تر در میآید.» با خودم می گویم:« ارزان تر؟ اما می شود ۱۲۰ تومان کمتر از نمایندگی باشد؟» این را که می پرسم، نگاهم می کند و بعد به همان کالا و از برند دیگری اشاره می کند و می گوید:« اصلا بیا این را بخر، ۴۵۰ تومان از آن یکی ارزان تر هم هست.» و باز دستی در هوا ادامه می دهد:« آلمانی اصل.» می گویم ضمانتنامه هم دارد؟ می خندد که :« مگر بی ضمانتنامه هم داریم؟»
شاید نمایندگی نباشد
بازرس اتحادیه صنف لوازم خانگی در گزارش تلویزیون می گفت:« برخی از فروشندگان حتی برای برخی از کالاها ضمانتنامههای جعلی چاپ میکنند.» به یکی از آشناها که پیشتر در این صنف بوده است زنگ می زنم و جریان را می گویم. تاکید می کند:« شاید آن کالای آلمانی اصل باشد، و شاید حتی گارانتی و نمایندگی در ایران داشته باشد، اما ممکن هم هست دوام زیادی نداشته باشند و چند سال دیگر اصلا نتوانی آن نمایندگی را پیدا کنی.» و توصیه کرد که حتما از نمایندگی های معتبر کالای خود را بخرم. برای عمل به توصیه آشنایمان به یکی دیگر از نمایندگی ها می روم. با خوشرویی از من استقبال می کند و می پرسد که چه می خواهم. یاد احسان و همسرش، میافتم و از فروشنده می خواهم که «سولاردام» اصل کره برایم بیاورد. مدل و رنگ مورد نظرم را که می پرسد، می پرسم فرقشان چیست؟ می گوید:«سفید این مدل را ایران مونتاژ می کند، اما سیلورش اصل کره است.» می مانم که حالا حرف صاحب این نمایندگی را باور کنم و یا آن قبلی را که می گفت«همه اینها را ایران می زند!»
صاففروشی
بازرس اتحادیه صنف لوازم خانگی می گفت:« بعضی از این فروشگاهها، کالاهای قاچاق را به عمد « قر» می کنند و بعد با این عنوان که اینها کالاهای وارداتی هستند که کمی - فقط کمی! - ضربه خورده اند، به مشتری می فروشند.» این را وقتی به یکی دیگر از صاحبان نمایندگی یک برند معتبر می گویم، سری به تاسف تکان می دهد و میگوید:« اینها آبروی این صنف را برده اند.» و برای آنکه ثابت کند تا چه حد آبروی صنفش برایش مهم است، یخچال فریزری را بهم نشان می دهد که در جابهجایی روی درش چند خط افتاده است.
می گوید:« اینها را شرکت پس می گیرد و به جایش یکی دیگر را می فرستد.» می پرسم:« تکلیف این یخجال چه می شود.» دستش را در هوا تکان می دهد:« هر چند وقت یک بار شرکت یک مزایده می گذارد و اینها را میفروشد.» یاد حرف آن آشنایمان می افتم که می گفت:« حالا بعضی از این فروشگاه ها این لوازم مزایده ای را می خرند و صافشان می کنند و بعد می فروشند.» همین را به فروشنده می گویم. جواب می دهد:« برای همین که ارزان تر می خرند، ارزان تر هم می فروشند، اما شرکت گارانتی آنها را قبول می کند.» و باز دستش را تکان می دهد:«به هر حال شرکت دارد می فروشد، پس ضمانتنامهاش هم اعتبار دارد.»
بیرون که می آیم، هوا گرگ و میش شده است. گیج شده ام و حالا دیگر فرق بین اصل و فرع اجناس را نمی دانم. صدای ماشین رختشویی مادر بزرگ در گوشم می پیچد و یادم میآید که سالهاست گوشه زیرزمین دارد خاک می خورد و کارخانه هایی را یادم میآید که سال هاست آب از سرشان گذشته است و کارگرانی را یادم می آید که سالهاست دارند خون دل می خورند.
ارسال نظر