روبسپیر، سیاستمداری وحشتانگیز در سمت درست تاریخ
ماکسی میلیَن روبِسپیِر، حقوق دان و سیاست مدار فرانسوی در ابتدای انقلاب کبیر یکی از مهمترین چهرههای تاریخی است که دربارهی او اختلاف نظرهای زیادی در میان مورخان و عامه علاقمندان تاریخ وجود دارد.
برترین ها - بهنام منقولی: ماکسی میلیَن روبِسپیِر، حقوق دان و سیاست مدار فرانسوی در ابتدای انقلاب کبیر یکی از مهمترین چهرههای تاریخی است که دربارهی او اختلاف نظرهای زیادی در میان مورخان و عامه علاقمندان تاریخ وجود دارد. اگرچه غالبا او را «شیطان مجسم» خوانده و به عنوان نماد «حکومت وحشت و ترور» شناخته میشود، اما در عین حال او با باقی گذاشتن مجموعه آثاری که تا به امروز به ۱۲ جلد رسیده و مکتوباتی که هنوز به صورت مدون به چاپ نرسیده، به عنوان یک فرد تحصیل کرده سیاست و سیاستمدار، آراء و اعمالی داشته است که نیازمند بررسی جدی تری است.
از اعدام شاه تا حکومت وحشت
روبسپیر که در شهرستان آلزاس فرانسه متولد شده و رشد کرده بود، با کمک هزینهی تحصیلی به پاریس آمد و حقوق خواند. کسی به استعداد و نبوغ وی شک نداشت و با وجود اینکه از طبقه متوسط به پایین بود بسیار از نظر فکری تربیت شده بود و مطالعات گسترده و کلاسیکی داشت از اندیشه یونان و حقوق رومی تا فلسفه دوران روشنگری؛ بسیار تحت تاثیر اندیشههای «ژان ژاک روسو» بود و به اصالت «فضیلت» و اخلاق فردی و مدنی معتقد بود. پس از پایان تحصیلات به زادگاه خود بازگشت و در کار وکالت اسم و رسمی به دست آورد.
در سال ۱۷۸۹ به دنبال شورشهای مردمی و انقلاب هنگامی که لوئی شانزدهم تن به اصلاحات داد و مجلس موسسان جدید تشکیل شد (که پیش از این از سه گروه فرمایشی تشکیل میشد یعنی اشراف، روحانیون و طبقه سوم که طبقه متوسط بودند) او نماینده طبقهی چهارم بود که «بی طبقه» خوانده میشدند و شامل کارگران، دهقانان و عوام بود. پس از رسوایی فرار شاه و اثبات توطئه علیه انقلاب، روبسپیر با نطقهای خود در تصمیم گیری مجلس برای اعدام انقلابی شاه بسیار موثر بود در حالی که سایر نمایندگان هنوز دل به سلطنت مشروطه بسته بودند و از شتاب انقلاب مردمی و جمهوری خواهی هراسان بودند.
در ۱۷۹۲ روبسپیر در انتخابات عمومی به «مجلس ملی» راه یافت در حالی که هنوز اساس جمهوری بسیار ضعیف و شکننده بود و چند دستگی در میان انقلابیون حاکم بود، از طرفی خطر توطئه و ضد انقلاب رفع نشده بود به همین دلیل در ۱۷۹۳ «کمیته نجات ملی» تاسیس شد که روبسپیر مهمترین عضو آن بود. در این دوران مهمترین گمان و ترس انقلابیون توطئه با کمک خارجی و داخلی برای بازگشت سلطنت بود، اما همین ترس راستین، دوران «ترس بزرگ»، ترور و وحشت را آفرید، ترسی که به «شیوهای جدید برای درک واقعیت جدید» تبدیل شد.
روبسپیر در ۱۶ ماهی که در قدرت بود با وضع قوانین اضطراری، تعقیب ضد انقلابیون و سخت گیریهای این چنین موفق شد خطر ارتجاعیون، تجزیه طلبان حامی سلطنت و ضد انقلاب خارجی را رفع و تمامیت ارضی کشور را حفظ کند، به تصویب قانون اساسی و تثبیت جمهوری نوپا کمک کند اگرچه بنا به محاسبات دقیق حدود ۱۷ هزار نفر در آن دوره اعدام با گیوتین یا تیرباران شدند و حداقل ۳۰۰.۰۰۰ نفر زندانی. بدین ترتیب آن دوره را «حکومت وحشت و ترور» خواندند و این واژه وارد ادبیات سیاسی شد و بعدها برای سایر دولتهای پسا انقلابی به کار رفت. در نهایت در ژوئیه ۱۷۹۴ توسط همان کمیته که از توضیحات وی درباره موج سرکوب قانع نشده بود محکوم به مرگ و اعدام شد و مردم با رقص و پایکوبی پایان دوره وحشت را جشن گرفتند. وی در هنگام مرگ تنها ۳۶ سال داشت. کمتر چهرهای در طول تاریخ وجود دارد که تنها با چند ماه فعالیت سیاسی به شهرت وی دست یافته باشد!
سیاست مدارِ فساد ناپذیری که «ترور» را آفرید
او را سیاست مداری گوشه گیر خوانده اند که بسیار وسواس داشت و سخنرانی هایش فاقد لفاظی و ظرافت بود و فقط معطوف به اصول و برنامه. از همان ابتدا لهجه وی و اصالت شهرستانیش را تمسخر میکردند و او را نماینده عوام و «طبقه چهارم» میدانستند. همه مورخان معتقدند او در زمانهای که دوران هوی و هوس و امیال بود «فاسد نشدنی» بود و از ثروت و زنان متنفر، و فقط به اصول خود وفادار بود. در اوج قدرت با سادگی در خانهای محقر میزیست و همواره مراقب بود منحرف نشود.
شاید اصلیترین علت فساد ناپذیری وی همین کشتن علایق و امیال انسانی در خود بود. مشهور است که در جایی گفته حاضر است ¾ فرانسویان تصفیه شوند تا حکومت تقوی و فضیلت برقرار گردد. به همین دلیل بدون ترس، وسوسه و ترحم برنامهی کاری خود را پیش برد و از کوچکترین خطا و سوء ظنی نمیگذشت. در این راه حتی از پستترین و فاسدترین مردمان که از اشراف متنفر بودند برای سرکوب استفاده میکرد.
رومن رولان ادیب مشهور و نویسنده منصف فرانسوی که کتابی نیز درباره روبسپیر دارد معتقد است «انقلاب فرانسه هرچه بدست آورد از کارهای روبسپیر بود». مردی که معتقد بود «هر تاسیسی باید بر این فرض باشد که مردمان خوب اند و حاکمان فاسد» و دادگاه انقلاب را برای مجازات دشمنان مردم تاسیس کرد و یک تنه به جنگ اشرافیت تاریخی رفته بود وقتی که گفت «زمان آن رسیده است که سرها از تن جدا شود» و «انقلاب، جنگ آزادی علیه دشمنان آزادی است» و «حکومت انقلابی در برابر دشمنانِ مردم، وظیفهای جز مرگ ندارد»، سیاست مداری که کمر به حذف همه مخالفان انقلاب بست و واژه «ترور» با او شکل گرفت، اگرچه دوران ترور و «ترس بزرگ» نیز دیری نپایید و به دست اعتدالیون به پایان رسید، اما هیچ کس انکار نمیکند که تغییر و تثبیت حکومت جدید بدون روبسپیر ممکن نبود.
منحرفی که روحش را به شیطان فروخته بود
مخالفان روبسپیر بسیارند، از مطبوعات در همان دوران انقلاب تا مفسران و مورخان کنونی؛ میگویند او یک انقلاب جمهوری خواهانه و ضد استبداد را تبدیل به شرارتی ضد دموکراسی نمود، رادیکال و تندرویی بود که از عوام در راه نیات سیاسی خود و حذف مخالفان بهره برد، نماینده خلقی بود متشکل از اراذل و اوباش و خطرناکتر از هر پادشاهی. در تحلیلهایی روانکاوانه، او را روان پریشی میخوانند که از خون تغذیه میکرد، میگفتند او رنگ پریده است و چنین آدم رنگ پریدهای نمیتواند صادق باشد.
وکیل خرده پایی شهرستانی است که درکی از سیاست ندارد و هرج و مرج طلب است، ضد مذهب و شیطان مجسمی است که روح خود را به شیطان فروخته است و «شرعیات انقلابی» جدیدی وضع کرده است. منحرفی است که بر افکار عامه غلبه کرده و انقلاب را مصادره و با وراجیهای آرمان گرایانه و وسواس در توهم توطئه، موفق شده با تصفیههای خود تمامیت خواهی و حکومت ترور را حاکم کند.
حتی رمانتیکهای ادبی در قرن نوزدهم از تصویر وی در رمانهای بسیاری بهره بردند و چپها در دهه ۱۹۶۰ از شمایل وی برای تخریب مخالفان استفاده کردند. حتی «آندره وایدا» کارگردان شهیر لهستانی در ۱۹۸۳ فیلمی ساخت به نام «دانتون» (فردی انقلابی که به فرمان روبسپیر اعدام شد) و سعی کرد با تصویر روبسپیر، دیکتاتورهای شرق اروپایی و منطق استالینی را محکوم کند.
مردی که مخالف اشراف و امتیازات بود
روبسپیر از همان شروع فعالیت سیاسی به دلیل مقابلهی شدید با اشراف و کلیسا و امتیازات اشرافی که مهمترین مانع در راه به ثمر رسیدن انقلاب و سقوط سلطنت میدانست برای خود دشمنانی ابدی ساخت که در مطبوعات و افکار عمومی و حتی تاریخ نویسی پایگاه قوی داشتند. از طرفی با مشروطه خواهان و انقلابیون معتدل نیز سر ناسازگاری داشت و بسیاری از آنها را سرکوب کرد. از آنجا که تا حدود یک قرن پس از اعدام وی هنوز اشراف و سلطنت طلبان و مشروطه خواهان قدرت زیادی داشتند (و حکومت بارها میان جمهوری و سلطنت و حتی امپراطوری ناپلئونی جابجا شد)، در عمل مخالفان او قرنها توانستند با تحریفات خود چهرهای کاملا سیاه و وحشت انگیز از او بسازند که زندگی نامههای جدید و تحقیقات کنونی از جمله «انجمن مطالعات روبسپیر» آنها را تایید نمیکند.
این روایتهای جدید گرچه از سنگ دلی و سازش ناپذیری و وسواس او نمیکاهند، اما شهادت میدهند که او هرگز بلند پرواز و جاه طلب نبوده است و اصولا از پذیرش نمایندگی خودداری میکرده و به اصرار پذیرفته است، اما وقتی در قدرت قرار گرفته (در دورهای که انقلاب نوپا را رو به تهدید و شکست از سمت طرفداران حکومت سابق که امتیازات اشرافی خود را از دست داده اند میدیده است) معتقد بوده که نباید در مبارزه با آنان سهل انگاری کرد. بایستی در نظر گرفت که در آن زمان گرچه فقط ۱% مردم را اشراف و وابستگان فئودالیسم و کلیسا تشکیل میدادند، اما روبسپیر به خوبی به قدرت بسیج و تبلیغاتی آنها علیه انقلاب واقف بود.
وی بارها در سخنرانیهای خود بر «حقوق طبیعی» عامه تاکید کرد و معتقد بود همه مردم «حق شهروندی کامل» دارند حتی اقلیتهایی مانند یهودیان. وی حامی آزادی مطبوعات بود و در شرایطی که دیگر انقلابیون به دنبال سیستم انتخاباتی و حق رای بر پایه توانایی مالی افراد بودند از انتخابات آزاد و عمومی حمایت میکرد. سخت گیر بود، اما دشمنی با نوع بشر نداشت، وی «تقسیم قدرت» را تئوریزه کرد پس نمیتوانست تمامیت خواه باشد اگرچه در این تقسیم بندی معتقد بود دستگاه قضائی و نظارتی باید دست بالایی داشته باشد تا جلوی انحرافات احتمالی نمایندگان را بگیرد و بتواند قوانین اساسی را تفسیر کند (امری که در فرانسه محقق نشد، اما در آمریکا ظهور کرد) وگرنه دموکراسی منجر به برابری نخواهد شد، به همین منظور قضات غیر انقلابی را پاکسازی کرد.
وی معتقد بود باید دشمنان انقلاب را درهم کوبید و بسیار از جانب دسیسههای اشراف و قدرت آنان نگران بود و به دنبال سلب کامل امتیازات بود. فکر میکرد نه تنها اشرافیت زمین دار هنوز منقرض نشده است بلکه اشرافیت جدیدی به دنبال آن در حال ظهور است که برپایه پول و سرمایه است (و زمان ثابت کرد ترس و دور اندیش وی کاملا درست بود) به نظر وی «مالکیت خصوصی» و سرمایه باید محدود به «حقوق طبیعی عامه مردم» باشد.
مردی که در سمت درست تاریخ ایستاده بود
انقلاب فرانسه به آن دلیل «کبیر» خوانده میشود که نخستین بار در تاریخ بود که ملتی پس از قرنها نظام سلطنت را ساقط میکرد و بر سرنوشت خود حاکم میشد (تنها نمونهی آن در قرن ۱۷ در انگلستان بود که پس از کشتن شاه و جمهوری مستبدانه کِراموِل، مجددا سلطنت بازگشت.) انقلاب در دوره روبسپیر در اساسیترین و ریشه ایترین دوره بود، مردم قرنها فکر میکردند بدون شاه و اشرافیت و مذهب نمیتوان زندگی کرد و حالا «سیاست» به انبوه مردم رسیده بود و ساختارهای جدیدی نیازمند ابداع بود تا دخالت و نقش مردم در سیاست افزایش یابد و دموکراسی حاکم. در ۱۷۹۳ قانون اساسی تازه نوشته بود و انقلاب هنوز تمام نشده بود، روبسپیر و همراهانش به دنبال تاسیس یک جمهوری متمرکز و اصیل با تکیه بر دموکراسی و عدالت اجتماعی بودند تا بعدها ضد انقلابیون نتوانند آن را به عقب برگردانند.
روبسپیر در اینجای تاریخ «مظهر انسانی سخت گیر است به دنبال مساوات و آزادی» که نماد گستردگی و ژرف اندیشی و نوین بودن انقلاب فرانسه است. برای اولین بار در تاریخ گفته میشد «سیاست ورزی» شغل و حرفه نیست که حاکم یا شاه به این و آن اهدا کند و حقوق ابدی از خزانه بگیرند بلکه باید مصالح عمومی و ملی بر منافع خصوصی و شخصی غلبه یابد و طبیعتا این حرفها و اقدامات دشمنان زیادی داشت که بعدها متوجه شدند پس از مرگ روبسپیر بهترین راه برای کمرنگ شدن این گفتمان، تخریب روبسپیر و آن دوره وحشت به دلیل اقدامات سرکوب آمیز و ترور است تا مردم دیگر هوس دموکراسی نکنند. اگر انقلاب فرانسه را درگیری طبقاتی بدانیم، اتفاقا بورژواها و اشراف در خطر انقراض توانستند تا یک قرن دیگر حداقل در قدرت بمانند.
انقلاب در واقع نه با حکومت ترس و ترور روبسپیر که با بازگشت سلطنت مشروطه منحرف شد و از قضا روبسپیر با همهی اقدامات سرکوب گرانه اش در «سمت درست تاریخ» ایستاده بود وقتی که میگفت شورشها و تظاهرات مردم گرسنه را نباید به بهانه «حکومت نظامی» سرکوب و ممنوع کرد و باید به دنبال حل ریشه آنها بود؛ یا به ژیروندنهای طرفدار صدور انقلاب به خارج از فرانسه میگفت «با مبلغان مسلح، نمیتوان آزادی را گسترش داد.» قطعا نمیشود از همه اقدامات او دفاع کرد، اما چه کسی میتواند مدعی شود چنین مرد ژرف اندیشی از دورانی مهم، دیگر حرفی برای گفتن ندارد؟
آیین بازگشت به فضیلت و خرد
بعد از گذشت دو قرن و نیم هنوز «شرعیات انقلابی» روبسپیر محل نزاع و مبهم است و برخی ساده انگارانه آن را تفسیر به برقراری حکومت دینی میکنند در حالی که وی شدیدا ضد مذهب بود. پرهیزگاری و پارسایی و فضیلتی که او از آن سخن میگفت نوعی بازگشت به «فضیلتهای دوران باستان» و یونان و روم بود که مقابل جاه طلبیهای فردی و خصوصی بود.
روبسپیر میگفت «مقدسترین همه قانون ها، نجات مردم است» و معتقد بود ایجاد جمهوری کاری است دشوار، زیرا «جمهوری، جایگاه فضیلت هاست و فضیلتها گاهی نادان و خشن اند در حالی که رذیلتها انباشته از ثروت و جذابیت». او انقلاب را محصول روشنگری میدانست و خرد را «مذهب جدید» و عامل رستگاری. در دوران وی کلیسای نوتردام «پرستشگاه خرد» شد.
وی به ایجاد وحدت از طریق خرد بود و راه آن را حرکت همهی اجتماع به سوی اجرای عدالت میدانست که متضمن خوشبختی عمومی و خصوصی است. او معتقد بود باید کیش و آیین جدیدی را بر پایه حذف تعصب و خرافه، جانشین دیانت رسمی و سابق کرد تا خرد پیروز شود. میگفت «کاهن راستین، وجود متعالی طبیعت است و معبد او جهان، کیش او فضیلت و جشن او شادی ملت زیر سایه برادری» از این رو آموزش کودکان مهمتر از آن است که به خانوادهها سپرده شود و بر عهدهی میهن است و اینها همه متاثر از ژان ژاک روسو بود.
وی قصد احیاء جشنهای دورهای مانند شهرهای یونان و روم را در سر داشت و میگفت که «اگر مردم را در جایی گرد هم آورید آنان را بهتر خواهید کرد، زیرا کوشش میکنند در نظر یکدیگر خوب جلوه کنند». در نهایت رقص و پایکوبی مردم پس از اعدام وی نشان داد که فضیلت در حکومت وحشت و ترور، برای مردمان با فضیلت هم غیرقابل تحمل است!
نظر کاربران
ااااافرین چه عجب یه مطلب مفید خوبی خوندییم بعد چند وقت بجز اینستای مهناز و برد پیت
میدونین اصلا انقلاب فرانسه اصلش به خاطر یه فکر نادرست مردم بود که فکر میکردن تو زندان چه بلایی سر زندانی ها میارن و وقتی اونجا رو تصرف کردن، دیدن هیچ خبری از شایعات نیست، اما کاری بود که شروع شده بود و نخواستن همون جا تمومش کنن
مردم فرانسه با تغییرات مثبت لویی شانزدهم هم راضی نشدن و تا خودش و خوانواده ش رو نکشتن، بی خیال نشدن
طبق تحقیقاتم، روبسپیر موجب مرگ تعداد زیادی انسان شد، حتی کسایی که یه روز همراهش بودن
از نظر اون هر کس که توی انقلاب شرکت نکرده بود، مجرم بود و باید نابود میشد، حتی آدم های عادی روستایی. هر روز حداقل ۲۰ نفر رو با گیوتین تو میدون شهر می کشتن
اون قدر آدم کشت که رنگ رودخانه ای که از شهر می گذشت، به رنگ قرمز دراومده بود
شاید آدم باسوادی بوده باشه ولی در این شک ندارم که آدم وحشت ناک و بی خردی بوده
لطفا اگه علاقه مند به تاریخ فرانسه هستید، خودتون هم مطالعاتی در این زمینه داشته باشید
پاسخ ها
مرده باد حداکثر
البته خودشم نهایت اعدام شد. انقلاب فرزندان خود را میخورد