زندگینامههای خواندنی سالهای اخیر
بهمناسبت انتشار چاپ سیویکم «شما که غریبه نیستید»، زندگینامه خودنوشت هوشنگ مرادی کرمانی، به کتابهای زندگینامهای میپردازیم که در سالهای اخیر در ایران ترجمه یا تألیف شدهاند...
روزنامه هفت صبح: کتابهای زندگینامه در ایران باید مؤلفههای فراوانی داشته باشند تا خوانندگان را به خود جلب کنند و این مؤلفهها را شاید بتوان در چند نکته خلاصه کرد. اول، شهرت نویسنده. دوم، اعتبار نویسنده. شهرت همیشه معادل اعتبار نیست کما اینکه در این سالها خوانندگان یا حتی بازیگران مشهوری را دیدهایم که با وجود شهرت، مقبول نیستند و محبوبیت ندارند.
سوم، ماجرای روایت. به عنوان مثال گاهی نویسنده معروف و مشهور نیست و سابقهای هم در ذهن خوانندگان ایجاد نکرده، اما موضوع روایت او، حادثهخیز، ماجرامحور، جذاب یا عجیب است. از این نمونه میتوان به کتابهایی نظیر "دا" اشاره کرد که پیش از انتشار کتاب، کسی نویسنده و راوی را نمیشناخت. چهارم، شیوه روایت.
در ایران چندان به این موضوع توجه نمیشود و خاطرات صرفا به شکل خطی روایت میشوند، اما گاهی شیوههای روایی با مهارتی داستانی چنان در هم میآمیزند که اثر مربوطه ناگزیر در ذهن خواننده تا سالها باقی میماند؛ نظیر "زندهام تا روایت کنم" اثر داستاننویس فقید برنده نوبل ادبیات، گابریل گارسیا مارکز.
موارد دیگری هم در خواندنی شدن یک زندگینامه مؤثرند که شاید به اندازه آنچه گفتیم، اهمیت نداشته باشند. با این مقدمه بهراحتی میتوان درک کرد چرا کتاب "شما که غریبه نیستید" که زندگینامه هوشنگ مرادی کرمانی است، به تازگی چاپ سیام را هم پشت سر گذاشته و به چاپ سیویکم رسیده است.
این کتاب سال ۱۳۸۴ از سوی انتشارات "معین" چاپ شد و تا پاییز ۱۰ سال بعد یعنی سال ۱۳۹۴، هر سال دو بار بازچاپ شد. حالا هم که به چاپ سیویکم رسیده. به همین مناسبت در این مطلب به کتابهای زندگینامهای پرداختهایم که در یک سال اخیر در ایران تألیف یا ترجمه شدهاند؛ بعضی از این کتابها در همین یک هفته اخیر به بازار کتاب آمدهاند و سابقه چاپ بعضی دیگر به یک سال گذشته برمیگردد. در مجموع تلاش شده انتخابها مربوط به این بازه زمانی باشد.
فریدا
نویسنده: هایدن هررا
ترجمه: فروغ پوریاوری
انتشارات: ثالث
کتاب "فریدا" نوشته هایدن هررا با ترجمه فروغ پوریاوری به تازگی توسط نشر ثالث منتشر و راهی بازار نشر شده است. فریدا کالو، نقاش معروف مکزیکی است که در سال ۱۹۰۷ متولد و به سال ۱۹۵۴ درگذشت. او در سال ۱۹۵۳، کمتر از یک سال پیش از مرگش، اولین نمایشگاه بزرگ نقاشیهایش را در مکزیک برپا کرد. این نقاش زن که در بسیاری از آثارش، خود را به تصویر کشیده، به راحتی به زبان انگلیسی سخن میگفت و مینوشت و در این زمینه به زبان عامیانه گرایش داشت و در استفاده از زبان انگلیسی و اسپانیایی به الفاظ کوچه بازاری تمایل نشان داده است.
فریدا کالو در جوانی تصادف سختی با اتومبیل داشت که موجب شد نامزدش از ازدواج با او انصراف دهد. او در سال ۱۹۲۹ با دیهگو ریورا، نقاش و دیوارنگار کمونیست مکزیکی ازدواج کرد. فاصله سنی این زوج، ۲۰ سال بود. اشتیاق مفرط ریورا به شهرت، ازدواج او را به بخشی از حوزه عمومی تبدیل کرد و مطبوعات مشتاق، تمام ماجراها، عشقها و جنگ و دعواها و جداییهای این دو را با تمام جزئیات توصیف میکردند.
هایدن هررا درباره شخصیت کالو، در پیشگفتار کتاب خود نوشته است: "در گفتگو با کسانی که فریدا را میشناختند، مدام با عشق و علاقه مردم به او مواجه میشوید. آنها اعتراف میکنند که او تلخ و دمدمی مزاج بود. اما اغلب وقتی او را به خاطر میآورند، اشک در چشمهایشان جمع میشود.
خاطرات پرشور موجب میشود که زندگی او به یکی از داستانهای کوتاه اسکات فیتزجرالد شبیه باشد؛ مالامال از شوخی و شکوه، تا سر حد فاجعه. " ماجرای تصادف فریدا مربوط به سالهای کودکی و سانحهای است که برای اتوبوس سرویس مدرسهاش رخ داد و موجب شد به تعبیر هایدن هررا او در آهن پارهها به سیخ کشیده شود. کتاب "فریدا" در ۷۱۰ صفحه و با قیمت ۱۱۰ هزار تومان چاپ شده است.
یتیمان بزرگسال
نویسنده: داریا بینیاردی
ترجمه: خشایار خدیور
انتشارات: ققنوس
داریا بینیاردی، روزنامه نگار و برنامهساز ایتالیایی، چند روز پس از مرگ مادرش مقالهای با عنوان "یتیمان بزرگسال" در یکی از هفتهنامههای ایتالیایی منتشر میکند تا با تعریف کردن چند خاطره از مادرش نوشتهای به او تقدیم کند. این مقاله آنقدر مورد توجه قرار میگیرد که باعث میشود داریا به نوشتن خاطراتش ادامه دهد و آن را تبدیل به کتاب کند.
نویسنده در دل فقدانی عظیم، به زیبایی از دانستههایش، از خاطرات شیرین خانوادگیاش، از همه کسانی که وجودش را ساختهاند، از عشق و از زندگی و از مادرش میگوید. بینیاردی در شجرهنامهاش به دنبال رد پاهایی میگردد که کودکیاش را به بزرگسالیاش و او را به تکتک افراد خانوادهاش پیوند میدهند و در این میان منصفانه کاستیها و مشکلات زندگیاش را از نظر میگذراند.
یتیمان بزرگسال اثری است تحسین برانگیز و تأثیرگذار که به خوبی ضرورت نوشتن از خانواده و پیوندهای عمیق خانوادگی را نشان میدهد: "روزی که مامان مرد، مثل روزهای عادی حدود ساعت ۱۰ صبح با هم تلفنی حرف زدیم. آن روز صدایش خیلی ضعیف و غیرعادی بود. تعریف کرد که شب گذشته خیلی کم خوابیده و کمردرد داشته. بعد از تلفن گریهام گرفت.
فهمیده بودم که این دیگر یکی از آن سرماخوردگیهای گهگدارش نیست که بخواهد شلوغش کند و بگوید ذاتالریه گرفتهام. من و دوناتلا همیشه دستش میانداختیم: مامان، دیشب هم از اون ذاتالریههای هفته پیش گرفته بودی؟ حس کردم که این بار با دفعات دیگر فرق میکند. حدس میزدم که مشکلش جدی است. البته قبل از آن هم چندبار ناخوش شده بود.
وقتی بیمار میشد، تکتک ثانیهها را به فکر کردن درباره بیماریاش میگذراند و آن مرض برایش مرکز کائنات میشد. حتی اگر بیماریاش خیلی زود بهبود مییافت، به طور وحشتناکی افسرده میشد. واقعیت این بود که در مقایسه با من و دوناتلا بدن بسیار قویتری داشت و به همیشه سالم بودن عادت کرده بود. "
من پاتریک مودیانو هستم
نویسنده: پاتریک مودیانو
ترجمه: نازنین عرب
انتشارات: نگاه
"من پاتریک مودیانو هستم" زندگینامه خودنوشت پاتریک مودیانو است که با ترجمه نازنین عرب از سوی موسسه انتشارات نگاه منتشر شده است. در معرفی پاتریک مودیانو باید گفت، این نویسنده برجسته فرانسوی، در سال ۲۰۱۴ موفق شد برنده جایزه نوبل ادبیات شود.
اما زندگینامه او با زندگینامههای معمول تفاوت دارد. او در کتاب "من پاتریک مودیانو هستم"، از آشنایی پدر و مادرش در روزهای تلخ اشغال فرانسه مینویسد تا به دنیا آمدن او و برادرش. از مرگ برادر و آغاز تنهاییهایش تا چاپ اولین رمان. اینکه مودیانو که بود، چطور زندگی کرد، چه چیزهایی از سر گذراند و چرا نویسندگی را در پیش گرفت، از چه نوشت، کجا نوشت، همه و همه به قلم خودش، شرح این دنیاست از دریچه نگاه او، آنطور که پدر و مادر و اطرافیانش را شناخت؛ روایتی دردناک است از کودکی که خیلی زود تمام شد و رد پای حسرت این کودکی نافرجام از بین خطوط این قصه خوانده میشود.
او خود این کتاب را چنین توصیف کرده است: "به غیر از برادرم رودی و مرگش هیچیک از آنچه اینجا برایتان تعریف میکنم، مرا عمیقا تحت تأثیر قرار نمیدهد. برای من نوشتن این صفحات درست مثل این است که برداشتم را از موضوعی تعریف کنم یا خلاصه داستانی را بنویسم. داستانی مصور، تا با این زندگی که زندگی من نیست تسویهحساب کرده باشم. همه چیز برای من حکم یک نوار فیلم را دارد. پر از اتفاق.
من نه چیزی برای اعتراف کردن دارم و نه برای توضیح دادن. هیچ میلی هم به نگه داشتن این قصهها در دل خودم ندارم. حتی این حس را ندارم که وجدانم در معرض آزمایش است. تمام آنچه تا بیست و یک سالگیام اینجا بازگو خواهم کرد همه آن چیزی است که من زندگی کردهام. شفاف و بی پرده. درست مثل صحنه نمایشی که در آن بازیگران بی حرکت روی سن ایستادهاند ولی نمای پشت سرشان پرده به پرده عوض میشود تا به نمای مدنظر برسد. "
رودخانه تباهی؛ فرار از کره شمالی
نویسنده: ماساجی ایشیکاوا
ترجمه: فرشاد رضایی
انتشارات: ققنوس
کتاب "رودخانه تباهی (فرار از کره شمالی) " نوشته ماساجی ایشیکاوا به تازگی با ترجمه فرشاد رضایی توسط نشر ققنوس منتشر شده است. نسخه اصلی این کتاب در سال ۲۰۱۷ چاپ شده است. این کتاب، چهارمین کتابی است که انتشارات ققنوس درباره کره شمالی و فرار از این کشور منتشر میکند.
پیشتر کتابهای "کره شمالی"، "روح گریان من" و "رهبر عزیز" در باره این موضوع توسط ناشر مذکور چاپ شدهاند که در کنار کتابی، چون "فرار از اردوگاه ۱۴" درباره یک قرار دیگر از کشور کمونیستی کره شمالی قرار میگیرند. ماساجی ایشیکاوا نویسنده "رودخانه تباهی" متولد سال ۱۹۴۷ است که پدری کرهای و مادری ژاپنی دارد. خانواده ماساجی در سال ۱۹۶۰ هنگامی که او ۱۳ ساله بود از ژاپن به سرزمین موعود یعنی کره شمالی مهاجرت کردند.
از آن به بعد دوران حبس ماساجی ایشیکاوا در کره شمالی آغاز شد و او توانست در سال ۱۹۹۶ از دام حاکمان این کشور کمونیستی بگریزد. کتاب "رودخانه تباهی" سرگذشتنامه خودنوشت ایشیکاوا و داستان مستند فرارش از کره شمالی به ژاپن است که پیش از متن هم، مسیر حرکت او روی نقشه درج شده است.
مراحل ششگانه فرار این فرد به این ترتیب است: ۱. قطار هامجو به هییسان در سپتامبر ۱۹۹۶، ۲. تلاش برای گذر از رودخانه پالو و به هوش آمدن در چین، ۳. سفری ۴۰۰ کیلومتری با خودرو در کوههای شانگهای، ۴. پنهان شدن در شن یانگ به کمک کنسولگری ژاپن، ۵ فرار مخفیانه با سه خودرو به شهر دالیان و ۶. پرواز چارتر به توکیو در سال ۱۹۹۶، در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
"بوی توطئه به مشام پدرم میخورد. ما به تهیدستی معروف بودیم. آن چاقوکش حتما این را میدانسته. پس چه از جان ما میخواسته؟ چرا خود بی سرو پایش آن را نفروخته بوده؟ چرا آدم باید سود چیزی را از دست بدهد؟ ولی پدرم در انتها با خودش میگوید: اگه بشه یه پولی ازش در آورد... بعداً معلوم شد که این فکر به غایت اشتباه بوده. "
حرف بزن، خاطره
نویسنده: ولادیمیر ناباکوف
ترجمه: خاطره کُرد کریمی
انتشارات: چشمه
کتاب "حرف بزن، خاطره" شامل خودزندگینامه بازنویسی شده ولادیمیر ناباکوف با ترجمه خاطره کُرد کریمی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب مجموعه در هم تنیدهای از خاطرات شخصی ناباکوف، نویسنده سرشناس ادبیات روسیه و یکی از چهرههای مهم ادبیات قرن بیستم جهان است که با پرشهایی معدود به فضازمانی جلوتر، ۳۷ سال از اوت ۱۹۰۳ تامه ۱۹۴۰ را دربر میگیرد.
به گفته خود نویسنده گستره این خاطرات از سن پترزبورگ تا سن نَزِر را دربر میگیرد. او که سال ۱۹۴۰ به آمریکا مهاجرت کرد، متولد سال ۱۸۹۹ و در گذشته به سال ۱۹۷۷ است. او را به خاطر رمانهایی، چون "لولیتا"، "آتش پریده رنگ"، "شاه، بی بی، سرباز"، "زندگی و مرگ سباستین نایت" و ... میشناسند.
او در کتاب "حرف بزن، خاطره" زندگی و جهان اطراف خود را همراه با روایت مهاجرت، عشق و کشف مدام در ادبیات، توصیف کرده است. این کتاب برای اولین بار در سال ۱۹۵۱ چاپ شد، اما نویسنده با افزودن مطالبی دیگر به آن، در سال ۱۹۶۶ دوباره منتشرش کرد. در قسمتی از این کتاب میخوانیم: "راستش شعر نخستم ملغمهای رقتانگیز بود از عاریههای زبانی به علاوه مدولاسیونهای پوشکینی نما. پژواکی از تندر توتچِف و شعاع منکسر آفتاب فِت فقط توجیهپذیر بودند.
بدتر از همه، پارههای شرمآوری بود برگرفته از ترانههای کولیوار نوع آپوتین و دوک بزرگ، کنستانتین، پیشترها عمه جوان و به نسبت جذابم که میتوانست درباره قطعه مشهور لوئی بویه (اَ اون فَم) که در آن با یک آرشه ویولنی استعاری به گونهای نامتجانس گیتاری استعاری مینواختند و آثار فراوانی از اِلاویلر ویلکاکس، که شهبانو و ندیمههایش بسیار میپسندیدند، ساعتها حرف بزند، این ترانهها را مصرانه در سرم فرو میکرد.
چندان ارزشی ندارد که اضافه کنم هر چه مضامین پیش میرفتند، مرثیهام به معشوق از دست رفتهای میپرداخت _ دِلیا، تامارا یا لِنور - که هرگز او را از دست نداده بودم، هرگز عاشقش نبودم، هرگز ندیده بودمش، اما بنا بود ببینمش، عاشقش شوم و از دست بدهمش. "
تارگت اسپلَشد
(خاطرات خلبان پرویز مرادی زینالی)
نویسنده: امیر مرادی زینالی
انتشارات: گابه
کتاب "تارگت اسپلشد" زندگینامه و خاطرات امیر سرتیپ خلبان "پرویز مرادی زینالی" از خلبانان ارتش است. این کتاب به همت امیر همایونی و مجید اسحاقیان در ۱۱۹ صفحه در سال ۹۸ توسط انتشارات گابه چاپ شد و حاصل مصاحبه با امیر مرادی زینالی و بررسی تعداد زیادی از اسناد شخصی او و اسناد موجود در بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس است.
در این کتاب علاوه بر خاطرات امیر مرادی زینالی، به خاطرات همسر و همکارانش نیز پرداخته شده و تعداد زیادی عکس از دوران کودکی تا بازنشستگی این قهرمان جنگ و از خلبانان ارتش جمهوری اسلامی ایران در دوران دفاع مقدس منتشر شده است. پرویز مرادی زینالی در سال ۱۳۲۶ در روستای زینالی در ۱۰ کیلومتری ارومیه به دنیا آمد. او پس از گذراندن دورههای آموزشی برای پرواز به اصفهان آمد و در زمان حاضر در همین شهر ساکن است.
نویسنده کتاب، مرادی زینالی، درباره دلیل انتخاب "تارگت اسپلشد" برای عنوان این کتاب گفته است: "بر اساس خاطرهای از امیر سرتیپ مرادی که درباره نخستین شکار هواپیمای دشمن بر فراز آبهای خلیج فارس بود، او در وضعیت دشواری موفق به منهدم کردن یکی از هواپیماهای عراقی شد و در همین زمان با هیجان فریاد میزند: تارگت اسپلشد، پاینده باد ایران. ".
این تعبیر، انگلیسی و اصطلاح پرواز جنگی است به معنای اینکه "هدف منهدم شد". در کتاب تارگت اسپلشد به خاطرههایی از دوران کودکی، گذراندن دورههای آموزشی، پرواز در پایگاه هشتم شکاری اصفهان، آشنایی با همسر، همرزم بودن با قهرمانانی مانند شهید بابایی، نخستین شکار در جنگ و عملیات اچ ۳ اشاره شده است.
در بخشی از این کتاب آمده است: "هر چند آن زمان رسم نبود که دختر و پسر همدیگر را ببینند و ما هم فقط یکبار همدیگر را دیده بودیم ولی همان کافی بود تا من عاشق شوم و به جرأت میتوانم بگویم من دوبار عشق راستین را تجربه کردم که داستانش را تعریف میکنم. "
چون بوی تلخ خوش کندر
(زندگینامه فرهاد مهراد)
نویسنده: وحید کهندل
انتشارات: ماهی
کتاب "چون بوی تلخ خوش کندر" اثر وحید کهندل، زندگینامه فرهاد مهراد، خواننده و موزیسین ایرانی است. آنطور که در کتاب گفته شده است، نویسنده در این اثر در پی گفتن از موسیقی و سبک کارهای این خواننده نیست؛ بلکه فرهاد مهراد را در قامت یک انسان روایت میکند و از سر گذشت و زندگیاش میگوید. پیش از این آثاری درباره زندگی این نوازنده منتشر شده بود، اما شکی در صحت آنها بود و همین دلیلی شد تا کهندل دست به نگارش این کتاب بزند.
نویسنده در این کتاب از کودکی فرهاد مهراد شروع میکند و زندگیاش را روایت میکند. از علاقهاش به موسیقی میگوید و هوش سرشاری که در فراگیری این هنر داشت. همچنین از دوران مدرسه او میگوید، بخشی از کارنامه تحصیلی این خواننده را به نمایش میگذارد. رفتهرفته شرایط زندگی فرهاد در دوران جوانیاش را بازگو کرده و شرکت در گروههای موسیقی مختلف و اجرا در مکانهای گوناگون را بیان میکند. پس از آن نیز به روایت حضور مهراد در گروههای مختلف موسیقی میپردازد.
نویسنده در بخشی از کتاب هم به خوانندگی فرهاد پیش از انقلاب میپردازد، زمانی که آهنگ فیلم رضا موتوری ساخته مسعود کیمیایی را خواند و در دیگری در زندگیاش گشوده شد. در ادامه نیز کارهای بعدی این خواننده را در برهههای مختلف زندگیاش نشان میدهد.
در این کتاب شاهد اسکن برخی یادداشتهای فرهاد مهراد، برخی حاشیهنویسیها در گوشه و کنار کتابهای مختلف از جمله قرآن (که بر قسمتی از ترجمه آن ایراد گرفته است) و عکسهایی از دوران مختلف زندگی او هستیم. در میانه کتاب نیز عکسی از پوستر فیلم "رضا موتوری" و پوستر چند اجرای این خواننده را میبینیم؛ در پایان کتاب "چون بوی تلخ خوش کندر" نیز شاهد عکسهایی هستیم که مهراد با دوربین خود برداشته است. او علاوه بر موسیقی، به عکاسی هم علاقه داشت و نویسنده در بخشی از کتاب به این علاقهمندیها هم میپردازد.
کیمیا، پرورده حرم مولانا
نویسنده: غلامرضا خاکی
انتشارات: هرمس
کتاب "کیمیا" نوشته دکتر غلامرضا خاکی، به موضوعی تاریخی میپردازد که در سالهای اخیر به سبب چاپ و انتشار رمانهایی با این موضوع، مطرح و با توجه به انتشار مکرر این کتابها و خوانش آنها توسط قشر وسیعی از جامعه، این پرسشها را پیش میکشد که اولا این رمانها یعنی "کیمیا خاتون"، "دختر رومی" و "ملت عشق" تا چه حد به ماجرای تاریخی پایبند بودهاند و در ترسیم چهره واقعی شمس تبریزی، مولانا جلالالدین محمد بلخی و کیمیا، دختر جوانی که در دوره محدودی همسر شمس تبریزی بود، موفق بودهاند؟ چقدر از واقعیت بهره داشتهاند و چقدر محصول خیالپردازی نویسندگانی هستند که ماجرای کیمیا و دیگر زنان حاضر در حرم مولانا را با معیارهای امروزی میسنجند.
ثانیا اگر عناصری از خیال و داستانپردازی در نوشتن رمانها بنا به طبیعت کار هنری دخیل بودهاند، اصل ماجرا چه بوده و چه اتفاقاتی در آن دوره حادث شده است؟ چون در پرده سخن گفتن و اعتقاد به لایهبندی معنا چیزی است که در کلام عرفانی نمود بسیار دارد. این باور در واقع در این گفتمان معنا پیدا میکند که تا محرم اسرار نباشید و مراتب تزکیه نفس را طی نکنید، گوشتان جای پیغام سروش (هاتف و پیامآور غیب) نخواهد بود.
به همین جهت این موضوع باعث شده است که کتب تاریخی مرتبط با عرفا و صوفیان بیشتر مناقبنامههایی باشند که اوصاف بزرگان عرفان را بیان کرده و لزوما خود نیز به تاریخ به معنای شرح امور واقع پایبند نباشند و این موضوع کار مطالعات تاریخی را در این حوزه پیچیدهتر میکند. با این مقدمه نویسنده کتاب "کیمیا، پرورده حرم مولانا" سعی کرده تا با برابر تهادن مدارک و مستندات تاریخی تصویری واقعی از شمس و مولانا، ماجرای ازدواج و مرگ کیمیاخاتون و روابط داخلی بیت مولانا، یعنی همسر و پسرانش تا حد امکان ارائه کند.
خودنویس روسی
نویسنده: فروه فاموری
انتشارات: حوض نقره
فروه فاموری، متولد ۱۳۶۲ است که در سال ۱۳۹۶ به دلیل بیماری سرطان درگذشت. او نویسنده، عکاس و ویراستار کتاب "خودنویس روسی" است. ماجرای این کتاب از این قرار بود که فروه فاموری پیش از ورود به دهه ۳۰ زندگیاش، مبتلا به سرطان شد و در این کتاب، آمیزهای از واقعیت و خیال را ارائه میدهد و در واقع واپسین روزهای پر از درد جسم و رنج روح خویش را روایت میکند.
صالح تسبیحی در مقدمه کتاب نوشته: "نوشتهها و تصاویر این کتاب، بیش از آن که کلمه باشند، زغالهای گداخته آتشفشانی هستند پیش از خاموشی. آتشفشانی رو به خفتن محتوم. کوهی که تلاش میکرد هر چه در دل دارد، بیرون بریزد و در جستوجوی تقسیم رنجی مشترک، روایتگر روزهایی باشد که زمین میلرزید و زمان، چون باد به در و دیوار زندگانی نویسنده میخورد و او را در خود فرو میبلعید. "
او با اشاره به اعتقاد درخشان فروه فاموری به قدرت کلمات و نحوه زیست شاعرانهاش، میگوید: "او در "خودنویس روسی" این تحمل، کلافگی، همرنجی مادر و برادر و اطرافیان، و درد ناگهانی فقدان پدر را به بهترین شکل بیان کرده است و برای آنهایی که دقیق باشند، این نمادهای استعاری که به شکل صورتکهایی روسی زده است، به راحتی قابل شناسایی خواهند بود.
" با این مقدمه نمیتوان "خودنویس روسی" را اتوبیوگرافی خشک و سادهای دانست که در سطح یادداشتهای روزانه متوقف باشد، بلکه باید به این کتاب به چشم یک اثر نگاه کرد که قدرت نوشتاری آدمی گرفتار آمده در سرطان را به بهترین نحو بازمیتاباند. تسبیحی که در جریان مقدمات و آمادهسازی کتاب هم بوده است، در بخشی دیگر از مقدمه آورده: "دریغ که نسخه نهایی را ندید، اما شادا که خودش حی و حاضر و زنده است و در این کلمات نفس میکشد. با ریهای سالم، مغزی درخشنده، چشمانی همیشه خندان. "
دختر تحصیل کرده
نویسنده: تارا وستور
ترجمه: هوشمند دهقان
انتشارات: نیلوفر
تارا و ستور، ۳۷ ساله و متولد آمریکاست، اما به جای بیمارستان، در خانه به دنیا آمده. تا ۹ سالگی هم شناسنامه نداشته و پیش از ۱۷ سالگی به کلاس درس هم نرفته. در منزل، کنار مادرش درس خوانده و زندگی گذرانده. چون پدر و مادرش از گروه مورمونهایی بودند که خود را برای آخرالزمان آماده میکردند و نسبت به آموزش دولتی، امور پزشکی، بیمارستان و پلیس فدرال بدگمان بودند. برای همین خارج از شهر، دور از تکنولوژی زندگی میکردند.
تارا کنار کوه بزرگ شده و شاهد تسلط ذهن بیمارگونه پدرش بر زندگیشان بوده. بعدها، اما محل زندگیاش را رها میکند و برای تحصیل میرود. در نهایت هم درباره تمام آن روزها کتابی مینویسد با عنوان "دختر تحصیل کرده" که ماجرای واقعی سرگذشت اوست. کتابی که بلافاصله او را مشہور کرد و به تشخیص خیلی از ویراستاران از جمله آمازون و نیویورک تایمز و چهرههای معروفی نظیر بیل گیتس، در ردیف بهترین آثار سال گذشته میلادی قرار گرفت.
کتاب "دختر تحصیل کرده" نوشته تارا وستور با ترجمه هوشمند دهقان از سوی انتشارات نیلوفر چاپ شده است. در بخشی از این کتاب میخوانیم: "من فقط هفت سال دارم. با این حال میدانم آنچه که بیش از هر چیز دیگری خانواده مرا متفاوت میسازد، این است که ما بچهها به مدرسه نمیرویم! پدر نگران است که مبادا دولت مجبورمان کند تا به مدرسه برویم ولی در واقع خطری در کار نیست، چون ما در آمار دولت نیستیم.
از هفت فرزند پدر و مادرم، چهار نفر شناسنامه ندارند. ما همگی در خانه زاده شدهایم و هرگز رنگ دکتر یا پرستاری را به چشم ندیدهایم. برای همین هیچ سابقه پزشکی نیز از ما وجود ندارد. در مدرسه نیز از ما ردی دیده نمیشود زیرا هیچگاه پا به کلاس درس نگذاشتهایم. موقعی که ۹ ساله بشوم، شناسنامه تأخیرداری برایم صادر خواهد شد ولی در این لحظه، مطابق قوانین ایالت آیداهو و حکومت فدرال، وجود خارجی ندارم! "
دختر استالین
نویسنده: رزماری سالیوان
ترجمه: بیژن اشتری
انتشارات: ثالث
دختر استالین سال ۱۹۶۷ یعنی زمانی به آمریکا پناهنده شد که اوج جنگ سرد بین آمریکا و شوروی سابق بود. طبعا این عمل سوتلانا پوشش خبری زیادی پیدا کرد. این واقعه از اولین سفر گروه "بیتل"ها به آمریکا هم بیشتر پوشش داده شد. بیتلها گروه موسیقی بسیار معروفی بودند که در اولین سفر خود به آمریکا مورد استقبال خبرنگاران بسیاری در فرودگاه قرار گرفتند، اما خبرنگارانی که برای استقبال از سوتلانا به فرودگاه آمدند، تعدادشان بیشتر بود. تمام روزنامههای آمریکا ماجرای پناهندگی سوتلانا را پوشش دادند و این پوشش خبری تا نزدیک به یک سال ادامه داشت. تمام این مطالب هم در همین کتاب آمده است.
"دختر استالین" نوشته نویسنده کانادایی به نام رزماری سالیوان است که نتیجه تحقیقاتش درباره زندگی دختر استالین یعنی سوتلاناست. این کتاب نقبی به زندگی خصوصی استالین و شخصیتش میزند و نتیجه تحقیقات پنج ساله این نویسنده است که زندگی سوتلانا را که در سال ۲۰۱۱ در ۸۳ سالگی در فقر، در آمریکا درگذشت را از بدو تولد مورد بررسی قرار داده است. این زندگینامه به صورت رمان نوشته شده و لحظه به لحظه زندگی سوتلانا را روایت کرده است.
سالیوان با تمام دوستان و آشنایان سوتلانا مصاحبه کرده و در شهرها و کشورهایی مانند مسکو، شوروی سابق، گرجستان و باقی دنیا رد پای این خانم را گرفته و ماحصل آن تبدیل به کتابی شده که ترجمهاش در دو جلد از نشر ثالث منتشر شده است. نیمی از حجم این کتاب مربوط میشود به رابطه بین استالین و دخترش. مترجم کتاب، بیژن اشتری هم در این حوزه نام آشناست.
از جمله کتابهایی با ترجمه این مترجم میتوان به "استالین دربار تزار سرخ"، "لنین، زندگی انقلابی سرخ"، "تروتسکی، کاهن معبد سرخ"، "استالین جوان" و ... اشاره کرد. کتاب "دختر استالین" پیشنهاد خوبی برای مخاطبان و علاقهمندان تاریخ جهان است چراکه پی بردن به خصوصیات بزرگترین دیکتاتور جهان برای هر کسی میتواند جالب باشد.
گرسنگی
نویسنده: رکسانه گی
ترجمه: نیوشا صدر
انتشارات: چترنگ
کتاب "گرسنگی؛ سرگذشت بدن (من) "، خاطرات تکاندهنده رکسانه گی، نویسنده، استاد دانشگاه و مفسر ادبی آمریکایی است. او متولد سال ۱۹۷۴ و اصالتا اهل کشور هائیتی است. در این کتاب تکان دهنده تمام آنچه بر او گذشته را مینویسد و شرح میدهد چگونه راز هولناک کودکی او در ۱۲ سالگی کاری کرد که برای فرار از فاش شدن آن به بلع غذا رو بیاورد؛ وضعیتی که او را با ۱۹۲ سانتیمتر قد، به وزن ۲۶۲ کیلوگرم رساند.
او در واقع خیلی کمسالتر از آن بود که بفهمد چه اتفاقی برایش افتاده. گروهی از پسران در کلبهای جمع میشوند و رکسانه گی را به آنجا میکشانند. بدتر از همه این است که او عاشق یکی از آنها بوده، اما ناگهان میبیند که همان پسر، نقشهای شوم برایش کشیده.
بخشهایی از این کتاب که به تازگی توسط نیوشا صدر به فارسی ترجمه و از سوی انتشارات چترنگ منتشر شده، چنان تأسف بار است که هر خوانندهای را به فکر وا میدارد: "کارهایی هست که دلم میخواهد با بدنم انجام بدهم، اما نمیتوانم. اگر با دوستانم باشم نمیتوانم پا به پای آنها بروم. پس پیوسته به دستاویزی میاندیشم که برایشان توضیح دهم چرا کندتر از آنان راه میروم.
انگار آنها از پیش نمیدانند. گاهی وانمود میکنند که نمیدانند و گاهی به نظر میرسد حقیقتا آنقدر نسبت به چگونگی تحرک بدنهای مختلف و فضای متفاوتی که اشغال میکنند بیتوجهاند که به پشت سرشان نگاه میکنند و به من پیشنهادهای ناممکنی میدهند همچون رفتن به پارکی تفریحی یا یک و نیم کیلومتر بالارفتن از تپه برای رسیدن به استادیوم یا پیادهروی برای رسیدن به چشماندازی فوقالعاده.
بدن من قفس است. بدن من قفس دستساز خودم است. هنوز در تلاشم که راهم را به بیرون بیایم. بیش از ۲۰ سال است که در تلاشم راهی به بیرون آن بیابیم. " کتاب "گرسنگی، سرگذشت بدن (من) " نوشته رکسانه گی با ترجمه نیوشا صدر از سوی انتشارات چترنگ چاپ شده است.
وحشی
نویسنده: شرل استرید
ترجمه: میعاد بانکی
انتشارات: ستاک
ممکن است همه ما در دورهای از زندگیمان خسته شویم؛ از زندگی روزمره، از جایی که در آن زندگی میکنیم، از زندگی بدون دلخوشی. گاهی اوقات میکوشیم با رفتن به سفر، حالمان را بهتر کنیم. دوباره به زندگی عادیمان بازگردیم. ولی گاهی اوقات، بعضی از آدمها، به سیم آخر میزنند و به سفری طولانی میروند؛ سفری که ممکن است روزها یا ماهها طول بکشد یا حتی بازگشتی نداشته باشد.
داستان زندگی "شرل استرید"، داستانی جذاب و واقعی، درباره زنی است که در آستانه فروپاشی، تصمیم میگیرد در مسیری طولانی پیادهروی کرده تا خودش را پیدا کند. سرگذشتنامه استرید به اندازهای جذاب بوده که در سال ۲۰۱۴ فیلمی بر اساس آن به کارگردانی ژان مارک ولی، ساخته شده است. کتاب به مدت هفت هفته در صدر کتابهای پر فروش "نیویورک تایمز" قرار گرفته و به بیش از ۳۰ زبان ترجمه شده و برنده بهترین کتاب سرگذشتنامه سال ۲۰۱۲، در سایت "گودریدز" شده است.
اوج هنر استرید در این کتاب، بازگو کردن سرگذشت خود با جزئیاتی جذاب و لمس شدنی است، با صراحت حالات و افکارش را بازگو کرده و خواننده را درگیر وضعیتش میکند. قلمش بهگونهای است که حتی تاریکترین بخشهای زندگیاش را خواندنی کرده، گاهی با کلمات بازی میکند و این باعث میشود که قلمش منحصربهفرد شود.
کتاب وحشی در مورد زندگی واقعی خود نویسنده نوشته شده؛ دختری که در ۲۲ سالگی مادرش را از دست میدهد و در چهار سال بعدی، به دلیل غم فقدان مادرش در زندگی و از هم پاشیدن خانواده، به مسیر تجربههای مخاطرهآمیز و اشتباه میافتد و زندگی کاری و عشقی و خانوادگیاش کاملا در معرض نابودی قرار میگیرد. شریل در ۲۶ سالگی برای خرید یک بیلچه وارد فروشگاهی میشود و در صف خرید متوجه کتابی راجع به پیادهروی در مسیر پاسفیک کرست میشود، کتاب را میخرد و سرانجام تصمیم به رفتن و تنهایی پیادهروی کردن در مسیر میگیرد.
من یک نجاتیافتهام
نویسنده: ویجی آناند ردی
ترجمه: هدیه جامعی
انتشارات: کولهپشتی
قصه مواجهه آدمها با سختیها و مشکلات زندگی و چگونگی غلبه بر آنها همواره مورد علاقه و اقبال مردم قرار دارد. کتابهایی که این موضوع را محور خود قرار دادهاند، معمولا در میان آثار پرفروش قرار میگیرند. روایتهایی که در طی آنها افراد عادی و یا شناخته شده، چگونگی عبور از بحران و رسیدن به کامیابی و هدف مورد نظر خود را با مخاطبان در میان میگذارند.
در این بین، شنیدن داستان واقعی زندگی افراد عادی که روند زندگیشان به دلایل مختلف دچار چالش شده و در گیرودار حل یک مسئله هستند، جذابیتهای خاص خود را دارد. یکی از این شریط ویژه، درگیر شدن با بیماریهای سخت و یا مزمن است. گرچه اکنون و با در نظر گرفتن پیشرفتهای چشمگیر پزشکی و فناوری درمان سرطان به عنوان یک بیماری لاعلاج شناخته نشده و در موارد بسیار، درمانهای موفقیتآمیز داشته است، اما همچنان سختیهای خاص خود را برای بیمار و اطرافیان وی دارد.
کتاب "من یک نجاتیافتهام" با نام فرعی "۱۰۸ داستان درباره غلبه بر سرطان" روایتهایی واقعی از احساسات و عمل برخی مبتلایان به این بیماری در مراحل مختلف است. افرادی که با پذیرفتن این بیماری به عنوان یک حقیقت و با بهرهگیری از اراده و توانایی خود و البته همراه ساختن اطرافیان توانستهاند شاخ غول سرطان را بشکنند و مهارش کنند. این ۱۰۸ زن و مرد، تجربیات خود را که نشاندهنده درمانپذیر بودن سرطانهای مختلف است در قالب کتابی به همگان ارائه کردهاند تا بدینگونه آنها را نیز در این تجربه سترگ شریک کنند.
کتابی که با متنی صمیمی، انگیزهبخش، امیدوارکننده و البته واقعگرا و فارغ از شعار، خواننده را با احساسات و اقدامات این افراد آشنا میسازد. از سوی دیگر در بخشهای مختلف کتاب به تناوب اطلاعات کاربردی و با ارزشی درباره علایم سرطان (به صورت عمومی و اختصاصی) و نحوه مهار و درمان آن نیز بیان شده است.
پدیدآورندگان ادبیات کودک
(از غرب تا شرق)
نویسنده: مریم جلالی
انتشارات: آرون
مریم جلالی، نویسنده، شاعر، مترجم و استاد دانشگاه شهید بهشتی، در کتاب "پدیدآورندگان ادبیات کودک از غرب تا شرق" که بهتازگی از سوی انتشارات آرون منتشر شده است، به ارائه زندگینامه و مختصری از آثار ۲۴۱ نویسنده و شاعر ادبیات کودک مطرح دنیا پرداخته است.
نویسنده در این کتاب نگاهی داشته به زندگینامه و آثار نویسندگان و شاعران مطرح در کشورهای مختلفی مانند آلمان، ارمنستان، اسپانیا، استرالیا، افغانستان، انگلستان، ایتالیا، آمریکا، بحرین، بلژیک، بلغارستان، تاجیکستان، ترکیه، تونس، چین، دانمارک، روسیه، ژاپن، عربستان، عمان، یونان، مصر و؛ و در مجموع به شاعران و نویسندگانی از ۴۲ کشور غربی و شرقی در این کتاب پرداخته شده است.
البته تعداد پدیدآورندگان نام برده شده از هر کشور متفاوت است و بین دو پدیدآورنده از بلغارستان و هندوستان تا ۳۱ پدید آورنده از ایالات متحده آمریکا تغییر میکند و در مجموع اطلاعاتی درباره زندگینامه و مختصری از آثار ۲۴۱ پدیدآورنده مطرح و برجسته ادبیات کودک و نوجوان دنیا در این کتاب ارائه شده.
البته شاید این کتاب بیشتر نوعی دائرهالمعارف باشد تا زندگینامه و هدف اصلی آن ارتقاء و پیشرفت بخشهای نظری ادبیات کودک و نوجوان بوده است. چون با وجود تنوع آثار کودک و نوجوان از سرزمینهای غربی گرفته تا شرق دور و آفریقا، همچنان شاهد فقدان اولیه خط سیرهای مدون و مشخص در تفکیک دورهها، سبکها و مبانی فکری ادبیات کودک و نوجوان هستیم و با توجه به رابطه عمیق و تاثیرگذار فعالیتهای علمی و عملی در عرصه ادبیات کودک و نوجوان هر چه جریانهای ادبی وضوح بیشتری داشته باشند به همان مقدار جوامع در نقد و ارزیابی موفقتر خواهند بود.
بنابراین لازمه ورود به این حوزه، آشنایی با پدیدآورندگان آثار کودک و نوجوان و سطح فعالیت آنها است. در این کتاب صرفا به ارائه اطلاعاتی درباره نویسنده یا شاعر مورد نظر اکتفا نشده و سعی شده خلاصهای از داستان یا بخشی از شعرهای کتاب نیز منتشر شوند.
نظر کاربران
عاااالی بود
ممنون . ممنون . ممنون
بهترین دوست ویار تنهایی هایمان کتاب ست*
پاسخ ها
دقیقا
آرزو کردم کاش همه این کتابا رو داشتم و یکی یکی میخوندمش.