ایرانیان از چه میگریزند؟
چند سال پیش دراوج هجوم بیسابقه پناهجویان کشورهای جنگزده سوریه، عراق، افغانستان، اریتره و برخی کشورهای درگیر جنگ به اروپا در مرز مجارستان - که دروازه ورود به اروپا محسوب میشود - در کنار اشیای بازمانده از این پناهجویان سرآسیمه، دو قطعه «بلیت متروی تهران» هم دیده شد.
روزنامه همدلی نوشت: چند سال پیش دراوج هجوم بیسابقه پناهجویان کشورهای جنگزده سوریه، عراق، افغانستان، اریتره و برخی کشورهای درگیر جنگ به اروپا در مرز مجارستان - که دروازه ورود به اروپا محسوب میشود - در کنار اشیای بازمانده از این پناهجویان سرآسیمه، دو قطعه «بلیت متروی تهران» هم دیده شد.
موضوعی که از دید عکاسان رسانههای خبری جهان دورنماند و بهسرعت به سراسر جهان مخابره شد و البته مفهوم تلخ«پناهجوی ایرانی» پررنگتر از همیشه در میان اصطلاحات پربسامد رسانههای جهان قرار گرفت؛ ایرانی که نه درگیر حمله خارجی بود و نه جنگهای داخلی در آن جریان داشت، نه خشکسالیهای مرگبار کشورهای آفریقایی را داشت و نه فقرامکانات و منابع آنها را. کمی بعد انتشار یک آمار از درخواستکنندگان پناهندگی از سراسر جهان نشان میداد که ایران با حدود ۶۰ هزار درخواست، رتبه دهم در میان این کشورهایی را دارد که مردمش آنجا را مناسب زندگی نمیدانند.
مقایسه وضعیت فرهنگی واقتصادی و اجتماعی برخی کشورهای قبل ازایران در این فهرست، به قضیه وجه تراژیکی داده است. سوریه، عراق، افغانستان، صربستان، اریتره، آلبانی و کنگو کشورهایی بودند که بسیاری ازعوامل لازم برای مهاجرت از آنجا را داشت؛ وضعیتی که ظاهرا ایران نداشت.
نه مانند سوریه و عراق و افغانستان و صربستان درگیر جنگ داعش و طالبان و القاعده بود و نه چون کنگو و اریتره دچار فقر گسترده و خشکسالی و کمبود منابع. اما ایرانیها از چه میگریزند و به دنبال چه چیزی هستند؟ وقتی معلوم شود که به دنبال چه چیزی هستند، پاسخ سوال «از چه میگریزند؟» نیز مشخص میشود. آنچه نتایج برخی پژوهشهای داخلی نشان میدهد در راس همه خواستهها یا درحقیقت انگیزههای این گروه از ایرانیان، مسئله«امید به آینده» خودنمایی میکند. امیدی که جستوجوی شغل، یافتن شغل بهتر، تحصیل، امکانات و فرصتهای برابر والبته برخی آزادیهای فردی و سیاسی را دربرمیگیرد.
تفاوت وضعیت منابع مالی و ظرفیتهای اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی ایران با کشورهای فوق، سبب شده تا موضوع درخواست«پناهندگی» رنگی سیاسی به خود بگیرد وبرچسب «پناهنده ایرانی» مفهومی سیاسی باشد که مخالفان نظام سیاسی را به ذهن متبادر کند و بلافاصله به این سوال ختم شود که به کدام گروه اپوزیسیون ایرانی تعلق دارند؟ این درحالی است که برخی از این پناهندگان نه نسبت به وضعیت سیاسی داخلی آگاهی دارند(و تفاوتی بین میرحسین موسوی و محسن رضایی قایلاند) و نه حتی اپوزیسیون حکومت در خارج را میشناسند (و بین رضا پهلوی و مریم رجوی فرقی میگذارند.) از این جالبتر این که برخی از این افراد که از شرایط کشور گریخته و با عنوان «پناهنده» توانستهاند برای خود در یکی از کشورهای برخوردار، وضعیت زندگی قابل قبولی فراهم کنند، گاه از برخی اقدامات و حتی نمادهای حکومت نیز دفاع میکنند و بهطور مثال اقدام آمریکا در ترور سردار سلیمانی را محکوم میکنند.
اما در یک تحلیل داخلی بهتر است بپذیریم که همه کسانی که از شرایط کشور میگریزند، شاید همه آنها انگیزه سیاسی نداشته باشند، اما سیاست عامل اصلی آن است. سیاستی که نمیتواند اقتصاد را سامان دهد و برخی را یک شبه به آسمان میبرد و برخی دیگر را - که بسیار بیشترند - به خاک مینشاند وآنها نیز ناچار به دنبال نان، به هر دیاری رو میکنند. سیاستی که در پرتو آن برخی از قرائتهای ویژه از مذهب رسمی، بسیاری از خواستههای اجتماعی مردم - حتی در چارچوب قانون و شرع - را به تحرکاتی ممنوعه بدل میکند که حتی آرزو کردن برای تحقق این خواستهها، نیز جرم محسوب میشود.
سیاستی که از شکم آن، رانتهایی زاده میشود که مفهوم «فرصتهای برابر برای همگان» را به طنزی بدل میکند تا برخی از مردم رو به سرزمین فرصتهای برابر از خانه پدری دل بکنند و دل به دریاهای هولناکی بزنند که گاه مرگ را برایشان به مساوات قسمت میکند. سیاستی که فرهنگ را فقط در چارچوب مورد نظر خودش - و نه مردم - محدود کرده و همه تلاشش این است که همه منویات خودش را به مردم القا کند. در این میان به نمادهای فرهنگی مورد علاقه مردم که از این چارچوب خارجاند، نه تنها بیاعتنا، بلکه به شدت مخالف است و وقتی این مخالفت جنبه عملی پیدا کند، از دل آن تنبیه و جریمه و زندان نیز بیرون میآید.
و در نهایت سیاستی که تقریبا هیچ عرصهای از زندگی مردم از زیرسیطره آن خارج نیست و مانند دوربینی دایمی - که به سامانههای صدور قبض جریمه نیزمتصل است - زندگی فردی واجتماعی آنان را رصد میکند. بدین ترتیب اگر فردی یا مرجعی در داخل نظام حکومتی میخواهد به پاسخ این پرسش برسد که چرا مردم ایران میگریزند، بهتر است که بدبینانهترین حالت را درنظر بگیرد و همه انگیزههای مردم از تلاش برای مهاجرت را سیاسی ببیند. اینگونه به واقعبینی لازم برای حکومتداری بیشتر نزدیک میشود. البته اگر ارادهای برای رسیدن به پاسخ این پرسش وجود داشته باشد.
کلیه حقوق مادی و معنوی متعلق به روزنامه همدلی است.
نظر کاربران
بسیار زیبا و عالی . تنها راه آسان برای حل این مسئله انگ سیاسی زدن همین
درود بر نویسنده مقاله
....،جای موندن نیست
از شما میترسن یعنی نمیدونی یا خودتونو به نادونی زدید
پاسخ ها
مردم خیلی ناراحت میَشوند که آدمهای پائین تر از آنها رئیس آنها میشوند یا آینکه مثلا به زندگی خصوصی آنها وارد میشوندوکلا از این مدیریت دروغ ودغل خسته میشوند واز بگیر وببند های بی دلیل خسته شده اندهرکس بتواند ازمملکتش متاسفانه میرود.درزمان قدیم البته مشکلاتی بود ولی بااینکه رفتن خیلی خیلی راحت بود ولی خیلی کم مرفتند مگر برای درس خواندن نه ماندن این نشان میدهد مردم در قدیم از مملکتشان راضی تر بودند .دانشگاه بود باوام وغیره گراانی نبود دبیرستان ودانشگاه مجانی بود چون تورم نبود اصلا مستاجر هیچوقت به مستاجر نمیگفت اضافه کند من آن موقع اصلا ندیدم کسی از مستاجرش شکایت کند.