داغ و درفشی که سوم شهریور به کار نیامد
سوم شهریور ماه هفتاد و نه بهار قبل و به گاه پادشاهی سرسلسله پهلوی، قوای نظامی دو دولت اتحاد جماهیر شوروی و بریتانیا، که آن روز ذیل نام متفقین تعریف میشدند، تهاجم به خاک ایران را آغاز کردند.
روزنامه همدلی: سوم شهریور ماه هفتاد و نه بهار قبل و به گاه پادشاهی سرسلسله پهلوی، قوای نظامی دو دولت اتحاد جماهیر شوروی و بریتانیا، که آن روز ذیل نام متفقین تعریف میشدند، تهاجم به خاک ایران را آغاز کردند.
زمزمه این رویداد شوم از ماهها قبل آغاز شده بود و آنگونه که سیدحسن تقیزاده سفیر وقت ایران در لندن روایت میکند، در محافل اشرافی-سیاسی لندن به دفعات این پچپچه مشئوم را شنیده و به تهران منتقل کرده است، اما دریغا که گوشهای شنوا برای نشنیدن آژیر خطر در خود پنبه فرو کرده بودند. سیدحسن تقیزاده در سالهای بعد در برابر مجلس پانزدهم به سخن آمد که در تنظیم و تمدید قرارداد نفت ۱۹۳۳ تنها یک آلت فعل بوده است، و وقتی شأن اجزا به آلت فعل فروکاهیده میشود انتظار سیلاب شهریور بیست هم غریب نخواهد نمود.
برای آن روزگار مهیب شرحه شرحه شدن سینه وطن زیر سم ستوران و ستم اجانب و زخم همیشه «که با من هرچه کرد،آن آشنا کرد» میتوان چند خطی با مرکب(ضمه بر فراز میم) جان و بر مرکب(فتحه بر فراز میم) دادگری قلمی کرد.
۱-در جهان تداوم یافته از عصر استعمار قرن نوزدهم شأن و شخصیت ملل فرودست و نحیف چنان بیارزش و لگدکوب تفرعن و تصمیمات شبهای شراب دول غالب و متجاوز بود که تا ساعاتی قبل از حمله به ایران از سه محور در شمال، جنوب و غرب کشور حتی زحمت اطلاع وانذار به حکومت ایران را هم به خود ندادند! اسمیرنوف و بولارد سفرای شوروی و بریتانیا، چند ساعت پس از بمبارانهای گسترده و پیشروی در خاک ایران با حضور در کاخ سعدآباد و تسلیم یک یادداشت مشترک ماوقع را به اطلاع شاه ایران رسانیدند. انگار کنید در مورد یکی از استانها یا ایالات اسکاتلند یا سیبری تصمیمی گرفتهاند و دیرهنگام شرنگش را در کام یک مقام فرودست ریختهاند.
این میزان از تحقیر و تبختر چنان خون ملتها را به جوش آورد که قرن بیستم به ربع آخر خود نرسیده از هندوستان تا بسیاری دیگر عَلَم اعتماد به نفس بر شانه نهادند.
۲-چند سال قبل از وقایع شهریور پیمانی معروف به سعدآباد میان ایران، مصر، افغانستان، ترکیه و عراق به میانداری تهران امضا شد که اختلافات را به کناری نهند و طریق برادری و مراوده برگزینند. کمی پیشتر فوزیه فواد خواهر ملک فاروق پادشاه مصر هم به همسری ولیعهد ایران درآمده بود و پیمان سعدآباد انگار شیرینکامی خاندان خدیوی مصر و پهلوی را صدچندان مینمود. برای عقد پیمان، کشورها ابتدا اختلافات ارضی ومرزی را یا حل کردند یا ادعاهای خود را فروگذاشتند. ایران در خانقین و آرارات و البته اروندرود به سهولت تمام و با کمترین مقاومت حقوق خود را وانهاد و تا امروز هم عظیمترین ذخایر نفت عراق در همان زمینها قرار دارند. نوری سعید نخستوزیر پادشاهی عراق که ریشه در دیوانسالاری قدیم امپراتوری عثمانی داشت، در حصول این موفقیت برای جمهوری ترکیه و عراق نقش غیرقابل انکاری داشت.
رضاشاه که انگار تسریع در عقد قرارداد و ضمیمه کردنش به عقدنامه ولیعهد اولویت یگانه و اولش بود، در آن روزها به سختی «نه» میگفت. اما طرفین متعهد شدند خاکشان را در اختیار هیچ دولت سومی برای مخاصمه با یکی از طرفین قرارداد، قرار ندهند. حاصل اما در سوم شهریور ۱۳۲۰:نیروهای بریتانیایی(در واقع هنگ و ستونهای نظامی هندی و بنگالی) از دو محور در شمال وجنوب عراق خاک ایران را هدف تهاجم و بمباران قرار دادند! ترکیه و افغانستان در دفاع از ایران کمترین اقدامی نکردند و خاکشان پایگاه لجستیک و اطلاعاتی افسران بریتانیایی بود. ملک فاروق و اهلبیتش در کاخ عابدین قاهره در محاصره و تحت فرمان کرامر، کاپیتان نظامی بریتانیایی، قرار گرفتند.
حاصل آن که تا یک کشور، قدرتمند و پرتوان در تمام حوزهها نباشد، در یک دنیای حقیقی کمترین شانس را برای بقا و گردنفرازی دارد. دیکتاتوری و داغ و درفش در پیوند با کورشو، دورشو چنان بر سر ایرانیان و حتی قوه قهریه آورده بود که شمار گلولههای متفقین دورقمی نشده ترک مخاصمه اعلام و سرباز و صاحب منصب هر کدام دوان و روان به سویی شدند.
۳-چاه چاپلوسی:نمد را فرش بهارستان استان کسرا نامیدن یا لنگ و درگلی را چستوچابک خواندن از سر تملق و تقربجویی به قدرت کاری با ذهنیت اهل حکومت میکند که آن مقدونی با تخت جمشید نکرد. ثبت است که چنان امثال کوپال، مختار، و نخجوان در گوش رضاشاه خوانده بودند که باورش شده بود ارتش ایران چنان است و چنین! روزی در رژه سالگرد، شاه از یکی از فرستادگان دول خارجی در مورد توان مقابله ارتش ایران در مقابل هجمه فرضی انگلستان سوال میپرسد، و جواب دو روز را میشنود... شاه که به شنیدن تمجید و میل بادمجان کنار قاب عادت داشت به تغییر و روی ترش کردن قصه را میگذراند. فرستاده خارجی در مقابل گلهگذاری یک مقام ایرانی از این پاسخ میگوید:رعایت حال شاه را کرده است، وگرنه حقیقتش دوساعت بود و نه دوروز! اگر قدرت تنها متمرکز در دستان شاه نبود و از مجلس مشروطه و مطبوعات بیپروا اثری در میان باقی بود، شاید این فضای انتزاعی و ذهنی چنین منسجم و قالبگیری شده منجر به تصمیم اشتباه و خسران غیرقابل جبران برای کشور نمیشد.
۴-آزادگی نکوست:در تهاجم شهریور بیست قوای شوروی به کردان نرسیده، اتومبیل شاه کرمان را رد کرده بود. این را مقایسه کنید با همین دیکتاتورهای بدنام و مخلوع عرب چون حسنی مبارک، معمر قذافی و علی عبدالله صالح که هرچه کرده بودند در سرزمینشان ماندند و سرنوشت محتوم را هم در همان خاکی که روزگاری به تبختر و تفرعن در و بر آن گام زده بودند، در آغوش کشیدند. نمیشود روزگاری سریرنشین باشی و نعت و نعمت یک ملک را به زور و صلاح همه آن خود کنی و به گاه حرج و طوفانهای مهیب سیاسی تنها خود و خاندان را ترک اتول بنشانی والفرار!...آوردهاند که رضاشاه بیمناک بود که بهدست روسها بیفتد و اعدامش کنند یا تبعید به سیبری را برایش خواب دیده باشند.
اما آنکه حریف این روزها نیست به خطا آن روزها بر تخت کیانی تکیه زده بود. در همان جنگ عالمگیر دوم پس از حمله آلمان نازی به بلژیک، لئوپلد پادشاه آن کشور، در کنار خطوط دفاعی سربازانش ماند تا اسیر سربازان نازی شد و شد آینه تمام قد «حریف تمام دقایق بودن» آخر این که ضعف و فتور چنان نازک و شکستنی کرده بود این سرزمین بلاکش را که لندننشینان و دقیقتر شخص لرد کرزن، میخواستند «حمید میرزا» افسر نیروی دریایی بریتانیا و فرزند محمدحسن میرزا قاجار ولیعهد و برادر ناکام احمدشاه قاجار را باز در ایران بر تخت کیانی بنشانند!
اما حمیدخان یک لرد تمام عیار بریتانیایی بود و حتی یک کلمه پارسی نمیدانست! و باز محمدعلی فروغی خود را به میان انداخت که این کار صلاح نیست. و صلاح یک مملکت و امن و ایمنش از هجوم ملخهای ناگوار اجنبی در سایه سلاح پرتوان، مردمان کامور و بهرهور، که شریک نیک و تنگ سرزمین حاصل میآید، نه هیچ لاف و گزاف دیگر که به نیکویی شهریور ۱۳۲۰ نمایانگر این مفهوم بود.
نظر کاربران
سیاست در ایران
پول را بردار و فرار کن......
تو تاریخ همه چیز ثبت میشه و ایندگان حتما قضاوت میکنند
فرار کرد کانادا