هالیوود میخواهد از زندگی این خانواده ایرانی فیلم بسازد
سه سال پیش، تیمی از گروگانگیران اعضای یک خانواده رشتی را اسیر کرده و به مدت نزدیک به ۳ سال آنها را در منزل شخصیشان در منطقه منظریه زندانی کردند.
برترینها: آسمان رشت همیشه آبستن بارانهای نقرهای نیست و یک وقتهایی اسراری دهشتناک در خود نهان دارد. و اما حوالی ۳ سال پیش، در این سرای محبوبِ مرطوب، واقعهای مخوف رقم خورده، که باورش دشوار است. نورنیوز از حکایتی عجیب سخن گفته. با ما همراه باشید.
سه سال پیش، در پانزدهم دی ماه ۱۴۰۰، یک تیم حرفهای از گروگانگیران با پیشینه روابط خانوادگی در محله یخسازی رشت، یک خانواده ۹ نفره را به گروگان گرفتند. این گروه با استفاده از شگردهای پیچیده و فریبکارانه، اعضای خانواده را اسیر کرده و به مدت نزدیک به ۳ سال آنها را در منزل شخصیشان در منطقه منظریه زندانی کردند. این گروگانگیری که با اقدامات مافیایی همراه بود، باعث ترس و نگرانی شدید در منطقه شد.
ربایندگان با مدیریت دقیق و برنامهریزی شده، توانستند طی ۲۹ ماه اعضای خانواده را با استفاده از داروهای روان گردان، خواب آور و شکنجه های غیرانسانی از مسیر طبیعی زندگی منحرف کنند. این تیم با طراحی از پیش تعیینشده و هماهنگیهای سازماندهیشده، علاوه بر حبس و آزارهای جسمی و روانی، به طور سیستماتیک اقدام به انتقال قانونی اموال منقول و غیرمنقول خانواده کردند. به گونهای که هیچ شکی در روند انتقال این اموال به نهادهای قانونی باقی نماند و انتقالات بهظاهر قانونی و بدون هیچگونه تردید صورت گرفت.
گفتگو با مرد خانواده که از دشمنی یک آشنا گفت
روایت آقای علمخواه، سرپرست خانواده: زن سرکردهی گروگانگیران آشنا بود. مادر همسرم سالها در همین خانهای که ساکن هستیم مراسم مذهبی در اعیاد و سوگواریها برگزار میکرد. این زن هم حدود ۱۳ سال همراه مادرش در این مراسم حاضر میشد، البته دختر کمتر و مادرش بیشتر رفت و آمد داشت.
اما اواخر دیماه سال ۱۴۰۰ این زن گروگانگیر با ارسال پیغامی به همسرم، او را به منزلی دعوت کرد. همسرم هم بر اساس آشنایی قبلی، اعتماد کردند و روز پانزدهم بهمن سال ۱۴۰۰ راهی منزل مذکور در محلهی یخسازی رشت، کوچهی حقدانی شد. زن گروگانگیر به همسرم گفته بود؛ که خانهی مذکور منزل یکی از همکاران من است که البته نبود و بعدا متوجه شدیم آنجا را اجاره کرده بودند. با این اوصاف همسرم همراه مادرش، راهی نشانی مذکور شدند. نیم ساعت بعد، همسرم پیام داد که مادرم خوابیده و من هم حال مساعدی ندارم.
نگران شدم و رفتم دنبالشان. زمانی که وارد آن خانه شدم، همسرم را در حالت نیمههوشیار دیدم که به دیوار تکیه داده؛ به سراغ مادر همسرم رفتم و هر چه ایشان را تکان دادم، بیدارنشد. زنگ زدم به اورژانس۱۱۵ اما قبل از رسیدن اورژانس، دو گروگانگیر دیگر که مرد بودند وارد شدند و با قمه به سوی من حمله کردند. من در همان شرایط حمله و دعوا و درگیری متوجه شدم اورژانس رسیده اما زن گروگانگیر و همدستشان از پنجرهی ساختمان، اورژانس را دست بهسر کردند وگفتند که مشکل حل شده است.
بدین ترتیب اورژانس هم محل را ترک کرد و آنها موبایلها و کارت بانکی را از طریق تهدید با قمه گرفتند و گفتند، قصد داریم شما را بکشیم و الان چند نفر را برای کشتن فرزندانتان فرستادهایم به منزلتان. گفتند؛ نباید صدایتان بیرون بیاید و ما را در یک اتاق حبس کردند و به اجبار با دادن تعداد زیادی قرص خوابآور و تزریق بیهوشی، بیهوشمان کردند و توانستند در آن مکان ما را یک هفته حبس کنند. بعد هم این اندازه یادم میآید که باز به ما قرصهای قوی دادند و سوار ماشین خودمان کردند.
آنها گفتند؛ ۱۵۰ میلیون تومان از کارتتان برداشت کردیم و به عدهای دادیم که اگر شما را ول کردیم و کاری علیه ما انجام دادید آنها بیایند و شما را بکشند. گفتیم هیچکاری نمیکنیم. شما فقط آزادمان کنید و به بچه ها آسیب نزنید، ما هیچ اقدامی علیه شما انجام نمیدهیم.
زن گروگانگیر، تمام مدت با خواهر همسرم پیامک رد و بدل میکرد و به او میگفت: بچه ها مبتلا به کرونا شدند و من مشغول پرستاری از آنها هستم. خواهر همسرم هم با تصور اینکه آن خانم گروگانگیر آشناست و به سبب اطمینانی که ایجاد شده بود، حتی فکرش را نمیکرد که آن زن در حال فریب دادن اوست و چنین حادثهای را برای ما ایجاد کرده است.
در ادامهی ماجرا، زن گروگانگیر طبق نقشههای شوم خود، خواهر همسرم را به همان منزل فراخواند و همان بلایی را که بر سر ما آورده بودند، بر سر او آوردند و از گوشی او به برادر همسرم پیام دادند که بیا به دنبالم و این چنین برادر همسرم را هم به آن منزل کشاندند و متاسفانه همان بلا را با شدت چندین برابر بر سر او آوردند.
من یک زمانی چشم خود را باز کردم و دیدم همهی ما ۹ نفر در سوییت خانهی خودمان هستیم. موبایلهایمان را گرفته بودند و به ما قرصهای روانگردان و خوابآور قوی میدادند، به طوری که حال همسرم رو به وخامت رفته و حتی طوری شده بود که به زور بیدارش میکردند و چند قطره آب در گلویش میریختند و همسرم مجددا بیهوش میشد.
مثلا هر ۲۰روز یکبار میگذاشتند نیم ساعت استحمام کنیم. پنجرههای خانه را با پتو پوشانده بودند و فضای خانه کاملا بسته بود. هیچ هوایی وارد خانه نمیشد و روز و شب را هم نمیدیدیم و در سرویس بهداشتی از پشت هواکش که مقداری دید داشت، متوجه روز و شب میشدیم. آنها مدتی بعد اقدام به نصب دوربین مدار بسته کردند که ما را رصد کنند تا اگر کوچکترین حرکتی داشته باشیم از طریق آن دوربین بازنگری کنند و بعدا ما را کتک بزنند و به اشکال مختلف تهدید روحی و روانی کنند.
ما بیشتر ساعتهای روز را در خواب بودیم، آنها ساعتهای خواب را مدام عوض میکردند،۵ تا ۶ ساعت که میخوابیدیم، بیدارمان میکردند و زمانی که بیدار بودیم هم گیج خواب و قرصها بودیم.
آنها غذای خودشان را از بیرون تهیه میکردند و طبق مدارک و پیامکهایی که رد و بدل کردند و موجود است، غذا را از جاهایی مانند رستوران محرم یا شکم الملوک میگرفتند و برای ما از نانوایی لواشی محل بدون اینکه کارت بکشند با پول نقد ۳۰۰تا ۴۰۰ نان لواش میخریدند. خوردن نان اجباری بود و هر کس نمیخورد یا بهانهای میگرفت سفره را جمع میکردند و یا آن فرد را تنبیه میکردند.
آنها سابقهدار بودند و هیچ ترسی از کسی نداشتند. آنها با تهدید و ضرب و شتم و اجبار از همهی ما وکالت گرفته بودند. قسمت اعظم اموال به اسم همسرم بود و بخشی متعلق به پدر همسرم و قسمتی هم به برادر همسرم تعلق داشت. گروگانگیرها برای گرفتن وکالت دست و پای همه را بستند و …
روایت پدربزرگ خانواده
پدر همسر آقای علمخواه، به روایت بخش دیگری ازاین رنج گران نشست و گفت: آنها با قمه و شوکر ما را تهدید میکردند و اگر نگاهشان میکردیم به سوی ما حمله میکردند. ما ازاین صحنهها وحشت داشتیم و برای من که پدر خانواده هستم خیلی عذابآور ودردناک بود. آنها مردانگی و غیرت نداشتند. گفتنی است که بنده حدود ۴۰سال است در این محل زندگی میکنم و از همسایههای قدیمی هنوز سه نفری در کوچهی ما حضور دارند و طی این دوران هیچ کسی از ما سراغی نگرفت.
پس از آزادی ما از تمام همسایهها و مغازهدارن محل پرس و جو کردند و به آنها گفتند که چطور ممکن است کسی به آن گروگانگیرها شک نکرده باشد، آن هم وقتی که در این خانه به طور مشکوک رفت و آمد میکردند؟ چرا اهالی محل اطلاع رسانی نکردند؟ واقعا جای تاسف دارد و البته چرا نهادهای شهروندی تا کنون برای دلداری ودلجویی ما نیامدند؟ مگر ما حقوق شهروندی نداریم که این قدر باید در شهر خودمان غریب باشیم؟
کاربران چه گفتند؟
سیامک: از این ماجرا میشه یه سریال جنایی ۵ فصله ساخت.
روژین اما به این ماجرا شک دارد: یک جای کار میلنگه! یعنی اینا اینهمه مدت یکی رو نداشتن سراغشون رو بگیره؟ یه چیزی نمیخونه.
دانیال هم پرسشی را مطرح کرده: یعنی چی تمام اموال؟ انتقال سند که بدون حضور در دفترخونه ممکن نیست. بانک هم همین طور.
و ویدا: هنوز منتظرم یکی بیاد این خبر رو تکذیب کنه واقعاً نمیتونم هضمش کنم.
نظر کاربران
وای عجب جریانی خدانصیب نکنه
میشه ازکسی که ازخدانمیترسه هرکاری میشه
خیلی ابهام داره
بنده های خدا چقدر چهره هاشون غمزده است؟!نیاز به روان درمانی دارند