روايت ابراهيم جوادي از احتمال خودكشي تختی
هفدهمين روز از دي ماه هر سال، يادآور مرگ اسطوره و جهانپهلواني است که مدال را فداي جوانمردي کرد تا نامش هميشه در قلب ايرانيان زنده بماند؛ مردي که راز مرگش ٥٠ساله شده است.
آقاي جوادي شما هم جزء پيشکسوتاني هستید که با جهانپهلوان از نزديک ارتباط داشتهاند؛ قدري از ايشان صحبت کنيد...
آقا تختي همهچيتمام بودند. براي همين است هر ورزشکاري که ورزش حرفهاي را شروع ميکند، او را الگوي رفتاري خود قرار ميدهد؛ بهویژه کشتيگيرها. تختي براي کشتيگيرها مثل يک بت است؛ براي اينکه هميشه با مردم بود و هيچوقت به مردم فخر نفروخت. او حتي در مسابقه هم اگر پاي حريفش آسيب ميديد، جوانمردي به خرج ميداد و پاي آسيبديده را نميگرفت. به معناي واقعي ايثارگر بود؛ براي همين است که با گذشت ٥٠ سال از مرگش، در مراسم سالگرد او جمعيت موج ميزند؛ از بچه ششساله تا پيرمرد ٩٠ساله بر سر مزارش ميآيند.
خاطرهاي هم از ايشان داريد؟
زماني که ١٨ سال داشتم، يکي از تيمهاي پاکستاني به ايران آمد تا با تيم راهآهن ايران، تيم به تيم مسابقه بدهند. آقا تختي سرپرست تيم ما در آن مسابقات بود؛ چون خودش آن زمان کارمند راهآهن بود. مسابقات که تمام شد، با يکي از پاکستانيها به بازار تهران رفتيم تا سوغاتي بخرد. وقتي از بازار به محل اسکان تيمها در راهآهن برگشتيم، موقع نهار گذشته بود. هيچکسي در رستوران نبود. فقط آقا تختي بود و رئيس رستوران. من و آن آقاي پاکستاني خجالت کشيديم و رفتيم گوشهاي از رستوران، دورتر از آقا تختي نشستيم تا نهار بخوريم. آقا تختي از شرم حضور من متوجه شد و بدون اينکه نگاه بالا به پايينی داشته باشد، آمد و نشست پيش ما تا احساس تنهايي نکنيم. همين حرکت او درس بزرگی براي من بود.
وقتي خبر فوت او را شنيديد، چه احساسي پيدا کرديد؟
شوکه شده بودم. مگر کسي ميتوانست باور کند تختي با آن همه عظمت و ابهت اينقدر زود از دنيا برود. خبر فوت او وقتي از راديو اعلام شد، مثل بمب ترکيد. همه مردم در شوک فرو رفتند. يک ملت عزادار او شدند. روز سوم او، مردم از ميدان شوش تا ابنبابويه پياده میرفتند و سينه ميزدند. بابک، پسر آقا تختي، تازه به دنيا آمده بود که مردم سينه ميزدند و ميگفتند: «بابک تو پدر پدر ميکند، ملت تو خاک بر سر ميکند». تمام دانشجويان براي شرکت در مراسم او آمده بودند و صفهاي طويل تشکيل داده بودند.
آقاي جوادي شما از دل خانواده کشتي هستيد، روايتهاي شما از مرگ او بايد بيشتر به حقيقت نزديک باشد. جهانپهلوان خودکشي کرد يا به قتل رسيد؟
تا آنجايي که به من ثابت شد، خودکشي کرده است. ما يک دوست مشترکي به نام امير سياه با آقاي تختي داشتيم که بعد از مرگش رابطهمان نزديکتر هم شد. آقا تختي با اين بنده خدا رفيق صميمي بود. او قبل از مرگش نامهاي براي امير سياه نوشته بود و گفته بود من مبلغی پول به فلانی بدهکارم، لطفا قرض من را به اين شخص بده. من خودم اين نامه را ديدم که جهانپهلوان اسمش را هم زير آن نوشته بود. در واقع اين نامه نوعی وصيتنامه بود که ثابت ميکرد آقا تختي قصد خودکشي داشته است. درست است که واژه خودکشي و اقدام به آن حرکت درستي نيست، اما اين اتفاق باعث نشد حتي ذرهاي از محبوبيت زندهياد تختي پيش مردم کم شود؛ چراکه از نيکان آن روزگار بود.
اينکه ميگويند او اهل سياست بود و به جريان ملي تعلقخاطر داشت، چطور؟
تا آنجايي که من ميدانستم، تختي آدم سياسيای نبود. او آزادمرد و آدمی مردمي بود.
ارسال نظر