سه سریال «خاص» ایرانی که کمتر دیده شدند
در این جا سه مورد از سریالهایی را معرفی میکنیم که در طی حدودا دو دهۀ اخیر از تلویزیون پخش شدند، اما با وجود کیفیتی که داشتند به اندازۀ استحقاقشان دیده نشدند.
فرادید: در بین سریالهایی که در طی دو سه دهۀ اخیر از صدا و سیما پخش شدهاند، بعضی از آنها به خاطر داستانهای جذاب و بازیگران شناخته شدهای که داشتند توانستند مخاطبان زیادی را به دست بیاورند و موقع پخششان خیابانها را خلوت کنند. تعداد زیادی از سریالها هم به دلایل مختلف از کیفیت پایینی برخوردار بودند و بدون اینکه مخاطب زیادی به دست بیاورند خیلی زود فراموش شدند.
اما یک دستۀ سوم هم هست؛ سریالهایی که با وجود بازیهای درخشان و داستانپردازی جذابشان نتوانستند مخاطبان گستردهای را جذب خودشان کنند. یک دلیل این امر شاید «خاص» بودن این سریالها بود. این سریالها لایههای ظریف و نسبتا عمیقی داشتند که ارتباط برقرار کردن با آنها صبوری و دقت زیادی را میطلبید و شاید به همین خاطر بود که به اندازهای که واقعا استحقاقش را داشتند دیده نشدند.
در این جا سه مورد از این سریالها را معرفی میکنیم؛ هرچند که شاید تعداد خیلی بیشتری از این نوع سریالهای کمتر دیده شده ولی با کیفیت را بتوان در تاریچۀ سریالهای تلویزیونی ایرانی پیدا کرد.
۱. کاکتوس؛ محمدرضا هنرمند
با اینکه کاکتوس به طور کامل در یک محیط بسته جریان داشت و از این جهت شبیه یک تلهتئاتر بود، اما دیالوگهای هوشمندانه و شخصیتپردازیهای کمنظیرش آن را به سریالی تبدیل کرده بود که هم مفرح بود و هم تاملبرانگیز.
۲. در کنار هم؛ فتحعلی اویسی
سریال «در کنار هم» که در سال ۱۳۸۱ از شبکه اول سیما پخش شد، یکی از معدود تجربههای کارگردانی فتحعلی اویسی بود که خود او در آن ایفای نقش نیز میکرد. این سریال تا حد زیادی حال و هوای سریال کاکتوس را داشت، هم به لحاظ محتوای طنزآمیز سیاسی و اجتماعی و هم به لحاظ جریان داشتن در یک لوکیشن بسته.
حضور بازیگرانی مثل خسرو شکیبایی، مهرانه مهینترابی، رامین ناصرنصیر، سیروس گرجستانی و امیرحسین صدیق، فضایی پر از بازیهای درجهیک و شخصیتپردازیهای جذاب را ایجاد کرده بود. هر کدام از شخصیتهای این سریال به نوعی نمایندۀ یک قشر یا تیپ شخصیتی خاص در جامعه بودند که روابط آنها با هم و دیالوگهای بامزه و کنایهآمیزشان بسیار تماشایی و متفاوت از کار درآمده بود.
از یک سو ناصرنصیر و مهینترابی نقش اقشار ضعیف و فاقد دسترسی به قدرت را داشتند و از سوی دیگر فتحلی اویسی و شکیبایی نقش حاکمان و بالادستانی را داشتند که در خلوت خودشان دائما در حال طراحی نقشههایی بودند که منافع خودشان را پیش ببرند. امیر حسین صدیق و برزو ارجمند هم شخصیتهایی میانی بودند که برای دور نماندن از قافلۀ منافع، باید خودشان را به بالادستیها نزدیک میکردند و در راستای منافع آنها کار میکردند.
۳. پشت کوههای بلند؛ امرالله احمدجو
احمدجو در مقام کارگردان هیچوقت نتوانست موفقیت «روزی روزگاری» را تکرار کند. البته این از ضعف احمدجو نبود بلکه از کمال تکرارنشدنی آن سریال بود که دیگر نمیتوانست مشابهی داشته باشد. درست است که «پشتکوههای بلند» اگر با «روزی روزگاری» مقایسه شود حتما شکست میخورد اما این سریال به خودی خودش یک جواهر کمتردیده شده بود.
در این سریال که در سال ۱۳۹۱ از شبکه سه پخش شد، حسام بیگ سریال «روزی روزگاری» به مقام پادشاهی رسیده و «سامشاه» نامیده میشود. داستان سریال ماجرای سفر شاهانۀ سامشاه و قشون و اهل و عیالش به اصفهان برای خوشگذرانی و تفریح است. شاید این سریال داستان منسجم و گیرایی که بیننده را به دنبال خودش بکشد نداشت، اما در عوض سرشار بود از شخصیتهای متفاوت و جذابی که در رابطه با هم موقعیتهایی بامزه و تماشایی خلق میکردند. وقتی یک راهزن به مقام پادشاهی رسیده باشد اوضاع دربارش چگونه خواهد بود؟ این سریال پاسخ جذاب و مفرحی به این سوال بود.
محمد فیلی که در «روزی روزگاری» نقش بسیم و نسیم را داشت، در این سریال هم در نقش تلخک درخشیده بود. بسیاری از شخصیتهای دیگر هم بودند که آدم دلش میخواست بنشیند و حرف زدن آنها را تماشا کند و بخندد. قشون سالار با بازی آتش تقیپور و کدخدای کولیباد با بازی بهروز مسروری از جملۀ این شخصیتها بودند. به خصوص طرز حرف زدن کدخدای کولیباد بسیار خاص و متفاوت و حاصل نگارشی خلاقانه و هنرمندانه بود.
نظر کاربران
قطار ابدی هم بنظر من سریالی هست که خیلی کمتر از استحقاقش دیده شد. شاید به این دلیل که فراتر از درک مخاطب بود