یک قرن با «جذامیان» ایران...
حسین دامنجانی روزنامه نگار قصه جذامیان خراسان تا چند هفته دیگر از غبار غلیظ راز و ابهام بیرون خواهد آمد؛ جذامیانی که حرفهایی فراوان درباره آنها بر زبان جاری بوده است و امروز کسی جز قدیمیهای مشهد نمیتواند بیش از چند جمله درباره آنها حرف بزند.
به یقین بسیاری هم ناآگاهی نشان میدهند و با شگفتی میپرسند «جذامیان؟!» گواه این مدعا انتشار کتابی با موضوع این جذامیان و جذامیخانه مشهد نوشته نورالدین حسین سنابادی، پژوهشگر معاصر است.
کتابی که برای نخستین بار روند شکلگیری این جذامیخانه را بر پایه سندهای قدیمی آستان قدس رضوی در دوره پهلوی بررسی کرده و مسیر پژوهشهای بیشتر را درباره جذامیهای خراسان و چگونگی گذران روزگار و زندگی آنها را میگشاید.
اینگونه میتوان امیدوار بود داستان جذامیانی از پرده ابهام بیرون آید که در دهههای گذشته تاریخ معاصر ایران از گوشه و کنار ایران به سوی مشهد، به دلایلی که آورده خواهد شد، ره سپردند. این پدیده بدینترتیب به عنوان بخشی از واقعیت جامعه ایرانی بر پایه اطلاعات مستند تاریخی شناخته خواهد شد.
بهانه گفتوگوی ما با حسین سنابادی اما انتشار این کتاب و اسناد موجود در آن نیست، که، در پی آنیم تا یک نفر با تکیه بر آگاهیهای روشن برایمان از جذامیانی بگوید که به عنوان همشهریها و هموطنانمان در دهههای گذشته در همسایگی ما زیستهاند و امروز چه بدانیم چه ندانیم، در گوشه و کنار شهر، هرچند انگشتشمار به زندگی خود ادامه میدهند؛ جذامیانی که نسلهای پیش از ما، به دلیل ناآگاهی و البته نبود امنیت بهداشتی از آنها دوری میجستند و آنگونه میشد که آنها با راندهشدن از سوی جامعه راه انزوا در پیش میگرفتند.
جذام بیماری غریبگی در عین آشنایی است و حافظه خراسان از خاطره این بیماران سرشار است. جذام در سالهای نهچندان دور بیماری ناعلاج شناخته میشد که درمان آن امکانپذیر نبود.
مردم در سدههای گذشته، گناهان شخص را علت بیماری جذام میدانستند؛ جذامی شخصی بود که مورد عذاب الهی قرار میگرفت. بیماری جذام به تعبیری بیماری گنهکاران بود. این پندار تا همین چند دهه پیش در میان بسیاری از مردم ایران وجود داشت و به گفته حسین سنابادی حتی پزشکانی بسیار بودند که به دلیل ناآگاهی، از این بیماران دوری میجستند.
این بیماری در همان روزگاری هم که شایع بود، به دلایل گوناگون حرفها و حدیثهای فراوان در پی خود داشت که از واقعیت آن را دور میکرد. همه اینها از ناآگاهی سرچشمه میگرفت. امروز دیگر از بیماری جذام همچون گذشته خبری نیست؛ این، یک دلیل برای ناآگاهی مردم میتواند باشد. البته نبود کارهای تحقیقی و تاریخی در اینباره هم دلیل دیگر ناآشنایی مردم با جذام و جذامیان است.
شما به عنوان کسی که از سال ١٣٨٢ تا امروز با پروژه تاریخ شفاهی جذام در خراسان درگیر بودهاید، برایمان از این بیماری و بیماران جذامی بگویید.
بیماری جذام از سدههای دور در ایران وجود داشته است. مسالهای که اما درباره بیماران جذام اهمیت مییابد، به یک سده گذشته بازمیگردد، یعنی زمانی که علم پزشکی پیشرفت کرد و راه درمان این بیماری پیدا شد. خط جذام در ایران، در شمال و غرب کشور بود. بیماران جذامی به ندرت در دیگر مناطق شناسایی میشدند.
بسیاری از بیماران جذامی به سبب راندهشدن از جامعه و به منظور شفاجویی از حضرت رضا (ع) در سالهای گوناگون به سوی مشهد مهاجرت میکردند. بسیاری از این بیماران تا پیش از آن که فرهنگ آسایشگاهی در دوره پهلوی رواج یابد، در کلونیهای بیرون شهرها کنار یکدیگر میزیستند.
تبریز، کردستان، لرستان و مشهد، مناطق مهم پراکندگی جذامیها بود. «بابا باغی» در تبریز نخستین مرکز مهم نگهداری جذامیان بود که پس از بازدید پهلوی اول از این مرکز، عزمی جدی برای ساماندهی این بیماران آغاز شد. بسیاری از بیماران اما در خراسان از سدهها پیش پیرامون حرم ساکن شده بودند.
گویا والی خراسان در روزگار صفوی برای نخستین بار آنها را از سطح شهر گرد آورد و در زمینهای شادکن، کوی کنونی طلاب اسکان داد. این اسکان هسته اولیه موقوفهای به نام «محرابخان» را شکل میدهد. جذامیان تا سالها در بیغولههای زیر زمین به شکلی اسفبار روزگار میگذراندند.
حضور جذامیان در این وضعیت تا چه زمان ادامه مییابد؟ آیا موقوفه «محرابخان» اسکان درمانی این بیماران را موجب میشود؟
جذامیان تا سالها در همان وضع به زندگی خود ادامه میدهند تا این که آستان قدس رضوی به ماجرا وارد میشود. شخصی به نام «بازرگانی» یکی از افرادی است که در شکلگیری مجموعه آسایشگاهی جذامیان مشهد نقشی موثر دارد.
پدربزرگ این شخص رابط آستان قدس رضوی با جزامیها بوده است. بازرگانی که در آن زمان ١٣ سال بیشتر نداشته، پس از درگذشت پدربزرگ، مسوولیت یاری به بیماران را برعهده میگیرد.
در خاطرات وی آمده است که پس از درگذشت پدربزرگ وقتی قرار شد لباسها و غذاها را میان جذامیان تقسیم کند، نزد آنها میرود و با دیدن وضع اسفناکشان اشک بر چشمانش جاری میشود.
او پس از آن به سراغ نیکوکاران شهر از جمله محمدتقی شریعتی و میرزا جوادآقا تهرانی رفته، از آنان میخواهد برای نجات جذامیان که در باران و برف زندگی میکردند، گرد هم آیند. کمکهایی نسبتا سازمانیافته از آن زمان به جذامیان میشود.
این رویدادها در همان موقوفه «محرابخان» رخ میدهد؟
موقوفه در آغاز به دستور میرزا عبدالوهاب خان آصفالدوله، والی خراسان و نایبالتولیه آستان قدس رضوی شکل میگیرد. شروع فعالیت موقوفه اصلی اما از سال ١٣٠١ است. آسایشگاهی از خشت خام از سال ١٣٠٧ تا ١٣١٠ برای جذامیان ساخته میشود.
ما حدود ٢٥٠ سند درباره جذامیها در اسناد ٥٠٠ ساله آستان قدس رضوی داریم که بسیاری از آنها به مرکز یادشده و نقش آستان قدس در پشتیبانی از این بیماران مربوط میشود.
این مرکز تا چه اندازه در رفع نیازهای جذامیان نقش داشت؟
تنها نیازهای اولیه این بیماران را در ابتدا رفع میکرد، اما آرامآرام گستره خدماتی که به بیماران ارایه میداد، افزایش یافت. محمدولی خان اسدی نایبالتولیه آستان قدس، به دستور حکومت پهلوی اول اتاقهایی برای جذامیان در فضای موقوفه میسازد، بدینترتیب خدماتی گوناگون برای اسکان، خوراک و رفاه آنها پیشبینی میشود. جذامیخانه در سال ١٣٣٥ که در محل کنونی بیمارستان هاشمینژاد قرار داشت، به بهداری استان نهم (خراسان و سیستان) تحویل داده میشود.
نیکوکاران تا چه اندازه در فعالیتهای «محرابخان» نقش برعهده داشتند؟
از نیکوکاران برجسته که به این مرکز یاری میرساندند، میتوان به برادران خیامی، محمود و احمد و همچنین خانم عزتملک ملک، دخترحاجحسین آقا ملک اشاره کرد. کلینیکی ویژه جذامیان، کمی بعد در محرابخان ساخته شد که پزشکان متخصص هندی و چینی و پرستارهای کرهای در آنجا بیماران را نگهداری و درمان میکردند.
دکتر محمد ناظم، سیداحمد مدرسی و علی ثقهالاسلامی نیز از پزشکان ایرانی در میان آنان بودند. چند راهب خارجی نیز که انگار خود را به رسیدگی جذامیان وقف کرده بودند، در رسیدگی به امور آنها فعالیت چشمگیر داشتند.
خواهر آنماری گابریل کوروت، خواهر ژاکلین عیسی که به ژاله تغییر نام داد و بانویی به نام شعله شبان، البته شخص چهارمی هم بود که پس از مدتی ایران را ترک کرد. این بانوان هر کاری که از دستشان برمیآمد برای جذامیان انجام میدادند، غمخوارشان بودند، آنها را حمام میبردند، برایشان غذا آماده میکردند و بسیاری از امورشان را انجام میدادند.
پشتیبانی و نگهداری از جذامیان چه روندی را گذراند؟
پروژه درمان و نگهداری از جذامیان با حضور عبدالحسین راجی وزیر وقت بهداری در محرابخان، به مرحلهای تازه وارد شد. دکتر راجی موفق میشود پهلوی دوم را برای بازدید به محرابخان بیاورد. او سپس از رئیس انجمن نیکوکاران مجوز گسترش فعالیتهای درمانی را میگیرد.
اینگونه میشود که ٦٣ هکتار از زمینهای میان بجنورد و گلستان، پس از شهر آشخانه، به ساخت بهکدهای اختصاص مییابد. این اقدام یکی از پروژههای مثالزدنی عمرانی تا آن روز بوده است.
مکان تازه که به بهکده راجی شهرت مییابد، مکانی برای زندگی جذامیان بهبودیافته و خانوادههای آنها میشود. پس از آن بود که اعلام شد همه جذامیان از سراسر ایران به بهکده بیایند.
این دعوت با چه پشتوانهای صورت گرفت؟ در «بهکده راجی» چه چیز انتظار جذامیان و خانوادههایشان را میکشید؟
کارهای زیربنایی از مدتها پیش آغاز شده بود. هیات مدیرهای در تهران و مشهد تشکیل شد. بازار تهران نقشی مهم در ساخت و توسعه بهکده داشت. بهکده راجی با همیاری و ارادهای گروهی، گسترش یافت، به گونهای که از نظر امکانات رفاهی بیسابقه بود.
زیرساختهای دامداری و کشاورزی پیشبینی و برای میهمانان از راهرسیده، خانه ساخته شد. امکاناتی که در بهکده وجود داشت، به اندازهای بود که بسیاری از مردم عادی را نیز برای کار به آنجا کشاند. کنترل و اداره بیشتر امور بهکده در دست خود جذامیان بود.
آنها حتی شهردار ویژه خود را داشتند. تلفن، برق، هنرستان، سینما، بیمارستان، آموزشگاه حرفهای، پمپ بنزین، کتابخانه، کارگاههای قالیبافی، جوشکاری، تعمیرگاه خودرو، زایشگاه و فرودگاه از امکاناتی بود که در بهکده وجود داشت؛ امکاناتی که بیشتر آنها در شهرهای پیرامون هم موجود نبود.
دام و زمین به آنها داده شد و بسیاری از فعالیتهای صنعتی را آموختند. همه اینها موجب شده بود بهکده پس از مدتی به عنوان بهشتی کوچک شناخته شود؛ ادعایی که به راستی گزافه نبود. نمایندگان سازمان بهداشت جهانی هم از این بهکده بازدید و آن را کنترل میکردند.
پس میتوان گفت که خانواده جذامیان پس از آن روزهای خوشی را در بهکده راجی از سر گذراندند.
فرصت زندگی در چنین فضایی برای مدتی نه چندان دراز برای جذامیان فراهم شد. اوضاع پس از آن اما به گونهای دیگر پیش رفت.
مدیران انجمن خیریه حمایت از جذام، با رخداد انقلاب، کشور را ترک کردند و انجمن عملا بیمتولی ماند. دولت تصمیماتی تازه برای جذامیان گرفت که همان شروع درگیریها را موجب شد زیرا جذامیان سیاستهای تازه را نمیپذیرفتند و با آن مخالفت میکردند.
تعدادی زیاد از ساکنان بهکده که در آنجا روی زمینها کار میکردند، پس از آن بازخرید شدند. عدهای تا سالیان سال در مسیر بهکده و تامین اجتماعی در رفتوآمد بودند. تعدادی اما به ناچار به مشهد بازگشتند.
یعنی بازگشت به محرابخان؟
بله! آنها به محرابخان برگشتند. حدود ٤٠ سوییت نیز از سال ١٣٣٨ در همان پیرامون ساخته شده بود که به «باراک» مشهور بود. باراک در مجاورت بیمارستان هاشمینژاد فعلی جای داشت و بسیاری از جذامیها در آن اسکان یافتند.
بهکده راجی به بهکده رضوی تغییر نام داد و به کمیته امداد تحویل داده شد؛ کمی بعد هم آن را به جهاد سازندگی سپردند. ٥٠ میلیون تومانی هم که تا پیش از آن در حساب انجمن حمایت از جذامیان بود، صرف تحقیق درباره این بیماری شد.
پیشگیری و درمان بیماری جذام در این سالها چه مسیری را گذراند؟
ریشه اصلی جذام گویا به رعایت نکردن بهداشت بازمیگشت. آگاهی مردم آرامآرام که افزایش یافت، این بیماری پوستی و عصبی نیز کمتر و کمتر شد. شناسایی زودهنگام و درمان دارویی از دستاوردهای علم پزشکی بود. مردم تا پیش از آن هر کس را که به جذام مبتلا میشد، جنزده میپنداشتند یا میگفتند گوشت خوک خورده است.
درمان جذام در ایران ابتدا به صورت تکدارویی رواج پیدا کرد و بعدها که درمان سهدارویی آمد، جذامیان میتوانستند جلوی رشد بیماریشان را بگیرند. جذام با پیشرفت علم پزشکی مهار و بسیاری از نگرانیها رفع شد.
به داستان جذامیخانه مشهد بازگردیم؛ محرابخان! جذامیانی که به مشهد جابهجا شدند، در محرابخان ماندند؟
خیر! آنها را پس از مدت کوتاهی به بیمارستان بوعلی جابهجا کردند. چند سال بعد هم از آنها خواستند به مرکز طالقانی در سهراه فردوسی در جاده قوچان بروند. حدود ٦٥ نفر به این مرکز رفتند. دستهای نیز اما به دلیل دوری مسیر از رفتن سر باززدند. چند سال بعد وقتی قرار شد اورژانس جادهای در مکان تازهای ایجاد شود، از آنها خواستند به محرابخان بازگردند. تعدادی که به مهرابخان بازگشتند، حدود ١٠ نفر بودند.
نیکوکاران در این زمان حمایتی میکردند؟
موضوعیت این مساله آرامآرام برای بسیاری از میان رفته بود. نیکوکاران جسته و گریخته کمکهایی میکردند. مثلا در زمانی که جذامیان به بیمارستان بوعلی انتقال داده شدند، خانم فائزه هاشمی مبلغ ١٠ میلیون تومان برای مخارج آنها کمک کرد.
امکاناتی هم از سالها پیش برای آنها فراهم شده بود. جذامیان برای خود حمام عمومی در باراک و مسجدی به نام امیرالمومنین (ع) داشتند، آنها محرم و صفر هر سال برای خود مراسم عزاداری میگرفتند که نقش آستان قدس رضوی در یاری به آنها پررنگ بود.
عموم مردم به دلیل ناآگاهی از آنها دوری میکردند اما خانواده و فرزندانشان که به این بیماری مبتلا نبودند، زندگی عادی داشتند. شرایط برای فرزندان آنها به ویژه در زمینه ازدواج البته سخت میشد. خانوادههای جذامی برای همین بود که معمولا با هم وصلت میکردند.
بسیاری از فرزندان جذامیان، در زمان اسکان در بهکده به تحصیلات خود تا مقاطع بالا ادامه دادند. بیشتر امکانات آموزشی برای آنان فراهم شده بود، به همین دلیل بسیاری از آنها هماکنون در وضعیت مناسب اجتماعی به سرمیبرند.
آنها تا پیش از آن اما شرایطی سخت داشتند. بسیاریشان در مشهد نمیتوانستند از خانه بیرون بیایند زیرا رفتاری بد با آنها می شد. برخی گروهها و دستهجات سیاسی با رخداد انقلاب، از آنها برای حضور در راهپیماییهای خود بهره میبردند و آنها را به خیابان میآوردند.
و در روزگار ما چه؟ اگر بخواهیم سراغی از آنها بگیریم، به کجا باید سر بزنیم؟
آنها در گوشهوکنار شهر پراکندهاند، در خیابان عینکهای بزرگ میزنند و با ماسک صورت خود را میپوشانند. درمان آنها ادامه دارد و البته دیگر از مرکزهایی چون محرابخان یا بهکده راجی خبری نیست.
نظر کاربران
این خانه سیاه است
به یاد فروغ فرخزاد