شجریان؛ محبوب خاص و عام
علاقهاش به آواز را با گوش سپردن به صدای زندهیاد غلامحسین بنان به یاد میآورد. در روزهایی که بنان در برنامههای مختلف رادیویی خوش میدرخشید و گوشها را برای شنیدن آواز ایرانی با شیوه خاص خودش آماده کرده بود.
روزنامه همدلی: علاقهاش به آواز را با گوش سپردن به صدای زندهیاد غلامحسین بنان به یاد میآورد. در روزهایی که بنان در برنامههای مختلف رادیویی خوش میدرخشید و گوشها را برای شنیدن آواز ایرانی با شیوه خاص خودش آماده کرده بود، محمدرضا شجریان تازه از مشهد آمده بود به رادیو. درست در همان روزهایی که نام شجریان داشت بر سر زبانها میافتاد، اولین دیدار مجید درخشانی با او شکل گرفت.
حضور شجریان در کلاسهای جواب آواز نورعلیخان برومند آنهم در دانشکده هنرهای زیبای تهران باعث شد درخشانی که سالها جوانتر از شجریان بود، برای اولین بار او را از نزدیک ببیند. خودش درباره ادامه این دیدارها میگوید: « بهعنوان نوازنده آزمایشی وارد گروه موسیقی «شیدا» شدم و در آنجا آقای شجریان را بیشتر میدیدم. در آن دوره زندهیاد محمدرضا لطفی مرا با خود به جمع مهمانیهای دوستانه هنرمندان میبرد که آقای شجریان هم در آن مهمانیها حضور داشت».
مجید درخشانی این روزها داغدار یار سفرکرده خویش است؛ داغدار مردی که لااقل برای چند سال پیاپی با او سابقه همکاری پیوسته را داشت. او حالا کیلومترها آنسوی آبها در کشور آلمان به یاد دورانی افتاده که شجریان برایش نمادی بود از مکتب قدما در موسیقی ایرانی. با او گفتوگویی انجام دادهایم تا برایمان از حال و هوای روزهایی بگوید که با خسروی آواز ایران به روی صحنه میرفت. شرح گفتوگو با این نوازنده و آهنگساز صاحبنام ایرانی را در ادامه میخوانید:
درباره مکتب موسیقایی زندهیاد شجریان، خیلیها بر این باورند که ایشان بخش عمدهای از مکاتب پیشینیان خودشان را در دوره تلمذ تقلید کرد و در ادامه به بیان خودش رسید. شما در این مورد چه نظری دارید؟
این درست است که استاد شجریان از مجموعه اجراهای زندهیادان حسین طاهرزاده، رضاقلیمیرزا ظلی، غلامحسین بنان و سایر اساتید موسیقی گذشته الهام گرفت و بعد به مکتب خودش دست یافت. درواقع آقای شجریان از یک مقطعی به بعد، مکتب خودش را در بین نسل جوان جا انداخت. اینکه یک آوازخوان از منبع آواز استادی دیگر الهام بگیرد چیز عجیبی نیست. نکتهای که در مورد استاد شجریان برای من جالب است، به زمانی برمیگردد که ایشان به خدمت استاد غلامرضا دادبه رسید.
زمانی که آقای شجریان با استاد دادبه آشنا شد، بهعنوان یک آوازخوان حرفهای مطرح شده بود و مردم ایشان را میشناختند، اما به خاطر روحیه جستوجوگری که داشت، در آن زمان به شاگردی استاد دادبه درآمد تا بمخوانی را از ایشان یاد بگیرد. روحیه جستوجوگر آقای شجریان باعث شد ایشان همیشه در حال یادگیری باشد و خودش را بالاتر بکشد تا به یک نقطه اوج برسد. البته این را نباید نادیده گرفت که هر خوانندهای وقتی به یک مرحله سنی خاصی میرسد، کیفیت و تواناییاش افت میکند.
در مورد نوازندهها ممکن است این اتفاق نیفتد اما افت حنجره امری اجتنابناپذیر است که نمیتوان آن را نادیده گرفت. آقای شجریان از سالهای ۵۸-۵۹ در موسیقی به اوج رسید و این دوران اوج تا سالها ادامه پیدا کرد. ایشان زمانی که مسنتر شد هم همچنان توانست به خواندن ادامه بدهد ولی عجیب است که عدهای توقع داشتند ایشان در ۷۵سالگی هم مثل ۳۵سالگی بخواند! قطعاً چنین چیزی امکانپذیر نیست. آوازهایی که استاد شجریان در این اواخر خواندهاند، تفاوتی با آوازهای دوران جوانیشان ندارد و حتی به لحاظ بیان شعر و آواز پختهتر هم شده است، منتها توانایی صدا یک حدی دارد.
طبعاً صدای کوکی که در این اواخر برای استاد شجریان انتخاب میشد، همان صدایی نبود که ۲۰سال پیش برای صدای ایشان انتخاب میشد. بااینحال چیزی که من طی ده سال همکاری صحنهای با آقای شجریان به یاد دارم این است که ایشان طی سالهایی که حال جسمی و روحیشان خوب بود، مرزی نمیشناخت و سن و سال برایش مطرح نبود. در بعضی از کنسرتها به یک جاهایی از خواندن میرفت که خارج از تصور ما بود و ما فکر میکردیم ایشان ۳۰سال جوانتر شده است!
چه ویژگیها و عناصر فنی در صدا و آواز آقای شجریان وجود داشت که ایشان را در بین عوام و خواص مطرح کرد؟
درگذشته عوام مردم بیشتر آواز ایشان را دوست داشتند. من خیلی وقتها تصور میکردم که آقای شجریان بهتر قطعات ادوار مختلف رادیو را اجرا کردند. البته خیلی از قطعاتی را که در رادیو به ایشان پیشنهاد شد هم به هر دلیلی اجرا نکرد. من دانشجو بودم که بهیکباره دیدم یک خواننده خوشالحان قطعاتی همچون «در کوچه سار شب»، «داروگ» و «گل باغ» را به زیبایی هرچهتمامتر میخواند. اینها بهترین آهنگهایی بود که آن موقع ضبط میشد. مضاف بر آن، آقای شجریان بسیاری از تصانیف قدیمی و فراموششده را هم با ارکستر استاد پایور و گروه «شیدا» بازسازی کرد و باعث شد دوباره آن قطعات شنیده شوند.
آقای شجریان در سالهای دهه۵۰ با اینکه جوان بود ولی انتخابهای خوبی داشت و آثاری را قبول کرد بخواند که بهترین آثار موسیقی ایرانی در آن زمان بود. ایشان آگاهی عمیقی نسبت به شعر و نسبت به آهنگسازی نسل جوان و نسل گذشته داشت و همهچیز را با آگاهی انتخاب میکرد. هیچوقت هم وارد فضای موسیقی کافهای و کابارهای نشد و موسیقی را به شکل جدیتری پی میگرفت. آقای شجریان خوانندهای بود که بالأخره بعد از سالها در آواز یک حرف جدیدی زد. ایشان آواز خواندن را با الهام گرفتن از مکاتب قدما شروع کرد، ولی بعدها خودش یک مکتب جدید را معرفی کرد و الآن خیلیها در مکتب استاد شجریان آواز میخوانند.
استاد شجریان در زمان اوجش خوانندهای بود که وقتی در کنار هر نوازندهای مینشست، حس و حالش را با نوازنده یکی میکرد و بهترین آواز را میخواند. آقای محمدرضا شجریان و آقای محمدرضا لطفی به خاطر اینکه هممکتب بودند و هر دویشان شاگردهای زندهیاد نورعلیخان برومند بودند، جنس سازوآوازشان خیلی باهم یکی شده بود. موفقترین آوازهای آقای شجریان هم متعلق به همان دوره درخشانی است که با مرحوم لطفی کار میکرد. البته ایشان در دورهای که با مرحوم مشکاتیان کار میکرد هم آوازهای بسیار خوبی خواند. در این دوره آوازهای آقای شجریان به اوج رسید، ولی طبیعتاً آدم هیچوقت نباید انتظار داشته باشد که دوره اوج یک خواننده دائمی باشد.
صدای خوانندگان بهمرور زمان از نظر کیفی و توانایی اجرا افت میکند و این درباره اواخر دوره فعالیت آقای شجریان هم صادق است، ولی اجرای ایشان به لحاظ ارائه مطلب و آواز هیچوقت افت نکرد و ایشان همیشه بهترین را ارائه داد. استاد شجریان در جوانی توسط بزرگان موسیقی پذیرفته شدند و در سنینی که پا به سن گذاشتند هم با بهترینهای موسیقی ایران همکاری کردند. عدهای از خوانندگان موسیقی ایرانی وقتی میخواهند با یک نوازنده مطرح همکاری کنند، از بیم آنکه بخشی از توجهات به سمت ساز نوازنده جلب شود، این همکاری را به ثمر نمیرسانند، ولی آقای شجریان هیچوقت بیم این را نداشت.
فکر میکنید این ویژگی هم میتواند یکی از ویژگیهایی باشد که آقای شجریان را از بسیاری از آوازخوانهای ایرانی متمایز میکرد؟
آقای شجریان از سال ۵۵ به بعد با خیلی از بزرگان ازجمله زندهیادان پایور، لطفی و مشکاتیان و آقای علیزاده کار کرد و همکاری ایشان با همه این موزیسینها هم در بهترین دوره کاری آنها اتفاق افتاد. زمانی که آقای شجریان شروع به خواندن کرد، استادان آواز آن دوره او را پذیرفته بودند و بعدها هم آقای شجریان فاصلهاش را با بقیه آوازخوانها بهقدری زیاد کرد که طبیعی بود در میان خواص و عوام به محبوبیت عظیمی برسد. در آن سالها خیلیها توانایی تصنیفخوانی داشتند ولی در آوازخوانی ضعیف بودند، اما استاد شجریان در هردوی اینها تبحر داشت و آوازهایش با استقبال عظیم مردم مواجه میشد.
شما جزو منتقدان شرایط آواز در موسیقی ایرانی هستید و به نوازندگان موسیقی ایرانی بیشتر از آوازخوانها امیدواری دارید. فکر نمیکنید بخشی از این ناامیدیتان نسبت به نسل جدید آواز در موسیقی ایرانی به خاطر تلاش این نسل برای تقلید کردن از شیوه آوازخوانی استاد شجریان باشد؟
در موسیقی ایرانی خوانندگان زیادی سعی کردند به شیوه استاد شجریان بخوانند. عدهای همچون علیرضا افتخاری تحت تأثیر استاد شجریان بودند، اما در ادامه مسیرشان را تغییر دادند و شخصیت مستقل خود را پیدا کردند، اما برخی دیگر هیچوقت سعی نکردند دست از تقلید بردارند. الآن یک عده سعی میکنند بدل آقای شجریان باشند که این درست نیست. الهام و الگو گرفتن جزو مراحل آموختن است، ولی وقتی یک نفر میخواهد کار حرفهای کند، باید سعی کند خودش باشد و از کپی و بدل بودن فاصله بگیرد. متأسفانه خیلی از مقلدهای آقای شجریان در همین سطح کپی باقیماندهاند. آقای شجریان خودش همیشه به جوانها تأکید میکرد که خودشان باشند و از ایشان تقلید نکنند.
از دوره همکاریتان با استاد شجریان و اجراهای مشترکی که همراه با گروه «شهناز» داشتید، چه خاطرهای در ذهنتان مانده است که در این روزها به یادش بیفتید؟
ما دوران زیادی را باهم گذراندیم و خیلی از مسافرتهایمان به خارج از کشور حدود ۴۰-۵۰ روز طول میکشید. در این سفرها چیزی که نظرم را جلب میکرد، نظاممندی و انضباط استاد بود. ایشان دوست نداشتند هیچکس موقع غذا خوردن غیبت کند و میخواست همه دور یک میز جمع شوند و غذا بخورند. یکبار پیش آمد که یکی، دو نفر از نوازندهها خسته بودند و سر میز شام حاضر نشدند و استاد شجریان طوری ناراحت شد که آنها رفتند لباس پوشیدند و آمدند سر میز شام نشستند.
استاد شجریان خیلی مراقب بچهها بود. یکبار یکی از نوازندگان گروه «آوا» بیمار شده بود، آقای شجریان بارها پیگیر بیماری آن نوازنده بود و حالش را میپرسید. خیلی برایش مهم بود که ارتباط نزدیکی با همکارانش داشته باشد و از آنها حس بگیرد. ایشان همیشه میگفت اعضای گروه «شهناز» مثل بچههای من هستند. حتی بچهها را بعد از کنسرت به باغ هم دعوت میکرد و دلتنگ آنها میشد. شخصیت ایشان فرای آنچه در موردش شنیده بودیم، جالب و دوستداشتنی بود.
خاطره خوبی هم که از ایشان دارم به اجرای یک سازوآواز خانگی در لندن برمیگردد. من آن زمان خیلی کمتجربه بودم و یادم میآید که یک سازوآواز خانگی در آواز ابوعطا اجرا میکردیم که یکلحظه به پرده حجاز رفتیم و دیدم آقای شجریان یک ملودی خاصی خواند که تا به آن زمان نشنیده بودم. فکر کردم یکی از گوشههای قدیمی است که ایشان از اساتید قدیمی یاد گرفته است. پرسیدم این چه گوشهای بود که من نشنیدهام؟ ایشان گفت نوار را بیاور و پخشش کن. من نوار ضبطشده اجرایمان را آوردم و پخش کردم و ایشان درست به همانجایی که من منظورم بود اشاره کرد و گفت شما در اینجا به گونه خاصی ساز نواختی که همین منبع الهام من برای اجرای آن یک جمله بود. درواقع ایشان میگفت که اجرای آنیک جمله را از ساز من گرفته است و این مرا حیرتزده میکرد.
به همین خاطر است که میگویم استاد شجریان دوست داشت با نوازندهها ارتباط حسی خوبی بگیرد و این جواب آواز را بهتر از هرکسی با استاد محمدرضا لطفی داشت. این خاطرهها از استاد شجریان در خاطر من مانده و همیشه با من خواهد ماند.
نظر کاربران
مال ما که نبود