غرضی: من متعلق به نسل خشایارشاهم؛ مال ته تاریخ
مصاحبه فوتبالی - سیاسی با سید محمد غرضی
باید اعتراف کنیم محمد غرضی از آن دست انسان هایی است که اگر فرصت روبرو شدن با هفتاد میلیون نفر را پیدا می کرد، شاید امروز باید عنوان دیگری به جز وزیر سابق نفت و وزیر سابق پست برایش استفاده می کردیم.
مجله تماشاگر: مرد 72 ساله انتخابات ریاست جمهوری سال 92 اگر حضورش در آن رقابت یک اتفاق عجیب بود، انتخابش به عنوان چهره سال مردم حتما نمی تواند چندان بیراه باشد. باید اعتراف کنیم محمد غرضی از آن دست انسان هایی است که اگر فرصت روبرو شدن با هفتاد میلیون نفر را پیدا می کرد، شاید امروز باید عنوان دیگری به جز وزیر سابق نفت و وزیر سابق پست برایش استفاده می کردیم.
این چهره که به اظهاراتش، فن بیانش، کلمات ابداعی اش و حتی نگاه های عمیق اش معروف است حالا در قامت یک پیشکسوت از دورانی می گوید که ورزش، امری مذموم و نهی شده بودو ابایی ندارد از اینکه بیان کند هیچگاه به ورزش به عنوان مقوله ای برای کسب قهرمانی علاقمند نبوده است. خوشحال می شود اگر معترف باشد که برای ورزش کردن فرزندانش تا به حال پولی پرداتخت نکرده است و با همان صراحت لهجه، اسامی بازیکنان فوتبال را اشتباه می گوید.
گاهی در حین گفتگو عصبانی می شود و حرف تند می زند، چند ثانیه بعد خنده ممتد می کند و حلالیت می طلبد. گاهی مصاحبه کننده را به مناظره دعوت می کند و دست آخر هم اگر چیزی به ذهن اش برسد، به دفتر روزنامه زنگ می زند و پیگیر نام و نشان آن خبرنگاری می شود که شکمی بزرگ دارد و خوش سر و زبان است.
آقای غرضی؛ هم از دغدغه های ورزشی شخصی تان سوال دارم و هم از نگاه تان به مقوله مهم اجتماعی ورزش اما علاقمندم قبل از شروع یک بحث جدی، کمی درباره ورزش و دوران کودکی تان بدانم.
- دائم از من سوال کن و تک تک جواب های من را هم خوب گوش بده. اگر جایی هم متوجه نشدی بگو من تکرار کنم. من شمرده شمرده حرف می زنم که اصلا ناراحت نباشی. همین الان هم قبل از شما یک ساعتی با یک بنده خدایی حرف زدم. الان حسابی آماده ام برای دوباره حرف زدن.
خوب پس از دغدغه های شخصی ورزشی تان صحبت کنیم.
- ببین به نظر من ورزش الان شده واجب، یعنی دیگر تفریح نیست. هر شخصی بایستی در روز یک میزان کالری مشخصی که مصرف کرده از بدن خارج کند. اگر ورزش نکند استخوان و ماهیچه و خون تعادلش را از دست می دهد. اگر از دست بدهد چه می شود؟ مریض می شود. اگر مریض شود چه می شود؟ می رود پیش دکتر. اگر پیش دکتر برود چه می شود؟ یک مشت مواد شیمیایی داخل بدنش می شود. بعد این آدم به جای صد سال، ۵۰-۴۰ سال عمر می کند. مشکل امروز ما این هست که کار فیزیکی مان کم شده و کار فکری مان زیاد. پس واجب و لازم است که هر فردی ورزش کند. انشاءالله شما هم بتوانید ورزش را در حوزه کاری تان مثل نماز ترویج کنید. از بچه ای که در سه سالگی اضافه وزن دارد تا پیرمردی که به خاطر عدم تحرک دچار سکته می شود.
جزیی تر صحبت کنیم. شما اصلا ورزش می کردید؟
- خدا به من توفیق داد که ورزش را در قالب کار دنبال کنم. یعنی از بچگی کار کردم. این قدر کار کردم که نیازی به ورزش نداشتم. این شده که من در ۷۲ سالگی نه تا به حال تیغ جراحی روی خودم دیدم نه خدای نکرده برای من اتفاقی افتاده است. توصیه من به شما هم این است که بروید کاری کنید مردم به جای ۱۲۰ سال، ۶۰سال عمر نکنند.
از همان دوران کودکی بگویید. دورانی که به جای ورزش کار کردید. اصلا دغدغه ورزش هم داشتید در بچگی؟
- یعنی چطور؟
مثلا دنیای توپ گرد و زمین خاکی و کشتی.
- یک مقدار حوصله داشته باش تا من توضیح بدهم. ۳ تا مقوله توی زندگی ما اصلا وجود نداشت. ما متولدین دهه ده و دهه بیست و دهه سی با سینما و مطبوعات و ورزش اصلا آشنا نبودیم. این پدیده ها خیلی جدید بود. یک واقعیتی را باید به شما بگویم. ما اینقدر در این پدیده ها غریب بودیم و دور از موضوع که حتی در موضوع انقلاب هم از اینها استفاده نکردیم. از ظرفیت این پدیده ها در انقلاب اسلامی استفاده نشد که نشد. بعد تازه تفکر نیروهای انقلابی تا سال ۶۲ و ۶۳ هنوز این بود که این سه تا پدیده های تحمیلی به جامعه ما است. من یادم هست در خانواده ای رشد کردم که تا روز پیروزی انقلاب حتی تلویزیون هم نداشت. یک رادیویی بابام داشت که من سال ۳۷ مخفیانه گاهی می رفتم و بدون اجازه گوش می کردم.
پس اصلا ورزشکار محسوب نمی شدید؟
- اصلا. شما یادت باشد من آدمی بودم که با نسل هیزم شکستن بزرگ شدم. خمیر درست می کردیم. آب از چاه می کشیدیم. من در بچگی باید آب از چاه می کشیدم و سطل سطل می رفتم حوض حیات مان را پر می کردم. خوب این بچه اصلا دیگر نیازی دارد به ورزش؟ همان موقع به خاطر سختی کارهایی مثل هیزم شکستن هم دست های قوی داشتم هم بازوهای قوی. همه انرژی ما در این کارها هزینه می شد. لزومی به دفع کالری اصلا نداشتیم. ببین من فکر می کنم نیاز به ورزش به عنوان اتفاقی حیاتی از وقتی در جامعه ملموس شد که مردم خانه نشین شدند. خوب خود من هم بی تاثیر نبودم. اوایل دهه شصت که کار لوله کشی گاز خانه ها شروع شد و بعد هم که آب و برق و ابزارهای ویدئو و تلویزیون این حرف ها. اینها باعث شد مردم بروند داخل خانه و هر روز کالری بدنشان بیشتر و بیشتر شود.
اما یک جا گفته بودید می رفتید سینما. آخر شب هم همانجا می خوابیدید بعد از فیلم دیدن.
- نه پدر بیامرز. سینما رفتن من به خاطر فیلم دیدن نبود که. من فراری بودم و جای خواب نداشتم. یکی دو هفته اینقدر در خیابان ها راه می رفتم تا صبح می شد. بعد دیدم دارم می میرم. می رفتم روی سکوی پارکی جایی می خوابیدم تا صبح. بعد شنیدم یک سینما هست که سانس آخر شب دارد و ۱۵ ریال می گرفت. بعد خود صاحب سینما هم بعد از فیلم خوابش برده بود. ما هم می رفتیم داخل سینما روی صندلی می خوابیدیم. فیلم هم برای خودش پخش می شد.
استادیوم فوتبال چطور؟ خیلی اتفاقی راه تان به استادیوم نخورد؟
- اصلا. من می گویم ورزش ما اینطور بود و آنطور بعد تو می گویی استادیوم؟ حرفی می زنی ها. البته الان یک چیزی یادم آمد. این شاه می خواست بیاید ورزشگاه یکصد هزار نفری را افتتاح کند. پنج شش نفر رفتند به اسم عمله و مهندس و اینها که به محض ورود شاه تیراندازی کنند و شاه را به قتل برسانند. بعد عملیاتشان البته لو رفت و همه کشته شدند. می خواستن محلی که شاه قرار است بیاید را منفجر کنند.
خوب نقش شما چه بود؟
- چی کار داری شما؟ اینها انقلابی بودند.
نه. منظورم این بود که از این خاطره که مربوط به استادیوم آزادی است و یاد شما هم مانده، شما چه سهمی داشتید؟ جزو همان گروه بودید؟
- تو پرسیدی و من هم جواب دادم. وارد نشوی به مقوله هایی که به درد نمی خورد بهتر است. اصلا بنویس من یک مطلع بودم. همین. خوب شد؟
بله.
- ناراحت نشوی ها. ولی خوب خیلی چیزها به درد نمی خورد. نباید باز کنیم دوباره موضوع را.
البته. آقای غرضی، در خانواده شما دغدغه سلامت جسمانی اصلا مهم بود؟ مثلا شده بود یک بار پدر شما بگوید که فلانی اینقدر یک جا نباش و بلند شو ورزش کن.
- نه اصلا. ما ۳ تا دختر و ۵ تا پسر بودیم. اصلا هم مسئله ای به نام ورزش نامش در خانه برده نمی شد. می دانی چرا؟
به خاطر همین آب از چاه کشیدن ها؟
- آفرین. ما صبح تا شب باید کار می کردیم. همه با هم. خوب نیازی نبود ورزش دیگری کنیم.
برسیم به دورانی که خودتان خانواده تشکیل دادید. آن وقت ورزش کجای زندگی تان بود؟
- راستش من خیلی دیر ازدواج کردم. سال ۶۰ من در چهل سالگی زمانی که وزیر نفت بودم ازدواج کردم و تشکیل خانواده دادم. آن روزها هم دغدغه نفت و انرژی مردم در آن روزهای بحرانی آنقدر زیاد بود که اصلا فرصت سر خاراندن هم نداشتم. بچه های من متولد ۶۰ و ۶۱ و ۶۷ و ۷۴ هستند. البته تحرک موضعی و اجتماعی ما خیلی زیاد بود. خودم یک تردمیل خریدم همان موقع ها که وقت های بیکاری یا وقتی می خواستم کمی فکر کنم می رفتم روی آن قدم می زدم. اینقدر کار کردم که شکست. از آن وقت تا همین حالا ۴ تا تردمیل عوض کردم. آخریش البته هنوز نشکسته.
چینی نیست احتمالا.
- نه، فکر کنم آمریکایی - چینی بود این آخری. این خیلی بی نظیر است. اصلا لامصب مرگ ندارد.
پس جنس آمریکایی هم مصرف می کنید؟
- مرد حسابی تکنولوژی اصلا توی آمریکاست. این تکنولوژی متعلق به خون ملت های فقیر است. پول مردم رو بردن آمریکا و دارن تکنولوژی رو اداره می کنند. من اصلا کسی بودم که در همه مسئولیت هایم سعی کردم تکنولوژی را بیاورم چون به نظرم اینها حقوق عامه است. تو چرا اینقدر عقب افتاده ای؟ چرا عقب افتاده فکر می کنی؟ اینها را بنویس ها. (با خنده)
البته. حتمااین قسمت آخر را می نویسم. به هر حال برای کسی که نامزد انتخابات ریاست جمهوری بوده و چند دهه وزیر در جمهوری اسلامی، تبلیغ یک کالای آمریکایی عجیب نیست؟
- ببین دوست من. تو با محمد غرضی روبرو هستی. بگذار یک چیزی بگویم. یک آقای قدیری بود در بیت امام. خیلی آدم بزرگ و مجتهدی بود. امام گذاشته بو ایشان را عضو شورای نگهبان. یک وقت از امام استفتا شد که شطرنج و اینها. امام هم گفتن که حلال است. آقای قدیری همسن و سال من بود و اصفهانی و عالم و روحانی بود. ما هم مهندس بودیم. قدیری آن روزها نامه نوشت به امام و اعتراض کرد. امام در جوابش نوشت که می خواهی مردم را ببری در بیابان زندگی کنند؟ می خوای مردم به جای اتومبیل پیاده روی کنند فقط؟ به نظرم برگشتن به دوره هایی که بشریت پشت سر گذاشته عاقلانه نیست. البته اون بنده خدا سرطان گرفت و از دنیا رفت.
اما ...
- نه بگذار این را هم بگویم. یک عده ای هستند از برق و گاز و اتومبیل و اینها استفاده می کنند بعد می روند به مردم توصیه می کنند که اینها مفید نیست و اینها. این که نمی شود کشورداری عزیز من. این که نشد مردم داری آخر.
شما اگر قرار باشد ورزشی را انتخاب کنید احتمالا تیراندازی نیست؟
- چرا؟
جایی گفته بودید با شهید بهشتی دعوا داشتید. چون شما اهل تفنگ و تیراندازی بودید و بهشتی نبود.
- من با شهید بهشتی اختلاف داشتم. انقلاب اسلامی انقلاب فرهنگی است و عامه جامعه باید روی آن کار کنند. اینطور انقلاب ها با حزب و دسته و اینها سازگاری ندارد. ما سمر همین موضوع با شهید بهشتی اختلاف داشتیم. خود ایشون و همکارانش با کار سیاسی - نظامی مخالف بودند. خوب ما هم مخالف بودیم و فاصله گرفتیم از اینها. ولی ارتباطمون برقرار بود.
تیرانداز خوبی بودید؟
- بالاخره سربازی رفته بودم و بلد بودم.
اینطور می پرسم. خوب تیر می زدید؟ به هدف می زدید؟
- من به ضرورت تیر می زدم نه به حرفه. نمی شود گفت من تیرانداز حرفه ای بودم. نه.
خوب برسیم به دیدگاه های شما درباره ورزش. آقای غرضی مثل قبل هنوز معتقدید که کلاهک دولت روی سر ورزش هست و به خاطر همین این ورزش اصلا ورزش نیست؟
- بله، من وقتی می بینم بودجه می دهند که یک عده ای ورزش کنند خوشم نمی آید. بودجه می دهند سند درست کنند، بودجه می دهند که ورزش کنند، یا بودجه می دهند که یک کار مشخصی که باید پیش تر از اینها انجام می شد انجام شود. به نظرم کار درستی نیست. نتیجه نمی گیرد. ببین من به یک چیزی اعتقاد دارم. هر وقت به اداره جامعه به صورت بخشی نگاه کنیم ضربه می خوریم. یعنی امروز می گویند هوای تهران آلوده شده، پس برویم درستش کنیم. فردا می گویند دارو گران شده پس برویم درستش کنیم، پس فردا می گویند فلان وزارتخانه خراب شده پس برویم درستش کنیم. اینطوری هم ورزش خراب می شود و هم دولت. اینکه دولت به ورزش دائم بودجه بدهد که برود تیم هایش را درست کند، اداره اش را درست کند و اینها غلط است.
در دوران انتخابات گفتید که منشور ورزش را به شیوه ای جالب تدوین می کنید.
- بله. من در ذهنم حتی شکل کار را هم کشیده بودم. می گفتم همه ورزشی ها باید جمع بشوند بروند یک منشور درست کنند بین خودشان و مردم. یک منشور هم بین خودشان و دولت. یک منشور هم بین خودشان و عالم ورزش. بعد اینها را بیایید یک کاسه کنیم و همه متعهد بشویم که اجرایش کنیم. این ایده من بود. من فکر می کنم آنهایی که علم ورزش، علم سینما یا علم مطبوعات دارند باید خودشان بروند کارت را درست کنند. نهایت اینکه هر روز بین خودشان دعوا باشد. بین خودشان اختلاف باشد. بگذار یک خاطره بگویم. خسته که نشدی؟
نه، ااصلا.
- شُل گفتی. خسته ای؟
نه. نه. به هیچ وجه. خاطره تان چه بود؟
- من دانشجوی فرانسه بودم. یک بار رفتم آنجا استادیوم. دیدم دوتا تیم دارن با هم بازی می کنن. به یک نفر گفتم (این قست را به زبان فرانسوی می گوید) یعنی کی با کی بازی می کنه؟ بعد دیدم اون فرد گفت (به زبان فرانسوی می گوید) یعنی بگو کی علیه کی داره بازی می کنه. من خیلی درس گرفتم. آنجا فرهنگ کی علیه کی رایج بود. اینجا فرهنگ کی با کی. من فکر می کنم فرهنگ کی علیه کی نمی تواند انتفاع ایجاد کند. منچستر سیتی و این یکی. اون یکی و اون یکی. آبی وسبز. اینها/ کفایت / از امور ممکلت داری/ نمی کند. (جمله آخر را شمرده شمرده می گوید.)
و ورزش ما به طور خلاصه باید چه شکل و شمایلی داشته باشد؟
- ببین یک شرکتی هست برای هلندی ها. هر کسی که به دنیا می آید یک سهم از این فیلیپس را به نامش می کنند. الان یکی از بهترین شرکت های جهان است که صاحب رأی هم هست. دویست سال هم هست برپاست و چون انتفاع اجتماعی اش بیشتر از سیاسی هست، پایدار مانده. خلاصه این هست که ورزش باید طوری باشد که یک سری از وجودش، از حضورش، از ویژگی هایش انتفاع حاصل کنند. این ورزش را باید ورزشی ها اداره کنند. باید کسی باشد که عمری پای این ورزش خون خورده است.
درسته.
- نه دیگه. شُل گفتی درسته. ای خدا شما جوون ها چه می فهمید ماجرا و درد مطلب را. (با خنده)
شما هیچ وقت شده برای ورزش کردن فرزندتان پول خرج کنید؟
- پول بدهم؟
یعنی مثلا آقازاده بیایند از شما پول بخواهند که بروند باشگاه ثبت نام کنند.
- ابدا. ابدا. من وقتی می دیدم اینها می روند زمین اجاره می کنند تا فوتبال بازی کنند می گفتم پول شان را حروم کرده اند. ورزشی که تابع هزینه باشد ورزش نیست. جمعه می شود اینها بیکارند بعد برای اینکه تفریحی کرده باشند، می روند زمین اجاره می کنند و فوتبال. اگر بتوانیم این استخوان و مغز و ماهیچه را دائم نگهداری فیزیولوژی کنیم مهم است. بروی چند متر دوندگی کنی، بعد هم نفس عمیق بکشی و یک لیوان آب خنک هم بخوری و فکر کنی ورزش کردی که فایده ندارد. بعد هم می روی یک غذای چرب می خوری و همه چیز برمی گردد سر جالیش. (این قسمت از مصاحبه چند ساعت پس از پایان مصاحبه در تماسی از سوی آقای غرضی اضافه شد) این را یادم رفت بگویم. من پسرم رفت فوتبال. زمین کرایه کرده بودند. چند دفعه رفت و بعد تاندونش پاره شد. بعد یک عمر دیگر نتوانست فوتبال بازی کند. خوب این چه فایده ای دارد؟
شده بود بچه ها درباره باشگاه و زمین و اینها در خانه حرف بزنند؟ بگویند و شما منع کنید.
- به من چیزی نمی گفتند اصلا. من یک دفعه فهمیدم اینها رفته اند زمین اجاره کرده اند. گفتم این کار شما حرفه ای نیست. منع اما نکردم. اصلا من آدمی نیستم که کسی را منع کنم. من در کار احدالنّاسی دخالت نمی کنم. اگر کسی سوالی کرد جواب می دهم وگرنه کاری ندارم. به بچه ها گفتم اگ ردر این مملکت دکترا نداشته باشید انگار پابرهنه می روید در خیابان. اگر علوم جدید را یاد نگیرید جامعه شما را نمی خواهد. توصیه ام فقط همین بود.
به حرف شما گوش کردند؟
- بالاخره تا دوره جوانی خیلی فعال بودند اما حالا خودشان دارای منصب اجتماعی هستند و بالاخره طور دیگری به جامعه خدمت می کنند.
ستاره فوتبال ایران به نظر شما کیست؟
- کی؟
ستاره .
- من متوجه نمی شوم.
ستاره فوتبال فوق ستاره بازیکن بزرگ.
- والله اصلا نمی شناسم. من یک تختی را یادم هست که آن هم به خاطر کارهای اجتماعی اش خیلی در ذهنم مانده وگرنه اصلا شناختی از ورزش ندارم. گفتم که ما نه در جامعه سنتی نه در جامعه انقلابی این افراد را نمی شناختیم. در جریان تند وتیز انقلاب هم یادم نمی آید کسی ورزشکار بین ما بوده باشد.
محمدرضا طالقانی اما محافظ امام هم بود.
- بله اما در جریان انقلاب نبود. انقلاب از سال ها قبل از روز ورود امام کلید خورده بود پسرجان. امکان ندارد من دروغ بگویم. اینکه می پرسی ورزشکار خوب چه کسی هست من اصلا نمی شناسم. حلال کنند مطبوعاتی ها و ورزشی ها و سینمایی ها. من واقعا اینها را نمی شناسم.
بازی ایران و استرالیا کجا بودید؟
- این را خوب یادم هست. خانه بودیم.
تنها؟
- نه، همه خانواده بودند.خیلی قشنگ بود. شعفی که حاصل شد. بچه ها همه رفتند خیابان بعد از بازی.
اجازه دادید؟
- از آن حرف ها می زنی که من یک چیزی بگویم ها. چرا باید مخالفت می کردم؟
بالاخره هنجارشکنی بود این بیرون رفتن.
- آره اما اسم آن پدیده نوظهور یک جامعه در حال توسعه بود. هنجارشکنی نبود.
بازی ایران و رژیم صهیونیستی را به یاد دارید؟ امجدیه (ورزشگاه شهید شیرودی) و بعد هم تظاهرات مردم.
- خیلی خوب. من فرانسه بودم. خبرهایش را شنیدم. شعارهایی که مردم می دادند هنوز یادم هست. می گفتند یا حضرت عباس بزن ابن عبان رو یا حضرت عباس بزن مثلا فلانی رو. سه چهارتا از بازیکنان این تیم در جنگ ۶۷ روزه حاضر شده بودند. بعد مردم بیست سی سطر برایشان شعر ساخته بودند. به نظرم مرحوم لاجوردی خیلی اون روز مدیریت کرد مردم را علیه صهیونیست ها.
قاعدتا بهترین گلی که دیدید مربوط به استرالیا و ایران بود؟ یا مثلا گل ایران به آمریکا؟
- نه. همان ایران و استرالیا. اون عزیزی که رفت جلو و توپ را آنطور زد قند توی دل ما آب کرد ولی خوب ما چطور فکر می کنیم و تو چطور فکر می کنی. من پیرمرد طوری به فوتبال نگاه کردم که تو ندیدی.
شما البته دلتان جوان است.
- نه بنده خدا. ما دو سه نسل از هم دوریم. من متعلق به نسل خشایارشاهم. مال ته تاریخ.
نظر کاربران
آدم صادق و درست در این دوره زمونه کم گیر میاد اونم وقتی کسی باشه که یه زمانی تو سیاست بوده
شوت مغز بابا .
ازش زیاد خوشم نمیاد، از اونایی که اگه قدرت داشته باشه بسیار زورگو و خودسر میشه در ضمن عوامفریب نیز هست، خودش عوامه.
دولت ضدتوروووووووم
آدم بی غرض کم پیدا میشه.ایشون برعکس فامیلیشون انسان بی غرضی هستند.
ما که دوستشون داریم.