نگاهي به جدايي نادر از سيمين :
آدم، آدم است
فرهادي از معدود فيلمسازاني است که هميشه چيزي براي شگفت زده کردن تماشاگر در چنته دارد، مهم نيست که آثارش را دوست داشته باشيم يا نه، مهم مشاهده روند تحسين برانگيزي است که او از ابتدا و با پردازش سناريوي سريال هاي متفاوت تلويزيوني و در شرايطي نه چندان مساعد آغاز کرد و با وفادار ماندن به اصولش آن را ادامه داد و به سرعت به يکي از بهترين هاي سينماي ايران تبديل شد.
صحنه ابتدايي فيلم با جر و بحث نادر و سيمين آغاز مي شود، جر و بحثي از نگاه قاضي که اکنون تماشاگر به جاي او نشسته است.
ازهمين صحنه، کارگردان تکليفش را با تماشاگر مشخص مي کند. اين بار او مانند شهر زيبا قصد ندارد قانون و قضاوت رسمي را به چالش بکشد، به همين علت است که از صحنه اول حس مي کنيم که فرهادي از پرداختن به مسائل و موانع مهم قانوني که در اکثر جدايي ها تاثيرگذار است چشم پوشي مي کند.
قاضي تاکيدي بر حق سرپرستي پدر نمي کند و به نحوي جر و بحث ميان آن دو است که جلسه را پيش مي برد اما آنها براي سخن گفتن به حضور شخص سوم و مخاطب قرار دادن او نيازمندند چون از گفتگو با هم عاجزند.
فرهادي به همين شيوه تا انتهاي فيلم از دوربين صرفا براي ثبت وقايع استفاده مي کند، به عنوان ناظري که اعمال آدم هاي فيلم را زير نظر دارد و تا انتهاي فيلم نامي از امکان قانوني نادر براي جلوگيري از خروج سيمين از کشور نمي برد، اين جا آدم ها هستند که بايد تکليفشان را با خودشان و روابط واصولشان مشخص کنند.
در ادامه نيز هر جا قضاوتي رسمي وجود دارد که مي تواند جهت گيري خاصي به داستان بدهد، فرهادي آگاهانه از نزديک شدن به آن پرهيز مي کند. تماس گرفتن با پزشک زن قاعدتا راه معقولي براي مشخص شدن دليل سقط جنين است و ممکن است بر بي گناهي نادر صحه بگذارد، اما فرهادي آن را در نقطه اي مطرح مي کند که اتفاقات جانبي مجالي براي پيگيري باقي نگذارند.
حتي در انتها نيز، هر دو طرف ترجيح مي دهند با يک گفتگوي دو سويه و بدون دخالت قاضي مبلغي را درنظر بگيرند و به اختلافات خود پايان دهند و نيز نادر و سيمين هم به طور توافقي جدا مي شوند و بدون استفاده از حق قانوني خود انتخاب سرپرست را به ترمه مي سپارند.
اما دوربين فرهادي لحظاتي از وظيفه خودش تعلل مي کند و دوربيني که از زاويه داناي کل، ناظر وقايع است، زماني که زن براي آوردن پدر نادر به آن سوي خيابان مي رود، انتخاب مي کند که بخشي از اين صحنه را حذف کند تا جايي ديگر به وسيله آن بتواند دوباره روند دست به دست شدن حقيقت را به جريان بيندازد. اين درحاليست که خود او به شيوه اي هوشمندانه درهمان سکانس هاي ابتدايي، با استفاده از امکانات چنين ناظري، موقعيتي بالقوه براي شکل گيري درگيري ميان خدمتکار و نادر مي سازد.
سيمين احتياج به پول خرد دارد و براي برداشتن آن به سراغ کمد نادر مي رود، در اين حين اتفاقات مهمتري در خانه در جريان است که تمرکز تماشاگر را به خود اختصاص مي دهد و بعيد است که براي بار اول فيلم را ببينيد و زمان درگيري، اين صحنه را به ياد بياوريد. جدا از اين چون تاکيدي بر آن وجود ندارد و جزئيات آن به تصوير کشيده نشده است، تا انتهاي فيلم نمي توانيد ازحدس خود مطمئن شويد. تنها چيزي که به طور عيني براي قضاوت وجود دارد خلق و خو و اعتقادات زن جوان است.
در صحنه اي که معلم آدرس دکتر زنان را به زن مي دهد نيز همين اتفاق مي افتد، همه يک بار اين صحنه را ديده ايم اما واقعا نمي دانيم نادر صداي حرف زدن آنها را شنيده است يا خير; با اين حساب حذف آگاهانه بخشي از يک سکانس که تاثيري حياتي در روند فيلم دارد و رو کردن آن در جايي ديگرعملا به يکدستي ساختارفيلم آسيب مي رساند و از اين منظر، تماشاگري را مي فريبد که از ابتداي فيلم ياد گرفته به آن چه مي بيند اعتماد کند.
با صرف نظر از اين سکانس گمشده، پيوندهاي مناسب و فضاسازي هوشيارانه و جزئي نگر، مخاطب را آن چنان درگير فيلم مي کند که طولاني بودن برخي از گفتگوها چندان حس نمي شوند.
فرهادي چندين بار در طول فيلم از کنار امکان بروز اتفاقي مشابه آن چه شخصيت ها را تا انتها درگير مي کند مي گذرد و به نوعي اخطار مي دهد. در سکانسي که دختر کوچک با شير دستگاه اکسيژني که به پدر متصل است بازي مي کند امکان بروز يک فاجعه وجود دارد اما در يک ثانيه با نگاهي کم و بيش غلوآميز و البته آگاهانه حالت کميک به خود مي گيرد. در سکانسي که پدر از خانه بيرون رفته است بار ديگر و اين بار به طور جدي تري پيش زمينه وقوع فاجعه را حس مي کنيم.
اما اين اخطارها بيش از آن که ذهن مخاطب را براي واقعه اصلي آماده کند قضاوت او را به چالش مي کشد. يک حرکت ساده کودک مي تواند به مرگ پيرمرد منجر شود، يک فراموشي کوتاه مدت، يک سهل انگاري و ... هر کدام اينها تنها يک باربه نتيجه وحشتناکي مي انجامد و آدم ها را ناچار مي کند با دست و پا زدن ميان درست و غلط و واقعيت و دروغ، تصوير ديگري از آن ارائه دهند.
با وجود اين که بيشتر بار درام داستان را همين دست به دست شدن واقعيت به دوش مي کشد اما بخش مهمي از توجه فرهادي به خط پيوند ديگري است که حتي نام فيلم هم بر آن تکيه دارد. جدايي نادر از سيمين; علت اين جدايي در همان سکانس اول قابل مشاهده است.
کلام ، کارايي خود را از دست داده است. نادر از بيان يک جمله عاجز است. خلاصه آن جمله اين است که او بايد از سيمين بخواهد که زندگي اش را ترک نکند وکلامي که ربطي به اصول و قواعد و قوانين ندارد، بايد بار ديگري داشته باشد و ضمن انتقال يک معنا و مفهوم مشخص بتواند اهميت حضور سيمين را بازتاب دهد و نادر در زمان ابراز اين احساسات فلج مي شود.
شخصيتي که به هيچ عنوان حاضر نيست از حقش کوتاه بيايد، شخصيتي که دخترش را مستقل و قدرتمند بار آورده است(يا او را اين گونه مي پسندد) و شخصيتي که سيمين را به خاطر گريز ازمشکلات و ضعف تحقير مي کند، در برقرارکردن ساده ترين ارتباط عاطفي با همسرش درمي ماند. گفتگويي شکل نمي گيرد و در نتيجه چيزي حل نمي شود. دراين ميان يک پدر بيمار مي ماند که نه حرفهايش مفهوم چنداني دارند و نه قادر به درک حرف هاي ديگران است و با اين وجود همه با او و گويي با خودشان حرف مي زنند.
او به واسطه اي امن براي ابراز احساسات بدل شده است. سيمين در ماشين براي او درد دل مي کند و از بي تفاوتي نادر مي گويد، نادر تاکيد مي کند که پدرش بعد از افتادن از تخت ديگرهمان چند کلمه حرف را هم نمي زند و اين را با مرگ کودک مقايسه مي کند. چون همان چند کلمه هم حقيقتا براي او مهم است. در عوض زماني که سيمين تصميم به ترک خانه دارد اين پدر است که دست او را رها نمي کند و اين پدر است که پس از آن، زن خدمتکار را هم سيمين صدا مي زند.
فرهادي با طعنه زدن نيز اين موضوع را به رخ مي کشد، وقتي شهاب حسيني در دادگاه مي گويد که مشکل او اين است که مثل نادر نمي تواند خوب حرف بزند و در نهايت سکانس ابتدايي به نتيجه مي رسد، نادر و سيمين از هم جدا شده اند و اختيار انتخاب را به ترمه داده اند; مطابق روند فيلم دوباره دست قانون سرنوشت ساز نيست... قرار گرفتن ترمه در اين وضعيت پايان باز براي داستان فيلم نيست، داستان فيلم به سرانجام رسيده است.
دروغ يا راست گفتن پدر و مادر در جريان فيلم چيزي نيست که روي انتخاب ترمه تاثير بگذارد و حتي ناتواني پدر از گفتگو با مادرش... اين پايان باز ترمه را در موقعيت دشوار انتخاب و قضاوت رها مي کند.
منبع: روزنامه مردم سالاري
ارسال نظر