روزنامه شرق: ابراهیم ابراهیمیان دو سال بعد از «ارسال آگهی تسلیت برای روزنامه»؛ «عادت نمیکنیم» را مقابل دوربین بُرد؛ فیلمی با شخصیتهای متعدد که جزئیات تحسینبرانگیز آن نوید ظهور فیلمسازی مؤلف را میدهد. بازی هدیه تهرانی در این فیلم از نکات جالب توجه آن است.
بعد از ساخت فیلم «جدایی نادر از سیمین»، ایده خیانت یا پنهانکاری در زندگی زناشویی در خیلی از فیلمهای ایرانی دیده میشود منتها در فیلم، شما این موضوع را در زندگی دو خانواده به نمایش درآوردید. این ایده چگونه شکل گرفت؟
در ابتدا دو ایده برای ساختن داشتم که به اتفاق خانم سارا سلطانی، همسرم، روی آنها کار کردیم. اما بعدا با اتفاقی مواجه شدم که خودش را بر این ایده تحمیل کرد. درواقع این اتفاق برای یکی از نزدیکانم افتاد و یکباره برایم پررنگ شد.
آن اتفاق باعث شد بحرانی که میان دو خانواده به وجود آمده را کنکاش کنم. شکل رواییای که تا به حال در سینما دیده بودم در روابط فردی و دونفره متمرکز شده بود. اما در این فیلم به دو خانواده تسری پیدا کرد.
وقتی از یک نفر به دو نفر و بعد چهار نفر تکثر پیدا میکند، باعث میشود حرفی که میخواهم بزنم پررنگتر به نظر برسد. میخواستم درباره جامعه حرف بزنم نه فرد؛ درباره جامعهای که غیر از شکلوشمایل ظاهریاش، مسائل عمیقی زیر پوستهاش ریشه دوانیده است و تأثیرات فرهنگی، روانشناسی، اقتصادی، جامعهشناسی و ... میگذارد. من نام این چالشها را فرهنگ عجیبوغریب میگذارم و میگویم ما افراد مدرنی هستیم که در حال تبدیلشدن به شتر گاو پلنگیم!
منظورتان جامعهای در حال گذار است که در این مسیر، مسائل پیچیدهای روی دستمان میگذارد؟
کاملا و البته این جامعه گذار بسیار دراماتیک است که برایم همین نکته جذاب بود. این دوره گذار میتواند درامی سینمایی باشد یا مثل گوشت لخم، بدون هیچ حذفواضافهای روایت شود.
سکانس تیتراژ ابتدایی، چکیده نگاه فیلم است. قطرات باران به شیشههای عقب ماشین برخورد میکند تا آلودگیها محو شود. اما بعد عنوان فیلم با غلط دیکتهای میآید؛ «عادت نمیکنیم» شده «آدت نمیکنیم»! در کل فیلم هم با پلانهایی مواجه میشویم که ایجاز در موقعیت و دیالوگها دارند. چطور به این ایجاز رسیدید؟
به دلیل اینکه اصولا سینما مدیوم بسیار سختی است. شما با تصویر رودررو هستید، همراه با مؤلفههای دیگر که پیکره فیلم را شکل میدهند. زمانی که ایده روی کاغذ میآید به دلیل تربیت ذهنیام، همهچیز را تصویری میبینم. زمان فیلمنامه تقریبا ٩٩ درصد ساختار فیلم برایم بسته میشود. البته شما در فیلمنامه چیزی نمیبینید اما من میدانم اینجا قرار است چه تصویری گرفته و چه چیزی جایگزین شود.
این امر کارتان را سر صحنه راحت میکند؟
کاملا. بههمیندلیل فیلم را در ٣٥ جلسه فیلمبرداری کردیم. درواقع فیلمم سه بار ساخته میشود؛ اول در زمان فیلمنامه، بعد همراه با تدوینگر، فیلم را تدوین میکنیم. با ژینوس پدرام یکبار فیلمنامه را مونتاژ کردیم و کاملا مشخص بود پایان هر سکانس چه پلان و تصویری جای میگیرد و درنهایت هم کاستیها را تکمیل میکنیم و فیلم تمام میشود.
اما شما قبلا این فیلمنامه را که نوشته بودید؟
اما بخش اعظمی در فیلمنامه نیست.
یعنی از اینجا کارگردانی شروع میشود؟
بله، مثلا سارا سلطانی میداند چهکار میکند. میداند ابراهیم ابراهیمیان قرار است این فیلمنامه را بسازد و موقع نگارش چون قدمبهقدم با هم جلو میرویم، ایدههایمان جمع میشود. اما هیچ موقع هیچ زاویه دوربین و اندازه پلانها در فیلمنامه نگارش نمیشود. فیلمنامههای ما شبیه رمان است و هیچ ویژگی تصویری در آن دیده نمیشود. شاید گاهی سعی شده جملات به صورت شاعرانه نوشته شود.
به کمک هم و با تخیل، واقعیت دنیای فیلم را میسازید؟
ميتوانم مثالي بزنم در ابتدا تیتراژ هم شکل دیگری بود. در بازنویسی دوم به سارا گفتم میخواهم تیتراژ اینطور باشد که اول مخالفت کرد. بعد که توضیح دادم هر نکته مانیفست فیلم خواهد شد، قبول کرد. با ژینوس پدرام هم صحبت میکردیم که باید کاراکترها را در عرض دو دقیقه بشناسیم که کار سختی است. بعد منتهی به تیتراژ میشود که همگونی تصویر است. باران که سعی میکند بشوید و چراغ استاپها به تو علامت خطر میدهند و تو با درامی مواجه هستی که پرالتهاب و پارادوکسیکال است. لوگو «آدت نمیکنیم» کاملا این تناقض را به یک پارادوکس تبدیل میکند.
انتخاب بازیگران براساس چه معیاری بود؟
در مرحله انتخاب بازیگر، مواردی را من و سارا در ذهن داشتیم. زمانی که فیلمنامه را مینویسیم به هیچ بازیگری فکر نمیکنیم. البته نمیشود منکر شد یکسری افراد به ذهن میرسند. اما سعی میکنیم تا زمان پایان فیلمنامه، ذهنمان را درگیر کسی نکنیم. فیلمنامه که تمام شد اینها بیشتر خودشان را نشان میدهند.
درباره این آدمها، خودم خیلی از این اتفاق راضیام. به این دلیل که برای انتقال مفهوم نیاز به یک مدیوم، رسانه و ابزار دارم. ابزار من سینماست که متشکل از یکسری ظرفیتهاست که یکی از آنها بازیگری است.
اولا حتما میخواستم با بازیگر چهره کار کنم و حتما بازیگرهایی باشند که کمتر کلیشه شده باشند. انتخاب بازیگر در وهله اول میتوانست آسیبرسان باشد. از بیرون که نگاه کنید دو بازیگر پرقدرت تئاتری، دو بازیگر عالی و یک ستاره داریم که سالها بسیار خوش درخشیده و یک بازیگر تلویزیونی (حدیث میرامینی) که خودم انتخابش را خیلی دوست دارم. یکسری بازیگر تئاتری ناشناس هم داریم مثل مهدی میرفخرایی و رؤیا حسینی که تئاتری هستند و خیلی دیده نشدهاند.
کنارهمچیدن این بازیگران خیلی سخت است. این خطر وجود داشت که هر کدام از اینها مسیری جداگانه بروند. اولین چیزی که باعث اعتماد شد، فیلمنامه بود. بعد اعتمادشان به من بود. در دیالوگهایمان افراد به این نتیجه رسیدند اگر به من اعتماد کنند، احتمالا بد نمیبینند.
روی کلمه احتمالا در وهله اول فوکوس میکنم. چون هنوز مطمئن نبودند. اما هفته اول فیلمبرداری این اطمینان را در چهره همه میدیدم که خیلی راحت اعتماد کرده بودند. بدهبستانهای مشترک داشتیم و همگی در خدمت فیلم بودیم. کار درستی که بازیگران کردند این بود که بدون اینکه خودشان را سانسور کنند یا بخواهند خودشان را پررنگ کنند، از فیلتر من رد شدند. اما من به بکربودن بازیشان دست نزدم.
منظورتان از فیلتر من رد شدند، چیست؟
من یک جنس بازی و دیالوگ میخواستم که ممکن است بعضیها دوست نداشته باشند یا گارد بگیرند. اما از لحظه اول همهشان پذیرفتند از این فیلتر رد شوند. از فیلتر اول که رد میشوی، غربال صورت میگیرد و آدمها با تصویری مواجه میشوند که برایشان عینی است. من فیلمنامه، بازیگر و فیلم را مهندسی میکنم.
یعنی چارچوبی تعیین میکنم که آدمها بفهمند چه میخواهم. جمله معروفی در سینما هست که میگویند کارگردان نمیداند چه میخواهد. یکی از ضعفهای کارگردانان جوان ما هم همین است. اما من از لحظهای که فیلمنامه تمام میشود، میدانم چه میخواهم. از این مرحله به بعد کمی سخت است چون باید دیگران را قانع کنم و پیشنهاد افراد را بپذیرم. چون هرکسی جهان و پیشنهاد خودش را میآورد. همه اینها را باید قانع کرده و از فیلتر رد کنم که همگون شوند و وارد صحنه شویم.
هر چند داستان فیلم درباره محمدرضا فروتن و ساره بیات است. اما شخصیتهای حمیدرضا آذرنگ و هدیه تهرانی مهمترند. چطور خانم تهرانی پذیرفت چنین نقشی را بازی کند؟
ما اینجا دو گونه شخصیت داریم. دو شخصیت اول، پیشبرندگی درام را برعهده دارند و دو شخصیت بعدی تأثیر بنیادی برای پیشبرد داستان را دارند. بخش اعظمی از دلیل بازی خانم تهرانی را بر عهده خودش میگذارم.
بخشی که مربوط به خودم است را الان تعریف میکنم. فیلمنامه را زمانی برای خانم تهرانی فرستادم که در حال سفررفتن بود. دفعه دوم که با ایشان تماس گرفتم باز هم درگیر بود و گفتم شب باید حتما شما را ببینم.
با هم گپ زدیم و یکسری سؤال مطرح کرد. هدیه تهرانی معمولا ٨٠ درصد سؤالاتش را در لحظه گفتوگو برای آمدن بر سر کار میپرسد. این سؤالها درباره فیلمنامه، کاراکتر فیلم است و آنقدر اینها را رندانه و چفتشده میپرسد که ممکن است اگر کمی سوتی بدهی، نتوانی قانعش کنی. چون ایشان بسیار باهوش هستند. خوشبختانه من و خانم تهرانی در ساعت اول به مفاهمه رسیدیم. سر فیلمنامه هم کلی با هم بحث داشتیم و ظرف چهار روز شخصیت سیما را فهمید.
این بحثها باعث تغییر فیلمنامه شد؟
خیلی نه.
مایل بود نقش مهتاب را بازی کند؟
خیر.
از اول نقش سیما را به ایشان پیشنهاد دادید؟
بله.
و بهراحتی پذیرفت؟
اولش نمیپذیرفت. خانم تهرانی ترجیحش این بود که نقش وکیل (پانتهآ پناهیها) را بازی کند و من مجدانه میگفتم نه. خانم تهرانی تا چیزی را نفهمد یعنی از بخش فاهمه مغزش رد نشود، نمیتواند اجرا کند حتی اگر جمله دوستداشتن باشد. باید تجربه شخصی و فهمش در ذهنش باشد. این کلید درخشان خانم تهرانی است.
بعد از اینکه با هم گفتوگو کردیم، سعی کرد سیما را بفهمد و پوستهای از سیما را برای خودش باز کرد که شاید قانعش کرد آن نقش را بازی کند. یکی، دو جا هم پیشنهادهای خیلی درخشان داشت. از حضور خانم تهرانی خوشحال هستم. چون جهان ویژهای را به فیلم اضافه میکند. البته همه بازیگران همینطور بودند و پیشنهادات خوبی دادند.
بازی با دست مهتاب (ساره بیات) جالب بود. چرا خواست اینقدر رو باشد؟
خانم بیات بیرونی بازی کرد. خانم تهرانی و آقای آذرنگ درونی بازی کردند. آقای فروتن هم به دلیل اطمینان از ماجرا سکوت میکند و اجازه میدهد آدمها بفهمند نه اینکه توضیح دهد. منطقش آگاهی است. او نسبت به چیزی که آگاهی دارد، توضیح نمیدهد و اجازه میدهد آدمها از مسیر رد شوند و به آگاهی برسند.
این است که باعث چالش بیشتر میشود و مهتاب را اسفند روی آتش کرده که تو چرا حرف نمیزنی و واکنشی نداری. به خاطر اینکه او اعتقاد دارد آدمها خودشان باید یک چیز را تجربه کنند و به واقعیت برسند. آقای فروتن هم بیرونی بازی میکند. در دستش بازیهایی دارد که کمی تمرکز میخواهد و جزء بازیهای ایشان است که خودش طراحی کرده. مدام با ناخن و انگشتش اشکالی میکشد و با انگشتش بازی میکند.
خانم تهرانی در کار بدقلق نیست؟
به هیچوجه. خانم تهرانی بهشدت در خدمت فیلم بود و به بازیگران مقابلش کمک میکرد. برایش مهم بود که استانداردی در فیلم به وجود بیاید. هر کدامشان جهانی دارند که باید کشفشان کرد.
ارسال نظر