توتِ تهران و ماجرای خانواده کارگر افغان که رسانهای شد
در هر کوچه پس کوچه کن، چند شاخه پربار وترو تازه که توتهای درشت رسیده روی آنها سنگین است از دیوارهای کاهگلی باغها قد کشیدهاند و برای رهگذران دلبری میکنند.
روزنامه همشهری یکبار دیگر درمورد حضور افغانها در ایران برداشت مثبتی داشته است، این گزارش هم درباره خانوادهای افغان است که کارشان چیدن توت میباشد: در هر کوچه پس کوچه کن، چند شاخه پربار وترو تازه که توتهای درشت رسیده روی آنها سنگین است از دیوارهای کاهگلی باغها قد کشیدهاند و برای رهگذران دلبری میکنند. باغداران توتهای این شاخهها را نمیچینند تا مهمانان کن با تکاندنشان کامی شیرین کنند و از حاصل زحمات اهالی سهمی داشته باشند. اوایل خرداد فصل توتچینی است و کن و توتستانهایش تماشا دارد.توتستان هایی که تا انتهای بلوار کوهسار، تهران و هیاهویش امتداد دارند، اما همین که دیوارهای گلی کن رخ نشان میدهند، قیل و قال پایتخت عریض و طویل یکباره تمام میشود و در کوچههای بارانخورده روستا آرامشی دلنشین جریان دارد. سبدهای توتی که باید راهی حاشیه بزرگراه آزادگان شوند، در فرغونها چیده شدهاند تا با دست فرمان بینظیر پسربچههای افغانستانی از چالههای کوچک و بزرگ کوچه پس کوچههای خاکی به سلامت عبور کنند و در مقصد با داد و هوار و بازارگرمی دستفروشانی که مشتری ثابت محصولات باغ عمورضا هستند، به فروش برسند.
دم و دستگاه توتچینی مهیاست
حفاظ بسیاری از باغها فقط به اندازه دیواری گربهرو است و قد و بالای درختان رشید و پرسایه توت از پشت درهای کوتاه و نیمهباز باغها به خوبی پیداست. در بسیاری از باغها سبدهای پلاستیکی پر از توت روی هم چیده شدهاند و تکاندن درختان کرتهای ابتدای باغ به پایان رسیده، اما شاخههایی که از باغ به کوچه سرک کشیدهاند، سهم رهگذران هستند و با عبور هر غریبه و آشنایی بارشان سبکتر میشود.کوچه پس کوچههای کن مانند دالانهایی تودرتو به هم راه دارند و در سینهکش دیوارهای گلی و سنگچین آن باغها و باغچههای توت پهلو به پهلوی هم نشستهاند. باغ عمو رضا در یکی از این پس کوچهها و در حوالی محوطه پشت امامزاده شعیب(ع) قرار گرفته. مهربان و مهماننواز است و اگر مهمان ناخواندهای به داخل باغش سرک بکشد، نباید لب خشک و چای نخورده از آنجا بگذرد. عمورضا خروسخوان ، شال و کلاه کرده و به باغ آمده است. همسرش سیدطاهره دیروز ملحفه سفیدرنگ و ضخیمی را که در لهجه کنی به آن «چچپ» میگویند، از صندوق بیرون آورده و شسته تا برای امروز پاکیزه باشد و گرد و خاک توی صندوق روی توتها ننشیند. میگوید: «قدیم برای توتچینی چادرشب میآوردیم، اما حالا دیگر کسی چادر شب نمیبافد و همین چچپهای متقال هم به زحمت پیدا میشود.»
کارگرانی کاربلد
خانواده عموعلی پربرکت است و هر 3 دختر و 2 عروسش با نوههای ترگل و ورگلش به باغ آمدهاند، البته آنها برای توت خوردن دعوت شدهاند و 3 جوان تر و فرز افغانستانی توتها را میچینند. یکی از آنها قادر نام دارد و در چشم بر هم زدنی با پای برهنه خود را به بالای درخت میرساند. امرالله و شیخ احمد هم در کاربلدی از او کم نمیآورند و تا او روی درخت جای پایی قرص پیدا کند، آنها با طنابهایی که به 4 درخت روبهرو میبندند قابی درست میکنند و چچپ را با بستهای پلاستیکی روی طنابها نگه میدارند. اگر آنها لبههای پارچه چهارگوش متقال را هم نگیرند، دیگر توتها از اطراف آن روی زمین نمیریزد، ولی امرالله و شیخ احمد هر چقدر دستهایشان کش میآید آنها را باز میکنند تا با گرفتن لبههای چچپ آن را صافتر کنند. قادر توتچین ماهری است و میداند روی کدام شاخه بایستد که با هر ضربه پایش بارانی از توتهای رسیده روی پارچه متقال سرازیر شوند.
پسران کن، توت نمیچینند
به لطف بخشندگی آسمان درختان باغ عمورضا امسال برکت کرده و خیلی زود طرحهای ریز و کمرنگ پارچه متقال زیر توتها گم میشوند. عمو کاسه استیلی را که توی بند و بساط پذیرایی طاهره بانو یافت میشود، برمیدارد، توتهایی را که روی زمین میریزد یکی یکی و با دقت میچیند و توی کاسه میگذارد. نوههای پدربزرگ مهربان کنی از فرصت استفاده میکنند و از سر و کول درختهایی که هنوز پای قادر به شاخ و بارشان نرسیده بالا میروند. توت چیدن از درخت طعم دیگری دارد و خوردن توتهایی که مادربزرگ از شاخههای تهرس برایشان چیده به بچهها مزه نمیدهد. پیش از آنکه چچپ سنگین شود امرالله و شیخ احمد توتهای روی آن را با کاسه توی سبدهای پلاستیکی میریزند که پای یکی از درختها روی هم تلنبار شدهاند. تا چند سال پیش بسیاری از جوانان روستای کن توتچینی میکردند و روزهای پنجشنبه و جمعه پسرهای عمو رضا هم به کمکش میآمدند، اما حالا از اول اردیبهشت تا آخر خرداد کارگران افغانستانی کن را قرق میکنند و وقت سرخاراندن هم ندارند. عمورضا میگوید: «من وقتی نوجوان بودم تابستانها برای پدرم توتچینی میکردم. وقتی هم محصول باغ خودمان را میچیدیم به کمک باغداران دیگر میرفتیم. آن زمان برای توتچینی حاجتی به کارگر گرفتن نبود و جوانان و نوجوانان کنی بهصورت قرضی و به نوبت با هم کمک میکردند، اما حالا بیشتر جوانان کنی باغداری را رها کردهاند و بهدنبال بخت و اقبال شان رفتهاند.»
ارسال نظر