میرزا جعفر خامنهای؛ اولین شاعر نوپرداز ایران
جعفر خامنه ای که می توان او را اولین شاعر نوپرداز تاریخ ادبیات ایران دانست ، سالها پیش از نیما یوشیج این اشعار را به سبک نو سروده و به قول روزنامه تجدد سد سدید محافظه کاری را در عالم ادبیات و شعر شکسته است.
وبسایت پارسینه: جعفر خامنهای پسر حاج شیخ علی اکبر خامنهای از بازرگانان خوش نام تبریز بود. وی در سال ۱۳۰۴ ه. ق برابر با سال ۱۲۶۶ شمسی در شهر تبریز بدنیا آمد و در آنجا تحصیل کرد. اشعار پرشور او در «حبلالمتین» و «چهره نما» و «عصر جدید» و «شمس» و بعدها در مجله دانشکده منتشر میشد.
صمد سرداری نیا در شماره ۳ - ۸۶ پاییز ۷۱ وارلیق در شرح حال میرزا جعفر خامنهای از قول یحیی آرین پور مینویسد: «از شکل معمول اشعار فارسی عدول کرد و قطعههای بی امضاء با قافیه بندی جدید و بی سابقه ومضمونهای نسبتاً تازه انتشار داد.»
سرداری نیا میافزاید: وی هنگامی که این ابیات را با قافیه بندی جدید و بی سابقه میسرود. در سراسر ایران عنوان «شعر نو» به گوش کسی نخورده بود.
ادوارد براون در تألیف خود «تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران نو» یکی از اشعار زنده یاد خامنهای را نقل کرده است که چنین است:
بنا به گفته مرحوم یحیی آرین پور ادیب و پژوهشگر ارزشمند معاصر در کتاب «از صبا تا نیما» پیش از سال ۱۳۳۲ هجری قمری یعنی در حدود سال ۱۲۹۲ شمسی (۷۷ سال پیش) جعفر خامنهای یکی از جوانان روشنفکر و آزادیخواه و مبازر آذربایجان که زبان فرانسه را پنهان از پدر متعصب خود، آموخته و به ادبیات نوین ترکان عثمانی نیز آشنایی داشت، از شکل معمول اشعار فارسی عدول کرده و فطعههای بی امضاء با قافیه بندی جدید و بی سابقه و مضمونهای نسبتا تازه انتشار میداد یکی از این قطعهها که ادوارد براون در تالیف خود «تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران نو» نقل کرده است، چنین است:
به وطن
"هر روز به یک منظر خونین به در آیی هر دم متجلی تو به یک جلوه جانسوز
از سوز غمت مرغ دلم هر شب و هر روز با نغمه تو تازه کند نوحه سراییای طلعت افسرده وای صورت مجروح آماج سیوف ستم، آهای وطن زار
هر سو نگرم خیمه زده لشکر اندوه محصور عدو مانده تو، چون نقطه پرگار
محصور عدو، یا خود اگر راست بگویمای شیر، زبون کرده تو را روبه ترسو
شمشیر جفا آخته روی تو زهر سو تا چند بخوابی؟ بگشا چشم خود از هم
برخیز یکی صولت شیرانه نشان ده یا جان بستان یا که در این معرکه جان ده"
قطعه دیگری نیز از جعفر خامنهای ابتدا در سال ۱۳۳۴ ه. ق در یکی از جراید تهران و بعد در شماره نوروزی روزنامه تجدد تبریز به تاریخ ۱۳ جمادی الاخر ۱۳۳۵ ه. ق درج شده است:
"به قرن بیستمای بیستمین عصر جفا پرور منحوسای آب ده وحشت و تماثیل فجایع
برتاب زما آن رخ آلوده به کابوس ساعات سیاحت همه لبریز فضائل
دیدار تو مدهشتر از انقاض مقابر شالوده ات از آتش و پیرانه ات از خون
هر آن تو با ماتم صد عائله مشحون از جور تو بنیان سعادت شد بایر
ز این مذبح خونین که به گیتی شده برپا روح مدنیت شده آزده و مجروح
خونها که به هر ناحیه ناحق شده مسفوخ برناحیه عصر هنر لکه سودا…
نفرین به تو، ای عصر فریبنده و غدار لعنت به تو، ای خصم بشر،
دشمن عمرانای بوم، فروکش نفس، ای داعی خسران زاین پس مشو اندر پی ویرانه آثار
آنروز که زادی، چه نویدی که ندادی؟ امروز که رستی، تو زخون یکسره مستی
زین سان که تو ره بسپری،ای آفت هستی فردا به وجود آری یک تل رمادی…"
جعفر خامنهای که میتوان او را اولین شاعر نوپرداز تاریخ ادبیات ایران دانست، سالها پیش از نیما یوشیج این اشعار را به سبک نو سروده و به قول روزنامه تجدد سد سدید محافظه کاری را در عالم ادبیات و شعر شکسته است.
بطوریکه قبلا هم اشاره شد، نوپردازان آذربایجان همه اهل ادب و سیاست و انسانهای با فرهنگی بودند، جعفر خامنهای هم علاوه بر اینکه ادیب و شاعر بود مشروطه خواه و مرد سیاست هم بوده بطوریکه احمد کسروی در کتاب زندگانی من او را یکی از دوستان شیخ محمد خیابانی معرفی میکند و اضافه میکند که جعفر خامنهای بود که او را با شیخ محمد خیابانی آشنا کرده است و لازم است که عین نوشته شادروان احمد کسروی نقل شود:
«یکی از دوستانی که پیدا کردم آقای میرزا محمد علی صفوت و دیگری میرزا ابوالقاسم فیوضات، و دیگری میرزا جعفر آقا خامنهای میبود. در همان روز شادروان خیابانی که پس از بهم خوردن دار الشورا از تهران به قفقاز رفته بود به تبریز درآمد. به میانجیگری آقایان صفوت و خامنهای با او نیز آشنایی یافتم. اینان نیز گاهی به نشستهای ما آمدندی، بسیار شبها نیز در خانه حاج شیخ علی اکبر آقا (پدر میرزا جعفر آقا) فراهم آمدیمی، این حاج شیخ یکی از بازرگانان بسیار نیکوکار تبریز میبود در تاریخ مشروطه یاد او کرده شده، میرزا جعفر آقا جوانی با دانش میبود که شعر نیز میسرود.
احمد کسروی در تاریخ مشروطه هم از جعفر خامنهای بعنوان مترجم یاد کرده مینویسد:
با سال ۱۲۸۵ شمسی که مظفرالدین شاه مشروطه را داد دبستان را راوج بسیار یافته. کمتر شهری بود که یک یا دو دبستان یا بیشتر در آن نباشد دلبستگی مردم به اینها به جایی رسید که کار به قضاوت اندیشی رسید، و بسیاری از ایشان چنین پنداشتند که تنها چاره دردهای کشور همان دبستان است، و، چون جوانانی از آن بیرون آیند همه درماندگیها از میان خواهد برخاست. هر زمان که جشنی میگرفتند آگهی از آن در روزنامهها مینوشتند، و شادمانیهای بی اندازه مینمودند و نویدها به خود میدادند به جایی رسید که احمد بیک آقا یوف نویسنده روزنامه «حیات» قفقاز، که خود مردی دانشمند میبود و به کارهای ایران دلبستگی نشان میداد به زبان آمد و خامه این اندیشه ایرانیان را باز نمود. آن گفتار «حیات» را آقای جعفر خامنهای از ترکی ترجمه کرده و در یکی از شمارههای حبل المتین کلکته به چاپ رسیده است.
میرزا جعفر خامنهای با روزنامههای مردمی و ضد استبدادی همکاری نزدیکی داشت و با سرودن اشعار افشاگرانه و با چاپ و نشر آنها در جراید آنروز مستبدین را به شدت میکوبد «برای نمونه یکی از اشعاری را که در نکوهش میر هاشم دودچی و یارانش سروده و در همان روزها در روزنامه، «ناله ملت» به چاپ رسیده و در بین توده مردم به زبانها افتاده بیتهایی را در پایین میآوریم»:
"منای خدا به تو نالم ز زاهدان ریائی که عالمی بفریبند با قبا و ردایی
به خلق حرمت میمی کنند ذکر، ولی خود زخون بی گناهان مست هر صبا و مسایی
به گاه موعظه آزار مور را نپسندند به قتل و غارت شهری کنند حکمروایی
دهند مردم بیچاره را به پنجه جلاد نه شرمشان زپیمبر نه بیمشان ز خدایی
به بندگان خدا بسته کشته را معیشت ولایتی شده مفلوک و مبتلا به گدایی"
ارسال نظر