انتقاد فرزند شهید مطهری از بی انصافی ها
در پی بروز برخی اعتراضات به حضور پروفسور «کلی جیمز کلارک» برای ارائه سخنرانی در مشهد و «همجنسباز» خواندن این فیلسوف آمریکایی از سوی عدهای، محمد مطهری - فرزند استاد شهید مرتضی مطهری - از بروز این تهمتها و بیصداقتیها انتقاد کرد.
حجتالاسلام دکتر محمد مطهری در بخشی از یادداشت خود ضمن ارائه دلایل مستند مبنی بر گناه و غیراخلاقی دانستن همجنسبازی از سوی کلارک، به نقش مؤثر وی در مواجهه با الحاد در غرب اشاره کرده و نوشته است: متأسفیم که انقلابی که پیشقراول فرهنگیاش مطهری بود که با اعتماد به نفس کامل از مواجهه با اندیشههای جدید استقبال میکرد با حرکات سادهلوحانه عدهای به گونهای معرفی میشود که گویی انقلاب اسلامی ما میخواهد با حرکات فیزیکی و تحریف و تهمت در مقابل اندیشههای غربی قد علم کند و فقط به کسانی مجال حرف زدن میدهد که خط سیاسی و فکری و دیدارها و ملاقاتهای آنان منطبق با ما و ارزشهای ما باشد.
متن کامل این یادداشت بدین شرح است:
بیانصافیها درباره حضور فیلسوف آمریکایی در همایش شهید مطهری
«آثار پدرت مرا تکان داد». این اولین سخن پروفسور چارلز تالیافرو فیلسوف دین مشهور و مهمان ویژه همایش بینالمللی اندیشههای فلسفی شهید مطهری خطاب به من بود که مدتی پیش ترجمه چند کتاب استاد برایش ارسال شده بود.
پروفسور گوئن دیکسون استاد دانشگاه لندن با ملاحظۀ ترجمۀ کتاب مقدمهای بر جهانبینی اسلامی در مقالۀ خود اظهار کرده بود که «دیدگاه مطهری دربارۀ توحید، جهانی از بینش و بصیرت است». یکی از مهمانان اصلی در پایان همایش تأکید میکرد که وظیفۀ خود میدانم مطهری را به غرب معرفی کنم و دیگری پیشنهاد تشکیل همایش بعدی در دانشگاه متبوع خود را میداد.
پروفسور کلی جیمز کلارک - که سفر علمی او به مشهد با مساعی چند برادر به جنجال تبدیل شد - این نکتۀ دقیق از شهید مطهری در کتاب علل گرایش به مادیگری را که «بر خلاف رویۀ مورخان دین در غرب، باید به سراغ منشأ بی دینی رفت و نه دینداری» مطلع مقالۀ خود قرار داده و از اینکه با چنین اندیشمند بزرگی آشنا شده است ابراز خرسندی میکرد.
کلارک قبل از سفر به مشهد، به شدت تحت تأثیر فضای فکری و فلسفی ایران قرار گرفته بود و به یکی از دوستان گفته بود که پس از بازگشت بلافاصله با برخی از مراکز فلسفی برای پروژههای مشترک مثل الهیات تحلیلی اسلامی صحبت خواهد کرد.
با توجه به موقعیت ممتاز علمی تالیافرو و کلارک مراکز متعدد حوزوی و دانشگاهی به محض اطلاع، خواستار برنامۀ سخنرانی و پرسش و پاسخ با این دو فیلسوف بینالمللی شدند که اکثر آنان به دلیل محدودیت وقت نتوانستند برنامهای تدارک ببینند.
آقای تالیافرو اندکی پس از همایش، ایران را ترک کرد و تنها توانست در سه محفل علمی شرکت کند و از پذیرایی از نوع آنچه در مشهد صورت گرفت محروم ماند. اما آقای کلارک پس از آنکه در دانشگاههای خوارزمی، تربیت مدرس، ادیان و مذاهب قم، علامه طباطبایی، پژوهشگاه دانشهای بنیادی و دانشگاه امام صادق(ع) جلسات بحث و گفتوگو داشت عازم مشهد شد ولی نوبت به مشهد که رسید - به دلایلی که خواهم گفت - آسمان تپید!
یک گروه چند ده نفره که حزبالله مشهد هم از اقدام آنان بیخبر بود، مانع سخنرانی او شدند. چرا؟ عمدتاً با این مستمسک که کلارک مروج و مدافع همجنسبازی است!
کلارک یک مسیحی معتقد و شاگرد برجستۀ پلنتینگا، معروفترین فیلسوف دین دنیاست که به ایستادگی در برابر الحاد در غرب شهره است. خود کلارک کتابی با عنوان «فیلسوفان خداباور» (Philosophers Who Believe) منتشر کرده و در آن یازده فیلسوف مهم خداباور معاصر را معرفی میکند تا نشان دهد خداباوری به میان فیلسوفان غربی بازگشته و از آن به انقلاب یاد میکند. این کتاب از طرف یک مؤسسه معتبر مسیحی برنده کتاب سال شناخته شد. نیز ایشان همچون استادش پلنتینگا عمر خود را صرف مبارزه با الحاد داکینز کرده و جالب آنکه در یکی از پلاکاردها در دست برادران مشهدی، کلارک «مروج افکار داکینز» خوانده شده بود!
کسی که تبلیغات و مصاحبههای این دوستان مشهدی را ببیند گمان میکند کلارک ملحدی است که یا خودش همجنسباز است یا لااقل خواستار ترویج همجنسبازی است، در حالی که او که دارای همسر و سه فرزند است تصریح میکند که همجنسبازی «گناه» و «اخلاقاً غیرمجاز» است.
کلارک که مانند اکثر متفکران غربی تفکرات لیبرالی هم دارد، چنین اظهار نظر میکند که حقوق شهروندی این اقلیت در جامعه باید رعایت شود؛ به این دلیل که همچنان که ما مسیحیان دوست داریم که وقتی در جامعهای در اقلیت زندگی میکنیم حقوقمان به عنوان اقلیت حفظ شود پس باید حقوق اقلیت همجنسباز را هم حفظ کنیم؛ چراکه حضرت عیسی میگوید آنچه بر خود نمیپسندی بر دیگران مپسند. (این خلاصه استدلال مغالطهآمیز اوست که با تکیه بر کلام عیسی (ع) به خیال خودش نتیجه درستی گرفته است؛ امری که به روشنی با دیدگاه اسلامی مغایرت دارد).
روشن است که تأکید بر حفظ حقوق یک اقلیت به معنای موافقت با ترویج مرام آن اقلیت نیست. آیا مثلا اگر قانون اساسی ما بر حفظ حقوق اقلیت مسیحی در ایران تأکید کند، به این معناست که قانون اساسی خواستار ترویج مسیحیت و یا مدافع آن است؟
سخن کلارک کجا و تابلوهای در دست دوستان ما کجا که او را با تهمت، مروج همجنسبازی میخوانند و چنین نوشتهای را به دست کودک معصوم هم میدهند و در عین حال خود را مدافع حریم مشهد الرضا (ع) هم میدانند! (البته با سابقهای که در برخی سراغ داریم بعید نیست پا را فراتر گذارده و او را صریحاً «همجنسباز» بخوانند).
اگر شهید مطهری که دنبال برپایی کرسی تدریس «مارکسیسم» در دانشکده «الهیات» بود در قید حیات بود آیا با شنیدن خبر سخنرانی یک فیلسوف آمریکایی - ولو در جایی هم از اسرائیل طرفداری کرده باشد که بسیاری از متفکران غربی چنیناند - نوهها و نتیجههایش را جمع میکرد و تابلوهای دروغین به دست آنان میداد یا از حضور او استقبال میکرد و البته جانانه به نقد افکارش مینشست؟
اینها تصریحات خود کلارک درباره همجنسبازی و قابل پیگیری در اینترنت است که بر نکات بالا تأکید میکند:
I did not claim that Jesus endorsed gay marriage. I did not say that Christians should think gay marriage is good or morally permissible. I did not say that gays have a natural right to marriage. And I did not say that the Bible is not opposed to homosexuality.
کجای قرآن و حدیث، ما را از فرصت دادن به غیرمسلمانان برای اظهارنظر آن هم در یک بحث علمی منع کردهاند؟ فردی برای یک بحث مربوط به فلسفه دین به جمع مسلمانان آمده و آماده شنیدن انتقاد است. آیا اسلام ما را به «و جادلهم بالتی هی احسن» (نحل/۱۲۵) دعوت میکند یا توصیه میکند با سوءظن کامل نیتخوانی کنید، جلوی سخنرانی او را بگیرید، در مقابل محل اسکان او هم بروید، او را بترسانید و همه را هم به پای دفاع از شهر امام رضا(ع) بنویسید؟
اتفاقاً بحث و جدال احسن با آقای کلارک در قم اتفاق افتاد. کلارک که به تبع استاد برجسته خود پلنتینگا، رابطۀ عقل و دین را به شیوه مورد قبول فلاسفه اسلامی مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری نمیپذیرد و طرفدار «معرفتشناسی اصلاح شده» است، در میزگرد عقل و دین در همایش شهید مطهری شرکت کرد. نظرات و انتقادات اساتید فلسفه اسلامی را مؤدبانه شنید، مؤدبانه پاسخ گفت و البته به عقیده من و شاید بسیاری از حضار نتوانست از موضع خود به درستی دفاع کند و به تصریح دیگر فیلسوف خارجی حاضر در میزگرد یعنی آقای تالیافرو (بعد از جلسه)، از موضع خود تا حدی عقبنشینی کرد.
آیا طلاب قم بلد نبودند به جای شنیدن حرف دو طرف، جلوی سالن کنفرانس تجمع کنند و هیاهو به راه بیندازند و پلاکارد به دست گیرند که «معرفتشناسی اصلاح شده توطئه استکبار علیه فلسفه اسلامی است»؟ البته با این کار تنها چیزی که به ذهن کلارک خطور میکرد ترس اساتید فلسفه ایرانی از مواجهه فکری با او بود.
اگر لازم است متفکرین غربی از افکار استاد مطهری و نقدهای بنیادین او از تمدن غرب از طریق یک همایش بینالمللی آگاه شوند، آیا متفکرین لیبرال برای دعوت شدن مقدمند یا متفکران سنتی؟ مسلم است که افراد لیبرال که مبانی اندیشههای غربی را دستاوردهای بزرگ بشری و غیرقابل خدشه میشمارند برای شنیدن این نقدها در اولویت هستند تا آنچه مسلم فرض کردهاند به چالش کشیده شود. برخی سادهاندیشان ممکن است بپندارند حضور یک متفکر غربی در همایش اندیشههای یک متفکر اسلامی بدین معناست که «تبیین» اندیشههای استاد به وی سپرده شده و او بهترین گزینه برای چنین امری است!
وانگهی، آیا هر دانشمند خارجی که به ایران میآید باید تمام افکارش مورد تأیید ما باشد؟ در این صورت با این استدلال ساده میتوان نشان داد اساساً هیچ مسلمانی نباید حق گفتوگو با مسیحیان را داشته باشد: اکثر قاطع مسیحیان حضرت عیسی(ع) را فرزند خدا میدانند. امری که به فرمایش قرآن آنقدر نارواست که نزدیک است «آسمان متلاشی گردد و زمین بشکافد و کوهها فرو ریزد» (مریم/۹۰). اگر دیدار و گفتوگو و شنیدن نظرات یک مسیحی، ملازم با تأیید نظرات اوست پس آیا علمای بزرگ ما مثل حضرات آیات مکارم شیرازی، جوادی آملی و مصباح یزدی که متناوباً با علمای مسیحی دیدار میکنند فرزند خدا بودن حضرت عیسی را تأیید کرده و آسمان و زمین و کوهها را در آستانه فروپاشی قرار میدهند؟!
میان ما مسلمانان در مورد مسائل مختلف اختلاف نظر وجود دارد. چطور توقع داریم که یک مسیحی و یا یک فیلسوف خارجی اختلاف فکری اساسی با ما نداشته باشد؟ برای اطلاع برخی که در تهمت زدن، شهره آفاقند یادآوری میکنم که مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) که زیر نظر حضرت آیتالله مصباح یزدی فعالیت میکند
دوازده سال است که هر دو سال یکبار با گروهی از منونایتهای مسیحی دیالوگهای مفیدی برگزار میکند. این گروه به طور افراطی صلحطلبند و عمدتا هر نوع جنگ - از جمله جنگ دفاعی - را نامعقول میدانند و گاه و بیگاه به سرزمینهای اشغالی نیز رفت و آمد دارند. آنان اتفاقاً مانند آقای کلارک همجنسبازی را خلاف تعالیم مسیح دانسته و در عین حال معتقدند آنان باید از حقوق شهروندی برخوردار باشند. منونایتها بیش از پانزده سال است در ایران در رفت و آمدند و حاصل گفتوگوهای علمی با آنان در قالب چند کتاب در غرب منتشر شده است.
به هر حال برادران غیرتمند مشهدی با این کار خود سه خدمت بزرگ انجام دادند:
۱- این برادران که گمان میکنند اجازه صحبت به چنین فردی نباید داد و حتی یک ساعت سخنرانی او را برنمیتابند و آن را ترویج سکولاریزم میدانند دقیقاً برخلاف هدف خود عمل کردند زیرا کلارک را در ایران معروف کردند، شمار خوانندگان آثار او را بالا بردند و به واسطه این شهرت مضاعف، باعث شدند مترجمین به ترجمه دیگر آثار او راغبتر شوند.
۲- این عزیزان، اسلام را نزد برخی جوانان، ناتوان از پاسخگویی جلوه دادند، زیرا این پرسش را پدید آوردند که مگر کلارک چه حرفی دارد که به جای آنکه پاسخش را بدهند راه را بر او میبندند؟! مخصوصاً جوانی که از عمق برخی مسائل مطلع نیست ممکن است با یک قضاوت ظاهری میان کار این برادران مشهدی با حضور ماه گذشته ده تن از خواهران طلبه جامعةالزهرای قم(س) در مراکز علمی آمریکا و از جمله دانشگاه جرج تاون مقایسهای انجام دهد. این خواهران در آمریکا آزادانه به سخنرانی و گفتوگو پرداختند بدون آنکه مزاحمتی برای آنان ایجاد شود و جاسوسان وزارت اطلاعات ایران خوانده شوند. آیا این برادران بهتر از این میتوانستند برای آمریکا تبلیغ کنند؟
۳- کلارک را که در قم تحت تأثیر استدلال اساتید فلسفه قرار گرفته بود و میتوانست حتی پیامآور قدرت تفکر فلسفی شیعی در جهان فلسفی غرب باشد، تبدیل به کسی کردند که از ایرانیِ مذهبی چنین برداشتی پیدا کند که حتی تحمل شنیدن نظر مخالف را ندارد. اگر استادی از حوزه و دانشگاه به یک دانشگاه آمریکایی برود و ببیند عدهای جلوی در ورودی تجمع کرده و مانع از برگزاری برنامه او شدهاند چه پیامی را برای ما ایرانیان خواهد آورد؟
برادران! بنده هم مانند شما هم در دولت قبل و هم در این دولت نسبت به وضع فرهنگ - که البته حجاب بخش کوچک و البته مهم آن است - دغدغه و نگرانی دارم. (از آغاز انقلاب در انتظار دولتی هستیم که به ویژه نیمه دوم آیه ۴۱ سوره مبارکه حج را سرلوحه خود قرار داده و در همه ابعاد عملی کند). در عین حال معتقدم جلوی سکولاریسم را با افترا و یا به دست گرفتن تابلو و مخالفت با سخنرانی یا دفن این و آن نمیتوان گرفت.
در سه دهه گذشته هیچ عاملی به اندازه گروههایی از قبیل این برادران مشهدی و اسلافشان با اعمالی چون پاره کردن پیراهن سخنران و برهم زدن جلسات و با تیترهای غیرمنصفانه، برای کتب دگراندیشان خواننده جذب نکرده است. اعتراض از جنس آنچه در مشهد انجام شد غیر از تهمتهایی که در آخرت باید پاسخ داده شود اثر دنیاییاش طرفدار جمع کردن برای فرهنگ غربی است.
نمیدانم چرا این برادران از یک طرف از اینکه یک فیلسوف غربی در سال قبل از ورود به ایران در وبلاگش بنویسد «اگر چه همجنسبازی غیر اخلاقی، گناه و خلاف تعلیمات مسیحی است ولی باید برای همجنسبازان حقوقی در نظر گرفته شود»، چنین برمیآشوبند و راه را بر او میبندند و محل اقامتش را هم بینصیب نمیگذارند، ولی زمانی که در برنامۀ نود، با چندین میلیون بیننده، جوانمردی به نام مسعود شجاعی صریحاً میگوید: مردم! فرزندان خود را به مدارس فوتبال نفرستید چراکه در برخی از مدارس فوتبال در ایران به وفور، نه همجنسبازی، بلکه تجاوز به کودکان پسر انجام میشود، این برادران به خیابان که نمیآیند هیچ، کوچکترین پیگیری هم نمیکنند؟! (متجاوزان ابتدا به کودکان به عنوان رفع خستگی آبمیوه حاوی مواد بیهوش کننده خورانده، و پس از تجاوز، فیلم را به آنان نشان داده و آنان را وادار به سکوت و تسلیم مجدد میکنند. این اعمال شنیع در برخی از هشتصد مدرسه فوتبال «مجاز» اتفاق میافتد و دویست مدرسه فوتبال «غیرمجاز» هم وجود دارد!).
آیا حتماً باید این مسأله با رقبای سیاسی ارتباط پیدا میکرد و مثلاً در محل جهاد دانشگاهی اتفاق میافتاد تا پرچم غیرت دینی این برادران به اهتزاز درآید؟ اگر همین موضوع در غرب اتفاق افتاده بود چند مسئول بلافاصله استعفا میدادند و تا ماهها در اخبار تلویزیون پیگیری میشد. آری، این بیتفاوتیهاست که عدهای از جوانان را که با تعالیم اسلامی آشنایی عمیق ندارند از اسلام و نظام رویگردان و سکولاریسم را ترویج میکند، نه یک سخنرانی تخصصی در باب موضوعی در فلسفه دین برای ۱۷ نفر در یک کارگاه علمی آن هم به زبان انگلیسی برای مخاطبان خاص که نیاز به ثبتنام قبلی هم داشته است و اجرای آن از طریق اینترنت با مخاطبانی صدها برابر به سادگی امکانپذیر است!
نکته مهم دیگر، «بیصداقتی» توجیهناپذیر این دوستان مشهدی است که خود را پرچمدار فرهنگ هم میدانند. بیصداقتی اول آنان این بود که این برادران با اینکه به خوبی میدانستند علاوه بر جهاد دانشگاهیِ دانشگاه فردوسی مشهد - که من نه آنان را میشناسم و نه از خط و ربط و برنامههای آنان خبر دارم - دو نهاد پژوهشی بسیار مهم و مورد عنایت خاص رهبری هم برگزار کننده این کارگاه هستند، با این حال تصمیم گرفتند برنامه کلارک را تنها به آن سازمانی که با آن مسأله دارند، یعنی جهاد دانشگاهی، نسبت دهند. لذا «جامعة المصطفی العالمیه» و «پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی» را که نام و لوگوی آنان در اطلاعیه ذکر شده بود نادیده گرفتند تا راه برای اقسام تهمتها و افتراها باز باشد و انتقام مورد نظر را از رقیب بگیرند.
بدین صورت برادران مشهدی در این اعتراضات خالصانه و الهی، برگزار کننده را «فقط» جهاد دانشگاهی معرفی کردند و ذکری از دو مرکز پژوهشی دیگر نیاوردند.
اما بیصداقتی دوم به تقوای بیشتری نیاز داشت! لازم بود اگر در جمعآوری مدارک علیه کلارک موارد مثبتی ببینند آن را نادیده بگیرند. برایشان مهم نبود که قرآن میفرماید که مبادا دشمنیها باعث شود که از جاده عدالت خارج شوید (مائده/۸)؛ مهم این بود که رقیب سیاسی خود را بکوبند. از مصاحبههای کلارک در ایران چیزی دستگیرشان نشد. بنابراین به سراغ وبلاگش رفتند.
اما مشکل این بود که در کنار برخی افکار باطل، نکات مثبتی هم وجود داشت. به چشم دیدند که کلارک، هم یک متدین مسیحی است، هم در دفاع از رواج خداباوری در میان فیلسوفان غربی کتاب نوشته، هم حمله به قرآن در آمریکا را محکوم کرده و هم به بدرفتاری نسبت به مسلمانان اعتراض کرده است. اما چون هدف را توجیه کننده وسیله میدانند از نکات مثبت دم نزدند و یا آنها را فریبکاری خواندند و درعوض، سخنان او دربارۀ همجنس بازی را تحریف کردند. در واقع این برادران تصمیم گرفتند با ریختن ترکیبی از دو نوع بیصداقتی در سرنگ خود و اضافه کردن ویتامین تحریف، فرهنگ اسلامی را به جامعه تزریق کنند!
برخی اظهارنظرها هم بیشباهت به جوک و لطیفه نبود. از جمله یکی از اعضای شورای شهر مشهد برای اینکه قضیه را دراماتیک کند آن را به بیماری آیتالله مهدوی کنی هم ربط داد و در مصاحبهای گفت: «در حالی که یکی از یاران وفادار امام راحل در بستر بیماری هستند، حضور یک فرد معلومالحال در مشهد الرضا قابل توجیه نیست»! گویی سفر کلارک بلافاصله پس از عارضه قلبی این یار بزرگوار امام در چند روز پیش برنامهریزی شده است.
کلارک یک فیلسوف شناخته شده و متدین مسیحی است که بخش زیادی از عمر خود را صرف مبارزه با الحاد کرده است و کتاب او در دفاع از خداباوری دو بار به فارسی ترجمه شده است. گرایش سیاسی او هر چه باشد، با هرکس دست داده باشد، در هر جا سخنرانی کرده باشد مانع از تبادل فکری با او نیست. بله، هرگاه مسئولان ذیصلاح، ورود او و امثال او را به ایران صلاح ندانند - که این امر در قالب عدم صدور ویزا خود را نشان میدهد - طبعاً این نوع همکاریها منتفی خواهد بود و الا یک بنیاد علمی فرهنگی مسئولیتی ندارد که برای دعوت یک متفکر غربی ابتدا تمام افکار و اعمال سیاسی او را بررسی کند. صرف اینکه کسی قبلا با این و آن دیدار کرده دلیل بر طرد کامل او نیست. اینکه شاه اردن که همکار نزدیک و در آغوش صهیونیستهاست با رهبر بزرگوار انقلاب دیدار میکند یک موفقیت بزرگ برای دیپلماسی کشور است و فقط از دید یک فرد جاهل یا مغرض میتواند امری منفی تلقی شود.
متأسفیم که انقلابی که پیشقراول فرهنگیاش مطهری بود که با اعتماد به نفس کامل از مواجهه با اندیشههای جدید استقبال میکرد با حرکات سادهلوحانه عدهای به گونهای معرفی میشود که گویی انقلاب اسلامی ما میخواهد با حرکات فیزیکی و تحریف و تهمت در مقابل اندیشههای غربی قد علم کند و فقط به کسانی مجال حرف زدن میدهد که خط سیاسی و فکری و دیدارها و ملاقاتهای آنان منطبق با ما و ارزشهای ما باشد.
برخی مراکز علمی، حوزوی و دانشگاهی که بعضاً زیر نظر رهبر بزرگوار انقلاب فعالیت میکنند از بنیاد علمی فرهنگی شهید مطهری گله داشتند که چرا زودتر از حضور کلارک و تالیافرو در ایران مطلع نشدهاند. ظاهرا آنها هم مثل ما مطلع نبودند که برای برقراری ارتباط علمی با متفکران غربی ابتدا باید به خیابان فردوسی، کوچه شهید شاهچراغی رفت و از مدیرمسئول یک روزنامه اجازه گرفت، تا از تیترهایی منصفانه! مانند آنچه امروز برای همایش شهید مطهری استفاده کرده است (دعوت از آمریکایی همجنسباز برای تبیین اندیشه شهید مطهری!) که در آخرین مرور مقاله از آن مطلع شدم مصون بمانند. چنانکه ملاحظه میشود علاوه بر تهمت همجنسبازی حتی از به کاربردن کلمه فیلسوف هم خودداری شده است و در ضمن القا کرده است که دعوت از وی برای «تبیین» اندیشه های شهید مطهری بوده است!
اینجانب که به عنوان معاون پژوهشی بنیاد علمی - فرهنگی شهید مطهری خدمتگزاری میکنم مسئولیت کامل این همایش را که پس از تلاش دو و نیم ساله به فضل الهی محقق شد، پذیرفته و به آن افتخار میکنم و انشاءالله این نوع همایشها ادامه خواهد یافت. ضمن سپاس مجدد از همکاری مراکز متعدد علمی که در برگزاری این همایش برای معرفی افکار استاد شهید در سطح بینالمللی گام مؤثری برداشتند این سخن دردمندانه استاد را به آنان یادآوری میکنم که در ایرانِ ما تا قطاری ایستاده است کسی به آن کاری ندارد، همین که به حرکت افتاد سنگهاست که به سوی آن پرتاب میشود.
ارسال نظر