«لایههای دروغ» یا «ربودهشده» در تهران؟
خشایار پارسا در عصر ایران نوشت: «لایههای دروغ» فیلمی زدوخوردی و اصطلاحاً در سبک هنرهای رزمی است، و به نظرم در این زمینه تا حدودی موفق است؛ یعنی، صحنههای مبارزهاش را خوب درآورده و مانند برخی فیلمهای این حوزه صحنههای زدوخورد را با قطع کردنهای پیاپی و از نزدیک، به گونهای که اصلا ظرافتهای مبارزه را درک نکنیم، سرهمبندی نکرده است.
خشایار پارسا در عصر ایران نوشت: «لایههای دروغ» فیلمی زدوخوردی و اصطلاحاً در سبک هنرهای رزمی است، و به نظرم در این زمینه تا حدودی موفق است؛ یعنی، صحنههای مبارزهاش را خوب درآورده و مانند برخی فیلمهای این حوزه صحنههای زدوخورد را با قطع کردنهای پیاپی و از نزدیک، به گونهای که اصلا ظرافتهای مبارزه را درک نکنیم، سرهمبندی نکرده است.
به سخن دیگر، این صحنهها طراحی شدهاند که کاری سخت است. سرآمدِ این طراحیها، به نظر من، جکی جان در مقطع دهۀ هشتاد (فیلمهای شهریاش، پس از مقطعی که همیشه شاگرد استادی در فضاهای سنتی بود، و پیش از آنکه فیلمهایش کاملا هالیوودی شود) است که در فیلمهایی که گاه خودش کارگردانی میکرد وقت بسیار میگذاشت و صحنههای رزمیای را میساخت که پر از ریزهکاریهای فنی بود؛ صحنههایی که نماهای باز و بدون کات یا تقطیع از آنها گرفته میشد و در آنها خودش با جنبوجوش بسیار، و گاه با یاری گرفتن از اشیای پیرامون، به دفاع از خویش در برابر شماری از مبارزان میپرداخت که مصداق دقیق هنر رزمی بود.
اما مبارزه در یک فیلم مبارزهای همه چیز آن نیست و همچنان مهمترین بخش فیلم داستان آن و شخصیتپردازیاش است، وگرنه تبدیل به فیلم مستند میشود و این همینجایی که لایههای دروغ بهشدت میلنگد و بسیار ضعیف است، و پر از حفرههای داستانی پرسشبرانگیز!
برخی از سوالهایی که به یادم میآید؛ چرا آتشنشان پس از زدن فرد گروگانگیر در میان آتش، دستهای فرد گروگان را باز نمیکند، چرا که ممکن بود او دوباره نتواند برگردد و او را نجات دهد؟ همسر او هم که فردی رزمیکار بود چگونه به سهولت ربوده شد؟ آن زنی که در هنگام دستگیریاش به سراغش میآید و هیأتی خشن و جذاب از وی تصویر میشود و بیننده - برابر با روال این دست فیلمها - انتظار زدوخوردی را دارد چگونه به راحتی از جریان فیلم حذف میشود (البته شاید سانسور شده باشد!)؟ وقتی همسر فرد را ربودند دیگر چه نیاز به تعقیب کردنِ وی، فقط باید به او اطلاع میدادند که برایشان فلان کار را انجام دهد و چرا فرد تعقیبکننده پیغامی را به وی نداد و از دست قهرمان فیلم گریخت و...؟!
چرا هنگامی که قهرمان به دیدن رئیس خلافکاران میرود به محافظانش نمیگوید که او را پنج سال پیش نجات داده، و رئیس او را میشناسد تا در نتیجه نیازی به زدوخورد با آنان نباشد؟! و در کل، علت ماجرا، دادگاه، برخورد پلیس،... همه و همه به گونهای سرهمبندی شدهاند تا اندک توجیهی را برای روند پیش بردن داستان آماده کنند.
کلیت داستان رونوشتی بسیار ضعیف و سطحی از فیلم ربودهشده (Taken - 2008) است. ترجیح میدهم درباره آن فیلمی بنویسم که، افزون بر خوشساختی و جذابی، نقطهعطفهایی را در تاریخ این دست فیلمها رقم زد؛ فضای ربودن گردشگر را از فضاهای دورافتاده در کشورهای اروپای شرقی (مثلا فیلم 2005 - Hostel) و آمریکای لاتین (Turistas - 2006) به قلب اروپای متمدن (!) و سرشناسترین شهر آن، پاریس، برد؛ حجم اطلاعاتی که از روند کار قاچاقچیان انسان (شیوهی ربایش، دستهبندیها، محدودیت زمانی، ارتباط با پلیس،...) میداد بالا و جذاب بود؛...
امید که رامین سهراب، کارگردان فیلم لایههای دروغ که مقیم فنلاند است، با تجربهای بیشتر و بهویژه رایزنی در زمینهی فیلمنامه، باز هم فیلمهایی اینچنین در ایران بسازد که جای چنین سبکی در سینمای ایران خالی است.
ارسال نظر