ریشههای اعتراضات اخیر در آموزش و پرورش
عباس عبدي در روزنامه اعتماد نوشت: اين روزها اعتراضات سراسري آموزگاران توجه همگان را به خود جلب كرده است؛ اعتراضاتي كه سراسري، بسيار آرام و مدني برگزار ميشود و خواسته اصلي آنان نيز همسانسازي با حقوق اعضاي هيات علمي دانشگاهها طبق يك نسبت معين است.
عباس عبدي در روزنامه اعتماد نوشت: اين روزها اعتراضات سراسري آموزگاران توجه همگان را به خود جلب كرده است؛ اعتراضاتي كه سراسري، بسيار آرام و مدني برگزار ميشود و خواسته اصلي آنان نيز همسانسازي با حقوق اعضاي هيات علمي دانشگاهها طبق يك نسبت معين است.
آموزگاران در اين خواسته خود ذيحق هستند، چرا كه بدون ترديد حقوق و دستمزد آنان به قيمت ثابت در چند دهه گذشته كاهش داشته، در نتيجه بسياري از آنان را مجبور به حضور در مشاغل دوم و حتي سوم كرده است. بنابراين بايد انتظار داشت كه دولت نيز احترام اين نحوه اعتراض مدني معلمان را پاس دارد و از طريق يك گفتوگوي سازنده و با توجه به جميع شرايط با آنان به توافق و تفاهم برسد.
چنين رفتاري نه فقط به بهبود شرايط معلمان كمك خواهد كرد، بلكه الگوي مناسبي براي چگونگي تعامل ميان دولت و معترضان در هر زمينه است. البته شرط لازم براي اين كار، شناسايي فرد يا گروهي از معلمان به عنوان نماينده آنان است، چون با يك ميليون آموزگار كه نميتوان گفتوگو كرد. اينجاست كه صاحبان قدرت متوجه ميشوند تا چه اندازه نيازمند حلقه واسط ميان خود و مردم هستند؛ حلقهاي كه در جامعه امروز به عنوان نهاد مدني شناخته ميشود.
وضعيت كنوني آموزش و پرورش اعم از اعتراض آموزگاران به حقوق خودشان يا شرايط بد موجود در نظام آموزشي كشور ناشي از چيست؟ در اينجا ميخواهم به چند عامل اشاره كنم كه گمان ميكنم اهميت دارد.
اولين مساله فلسفه نادرست آموزش و پرورش در ايران است. فلسفهاي مبتني بر اينكه حكومت يا بزرگتران واجد گزارههاي اخلاقي و انساني و آموزشي ازلي و ابدي درستي هستند و بايد آن را به ذهن دانشآموزان تزريق يا منتقل كنند. نظامي كه آن را ميتوان معادل نظام آموزشي اسكولاستيك دانست. اگر نظام آموزشي اسكولاستيكي در چند قرن پيش ميتوانست مدتي دوام آورد، در قرن ۲۱ و با حضور اينترنت و شبكههاي اجتماعي و... همچنين دسترسي به ساير نظامهاي آموزشي قابل پياده كردن نيست، چه رسد به اينكه دوام آورد. شرح و بسط اين ويژگي نيازمند تحليل جداگانه است، به ويژه در اصول آموزش، محتواي آموزش و مديريت آموزشي بازتاب دارد.
مساله و ريشه بعدي كه از دهه ۱۳۶۰ آغاز شد، مدارس غيرانتفاعي است. اجازه بدهيد خيلي صريح بگويم؛ فرزندان خودم نيز حداقل بخشي از دوره تحصيلشان را در مدارس غيرانتفاعي گذراندهاند. ولي از همان ابتدا با اين مدارس مخالفت داشتهام و بارها نوشتهام. زيرا گمان ميكردم كه از يك سو موجب فراموشي نظام آموزش و پرورش با حدود ۱۹ ميليون دانشآموز (در آن مقطع) خواهد شد، از سوي ديگر عدالت آموزشي را به مسلخ ميبرد و بدتر آنكه نيروهاي جوان و خلاق را نابود ميكند. در واقع هنگامي كه چند صد هزار نفر از آموزش خوب برخوردار شوند و ميليونها دانشآموز از اين امكان محروم شوند، اين استعدادهاي خلاق در ميان اين ميليونها نفر هستند كه نابود ميشوند.
از سوي ديگر سقوط سطح آموزش در كشور ريشه اصلي بسياري از ناهنجاريها و بيفرهنگيهاي موجود در نسلي است كه از آموزش خوب محروم شدهاند. اتفاقي كه در دانشگاهها به شكل معكوس رخ داد. با تاسيس دانشگاه آزاد در عمل فشار از روي دانشگاههاي دولتي براي جذب دانشجويان بيشتر برداشته شد و كيفيت آنها مخدوش نشد. ولي در مدارس عكس اين رخ داد. با آباد كردن مدارس غيرانتفاعي، نظام آموزش و پرورش را ويران كردند و حتي درون اين نظام چند جزيره محدود چون مدارس تيزهوشان، نمونه مردمي و... درست كردند و بقيه را به امان خدا رها كردند.
مدارس غيرانتفاعي يكي از شاخصهاي مهم براي فهم «طبقه جديد» يا همان «نومانكلاتورا»هاي اتحاد جماهير شوروي در ايران است. هنوز مطالعهاي عميق و معتبر درباره چگونگي شكلگيري اين مدارس و گرفتن امتيازات دولتي در عوض ثبتنام فرزندان اين طبقه جديد انجام نشده است. حداقل ريشه بخش مهمي از فسادهاي موجود و تبديل شدن مجموعه حاكم به يك كاست سياسي را بايد در وجود اين مدارس و صاحبان آنها ديد. زيرا مدرسه يعني آموزش و آينده فرزندان، جايي است كه شوخيبردار نيست.
براي يك ساختار غيرپاسخگو مهمترين ابزار قدرت، مديريت و مالكيت و كنترل اين مدارس است. نهايت آنكه با اين مدارس مساله آموزش فرزندان صدها و هزاران نفر از مسوولان حل شد. البته كسان ديگري هم كه دستشان به دهانشان ميرسيد از اين وضعيت بهرهمند شدند و در نتيجه ميليونها دانشآموز و صدها هزار آموزگار به فراموشي نسبي سپرده شده و هم به لحاظ آموزشي و هم به لحاظ تربيتي و پرورشي به حاشيه رانده شدند.
هزينههاي انجام شده براي تحصيل در اين مدارس نيز نوعي سرمايهگذاري با سوددهي بالا بود. نه نگران مشكلات تربيتي فرزند خود بوديد، نه نگران پيشرفت تحصيلي و نه نگران قبولي در كنكور، مگر اينكه فرزندتان خيلي كماستعداد و سر به هوا باشد كه بحث ديگري است. امكانات دولتي در حد وسيع و به صورتهاي گوناگون به اين تعداد اندك مدرسه سرازير شد و آبادي آنها به قيمت فراموشي و حتي ويراني بخشهاي ديگر تمام شد.
نظر کاربران
دراصل فضای برای اموزش وجودندارد فقط هزینه مطرح دادن نمره مباشد
پس همسان سازی بازنشستگان فرهنگی ؟؟؟