محمدرضا فروتن: ممنون رنج هاي زندگيام هستم
محمدرضا فروتن نامي شناخته شده در سينماي ايران است؛ بازيگري كه نزديك به دو دهه در سينماي ايران فعاليت داشته است و نقشهاي خاطرهانگيز بسياري در كارنامهاش ديده ميشود؛ از قرمز و شب يلدا گرفته تا زير پوست شهر و محاكمه در خيابان.
زماني كه وارد سينماي ايران شديد، از بازيگري صحبت ميشد كه هم قابليتهاي يك ستاره را دارد و هم قابليتهاي ضروري يك بازيگر تمامعيار را، از سوي ديگر با كارگردانان صاحبنامي همچون مسعود كيميايي، فريدون جيراني و كيومرث پوراحمد حرفه بازيگري را آغاز كرديد حالا نزديك به دو دهه از آن زمان ميگذرد ارزيابيتان از اين دو دهه حرفه بازيگري چگونه است، با وجود ايدهآلهاي حرفهيي و نسبت به شروعي كه داشتيد جايگاهتان را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
فكر ميكنم در شروع كارم شهرت را دوست داشتم كه بگذريم و به فكر اعتبار حرفهييام بودم و ميخواستم جايگاهم را تثبيت كنم. در ادامه با خانم بنياعتماد و آقاي درويش همكاري كردم و همين طور گذشت و گذشت و زمان زيادي را براي به دست آوردن و حفظ جايگاه و اعتبار حرفهييام صرف كردم و لابهلاي اين كارها در فيلمهايي بازي كردم كه فيلمهاي خوبي نبودند اما به دلايلي كار كردم. تا به دو، سه سال اخير كه هدفهاي جديدي در مسيرم قرار گرفته است و در اين دوره جديد ديگر اولويتم ظاهر كارم نيست كه فقط با آدمهاي صاحبنام كار كنم، دوست دارم در كارهايي باشم كه موثر هستند، حرف دارند و آدمها را به خودشان نزديك ميكنند. اين نگاه هم شامل زندگي شخصي و زندگي حرفهييام ميشود. دوست دارم بيشتر بتوانم مسووليت حقيقي خودم را پيدا كنم تا بدانم در اين دنيا چه بايد انجام دهم. فكر ميكنم زمان زيادي گذشت تا به اين نقطه برسم و دلايلش را ميدانم.در گذشته كمتر روي خودم متمركز بودم و ظرف همين دو سال اخير است كه تمركزم روي خودم و كارم شده. در اين دو سال و نيم قصه زندگي تازهيي براي من شروع شده است، شكل تازهيي از بودن ولي به تمام سالهايي كه پيش از اين دو سال گذراندهام احترام ميگذارم و خودم را سرزنش نميكنم، فكر ميكنم سفر روحي بوده كه بايد آنها را ميگذراندم و اميدوارم صد درصد وجودم را زندگي كنم. اين نوع از زندگي هم ساده ومشخص است: كمك كردن و حمايت از آدمهاي اطرافم. در حوزه سينما هم دوست دارم عرصههاي جديدي را تجربه كنم مثلا بدم نميآيد در فيلمهاي طنز اجتماعي خوب بازي كنم تا به حال فرصتش پيش نيامده و اميدوارم چنين امكاني ايجاد شود ميخواهم ميانسالي زندگيام دستاورد و نتيجه خوبي داشته باشد.
در جشنواره فيلم فجر امسال در چهار فيلم از چهار كارگردان صاحبنام سينماي ايران حضور داريد چنين حضوري به همين روش اخير زندگي شخصي و حرفهييات بازميگردد؟
وقتي نيت مثبت داشته باشي و به نيكي و ارزش فكر ميكني، انتخابهايت نيز تحت تاثير آن نيتها قرار ميگيرد، كارگردانهايي كه سال گذشته با آنها كار كردم هميشه حرف براي گفتن داشتهاند و تاثيرگذار هستند. سينماي خانم بنياعتماد، سينمايي اجتماعي است و با دردهاي اجتماع سر و كار دارد و هميشه دوست دارم با چنين كارگردانهايي كار كنم. همين است ديگر عمر زود ميگذرد و فرصت كوتاهي داريم و چشم بر هم زدم و ۴۵ ساله شدم.
اين سني است كه هميشه سينماي ايران به آن نياز داشته است؟
درست است، وقتي سنم پايينتر بود، در فيلمها پيرم ميكردند كه مرد بالاي ۴۰ سال باشم، مزهاش به اينكه وقتي مرا در خيابان ميبينند ميگويند «اِ جوونتر از فيلمهايت هستي) (ميخندد)
ارزيابيتان در مورد جشنواره فجر چگونه است، جشنوارهيي كه سالهاي متعدد در آن حضور داشتهايد و در دو دوره از اين جشنواره برنده سيمرغ بلورين شدهايد؟
جشنواره فيلم فجر سرشار از هيجان و آب و تاب است و نميشود از زير آن در رفت، در عين اينكه زندگي و كار خودت را داشته باشي. از آذرماه همه ما در حال و هواي جشنواره هستيم و دوست دارم در اين روزها هيجان متعادلي داشته باشم و آنچه براي من اهميت دارد عشق و شوق به سينماست كه در اين روزها بيشتر ميشود و يك جشنواره فجر يك جور عيد سينمايي است براي سينماي ايران ولي كار سختي است كه در اين روزها هيجانزده نشويم ومتعادل بمانيم.
آيا هنوز جايزه گرفتن براي شما مهم و تاثيرگذار است؟
آره، دوست دارم جايزه بگيرم البته مهمترين فيلمهاي من در جشنواره نبودند مثل «شب يلدا» (كيومرث پوراحمد)، مثل «زير پوست شهر» (رخشان بنياعتماد)، اما اين جايزهها بخشي از زندگي است، مقطعي از يك دوران. جايزه يك شب است و باز زندگي ادامه دارد و بايد درگير اهداف مهمتري باشي و آنچه مهم است مسير زندگي است و همه زندگي هم آن يك شب جايزه گرفتن نيست و نميتواني به آن يك شب اكتفا كني. مهم اين است كه چطور مسير زندگيات را به درستي طي كني و آن كارهايي كه دوست داري را انجام بدهي.
از ميان چهار فيلم حاضر در جشنواره امسال از كدام بيشتر رضايت داريد و كدامشان تجربه لذتبخشي بود؟
كار كردن با هر سه كارگرداني كه فيلمهايشان در بخش مسابقه است آقاي كيميايي، آقاي تبريزي و خانم بنياعتماد تجربه واقعا لذتبخشي بود. حضور در هر كدام از اين فيلمها لطف خودش را داشت اما همكاري با آقاي كيميايي پس از چند سال خيلي به من مزه داد. ديالوگها و فضاي فيلمهاي آقاي كيميايي را دوست دارم، وقتي ساخت فيلم در دفتر آقاي كيميايي شروع ميشود انگار اولين فيلم سينماييام است و انگار اولين تجربه بازيگريام است و انگار فصل جديدي از فعاليت حرفهييام است.
در شش همكاري اي كه با آقاي كيميايي داشتيد چه سير حرفهيي را طي كردهايد؟
در فيلمهاي آقاي كيميايي همه چيز روان پيش ميرود، چه كار بازيگر و چه كار ديگر عوامل حاضر در توليد راحت و آرام پيش ميرود و همين شرايط است كه حضور در فيلمهاي آقاي كيميايي را تبديل به اتفاقي شيرين مي كند. موقع خواندن و از بر كردن ديالوگهاي فيلمهاي آقاي كيميايي حس خوبي دارم، بزرگيهاي شخصيتهايش را دوست دارم و كيف ميكنم و احساس دوستداشتني بودن دارم. آقاي كيميايي هنرمندترين سينماگري است كه در سينماي ايران تجربه همكاري با او را داشتهام. همكاري با او هميشه جذاب است و هميشه دوست داري در آن فضاي توليد فيلمهاي او باشي و نفس بكشي. خلاصه اينكه بودن با آقاي كيميايي غنيمت است.
تجربهتان در همكاري با آقاي موتمن در فيلم «سايه روشن» چگونه بود؟
فيلمنامه «سايه روشن» را نخواندم و سركار رفتم، چون درگير مسائل تحصيليام بودم و يادم ميآيد نگاهي به فيلمنامه انداختم و همان بخش فيلمنامه به دلم نشست و به هر ترتيب كار را قبول كردم. از طرف ديگر فيلم «شبهاي روشن» فيلم معتبر و مطرحي در سينماي ايران شد و همان موقع كه فيلم را ديدم، دوست داشتم و طي اين سالها هميشه از «شبهاي روشن» تعريف شده بود و با اينكه هميشه سعي ميكنم جوگير نشوم اما جوگير هم شدم و همين جو در انتخابم و حضورم در «سايه روشن» تاثير گذاشت. در برخي مواقع نيز شهودي تصميم ميگيرم و الان كمتر شده است، چون شهود تا يك جايي كار ميكند و همه جا شهود كار نميكند و خداوند عقل را به آدم داده است تا از آن استفاده كند و همين جور بيكار نماند. به هرحال سر كار رفتم، فيلم را نديدهام اما تعريفهاي متفاوتي شنيدهام با همه اين اوصاف در طول كار فيلمنامه را نفهميدم و از اين رنج ميبردم كه مرز ميان خيال، واقعيت، رويا و بيداري كجاي فيلمنامه مشخص ميشود.
فضاي فيلمبرداري، خانه سرد و دلگيري بود كه تابلوهاي نقاشي عجيبي بر ديوار آن نصب شده و فقط حياطي بود كه ميشد در آن نفسي تازه كرد و به دليل شرايط و ويژگيهاي فيلمنامه حال خوشي بر فضاي فيلم حاكم نبود. از سوي ديگر قرار بود فيلمبرداري فيلم ظرف ۲۵ روز به اتمام برسد اما فيلمبرداري در عمل ۷۰ روز به طول انجاميد به همين دليل نتوانستم در فيلمهاي ديگري حضور پيدا كنم و اضطراب وضعيت تحصيلم را نيز داشتم، قرار بود كه در فيلمهاي «جامهدران» و «تمشك» (سامان سالور) حضور داشته باشم كه به دليل طولاني شدن «سايه روشن» نشد؛ فيلمي بود كه موقعي كه سر كار بودم لذت نبردم اما اميدوارم فيلم موفق و مطرحي شود كه اين همه ايده و سرمايه هدر نرود. نميدانم، نميدانم... ولي هنوز ميبينم كه با پيچيدهگويي ميخواهيم كودك پروفسور نماي وجودمان ابراز وجود كند و با اين روش پيچيده خودمان را اثبات كنيم تا اينكه بخواهيم فيلمي بسازيم كه درد و مسالهمان باشد.
اخيرا شنيدهام كه در تدارك آلبوم موسيقي هستيد از شروع اين كار و اينكه قصد ورود به حوزه موسيقي را داريد بگوييد؟
هميشه از دوران كودكي آرزو و رويايم اين بود كه خواننده شوم به جاي بازيگر. روياها از حقيقت وجودي ما ميآيند و همه ما دوست داريم به جايي كه ميخواهيم برسيم و رشد كنيم و شكوفا شويم. بخش ديگري هم هست كه آرزوهاي ما است و از سر كمبودهاي ما است. ميدانم كه بازيگر شدن از آرزوهاي من بوده ولي هنوز نميدانم خواننده شدن روياي من بوده يا آرزوي من بوده، آيا كمبود من است يا ارتباطي با حقيقت وجودي من دارد كه حرف وكار دارد در اين دنيا ولي هرچه جلوتر ميآيم فكر ميكنم روياي من بوده است، دوست دارم با موسيقي آدمها را به درون خودشان نزديك كنم. منتها شعرهايي كه قرار است انتخاب شود و حرفهايي كه ميخواهم بزنم ميخواهم شعرها و حرفهايي باشد كه زندگي و تجربه خودم باشد و اينطور شايد تاثيرگذارتر باشد البته در اين بين كلام تاثير فوقالعادهيي دارد، جملههايي كه روي ديوارها و پلهاي شهر ميبينيم كه وقتي آن جملهها را ميخوانيم تازه ميشويم. چند وقت پيش از ميدان انقلاب رد ميشدم و جملهيي خواندم: «توي چاله شكست آدمهايي مي افتند كه يا تندرو هستند يا كندرو» خب جمله قشنگي است و كيف كردم. كلام مثل بذر است كه مي تواند در وجود ما رشد كند و ببالد و به هر حال آگاهي است.براي انتخاب شعرهايم در آلبوم موسيقي نيز چنين تصميمي دارم.
صداي شما را در فيلمهايي مثل فيلم «قرمز» و «شب يلدا» شنيدهايم و در «شب يلدا» شما يكي از ملوديهاي موسيقي ايراني را كه سالها پيش اجرا شده بود، خواندهايد كه جز موسيقي دستگاهي ايراني است و صدايتان روي ملودي خوب نشسته، آلبوم موسيقي كه قصد انتشارش را داريد در چه سبكي تهيه ميشود؟
آلبوم پاپ است: چهار آهنگش را بابك زرين و چهار آهنگش را سيروان خسروي تنظيم ميكند. اين اتفاق فوقالعادهيي براي من است كه ترجيح ميدهم موقع انتشار آلبوم در موردش صحبت كنم.
موسيقي مورد علاقهتان چه موسيقي است؟
هميشه از موسيقي وترانه لذت ميبردم اما هيچ وقت اعتماد به نفس براي خواندن نداشتم.
وقتي تصميم گرفتيد آلبومي تدارك ببينيد، روند انتخاب ترانهها وتعامل و كار با اهالي موسيقي چگونه بود؟
دنبال همان فضاهايي حركت كردم كه هميشه به دلم مينشست. در مورد خواننده شدنم خيليخيلي ممنون دكتر افشين يداللهي هستم، با اينكه هميشه دوست داشتم خواننده شوم جسته و گريخته كلاسهاي آواز هم ميرفتم تا اينكه افشين يداللهي را حدود پنج سال پيش ديدم و در مورد موسيقي صحبت كرديم و او خيلي خوب حمايت كرد و دوست و رفيقم شد ودر همين آشنايي و رفاقت جرقه كارموسيقي زده شد. افشين، بابك زرين را معرفي كرد و ترانهها از همان پنج سال پيش شكل گرفت و بيشتر افشين هدايتم كرد و من هم علايقم را با افشين در ميان ميگذاشتم.
شروع كار شما در نيمه دوم دهه ۷۰ بود با تكقسمتي در سريال «سرنخ» (كيومرث پوراحمد) و بعد اولين فيلم سينماييتان همانطور كه اشاره شد «مرسدس» (مسعود كيميايي) بود تصويري كه از فروتن تا «زير پوست شهر» (رخشان بنياعتماد) ديده ميشود اغلب تصوير جواني بود كه عاصي و پرتنش است بخشي ازاين تصوير اقتضائات دوران جواني بود و بخشي مبتلا به جوانان جامعه در همان سالها، اما هرچه جلوتر آمديم نهتنها سن شما بالاتر رفت و شما جا افتادهتر شديد اما آن خطوط زاويهدار و تيز تصوير شما هم گرد و منحني شد، اين تحول چقدر از اختيار و انتخاب شما ناشي ميشود و چقدر از كار وتعامل در جريان اصلي سينمايي ايران؟
هميشه بازيهايم سواي نسبت و ارتباطي كه با نقش دارد، حاصل تجربيات و زندگي خودم بوده و همينطور كه خودم تغيير كردم بازي و تصوير سينمايي من هم تغيير كرد.فكر ميكنم همينطور كه خودم در زندگي چيزهايي را فهميدهام بازيام نيز چيزهايي را فهميده است و با من بزرگ شده است. نميخواهم بگويم بهتر شده اما پختهتر شده چون تلاشم اين بوده كه متواضعانه به راهي ميروم وفادار باشم، دوست دارم آدم اصيلي باشم و در نهايت خودم باشم و بيرون و درونم يك چيز را بگويد آدم در مسير زندگي نرمتر ميشود و از اين خطوط زاويهدار و گوشهدار فاصله ميگيرد و ميفهمد نميتواند همه چيز را سريع كنار بگذارد، بايد در لحظه بايستد، بچشد، بفهمد و زندگي كند و به مسيرش ادامه دهد و فكر ميكنم در بازيگريام نيز همين روند را دنبال كردهام و اين وضعيت خودآگاه و ناخودآگاه وارد بازيگريام هم شده است.در بازيگري هم سعي ميكنم همه چيز را كامل ببينم كه از وجودم ميگذرد و بازياش كنم.
بازيگر بودن به دليل ذات بيانگرش ميل شديدي به ديده شدن و مورد توجه قرار گرفتن دارد اما روندي كه شما از آن صحبت ميكنيد و اين تاكيد بر دروني بودن چه در زندگي و چه در حرفه بازيگري كه به احوال درويشي نزديك است فكر نميكنيد با حرفه بازيگري سينما در تعارض باشد و البته اين وضعيت به هيچ عنوان به معناي ناديده گرفتن فرديت شخصي و حرفهيي و سلوك خاص شما نيست؟
ميفهمم چه ميگوييد، نوعي خودشيفتگي لازم است كه نيروي محركهيي براي كار است ولي بعدها كه زمان ميگذرد، ميبينيد كه با حرفه و علاقهات ميتواني به درون خودت نزديكتر باشي و فكر ميكنم هرچه بيشتر خودت را بشناسي و به خودت نزديكتر باشي خود واقعيات نابتر ميشود كه بر كار آدم هم تاثير ميگذارد. ديده شدن راههاي گوناگوني دارد و آدمها براي ديده شدن كارهاي عجيبي ميكنند و آنقدر به زرق و برقها ميپردازند تا ديده شوند.من دوست دارم آدمهايي مرا ببينند كه درون را ميبينند، نميخواهم جذابيتهاي سينما را انكار كنم اما بيشتر به دنبال اتفاقات دروني هستم.هرچقدر آگاهتر باشي كانالهاي ارتباطيات را وسيعتر ميكني. مي خواهم دراين دوره از زندگيام چه در سينما و چه در موسيقي، واقعي واصيل كار كنم وبه درون خودم وفادار باشم.
چقدر ميشود بين دروني بودن و جاهطلبي حرفهيي كه ضروري است تعادل برقرار كرد؟
آن جاهطلبي در مورد من بيشتر معني رشد و پيشرفت گرفته است، شايد به يكسري از چيزهايي كه در نوجواني ميخواستم رسيدم ولي الان براي من جاهطلبي معني رشد، پختگي و عمق دادن به زندگيام را دارد و به كارم (بازيگري) همچون ابزار ارتباطي نگاه مي كنم كه ميتواند به درون خودم وآدمهاي اطرافم عمق ببخشد.
به اين فكر ميكنم كه وجود و وقت آدمها خيلي باارزش است و به اطرافيانم احساس مسووليت بيشتري دارم.
تحصيلات شما در رشته روانشناسي است و در برخي بهترين كارهايتان نقش شخصيتهاي پيچيده و نهچندان ساده را ايفا كردهايد اما در مصاحبههايتان و الان كه صحبت ميكنيم هيچوقت تمايلي به صحبت كردن از بخشهاي مبهم و تاريك روح و روان نداريد، بخشهايي كه همواره براي روانشناسان مهم تاريخ روانشناسي مثل فرويد و يونگ مناقشهبرانگيز بوده، شما هميشه از بخشهاي روشن و اميدبخش ميگوييد و ما اغلب تصويري پيچيده و مبهم از فروتن بازيگر در فيلمها را به ياد ميآوريم ارزيابي شما از اين تضاد چيست؟
به همه اين بزرگان احترام ميگذارم چون همه ما را به خودمان نزديكتر كردهاند ولي همه مكاتب را دوست دارم و هر رويكردي كاركرد خودش را دارد. فرويد و يونگ آدمهاي عجيبي بودند ولي مازلو و راجرز بحثهايشان براي من خيلي لذتبخشتر است. در ميان كارهايم كه به تحصيلات و علايقم مربوط است «خردهجنايتهاي زن و شوهري» (نوشته اريك امانوئل اشميت) را ميتوانم نام ببرم.دوست دارم خودم خوب زندگي كنم و هم آدمها واطرافيانم خوب زندگي كنند. به نظرم رسانهها مثل سينما و تلويزيون ميتوانند آدمها را هيپنوتيزم و باورهاي آدمها را متاثر كنند بنابراين خيلي مهم است كه آدمها چيزي را دريافت كنند كه سازنده و مفيد باشد و به دردشان بخورد.
در راستاي همين روحيه فيلمهايي را انتخاب كرديد مثل «وقتي همه خواب بودند» و «چهل سالگي» كه جزو كارهاي برجسته شما محسوب نميشوند؟
اين نگاه شما است و خيلي محترم ولي در فيلم «وقتي همه خواب بودند» وضعيت انساني را روايت ميكند كه ميتواند براي آدمهايي مصداق داشته باشد و تجربهيي خاص است كه نتيجهيي مثبت دارد. «وقتي همه خواب بودند» در داستاني جذاب تجربهيي انساني را در ميان ميگذارد ولي بحثم سر اين فيلمها نيست، نميخواهم بخش تاريك زندگي انسانها را ناديده بگيريم اما به نظرم ميتوانيم در رسانهها با بخش تاريك زندگي مواجهه سادهانگارانهيي نداشته باشيم، فيلمهاي زيادي در جهان توليد ميشوند با هزينههاي آنچناني كه حرفي ندارند و تنها حال بد و اضطرابهاي ما را افزايش ميدهند. هرچند اين حالات منفي هم فضايي براي چالش و رشد ما فراهم ميكنند اما همه اين آگاهي را ندارند كه متوجه چنين چالشهايي شوند.
رابطهتان با ادبيات چطور است؟
با اينكه به ادبيات علاقه داشتم، از آن خيلي دور بودم و اخيرا ميخواهم بر ادبيات متمركز شوم و دوست دارم در كلاسها و جلسات مثنويخواني شركت داشته باشم و بعد هم برسم به سعدي كه آن همه نيروي حيات و زندگي در آثار او وجوددارد.
ولي به تاثير كلام همانطور كه گفتم باور دارم.
از قديم دوست داشتم بيشتر و دقيقتر سعدي و مولانا را بشناسم ولي اين روزها درگير مطالعه كتابهاي رشته تحصيليام هستم.
چه آيندهيي را براي حرفه و جايگاهتان در نظر داريد؟
دوست دارم در پايان حرفهايمان از زندگي بگويم بيشتر تا سينما. ممنون رنجها و دردهاي زندگيام هستم. ممنون آن اتفاقاتي هستم كه خيلي ناگوار بود ولي چقدر خوب شد كه اتفاق افتاد، ممنون آتشي هستم كه در زندگيام بود و از دلش رد شدم، مرا سوزاند و پخته كرد، همه آنها را خيلي دوست دارم.
دوست دارم خودم را نبينم و اگر مسيري هست و قرار است همه با هم اين مسير را ادامه بدهيم، اميدوارم همه براي وجودشان احترام و ارزش قايل باشند و بدانند كه براي رشد به دنيا آمدهاند نه اينكه صاف بيايند و صاف بروند و بايد بدانيم براي چه به دنيا آمدهايم. اميدوارم گول خستگي ذهنمان را نخوريم بلكه پر از عشق و اميد باشيم و بتركونيم...(ميخندد)
نظر کاربران
آقا ما خیلی مخلصیمممممممم
ایشالا سالیان سال عمرتون باشه سالم و خوشبخت
دوست داشتنی ...
یکی از بهترین بازیگرای ایران. جذاب و دوست داشتنی