خلافکاری پسر نوجوان به سبک فیلم متری شیشونیم
نوجوان متهم به سرقت مسلحانه میگوید: زندگی ما شبیه فیلم سینمایی متری شیشونیم است. وقتی آن فیلم را دیدم، تازه متوجه شدم زندگی ما شبیه آن فیلم است.
جوان: نوجوان خلافکار که به اتهام سرقت مسلحانه دستگیر شده، مدعی است زندگیاش شباهت زیادی به شخصیت منفی فیلم متری شیشونیم دارد. او در بازجوییها گفت که پدرش از کودکی به او آموزشهای مجرمانه داده و او را برای کارهای خلاف تربیت کرده است. پدر متهم به اتهام خرید و فروش مواد مخدر به اعدام و با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شده است.
چندی قبل به مأموران پلیس تهران خبر رسید دو سارق مسلح خودروی نیسان باری را در نزدیکی بزرگراه آزادگان سرقت و راننده آن را هم دست و پا بسته در بیابانهای اطراف تهران رها کردهاند.
راننده خودروی نیسان وقتی به اداره پلیس رفت در توضیح ماجرا گفت: «روز قبل با خودرویم از تهران بار به شهرستانی بردم و دوباره به تهران برگشتم. ساعتی قبل هوا تاریک شده بود که وارد بزرگراه آزادگان شدم و برای دقایقی در یکی از توقفگاههای بزرگراه خودرو را نگه داشتم تا با یکی از دوستانم تلفنی صحبت کنم. لحظاتی بعد مردی که کاغذی در دست داشت به من نزدیک شد و از من آدرس پرسید. هنوز آدرس را به او نگفته بودم که کلت کمری روی شقیقهام گذاشت و تهدید کرد حرکت کنم. با خودرو حرکت کردم و متوجه شدم همدستش با یک موتورسیکلت ما را تعقیب میکند. او مرا با خودرویم به بیابانهای اطراف تهران برد و در آنجا دو نفری دست و پایم را با طناب بستند و همانجا رهایم کردند و سپس یکی از آنها سوار خودرو شد و دوستش هم با موتورسیکلت از آنجا دور شدند. من به سختی دست و پایم را باز کردم و بعد از یک راننده عبوری درخواست کمک کردم و با تلفن او موضوع سرقت را به پلیس خبر دادم.»
بازداشت سارقان در طرح پلیس
با طرح این شکایت، تیمی از مأموران پلیس تحقیقات خود را برای شناسایی سارقان مسلح آغاز کردند.
مأموران پلیس در ادامه با شکایت مشابه دیگری روبهرو شدند که سارقان به همان شیوه خودروی نیسان باری دیگری را سرقت و برای ترساندن راننده آن اقدام به تیراندازی هوایی کرده بودند.
در حالی که تحقیقات برای دستگیری سارقان مسلح ادامه داشت، شکایتهای متعددی به مأموران پلیس گزارش شد که حکایت از آن داشت دو سارق مسلح شبها در خیابانهای مرکزی و شمال تهران با تهدید اسلحه کلت کمری اموال زنان و مردان را سرقت میکنند. بررسی دوربینهای مداربسته و چهرهنگاری شاکیان همه نشان داد زورگیران مسلح در تاریکی شب همان دو سارق مسلحی هستند که مدتی قبل دو خودروی نیسان را در خیابانهای جنوبی تهران سرقت کرده بودند.
مأموران پلیس در گام بعدی با چهرهنگاری موفق شدند یکی از متهمان را که سارق سابقهدار ۱۸ سالهای به نام شهروز است، شناسایی کنند. بررسیها نشان داد شهروز مدتی قبل از زندان آزاد شده و دوباره با یکی از دوستانش، سرقتها و زورگیریهای مسلحانه سریالیاش را آغاز کرده است. بدین ترتیب مأموران، متهم را تحت تعقیب قرار دادند تا اینکه مدتی قبل در یکی از طرحهای دستگیری خلافکاران، وی و همدستش را بازداشت کردند. دو متهم در بازجوییها به سرقتهای سریالی اعتراف کردند و با دستور بازپرس دادسرا روانه زندان شدند.
گفتوگو با شهروز
متهم هرچند سن کمی دارد و هنوز نوجوان است، اما مجرم سابقهداری است و پروندهاش پر از خلافهای ریز و درشت است. او مدعی است خلاف ارثیه خانوادگی اوست و سرقت و خلاف را پدرش به او آموزش داده است.
*شهروز چطور با این سن کم پروندهات سیاه است؟
واقعیتش این ارثیه خانوادگی من است. پدرم خلافکار است و او هم از پدرش به ارث برده و من هم از پدرم خلاف را به ارث بردهام. البته پدرم تنها از پدرش خلاف را به ارث نبرده، چون عموهایم نیز خلافکار هستند و آنها هم راه پدرشان را ادامه دادند و فقط یکی از عموهایم تحصیلکرده است و او هم به خاطر آبرویش از ایران مهاجرت کرده است.
*پدرت الان هم خلاف میکند؟
پدرم چند سال قبل به اتهام حمل و نگهداری مواد مخدر دستگیر شد و به زندان افتاد. در دادگاه به اعدام محکوم شد، اما به رأی دادگاه اعتراض کرد و عفو شامل او شد و حکمش از اعدام شکست و به حبس ابد تبدیل شد و الان هم در زندان است.
*پدرت قاچاقفروش بود، چرا شما راه او را ادامه ندادی؟
پدرم علاوه بر قاچاقفروشی، سرقت هم میکرد. اوایل سرقت میکرد و خردهفروش مواد هم بود، اما کمکم خردهفروشی را کنار گذاشت و با قاچاقچیان بینالمللی همکاری کرد. زمانی که سرقت میکرد من پنج، شش سال داشتم که مرا همراه خودش به سرقت میبرد، از آن دوران بود که با سرقت آشنا شدم.
*یعنی پدرت به شما آموزش سرقت میداد؟
بله، او به من آموزش میداد. هر زمانی با هم به سرقت میرفتیم، تمامی فن و فنون آن را به من یاد میداد و من هم سعی میکردم آموزشهای او را یاد بگیرم و خوب هم یاد گرفتم.
*قاچاقفروشی هم میکردی؟
یکبار در دوران کودکی، پدرم داخل کیفم مواد جاسازی کرد و قرار شد من به خریداری تحویل بدهم که مأموران پلیس به من شک و مواد را از داخل کیفم کشف کردند. البته همان زمان فهمیدیم یکی از رقبای پدرم مرا لو داده بود.
*چرا با اسلحه به سرقت میرفتی؟
موضوع اسلحه برمیگردد به حادثهای که برای برادر کوچکترم رخ داد. دو سال قبل از اینکه پدرم دستگیر شود، رقبای پدرم برادر کوچکترم را که الان ۱۲ سال سن دارد در راه مدرسه ربودند و بعد برای آزادی او درخواست پول کردند. پدرم به آنها پول داد و برادرم آزاد شد. پس از این حادثه، پدرم از من خواست برای اینکه در مواجهه با افراد خلافکار بتوانم از خودم دفاع کنم اسلحه با خودم ببرم. از آن زمان به بعد من اسلحه داشتم.
*معتادی؟
نه، همیشه نصیحت پدرم آویزه گوشم است. او میگفت اگر میخواهی یک خلافکار حرفهای شوی هرگز خودت را آلوده مواد مخدر نکن. میگفت اگر معتاد شدی همه چیز را از دست میدهی و زندگیات نابود میشود. پدرم حتی سیگار هم نمیکشد و در تمامی سالهایی که مواد میفروخت یک بار هم از آن استفاده نکرده است. یادم میآید یکبار که برای او کوکائین آورده بودند تا پخش کند به او گفته بودند خودش تست کند، اما او اصلاً لب نزد و گفت یک قاچاقچی حرفهای هرگز لب به مواد نمیزند. از طرفی هم میگفت مواد مخدر همه ناخالص هستند و فقط باعث بیماری مصرفکننده میشود.
*زندگی عجیبی را تجربه کردی، درسته؟
بله، زندگی ما شبیه فیلم سینمایی متری شیشونیم است. وقتی آن فیلم را دیدم، تازه متوجه شدم زندگی ما شبیه آن فیلم است.
*چقدر در این مدت سرقت داشتید؟
من و همدستم در این مدت دو خودروی نیسان سرقت کردیم که یکی را فروختیم و پولش را تقسیم کردیم و خودروی دوم را هم عوض بدهیمان به طلبکارمان دادیم. البته ما علاوه بر سرقت دو خودرو در خیابانها از شهروندان هم زورگیری میکردیم.
*حرف آخر؟
من الان خسته شدهام و میخواهم اینبار که آزاد شدم، ارثیه پدریام را برای همیشه کنار بگذارم. دلم برای برادر و خواهرم میسوزد و دوست ندارم آنها زندگیشان تباه شود.
ارسال نظر