علیزاده: میخواستم به مریخ بروم، سر از تکواندو درآوردم
کیمیا علیزاده برنز المپیک گرفته اما می گوید این سقف آرزوهایش نیست و می خواهد طلا بگیرد.
کیمیا علیزاده برنز المپیک گرفته اما می گوید این سقف آرزوهایش نیست. می خواهد طلا بگیرد. همین حالا هم که همه ایران ستایشش می کنند او دلش پیش طلایی است که در ریو جا گذاشته. کسی چه می داند شاید قسمت این باشد که ۴ سال دیگر در توکیو به گردنش بیاندازد.
* هفتهای که مدال گرفتی و از برزیل برگشتی چطور گذشته است؟
به سختی گذشت.
*چرا؟
به هرحال رسانه ها و مردم دوست داشتند صحبت های من را بشنوند. برنامههای تلویزیونی هم بود.
*شوخی کردی گفتی به سختی؟
سخت که هست ولی خب...
*شاید آمادگی روبه رو شدن با این فضا را نداشتی.
چرا می دانستم. درست است مسابقه قبلی که جهانی بود در این حد نبود اما استقبال کردند البته به المپیک نمی رسید.
داشتم در فرودگاه می مردم خیلی شلوغ بود، مردم دور من بودند، من را می کشیدند میخواستند عکس بگیرند نمی شد با تک تک مردم عکس گرفت به هرحال بعضی ها احساس می کنم ناراحت شدند از این موضوع ولی واقعا شرایطش نبود.
*یک کلیپ قبل از المپیک بود که درحال عکس گرفتن بودی و خودت را برای شادی پس از مدال آماده می کردی جریانش چه بود؟
برای مجله فدراسیون تکواندو بود. قرار شد وقتی من مدال گرفتم این عکس روی سایت بیاید و باهمان عکس خبر مدالم کار شود.
*همان کار شد؟
بله گذاشتند.
*قبل از مسابقات فکر کرده بودی به این که اگر مدال بگیری هنگام برگشت با مردم چه برخوردی خواهی داشت؟
نه اصلا به این فکر نکرده بودم که بعدش چه اتفاقی می افتد. در مصاحبه هایم هم گفته بودم که خیلی به بعد از المپیک فکر نمی کنم کلا همه تمرکزم روی مسابقه بود. حتی به یک روز بعد از المپیک هم فکر نکرده بودم که قرار است چه کار کنم.
*زندگی ات قبل و هنگام المپیک چه طور بود؟
خیلی سخت بود. با آسیب هایی که در اردوی کسب سهمیه برایم پیش آمد وزن کردن هم سخت بود. بالطبع وقتی تمرین می کنم درصد عضله ام و وزنم بالا می آید باید وزن کم می کردم به خاطر همین آخرها مجبور بودم 10 کیلو وزن کم کنم.
*برای کاهش وزن چه کار می کردی؟ سونا می رفتی؟
سونا که می رفتیم ولی بیشتر با دکتر تغذیه کار می کردم.
*شکمو هستی؟
خیلی!
* برای رژیم چکار می کردی؟
برایم سخت بود.
*چه چیزهایی باید می خوری و چه خوراکی هایی نمی توانستی بخوری؟
هیچی نمی خوردم. شاید ناهارم یک تکه مرغ آبپز و گوشت گریل شده در همین حد بود. یک هفته آخر همین ها هم قطع شده بود بیشتر سالاد می خوردم. آب، میوه و مرغ آبپز می خوردم.
*هوس چه خوراکی می کردی؟
من عاشق بستنی هستم. ۴ ماه بستنی و شکلات نخوردم.
*چه بستنی را بیشتر دوست داری؟
بستنی شکلاتی خیلی دوست دارم.
*برگشتی حسابی بستنی خوردی؟
نه وقت نشد خوردم ولی خیلی نه.
*برنامه خوابت برای مسابقات چطور بود؟
خوابم را تغییر داده بودم. ساعت 10 خواب بودم مخصوصا در ریو ناخودآگاه ساعت 7:30 دقیقه بیدار می شدم، خیلی خوب بود اینجوری نبود که شب نخوابم.
*استرس نداشتی؟
مگر می شود استرس نداشت.
*در مسابقات هم استرس داشتی؟
داشتم ولی می توانستم کنترل کنم. ما دکتر روانشناس، دکتر تغذیه و دکتر فیزیوتراپ هم داشتیم.
*بیشترین موقعی که استرس داری چه زمانی است؟
قبل از بازی ها استرس دارم ولی وقتی وار زمین می شوم دیگر استرس ندارم.
*ویدئویی برای قبل از بازی کسب برنزت منتشر شده بود که انگار خیلی استرس داشتی.
قبل از مسابقه دوست ندارم خیلی باهام حرف بزنند اگر گزارشگری بیاد سمتم عصبی می شوم احتیاج دارم تو خودم باشم یا کسی که بهم آرامش می دهد با من صحبت کند.
*چه کسی آن لحظات بیشتر به شما آرامش می دهد؟
در کل با حرف های استادم خیلی آرامش دارم چون هم از لحاظ فنی و هم از لحاظ روحی و روانی آرامم می کند.
*چرا این قدر با استادت نزدیک هستی؟
از 7 سالگی با او هستم. 14،15 ساله بود که رفتم اردوی نوجوانان با استاد زارع و 7، 8 ماه هم با خانم مداح کار کردم بعد از آن هم 3 ماه برای اردوی سهمیه استاد کمرانی آمد. المپیک هم که با او بودم.
*دکتر روانشناس در ریو همراهتان بود؟
در ریو نبود ولی در مدت اردو در تمام روزها بود.
*شب های قبل از مسابقات خواب هم می دیدی؟
خیلی خواب می دیدم.
*چه خوابی می دیدی؟
خواب می دیدم درحال گرفتن مدالم یا حریف هایم درحال مسابقه باهم هستند یا روی سکو هستم همه این ها را می دیدم.
*به نظر می رسد یکی از مسائل مهم در ریو برای رسانه ها حجاب بود. چون خانم زهرا نعمتی هم گفت آنقدر به من توجه کردند که تمرکزم را از دست دادم.
کلا آدمی نیستم که حرف روی من اثر بگذارد. حتی خیلی ها پرسیدند در زمین صدای تشویق حریفت تمرکز تو را برهم نمی زند؟ اگر بخواهم حرفی را بشنوم و روی آن تمرکز کنم بله می شنوم ولی اگر نخواهم نه نمی شنوم.
*صدای کادرفنی ایران را می شنیدی؟
صدای مهدی بی باک را می شنیدم و صدای مربی ام . اما این که تماشاگری بلند شود و مربی گری کند اصلا نمی شنیدم حرف ها هم همین طور. اگر بدانم حرف کسی روی من تأثیر دارد سعی می کنم حرفش را درک کنم اما اگر حرفی من را بهم بریزد اصلا .
*سخت است که در این سن و سال مجبور هستی به این مسائل فکر کنی؟
واقعا سختی ها و شرایط آدم را بزرگ می کند.
*خودت را با هم سن و سال های خودت مقایسه می کنی که این درگیری ها را ندارند؟
بله ندارند شرایط برای من خیلی سخت تر است کوچکترین اشتباه ممکن است بزرگترین اشتباه باشد.
*در مسابقات اشتباه داشتی؟مثلا مسابقه ای که باختی اشتباه کردی یا توانت همان قدر بود؟
نمی توانم بگویم من بدون هیچ اشتباهی رفتم تو زمین. ولی واقعا جو المپیک سنگین بود. شاید کمی استرس داشتم ولی آنقدر نبود که پاهایم به زمین بچسبد اصلا اینجوری نبود ولی جو سنگین کمی اذیتم می کرد. اگر یک نفر فقط بخواهد در آن زمین بایستد و هیچ کاری نکند خیلی سخت است تحمل جو چه برسد به اینکه مسابقه هم بدهی.
*حریف هایت هم تجربه داشتند.
من کوچکتر و کم تجربه تر از همه آن ها بودم. نمی توانم بگویم اشتباه نکردم ولی واقعا چیزی کم نگذاشتم هرچه در توانم بود گذاشتم باتوجه به آسیب دیدگی هایی که داشتم ولی باز خداراشکر که دست خالی برنگشتم.
*تکواندوکاران دیگر مثل فرزان عاشورزاده هم خیلی هیجان داشتند و تشویق می کردند.
به هرحال ما یک تیم بودیم و از برد همدیگر خوشحال می شدیم و آن ها هم که بازی را باختند من خیلی ناراحت شدم.
*باخت کدام یک ازپسران تکواندوکار غافلگیرت کرد و توقعش را نداشتی؟
هرسه آن ها.
*باخت فرزان به نظر خیلی عجیب بود.
بله عجیب بود ولی زمین المپیک را نمی توان پیش بینی کرد من خودم این را تجربه کردم که در ثانیه های آخر بازی را از دست دادم. مسابقه را تا آخرین لحظه نمی توان پیش بینی کرد شاید قسمت این بوده ولی آن ها همیشه قهرمان و جزو بهترین های دنیا هستند نمی توان قهرمانی های قبلی آن ها را فراموش کرد.
*وقتی مسابقه تمام شد اولین کاری کردی این بود که گریه کردی اشک خوشحالی بود یا ناراحتی؟
گریه خوشحالی بود از این که دل یک ملت را شاد کردم و ناراحتی از این که من خودم راضی نبودم. شب بعد از مسابقه که به اتاقم رفتم از ناراحتی نمی توانستم بخوابم با خودم می گفتم اگر داوری کمی دقیق تر بود فینال بودم. جید جونز تکواندو کار بریتانیایی که در فینال بود را ۲ بار شکست داده بودم حالا قسمت نبود ولی حسرتش همیشه با من هست چون هیچ وقت المپیک ۲۰۱۶ تکرار نمی شود حالا شاید المپیک بعدی جبران کنم.
*بعد از مدال دوست داشتی اول با چه کسی کسی حرف بزنی ؟
نمی توانستم تماس بگیرم چون سیم کارت نداشتم برنامه هایی هم برای تماس است در تلفنم نداشتم ولی در تلگرام آنقدر پیام برایم زیاد بود که موبایلم باز نمی شد.اول از همه جواب پیام های پدر و مادرم را دادم.
*پدر و مادرت چه پیامی داده بودند؟
تبریک گفته بودند خیلی ناراحت بودند از این که بعد از باختم گریه کرده بودم.
*دوستانت هم پیام داده بودند؟
دوستان، همکلاسی ها و مربیانی که تا حالا با آن ها کار کرده بودم و من را می شناختند و فامیل ها همه پیام دادند.
*پیام چه کسی بیشتر خوشحالت کرد؟
انتظار نداشتم رهبر معظم انقلاب تبریک بگویند یا رئیس جمهور. خیلی خوشحال شدم به هرحال بزرگان مملکت هستند. شاید پیام گروهی برای کاروان هم بود ولی این که پیام شخصی فرستادند خیلی خوشحال شدم.
*احساس نمی کنی سنات برای تحمل چنین بار سنگینی کم بود؟
بله ولی من تا قبل از این 4 مدال هم داشتم که تاریخ ساز شد شاید فقط تکواندو بود ولی مدال تاریخی بود. بعد از این که اولین مدال تاریخی را گرفتم فهمیدم که هیچ چیز غیرممکنی وجود ندارد و هنوز 3 مدال تاریخ ساز دیگر هم می توانم داشته باشم ما در تکواندو تاحالا طلای جهانی و بازی های آسیایی نداشتیم و همچنین تا حالا در المپیک خانم ایرانی طلا نداشته پس این ها وجود دارد.
*خیلی ها مدال شما را به حساب این گذاشتند که ورزش بانوان رشد کرده نظر خودت هم همین است؟
ورزش بانوان که واقعا پیشرفت داشته همه امکانات در اختیار ما قرار دادند و شرایط را فراهم کردند. فدراسیون تکواندو همه کاری برای ما انجام داد. خداراشکر توانستم ثابت کنم اگر امکانات در اختیار ما قرار دهند ما هم می توانیم. می توانم بگویم دختران ایرانی واقعا استعداد زیادی دارند ولی خودباوری ندارند و در ذهنشان این است که ما تا الان مدال المپیک بانوان نداشتیم، ۶۸ سال نداشتیم پس لابد کاری است که نمی توان انجام داد البته شاید این را بیان نکنند ولی ضمیر ناخودآگاهشان این دستور را بهشان می دهد که کار سختی است ولی من هیچ وقت اینجوری نبودم برایم غیرممکن وجود نداشت از آن بچگی همینجوری بودم همیشه دوست داشتم کارهایی انجام بدهم که تا حالا کسی انجام نداده است.
*مثلا چه کارهایی؟
مثلا بچه بودم همیشه دوست داشتم به کهکشان ها بروم و نجوم بخوانم همان موقع کتاب های نجوم می خواندم و در ذهنم تخیلات داشتم. می خواستم به مریخ و کرات دیگر بروم. بعضی ها به شوخی ازمن می پرسیدند ولی منطقی جواب می دادم. به من می گفتند این همه سیارک هست تو اصلا نمی توانی بروی ولی می گفتم من این کار را می کنم و می روم.
*دنبالش نرفتی؟
رشته ریاضی فیزیک خواندم دنبال مدرسه نجوم هم بودم ولی یکباره زندگیام عوض شد تکواندو مسیر زندگی من را عوض کرد.تغییر رشته دادم تجربی خواندم.
*چرا؟فکر می کردی رشته ریاضی سخت است؟
نه می خواهم فیزیوتراپی بخوانم . من خیلی آسیب داشتم و در فیزیوتراپی بودم برای همین کم کم علاقهمند شدم و از نجوم بیرون آمدم.
*الان دیگر پیگیری نمی کنی؟
نه خیلی وقت است که پیگیری نکردم.
*دوست داشتی سفر بی بازگشت به مریخ را ثبتنام کنی؟
همیشه دوست داشتم و همیشه می گفتم و پدر و مادم مخالفت می کردند 200 نفر هستند که می خواهند به این سفر بروند من هم خیلی اصرار داشتم که بروم.
*اصرار داشتی یا در موردش حرف می زدی؟
دوست داشتم بروم ولی می دانستم که نمی گذارند. آن موقع من نوجوانان جهانی و المپیک جوانان رفته بودم و می دانستم کم کم مسیر زندگیام درحال عوض شدن است.
*الان در پس زمینه ذهنت هست یا به طورکل پاکش کردی؟
کلا پاکش کردم ولی نمی دانم اگر برگردم عقب دوباره بین نجوم و تکواندو کدام را انتخاب می کنم.
*آخر تکواندو را دیدی یا هنوز مانده؟
آخرش بازی های المپیک است ولی نه مدال. هیچ وقت مدال برای من مهم نبوده همیشه ماندگاری مهم بوده هنوز ۳ مدال تاریخ ساز دیگر می توانم بگیرم. ماندگاری برایم مهم است این که اسمم در تاریخ ثبت شود ولی ممکن است بعدها کم رنگ شود یکی طلا بگیرد البته من نمی گویم کس دیگری مدال نگیرد همچین حرفی نمی زنم فقط دوست دارم اسمم ماندگار شود. همیشه مدال و قهرمانی نیست که آدم را ماندگار می کند شخصیت و طرز برخوردش است که باعث ماندگاری می شود.
*به روانشناسی هم علاقه داری؟چون طوری حرف میزنی که انگار کتاب های روانشناسی و موفقیت زیاد می خوانی؟
نه اولین بار که با دکتر روانشناس حرف زدم تیم نوجوانان بودم قبل از مسابقات المپیک نوجوانان و به من گفت با روانشناس کار می کنی گفتم نه شما اولین نفر هستید. گفت من می خواهم راهنماییت کنم که قبل از مسابقه چه کارهایی انجام دهی کارهایی را گفت که من آنها را انجام میدهم.
*چه کارهایی ؟
مثلا میگفت قبل از مسابقه یک روال برای خودت داشته باش و من شب قبل از مسابقه اول وسیلههایم را جمع میکنم. با وسایلم صحبت میکنم یک ویدئو میبینم.
*با کدام یک از وسایلت بیشتر صحبت میکنی؟
با همه وسایلی که روز مسابقه از آنها استفاده میکنم. کلاه، هوگو و روپایی را که می دهند ولی مثلا با ساقبند، ساعدبند، توبوک و کمربند حرف میزنم.
*چه چیزی به آنها میگویی؟
(خنده) نمیتوانم الان بگویم.خصوصی است.
*وسایلت بعضی وقتها بدقلقی نمیکنند؟
نه
*دیگر چه کارهایی قبل از مسابقه انجام میدهی؟
یک ویدئو خندهدار می بینم. گوشیام را خاموش و تمرکز می کنم. اصلا به مسابقه فکر نمیکنم. تلاش میکنم و میخواهم بهترین نتیجه را بگیرم چرا روز مسابقه باید یک روز بد برایم باشد همیشه روز خوبی بوده است.
*درس و مدرسه را چه کار کردی؟
میخواهم امتحان بدهم سوم دبیرستان هستم.
*آموزش و پرورش درباره همکاری با شما صحبت کرده است؟
قرار است صحبت کنند.
*از همکلاسیهایت خبر داری؟
از دوستان دوران ابتداییام خبر دارم ولی راهنمایی و دبیرستان چون خیلی نبودم خبر ندارم ولی با یکی از دوستهایم از دوم راهنمایی صمیمی هستم. من یک انتقاد بزرگ از مسئولان آموزش و پرورش استانم هم دارم الان که کیمیا علیزاده شدم میآیند روزی که از مسابقات جهانی و المپیک نوجوانان برگشتم نگفتند به وضعیت درسات رسیدگی میکنیم تا یک سال عقب نمانم. گفتند راه درس از راه ورزش جداست. آن موقع فقط یک نامه میخواستم که امتحانم را بدهم.
*درسخوان هستی؟
تا اول دبیرستان معدلم همیشه ۲۰ بوده حتی اول دبیرستان شهریورماه امتحان دادم ولی باز معدلم ۲۰ شد. دوم دبیرستان چون اصلا نبودم معدلم ۹۰/۱۸ شد. سوم دبیرستان هم هنوز امتحان ندادم.
*در اردو درس میخواندی؟
در اردو 2 هفته به من وقت میدادند در این مدت 6 ساعت میخوابیدم آنقدر قهوه خورده بودم که اصلا نمیتوانستم نوشیدنی بخورم دانههای قهوه را میخوردم که فقط بیدار بمانم. بعضی روزها اصلا نمیخوابیدم بعضی روزها یک ساعت. نمیتوانستم ببینم که با 10 قبول شوم. خیلی درسخوان بودم.
*نظر خانوادهات چیست؟ نمیگویند که مدال گرفتی حالا باید سراغ درس بروی؟
نه اصلا.انتخاب را برای خودم گذاشتند.
*درس برایت جدی است؟
برایم جدی است خیلی جدی تصمیم دارم فیزیوتراپ شوم.خیلی علاقه دارم . همیشه تا ته هدفی که علاقه دارم رفتهام هیچ وقت کاری را نیمهکاره رها نکردم.
*اهل موسیقی هستی؟
موسیقیهای آرام را گوش میدهم آهنگهای شاد زیاد گوش نمیدهم آهنگهای شاد را وقتی انرژیام را میخواهم بالا ببرم مثل روزهای بازی و روزهایی که کمی حالم بد باشد گوش میکنم.
*آهنگهای چه خوانندههایی را گوش میدهی؟
خوانندههای پاپ را گوش میدهم مثلا احمدوند، سامان جلیلی، مازیار فلاحی، مرتضی پاشایی و محسن چاووشی را از موقعی که برای سریال شهرزاد آهنگ خواند.
*سریال شهرزاد را میدیدی؟
بله هرهفته لحظه شماری میکردم که سریال بیاید.
*به نظر خیلی آرام هستی.
خیلی صبور هستم ولی وقتی عصبانی شوم دیگر واقعا هیچ چیزی نمیبینم.
*با سینما ارتباط داری؟
خیلی کم. شاید سالی یک بار بروم سینما ولی خیلی اهل فیلم هستم. شبها که در خوابگاه هستم فیلم خیلی میبینم.
*فیلم ایرانی یا خارجی؟
فرقی نمی کند هر فیلمی که خوب باشد.
*اگر قرار باشد یک خواننده غافلگیرت کند دوست داری چه کسی این کار را بکند؟
نمیدانم فکر نکردهام.
*موفقیت تو پیش از همه مدیران کرج را خوشحال کرد.به نظر می رسید آقای عفراتی مدیرکل ورزش و جوانان استان خیلی خوشحال و راضی است.
آقای عفراتی خیلی زحمت کشید روزی که من آمدم همه برنامهها را هماهنگ کرده بود برای بدرقهام هم همین طور. قبل از این هم با خدا عهد بسته بودم به بچه های کار کمک کنم که وقتی باختم و طلا و جوایز آن را نگرفتم به خدا گفتم تا حدی که در توانم باشد باز کمک میکنم. خداراشکر این اتفاق افتاد قرار شد آقای عفراتی قرار است کمک کند باشگاهی به اسم من تأسیس شود قطعا ورزشکاران زیادی جذب این باشگاه میشوند و درآمدش را خرج کودکان کار میکنیم و هرکس هر رشتهای که علاقه داشته باشد و توانش را نداشته باشد هزینهاش را میدهیم.
*چه اتفاقی باعث شد تحت تأثیر بچهها قرار بگیری ؟
من در زندگی خیلی سختی کشیدم و سختی بزرگم کرد. بعضی جاها خسته شدم و گفتم من دیگر این کار را انجام نمیدهم، نمیتوانم خدایا بس است دیگر نمیخواهم. فکر میکنم برای بقیه هم این اتفاقات و سختیها افتاده باشد واقعا سخت است آدم از روی اجبار و سختی زندگی کند آن هم در دورانی که بچهها میتوانند دنبال بازی و تفریح باشند. همه اینها باعث شد من به خاطر دل خودم این کار را کنم چون آرامش میگیرم حتی شده یک لبخند روی لبشان بیاید این که بقیه چه برداشتی میکنند برایم مهم نیست.
*برنامه آیندهات چیست؟
فعلا که استراحت میکنم و کارهای درمانم را انجام میدهم.
*پولهایت را چه کار میکنی؟
فعلا که پولی نگرفتم.
*قبل از المپیک با ورزشکاران تکواندو در ارتباط نبودی؟
آقای ساعی به من زنگ زد و با او حرف زدم آروزی موفقیت برایم کرد و گفت چیزی کمتر از حریفهایت نداری، تلاش کردی پس اجازه نده زحماتی که کشیدی به هدر برود به خاطر همه آنها بجنگ با یوسف کرمی هم صحبت کردم او هم از تجربیاتش گفت.
ارسال نظر