فوزیه، ملکه مصری دربار ایران
تصمیم ازدواج شاهزادگان ایران و مصر در پنجم خرداد سال ۱۳۱۷ که دربارهای دو کشور طی اعلامیهای خبر برگزاری قریبالوقوع مراسم ازدواج این دو نفر را منتشر کردند فاش شد. این اعلامیه ۳ سال پس از شروع پادشاهی فاروق و ۳ سال قبل از شروع پادشاهی محمدرضا پهلوی منتشر شد. با این حال مراسم ازدواج، عملاً در اسفند ۱۳۱۷ در قاهره و سپس در تهران برگزار شد.
سینکی، برادرزاده میرزا علیخان امینالدوله صدراعظم قاجار بود که در سال ۱۳۰۹ با سمت وزیرمختاری عازم مصر شده بود و سه سالی آنجا بود. در سال ۱۳۱۷ که مساله ازدواج ولیعهد ایران با خواهر ملک فاروق مطرح بود و احساس میشد که وزیرمختاری که مناسبات دوستانه با دربار مصر دارد باید به قاهره اعزام شود، سینکی برای بار دوم وزیر مختار ایران در مصر شد. وی همسری قفقازی داشت که به زبانهای خارجی مسلط بود و در ماموریت اول همسرش در قاهره، مناسبات نزدیکی با دربار مصر به هم زده بود. از این رو خانم سینکی در این ماموریت اطلاعات لازم را به دست آورد و به دربار ایران گزارش داد و موجبات ازدواج محمدرضا پهلوی را با شاهزاده فوزیه فراهم کرد.(۴)
البته رضاشاه به ایرانالملوک دختر بزرگ احمدشاه برای ازدواج با پسرش نظر داشت، ولی کینه وی از قاجار از یکسو و مصوبه قانون اساسی که تصریح کرده بود ولیعهد ایران نباید زاده مادری از طایفه قاجار باشد، سبب انصراف او از فرزند احمدشاه شد. با این حال پس از موافقت با وصلت با خانواده پادشاهی مصر، علاقه رضاشاه به فوزیه چنان شد که وی درصدد تغییر یکی دیگر از مصوبات قانون اساسی درباره همسر شاه آینده و مادر ولیعهد برآمد.
عروسی شاهزادگان؛ از قصر عابدین تا کاخ گلستان
تصمیم ازدواج شاهزادگان ایران و مصر در پنجم خرداد سال ۱۳۱۷ که دربارهای دو کشور طی اعلامیهای خبر برگزاری قریبالوقوع مراسم ازدواج این دو نفر را منتشر کردند فاش شد. این اعلامیه ۳ سال پس از شروع پادشاهی فاروق و ۳ سال قبل از شروع پادشاهی محمدرضا پهلوی منتشر شد. با این حال مراسم ازدواج، عملاً در اسفند ۱۳۱۷ در قاهره و سپس در تهران برگزار شد.(۶)
محمدرضا پهلوی، روز ۵ اسفند ۱۳۱۷ برای شرکت در مراسم عقد تهران را به قصد قاهره ترک کرد و حسن اسفندیاری رئیس مجلس شورای ملی، مظفر اعلم وزیر امور خارجه، متین دفتری وزیر دادگستری، دکتر مؤدب نفیسی پیشکار ولیعهد، محمدعلی مقدم مدیرکل وزارت امور خارجه، دکتر قاسم غنی نماینده مجلس شورای ملی، عباس مسعودی نماینده روزنامه اطلاعات، علی یزدی از رؤسای دربار و چند آجودان او را در این سفر همراهی کردند. در آن زمان خط هوایی مسافری در ایران وجود نداشت، به همین دلیل محمدرضا و همراهان با اتومبیل و از طریق کرج، قزوین، همدان و کرمانشاه وارد عراق شدند و از طریق خط آهن خانقین عازم بغداد شدند.
قاسم غنی، که همراه ولیعهد برای انجام مراسم عقد و ازدواج و آوردن عروس به ایران، به قاهره رفته بود در خاطراتش جریان این عروسی را چنین شرح میدهد: «روز پانزدهم مارس ۱۹۳۹ (مطابق با ۲۴ اسفند ۱۳۱۷ روز تولد رضاشاه) در قاهره در قصر عابدین شاهزاده خانم فوزیه به عقد ازدواج ولیعهد ایران والاحضرت محمدرضا پهلوی درآمد. ساعت ۱۱ صبح بود. زمین و آسمان جشن داشتند. تمام قاهره غرق در گل بود. تمام مملکت در جشن شرکت کرده بودند. در آن روز ولیعهد تلگرافی رمزاً به تهران مخابره کردند. مفاد آن اینکه «من در موضوع ازدواج و انتخاب همسر به نهایت درجه آمال و آرزوی خود رسیدم و مطلوب واقعی و کمال مطلوب را یافتم.» چون تلگراف را کشف میکنند و به رضاشاه میدهند، آقای جم که در آن وقت رئیسالوزراء بود و حاضر بوده، برای من نقل کرد که رضاشاه شروع کرد به گریستن، یعنی گریه شوق.»
روزنامه اطلاعات روز ۲۵ اسفند ۱۳۱۷ در گزارشی از «آئین عقد و کابین دو کوکب فروزنده شرق» نوشت: «در ساعت یازده (۲۴ اسفند) صیغه عقد میمون و مبارک به واسطه استاد الاکبر شیخ مصطفی المراغی شیخ مشایخ ازهر بر طبق آئین شرع انور و آداب دین حنیف اسلام جاری گردیده و بلافاصله ۲۱ تیر توپ شلیک شد... عقدنامه مبارک روی کاغذ بسیار اعلی که دارای تذهیب فوقالعاده زیبا و نفیس نوشته شده، موشح و امضا گردید.»(۹)
محمدرضا شاه بعدها با لحنی انتقادآمیز از این کار پدرش یاد کرده و نوشته است: «میدانم کسی بر من خرده نخواهد گرفت اگر بگویم همان اندازه که یک نفر روستایی حق دارد در زندگانی خصوصی و خانوادگی از آزادی بهرهمند باشد، پادشاه نیز باید از این حق بدوی برخوردار باشد. همه خوانندگان حکومتهایی را میشناسند که حق زندگی خصوصی زناشویی را برای هیچ کس قائل نیستند، ولی خوشبختانه در کشورهای متمدن روابط خصوصی خانوادگی را محترم شمرده و هیچگونه دخالت و تجاوزی را در این حق مجاز نمیدانند و من نیز میخواستم همین اصل در زندگی خصوصی من رعایت شود…هنگامی که در کشور سوئیس به تحصیل اشتغال داشتم ندرتاً فرصت آن را پیدا میکردم که با دوشیزگان آشنا شوم و سرپرست من یا به عقیده و سلیقه شخصی خود و یا به اطاعت از دستورهای پدرم از معاشرت من با بانوان ممانعت میکرد.
ازدواج ما رسماً در تهران و قاهره به ثبت رسید و چون مطابق قانون اساسی پدر و مادر ولیعهد آینده ایران باید ایرانیالاصل باشد، پدرم به رفع این مشکل پرداخته و از مجلس شورای ملی ایران قانونی گذرانده که به موجب آن شاهزاده خانم فوزیه به ملیت ایرانی درآمد. مراسم عقد ما در قاهره به وسیله یکی از روحانیون عالی مقام برگزار شد. از خانواده من کسی در آن مجلس حاضر نبود ولی افراد خانواده عروس و عدهای از رجال مهم ایران در آن شرکت داشتند.
محمدرضا پهلوی در بهار سال بعد همراه با خانواده فوزیه از جمله مادر و سه خواهرش از بندر پورت سعید به سوی بنادر عازم ایران شد. کشتی ۲۴ فروردین ۱۳۱۸ در بندر شاهپور پهلو گرفت و هیات مصری و ایرانی از طریق اهواز با قطار به تهران منتقل شدند. تشریفات عروسی در تهران نیز در کاخ گلستان انجام شد. به این ترتیب مراسم جشن قاهره بدون حضور رضاشاه و مراسم جشن تهران بدون حضور ملک فاروق برگزار شد. دربار رضاشاه با قرض گرفتن جواهرات و اشیاء عتیقه از ثروتمندان سعی کرد موقعیت خانواده سلطنتی ایران را برای مهمانان خود، باشکوه جلوه دهد اما گویا موفق نشد. ملکه نازلی (مادر فوزیه) و همراهانش به این نتیجه رسیدند که خانواده پهلوی تازه به دوران رسیده و موقعیت دربار ایران شایسته ریشخند است. رضاشاه هم در مقابل با به کار بردن تعبیری بسیار تند درباره ولنگاری اخلاقی ملکه نازلی به آن واکنش نشان داد.
تولد شهناز و مصائب فوزیه
زندگی زوج جوان در چنین شرایطی نمیتوانست مطبوع باشد. فوزیه فارسی نمیدانست، از خانواده و دوستانش دور افتاده بود و با خواهران همسرش، به ویژه اشرف اختلاف داشت. فضای پر دسیسه دربار ایران نیز لحظهای او را آرام نمیگذاشت؛ علاوه بر آنکه روحیه به خصوصی هم داشت، چنانکه حسین فردوست به تصویر کشیده: «او (فوزیه) یک زن بسیار خجالتی بود، هر بار با کسی صحبت میکند بلافاصله صورتش قرمز میشد، چون پوست سفیدی داشت ناراحتیاش کاملا نمایان بود... در آن زمان زندگی خصوصی محمدرضا خیلی محدود بود و ساعات فراغت، من و گاه پرون در کنار او بودیم. فوزیه به هیچ وجه با مستخدمین ایرانی سر و کاری نداشت. محرم او یک کلفت مصری بود، که با خود آورده بود. تنها هم صحبت او همین کلفت بود، و به هیچ وجه تلاش نمیکرد میان ایرانیان دوست پیدا کند.
در این میان تنها حامی فوزیه پدر شوهرش رضاشاه بود. فوزیه همه روز رأس ساعت یازده با رضاشاه دیدار میکرد و با او به صحبت میپرداخت. گاه به دستور شاه با شوهرش برای افتتاح پروژههای جدید، بیمارستانها، کارخانهها و... گسیل میشد. تنها چند ماه بعد از ازدواج به دستور رضاشاه ایستگاه سفید چشمه راهآهن به ایستگاه فوزیه تغییر نام داد و میدانی با این نام ساخته شد. رضاشاه که قصد داشت از طریق این وصلت در سطح جهانی اعتباری بیابد، به داشتن فرزند پسر (با تابعیتی مصری و ایرانی) بسیار دلبسته بود. اما تولد شهناز در ۵ آبان ۱۳۱۹ نقشه او را برهم زد و فوزیه را با آن روی سکه آشنا کرد. چه شاه پیر پس از شنیدن خبر تولد فرزند دختر اخمهایش را درهم کشید و ناخشنودی خود را ابراز کرد. او در جایی شنیده بود که ولادت اولین نوزاد دختر در خانواده سلطنتی شگون ندارد و شوم است.
فوزیه حتی در رفتار همسرش هم که ظاهراً از تولد دخترشان اظهار خوشحالی میکرد، تغییرات محسوسی میدید. بعضی شبها دیرتر از معمول به خانه میآمد و حرارت و اشتیاق سابق را در روابط زناشویی نداشت. فوزیه هنوز نمیتوانست علت سردی و بیتفاوتی شوهرش را درک کند تا اینکه شبی در یک مجلس مهمانی که در کاخ اختصاصی شمس، خواهر بزرگتر محمدرضا، ترتیب داده شده بود، فوزیه برای اولین بار دختران و زنان جوان و زیبایی را که عضو خانواده سلطنتی نبودند ملاقات کرد. شمس و اشرف در معرفی این دختران و زنان جوان به ولیعهد با هم رقابت میکردند و محمدرضا در مقابل چشم فوزیه با آنان مغازله میکرد. فوزیه عصبانی و تحقیر شده، به بهانه سردرد مجلس مهمانی را ترک کرد و محمدرضا را که برای ممانعت از رفتن او به دنبالش آمده بود، با دست پس زد.
آن شب محمدرضا تا نزدیک صبح روز بعد در مجلس مهمانی خواهرش ماند و به رقص و پایکوبی پرداخت و هنگامی که به کاخ اختصاصی خود بازگشت دید که فوزیه در اطاق خواب خود نیست. شهناز هم در گهوارهاش نبود و محمدرضا که با دیدن این منظره مستی از سرش پریده بود، ضمن تجسس در اطاق یادداشت کوچکی به زبان فرانسه در روی میز دید که فوزیه در آن نوشته بود: «برای اینکه آرامش خاطری پیدا کنم به آپارتمان اختصاصی خودم رفتم.» آپارتمان خصوصی فوزیه در قسمت شمالی کاخ بود که فوزیه معمولاً از آن استفاده نمیکرد. محمدرضا شتابان به طرف این آپارتمان رفت و ابتدا آهسته و سپس محکمتر به در کوبید، ولی جوابی نشنید و ناچار به اطاق خود مراجعت کرد. محمدرضا تا طلوع خورشید بیدار ماند و سحرگاهان دوباره به آپارتمان اختصاصی فوزیه رفت و دقالباب کرد.
اشرف مبهوت و شکست خورده و تحقیر شده نزد برادرش بازگشت و به جای اینکه او را تشویق کند خود درصدد استمالت از همسرش برآید، از او خواست که به فوزیه بیاعتنایی کند و با زنان و دخترانی که خودش برای او فراهم خواهد کرد خوش بگذراند! فوزیه دیگر کمتر از آپارتمان خصوصی خود خارج میشد و بیشتر اوقات خود را به مطالعه یا بازی با دخترش شهناز و صحبت با خدمه مصری خود میگذراند. او دیگر نه فقط با شوهرش، بلکه با سایر اعضای خانواده سلطنتی، به خصوص شمس و اشرف نیز قطع رابطه کرده بود و در هیچ یک از مهمانیهای خصوصی دربار حاضر نمیشد. در میان اعضای خانواده سلطنتی هم، دیگر با تمسخر و لقب «مصری» به جای فوزیه از او یاد میکردند.(۱۳)
ماجرای تقی امامی
در این دوره زمانی تقی امامی وارد کاخ محمدرضا شد. تقی و ولیعهد در پیست آبعلی با هم آشنا شدند و بعدها بین آنها دوستی و صمیمیت به وجود آمد. تقی ورزشکار بود و این سبب شد که بیشتر مورد توجه ولیعهد قرار گیرد. آنقدر روابط این دو دوستانه بود که محمدرضا وی را آجودان مخصوص فوزیه کرد. بعد از شهریور ۱۳۲۰ خانواده سلطنتی به دستور رضاشاه به اصفهان رهسپار شدند و تقی امامی هم به دستور ولیعهد به اصفهان رفت تا در خدمت فوزیه و شهناز باشد و دستورات آنها را اجرا کند. ورود سرزده امامی - از خویشاوندان سیدحسن امامی، امام جمعه تهران- به زندگی فوزیه، شروع ماجرایی بود که بر داستان جداییاش از محمدرضا پهلوی سایه افکند. در برخی منابع تاریخی آمده که در سفر بیست روزه به اصفهان فوزیه و تقی روابط عاشقانه برقرار کردند.
نقش ارنست پرون، دوست شاه در جدایی شاه و فوزیه و بر ملا شدن رابطه فوزیه با تقی امامی هم قابل توجه است؛ فردوست در این زمینه میگوید: «روزی پرون مرا صدا کرد و گفت: جریاناتی در میگذرد و بین تقی و فوزیه روابط نامشروع است، گفتم، این حرفی که میزنی، کو شاهدت؟ گفت: راننده فوزیه. پرون جریان رابطه تقی و فوزیه را به شاه گزارش داد. شاه هم فردوست را نزد راننده فرستاد تا صحت گفته پرون معلوم شود. راننده فوزیه گفت: مساله صحت دارد، مدتی که هفتهای دو شب، گاهی یک شب در میان و گاهی هر شب تقی و فوزیه به تپههای محمودیه میروند و در آنجا به من دستور میدهند که پیاده دور شوم تا خبرت کنیم...»(۱۵) شاه که از این جریان آگاهی پیدا میکند، دستور میدهد که تقی را به کاخ راه ندهند و این موضوع به گوش فوزیه رسید، این جریان برای فوزیه غیرقابل تحمل بود، و حدود ۱۵-۱۰ روز ساکت و مغموم شد و سپس اعلام کرد برای استراحت به مصر میرود و دیگر مراجعت نکرد. پس از مدتی ملک فاروق به شاه ایران پیام داد که باید فوزیه را طلاق دهی.(۱۶)
البته فوزیه قبلا یک بار بر اثر رابطه نامشروع محمدرضا با دیوسالار (دختری که گفتهاند محمدرضا عاشقش بود) به مصر رفت و بعد از مدتی برگشت، اما این بار بعد از ماجرای خود با تقی امامی ایران را ترک و دیگر برنگشت. فوزیه بعدا به قرآن قسم یاد کرد که این مطلب شایعه و دروغ بوده است و هیچ گونه ارتباط نامعقولی با تقی نداشته است. فردوست هم نقش انگلیس را در جدایی شاه و فوزیه را موثر دانسته و میگوید: «زندگی فوزیه به این نحو در دربار ادامه یافت تا اینکه سیاست انگلیس عوض شد و جدایی محمدرضا و فوزیه در دستور کارشان قرار گرفت... دلیل آن را نمیدانم، ولی میتوانم حدس بزنم که در آن روزها به دلیل فساد ملک فاروق، انگلیس طرح برکناری او را آماده کردند و میخواستند با جدایی محمدرضا و فوزیه مسایل دو کشور را از هم جدا کنند و احیانا خطری سلطنت محمدرضا را تهدید نکند که ارنست پرون در جدایی فوزیه نقش اصلی داشت.»(۱۷)
با این حال اردشیر زاهدی نقش اشرف و حسادت وی را باعث این جدایی و طلاق میداند. اشرف، فوزیه را متهم به هرزگی میکند، شمس هم مانند اردشیر زاهدی اشرف را عامل از هم گسیختگی پیوند ازدواج فوزیه و شاه دانسته است، به طوری که شمس بعدا به ثریا زن دوم شاه، هشدار میدهد که مواظب اشرف باشد چون وی زنی خودخواه و توطئهگر است.(۱۸)
حتی تصمیم فوزیه در پی سفر به مصر، مبنی بر جدایی از محمدرضا با شگفتی دربار ایران روبهرو نشد. محمدرضا به منظور برقراری روابط و بازگشت فوزیه هیاتی به رهبری قاسم غنی به مصر گسیل کرد. دکتر غنی با بزرگان و رجال مصر مذاکره کرد تا فوزیه را مجبور به بازگشت کند. حتی نامههایی با خود داشت که در برگیرنده پیامی مخصوص برای فوزیه بود و طی آن شاه ایران متعهد شده بود که ملکه مادر و اشرف را از ایران خارج کند و فضای کاخ را برای زندگی مشترک مهیا سازد. اما فوزیه رسما اعلام کرد که از ترس جان خود نمیتواند به ایران بیاید چرا که ملکه مادر و اشرف قصد مسموم کردن او را داشتهاند.
فوزیه در ۱۳۲۴ طبق قوانین مصر از شاه تقاضای طلاق کرد و در ۱۳۲۷ نیز طلاق وی در ایران جاری شد. روز دوشنبه ۱۹ مهرماه ۱۳۲۷ روزنامه قیام ایران که مدیر آن حسن صدر بود و ارتباط نزدیکی با محافل سیاسی تهران داشت در ستون اخبار مخصوص خود اطلاع داد: «در آخرین ساعات دیشب اطلاع یافتیم که سفارت مصر در تهران اثاث ملکه فوزیه را تحویل میگیرند که به قاهره ارسال دارد... دوم مهر ماه دکتر قاسم غنی به سفارت ایران در آنکارا منصوب شده است و باید قاهره را ترک گوید. زیرا بودن او در قاهره پس از جریان طلاق فوزیه به صلاح نیست.»(۲۱) چند روز بعد هم در جراید منتشر شد که سید حسن امامی ـ امام جمعه تهران ـ به وکالت از طرف اعلیحضرت همایونی شاهنشاهی، علیا حضرت فوزیه را طلاق داده و صیغه طلاق در تاریخ ۲۴ مهرماه ۱۳۲۷ جاری شد. البته متارکه شاه و فوزیه در روابط سیاسی ایران و مصر تغییری ایجاد نکرد.
فوزیه در سال ۱۳۲۸ با سرهنگ اسماعیل حسین شیرین، وزیر دفاع سابق مصر ازدواج کرد اما در پی کودتای اول مرداد ۱۳۳۱ که به خلع فاروق و تبعید وی انجامید، فوزیه عنوان «شاهدخت مصر» را از دست داده و تمامی ثروتش بر باد رفت، اما حاضر به ترک مصر نشد. او با وجود مضیقه مالی در مصر در کنار شوهرش ماند و تا زمان مرگ وی ۴۵ سال با او زندگی کرد. او در مصر به سر برد.(۲۲)
مامن عروس و مدفن شاه پدر و پسر
قاهره نه تنها مامن عروس تنهای دربار پهلوی بود که مدفن بنیانگذار سلسله پهلوی هم بود. یک سال پیش از تقاضای طلاق فوزیه، رضاشاه بر اثر سکته قلبی در ساعت ۵ صبح چهارم مرداد ۱۳۲۳ درگذشت. بنا به دلایل مختلف تصمیم گرفته شد جنازه مومیایی شود و به جای ایران به مصر حمل گردد. از روز فوت رضاشاه تا زمان انتقال جنازه او به مصر، ۹۰ روز طول کشید. در ۲۳ شهریور ۱۳۲۳، دولت مصر موافقت خود را با صدور ویزا و پاسپورت برای سپردن رضاشاه و همراهان آنان که باید جسد را با کشتی به مصر انتقال میدادند، اعلام کرد و مراتب توسط سفارت ایران در قاهره به ژوهانسبورگ اطلاع داده شد. بدین ترتیب جنازه رضاشاه مستعفی به صورت مومیایی و به طور موقت در خاک مصر نگهداری شد تا در فرصت مقتضی به ایران انتقال یابد. پس از منتفی شدن انتقال جنازه رضاخان به تهران و انتقال آن به قاهره، مراسم تشییع جنازه رسمی در قاهره به عمل آمد.
تقدیر چنان بود که محمدرضا پهلوی هم در قاهره دفن شود، در همان مسجد الرفاعی که پدرش دفن بوده و همان سرزمینی که روزگاری دامادش بود. فوزیه هم سکوت اختیار کرد؛ سکوتی که بر ابهامات و روایات مختلف از جداییاش از محمدرضا پهلوی افزوده و حتی درباره سکوتش نوشتهاند: «در زمانی که فوزیه در مصر بود نامهای اسرارآمیز از طرف اشرف به دست فوزیه رسید که فوزیه را برای همیشه به سکوت کشانید. احتمال دارد در آن نامه اسناد و مدارکی توسط اشرف و پرون به اطلاع فوزیه رسیده باشد که با فهمیدن این موضوع، فوزیه دیگر حاضر به بازگشت به ایران نمیشود.»(۲۴)
۹- اطلاعات ۸۰ سال، جلد اول
۱۰- مأموریت برای وطنم، محمدرضا پهلوی
۱۱- فردوست، پیشین، صص ۶۲-۶۱
۱۷- فردوست، پیشین، صص ۱۹۵-۱۹۴
۲۲- ازدواج سیاسی شاه و فوزیه، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
نظر کاربران
عوامل معمای شاه رو چ حسابی حدیث فولادوند و شبیه ملکه فوزیه دونستن؟؟؟؟
عزیز من تا حالا دیدی چیزی تو این مملکت حساب داشته باشه؟اصلا حدیث فولادوند هیچی مهرا وه شریفی نیا اخه چ ربطی ب ثریا اسفندیاری داره؟
خب عزیزان من باید یکی رو بیارن که سابقه بازیگری هم داشته باشه. نمیشه که همینجوری یکی شبیهش از تو خیابون بیارن.
ولی الحق که فیلمش خوبه من چندتا کتاب از خاطرات دربار رو خونده بودم دقیقا عین همون با جزییاتش ساختن.
چقدر فوزیه زیبا بوده واقعا ... اصلا هیچ شباهتی به مصری های سیاه سوخته نداره
اینایی که آوردن هم ،خیلی بیشتر از اینایی که تو خبابون راه میرن بازیگری بلد نیستن.
باران جان با نظرت کاملا موافقم!!!!
باران جان کاملا با نظرت مخالفم.
خب شاید کسی رو شبیه فوزیه پیدا نکردن.
در جواب اون عزیز:مصری ها سیاه سوخته نیستن.اتفاقا پوستشون خیلیم روشنه.اطلاعاتتونو بالا ببرین.بعدشم،اگر هم حرف شما درست باشه سیاه سوخته واژه ی مناسبی نیست.ای خاصیت ما جهان سومی هاست که همه چیو تو ظاهر افراد می بینیم
لاقل حدیث فولادوندو جوری گریم کنن عینش بشه بعدشم.مهراوه شریفی نیا خیلی بازی بلده؟با اون تیکه پارچه به جای مو گند زدن به گریمشون.یکمم از شهرزاد یاد بگیرن.مثلا۲۰میلیارد خرج همین کردن
چشمهای مهرواه کجاش شبیه چشمهای زیبای ثریا اسفندیاری که بهش این نقش دادن عجب اعتماد به نفسی
بسیار مطلب زیبایی بود از لحاظ نوع روایت تاریخ
ممنون
فوزیه ی گلم.پرنسس مهربونم.ای کاش میشد ببوسمت.
ای کاش میشد
بگیرم دستاتو.ببوسم گونه هاتو
بگیرمت در بغل.ای شیرین تر از عسل
خوشگل و نازنینی.همیشه بهترینی
ای ملکه ی زیبایی.ای کاش جوابمو میدادی
من خیلی دوست دارم.
ای کاش میشد
بگیرم دستاتو.ببوسم گونه هاتو
بگیرمت در بغل.ای شیرین تر از عسل
خوشگل و نازنینی.همیشه بهترینی
ای ملکه ی زیبایی.ای کاش جوابمو میدادی
من خیلی دوست دارم.
ای کاش میشد
بگیرم دستاتو.ببوسم گونه هاتو
بگیرمت در بغل.ای شیرین تر از عسل
خوشگل و نازنینی.همیشه بهترینی
ای ملکه ی زیبایی.ای کاش جوابمو میدادی
من خیلی دوست دارم.
ای کاش میشد
بگیرم دستاتو.ببوسم گونه هاتو
بگیرمت در بغل.ای شیرین تر از عسل
خوشگل و نازنینی.همیشه بهترینی
ای ملکه ی زیبایی.ای کاش جوابمو میدادی
من خیلی دوست دارم.
زیباترین پرنسس جهان
حدیث فولادوند با عمل هم به گرد پای زیبایی و سواد فوزیه نمیرسه