زندگی شادش خوبه؛ بچه زیادش خوبه/
شاد باشند بچه میآورند یا بچه بیاورند شاد میشوند؟
بگذارید مردم شاد زندگی کنند و در واقع بگذارید زندگی کنند آن گاه خودشان درباره بچه آوردن یا نیاوردن یا چند تا آوردن تصمیم میگیرند. بحث شادی هم شاید زیاده باشد. چرا که ایران دهه ۶۰ هم شاد نبود اما نومید نبود. نومیدی بدتر از ناشادی است.
سروش بامداد در عصر ایران نوشت: «زندگی، شادش خوبه، بچه زیادش خوبه...» این تازهترین تبلیغ شهرداری تهران برای فرزندآوری در سطح شهر است.
به این که روزگاری در شهر تابلو میزدند «یک دسته گل دِماغپرور / از خرمن صد گیا بهتر» -یعنی یک بچه درست و حسابی بهتر از چند فرزند نابهسامان و کیفیت مهم تر از کمیت است- و تشویق به کنترل جمعیت میکردند و ۲۵ سال بعد میگویند «زندگی شادش خوبه، بچه زیادش خوبه» نشانۀ تغییر ۱۸۰ درجهای سیاست رسمی درقبال کنترل جمعیت است کاری ندارم و این که روزی فرزند بیشتر معادل گرفتاری بود (سریال آقای گرفتار) و حالا شادیآور شده نیز و غرض بیان این چرخش نیست چون در عالیترین سطوح دربارۀ چرایی آن به صراحت توضیح داده شده و ضرورت تغییر سیاست بر اساس نگرانی از پیر شدن جمعیت مورد تاکید قرار گرفته است.
هر چند روشن است که منظور سازمان زیباسازی شهرداری تهران این است که «بچه بیاورید تا شاد زندگی کنید» اما یک جور دیگر هم میشود دید یا نتیجه گرفت: بگذارید مردم شاد زندگی کنند، آن گاه خودشان بچه هم میآورند، آن هم زیاد. حالا شادِشاد هم نه دستکم با امید. تا بچه بزرگ شد گریبان پدر و مادر را نگیرد شما که خودتان کار و بار و خانه و اتاق نداشتید چرا مرا وارد این دنیا کردید؟!
بله. زندگی شادش خوبه. منتها بحث بر سر این است که اول باید شاد زندگی کرد و بعد فرزند آورد یا منظور این است که همین که بچه زیاد بیاورید خود همین یعنی شادی و اصلا تعریف شادی همین است. بدین ترتیب شهرداری تهران تعریف تازهای از شادی ارایه داده است:بچه زیاد یعنی مثلا اگر ۵ فرزند دارید شادتر از خانوادهای هستید که ۴ فرزند دارد. اگر هم نه و منظور این است که شادی، مقدم است بر فرزندآوری خوب شاد کنید زندگی مردم را! اما اگر مراد این است که بچه زیاد همان شادی است و اگر میخواهید شاد باشید باید فرزند بیاورید آن هم زیاد، در این صورت تعریف تازهای ارایه شده است.
برای سنجش میزان شادی معیارهای واحدی وجود ندارد ولی درباره خوشبختی که زمینه شادی یا نتیجه شادی است ۶ شاخص پذیرفته شده است:
شاخص اول «سرانه تولید ناخالص داخلی» است. یعنی یک مولفه اقتصادی و بیان این واقعیت که هر چند داشتن پول قطعا خوشبختی نمیآورد اما نداشتن آن به احتمال زیاد بدبختی میآورد. منظور از سرانه تولید ناخالص داخلی یا همان GDP «ارزش مجموع کالاها و خدماتی است که در یک دوره یا بازه معین در کشور تولید می شود». به زبان سادهتر: «خالص صادرات+ خریدهای دولتی+ سرمایه گذاری+ مصرف».
شاخص دوم، طول عمر است. اما نه هر طول عمری بلکه توأم با سلامت.
سومین شاخص «حمایت اجتماعی» است. به این معنی که افراد احساس کنند هنگام بروز مشکل و گرفتاری کسی یا کسانی را دارند که از آنان پشتیبانی کنند.
چهارمی هم «آزادی» است و البته در مفهومی فراتر از آزادیهای سیاسی و به معنی قدرت تصمیمگیری برای خود یا احساس آن.
«اعتماد عمومی» به عنوان پنجمین شاخص در این ارزیابی معرفی شده است. در تعریف چند سال قبل مرکز توسعه پایدار اعتماد عمومی هنگامی حاصل میشود که شهروندان یک جامعه در اطراف خود فساد اداری و مالی مشاهده نکنند یا چنین حسی نداشته باشند.
دست آخر هم شاخص «سخاوت» معیاری برای تعیین درجه خوشبختی است. برای سنجش میزان سخاوت هم میزان کمک به مراکز نیکوکاری و خیریه محاسبه میشود.
ملاحظه می کنید که بچه زیاد معیار شادی نیست یعنی تا حالا نبوده و اگر واقعا دنبال فرزندآوری هستند شاخص های ۶ گانه باید محقق شود تا متعاقب آن بچه هم بیاورند: چون که صد آمد نود هم پیش ماست...
دکتر شریعتی میگفت خدایا تو چگونه زیستن را به ما بیاموز ما چگونه مردن را خود خواهیم آموخت چون اول باید زندگی کرد و بعد مُرد! اول باید شاد بود به معنی امیدوار و بعد بچه زیاد آورد. هر چند اول باید ازدواج کرد و بعد بچه آورد و سپس بچه زیاد فکر کرد.
شهرداری تهران اما انگار سُرنا را از سرِ گشادِ آن نواخته و به جوانانی که نمیتوانند ازدواج کنند میگوید بچه زیاد بیاورید تا شاد باشید!
پس درباره تبلیغات تازه دو نکته را میتوان طرح کرد:
اول این که شادی باشد بچه زیاد میآورند یا بچه زیاد باشد شادی میآید؟ میتوان حدس زد که منظور دومی است.
نکته دوم هم این است که تفکر حاکم بر شهرداری آقای زاکانی بخش خاصی از جامعه را مخاطب قرار میدهند و با بقیه شهروندان کاری ندارند و این را از نوع طراحی و پوشش میتوان دریافت. البته عوارض شهری را از همه میگیرند اعم از خودی و ناخودی و نخودی ولی مخاطب خودیهایند.
بر سیاق آنچه از شریعتی نقل شد هم میتوان گفت بگذارید مردم شاد زندگی کنند و در واقع بگذارید زندگی کنند آن گاه خودشان درباره بچه آوردن یا نیاوردن یا چند تا آوردن تصمیم میگیرند. بحث شادی هم شاید زیاده باشد. چرا که ایران دهه ۶۰ هم شاد نبود. اما نومید نبود. نومیدی بدتر از ناشادی است.
شادی و نومیدی به کنار. فرض کنید امروز زوجی که دو فرزند دارند تصمیم بگیرند سومی هم به دنیا بیاید. آیا شهرداری تهران و تبلیغ کنندگان تضمین میدهند ۱۸ سال دیگر و در سال ۱۴۲۰ خورشیدی همین پدر و مادر دغدغه سربازی و کار شغل آقا پسر و مجازات دختر بر سر روسری را نداشته باشند؟
پاسخی میآید! چرا متوجه نیستی؟ بخشی از جامعه مخاطب این پیامهاست نه همه و این از تصویر پیداست. از همین بخش خواسته میشود بچه زیاد بیاورند تا شادتر زندگی کنند. بقیه به خود نگیرند و زندگی شان را بکنند. البته عوارض شان را هم بپردازند.
ارسال نظر