روانشناسی مشکی پوشی رضا صادقی
رضا صادقی در یکی از گفتوگوهایش گفت:«یك بار ماه محرم از پدرم پرسيدم كه چرا همه اين يكي دو ماه را لباس مشكي ميپوشد، پدرم كمي مكث كرد و گفت: «به عشق امام حسين (ع)» و اينگونه بود كه از كودكي مشكي برايم شد رنگ عشق.»
مجله زندگی ایده آل: رضا صادقی در یکی از گفتوگوهایش گفت:«یك بار ماه محرم از پدرم پرسيدم كه چرا همه اين يكي دو ماه را لباس مشكي ميپوشد، پدرم كمي مكث كرد و گفت: «به عشق امام حسين (ع)» و اينگونه بود كه از كودكي مشكي برايم شد رنگ عشق.» رضا صادقی را همیشه با لباسهای مشکی دیدهایم، به قول خودش مشکی رنگ عشقه! اما خیلیها هستند که این جمله را قبول ندارند و به عقیدهشان مشکی رنگ غم و سیاهی است. برای همین مسئله سراغ محمود هندیپور، روانشناس و مشاور خانواده رفتیم و مشکی پوشی رضا صادقی را مورد بررسی قرار دادیم و یک تحلیل روانشناسانه روی پوشش او انجام دادیم
یک انتخاب آگاهانه
رضا صادقی گفته: «چرا ما ایرانیها معتقدیم مشكی رنگ عزاست و در مقابل، همه عرفا رنگ سیاه نیمه شب را برای خلوت با معبود برمیگزینند، چرا پارچه كعبه مشكی است؟ همه درویش، همه عارف، جای عاشق پس كجاست؟» آیا واقعا مشکی رنگ عشق است؟ یک رنگ و یکدست بودن رنگ مشکی را میتوان رنگ یک عاشق دانست. به عقیده محمود هندیپور، روانشناس رضا صادقی از انتخاب رنگ مشکی به عنوان یک پوشش همیشگی، یک فلسفه و یک جهانبینی را دنبال می کند.به عبارتی او برای این انتخاب فلسفه خاص خود را دارد و آگاهانه دست به این انتخاب زده است. او ميگويد:«یک فرد میتواند خیلی به رنگ مشکی علاقهمند باشد، اما از نظر روحی و خلقی در شرایط نامطلوبی قرار نگیرد. این حس در هر فردی میتواند نسبت به هر رنگی وجود داشته باشد، مثلا من فردی را می شناسم که اصرار به پوشیدن رنگ سفید دارد.» در فرهنگ ما ایرانیها مشکی پوشیدن نشانه وجود غم یا عزاست هنگامی که دوست یا یکی از نزدیکان را با البسه مشکی میبینیم مضطرب میشویم که آیا اتفاقی افتاده؟ «این موضوع در بیشتر فرهنگها مصداق دارد. به هر حال بیشتر اشخاص رنگ مشکی انتخاب اولشان نیست.
هنجارشکني
شاید بتوان گفت رضا صادقی نمیخواهد اسیر کلیشههای فرهنگ شود و به نوعی هنجارشکنی میکند ولي نمیتوان گفت هنجارشکنی همواره امری نامطلوب است. به عنوان مثال؛ زمانی که جمله خسته نباشید در پروسه هنجارشکنی به خدا قوت تغییر داده میشود، یک هنجارشکنی مثبت روی داده. در فرهنگ ما خسته نباشید، نسبت به خدا قوت جمله عمومیتر و مصطلحتری است اما این هنجارشکنی مثبت است و اگر این فرهنگسازی در جامعه انجام شود، حس زیباتری به همراه خواهد داشت. گاهی نیز این هنجارشکنیها میتواند یک اعتراض به همراه داشته باشد. اعتراض به عدم صداقت و یکرنگی بین آدمها همانطور که در یکی از ترانههایش میخواند: چی میشد اگه دروغ تو لحظه ما جا نداشت چی میشد اگه دو رنگی هم دیگه معنا نداشت، کاش میشد واسه هوس رفاقتارو نفروخت، کاش میشد صداقتو رو تن هر آینه دوخت، چرا ما آدما گاهی وقتا خیلی بد میشیم واسه راه هم دیگه خواسته نخواسته سد میشیم، جای مرهم واسه زخم عاشقا نمک میشیم هرکی با ما صادقه باهاش پر از کلک میشیم؟! اگر بخواهم به شکل یک نمودار خطی مطرح کنم به این شکل میشود که: رضا صادقی نمیخواهد اسیر کلیشههای فرهنگی شود، در نتیجه نوعی هنجارشکنی میکند و به واسطه همین هنجارشکنی اعتراضش را نشان میدهد و در نهایت اینکه او میخواهد فردیت خودش را ابراز کند. نکته مهمی که در روانکاوی و تحلیلهای روانی افراد روی آن تاکید میکنیم یکی همین نشان دادن و ابراز کردن فردیت است، آشتی با خود و دوست داشتن خود که نتیجه آن تولید احساس ارزشمندی است و هنگامی که این فاکتورها در شخصیت فرد شکلی ضعیف و بیمار مییابند یا درست شکل نمیگیرند پایه بسیاری از رفتارها و انتخابهای غلط میشوند و در نهایت ایجاد احساسات نامطلوب میکنند. این در حالی است که رضا نمونه فردی است که عوامل بیرونی باعث نشده پا عقب بکشد و دستهایش را از زندگی بیرون بکشد بلکه قدرتمندتر و با ایمان بیشتر زندگی میکند، نمونه بارز آن شرایط فیزیکی ایشان است.
يکرنگي
من خود شاهد این بودهام زمانی که برای اجرا روی سن میآید چنان با سرعت و قدرت با همان عصای وفادار و همیشه همراهش خودش را به میکروفون میرساند که تنها چیزی که به چشم نمیآید وضعیت فیزیکی اوست. با شهامت گامهای بلندی برمیدارد و با انرژی معالوصفی که نشأت از عشق فراوانش و صرف کردن واقعی فعل خواستن دارد درس پایداری و صبوری و صلابت میدهد به کسانی که جسمی سالم اما روحیهای ضعیف دارند، رضا صادقی برای انتخاب این نوع از پوشش فلسفههای خاص و جالب خودش را دارد و آن را در مصاحبههای خودش مطرح کرده است اما یکی از اصلیترین دلیلهای آن یک رنگ بودن و خالص بودن رنگ مشکی است، او با پوشیدن مشکی دنبال یکرنگی و رهایی از نیرنگ و دورویی است.«ما به هر حال میپریم بیچشم و دل بی پروبال، ما به مشکی دلخوشیم دورنگیها رو بیخیال» او کاملا نشان میدهد که مشکی برای او رنگی نیست که از آن غم تراوش کند و ناامیدی را یدک بکشد. در جای دیگری میخواند:«کی میگه رنگ غم سیاه رنگ خوش سپیدی» «کی میگه آبی رنگ صداقت مشکیه رنگ پلیدی»! «چرا یه عدهای مشکی و رنگ غم میدونن مگه رنگ پر پرستوی عشقو ندیدن» جمیع این ها نشان دهنده این است که او برای مشکی پوشیدنش دلیل دارد.او برای این انتخاب دلایل، فلسفه، ایدئولوژی و یک جهانبینی خاص دارد و به خاطر همین انتخاب نمیتوانیم بگوییم مشکی پوشیدن او یک انتخاب نا آگاهانه است. در واقع آهنگهایی هم که خوانده است، تاییدی است بر این موضوع که قصد اشاعه و ترویج غم و یأس و دلمردگی را ندارد. کمااینکه در اجراهایش هم کاملا مشهود است او با انرژی و خوشرویی با جمع ارتباط برقرار میکند. در واقع من حداقل نمیبینم که این فرد خلق پایینی داشته باشد یا اینکه به دلایل منفی این پوشش را انتخاب کرده است.»
فاکتور های مورد نیاز
«نکته دیگر این است که قصد من به عنوان یک روانشناس این نیست که به رضا صادقی عزیز بگویم چه رنگی بپوشد بهتر است، چرا که عقیده دارم ویژگیهایی در این شخص وجود دارد، مانند: صداقت، نجابت، یکرنگی، که در کنار خالص بودنش محبوبیت و مقبولیت خودش را اثبات کرده است و خیلی اوقات در کنسرتهای او شاهد بودم که برخی از طرفدارنش نیز در شب اجرا مشکی میپوشند. نکته برجسته دیگری هم که به چشم میخورد این است که از نظر من او تنها مشغول ایفای نقش خودش است، از کسی الگوبرداری و تقلید نکرده است و به خاطر همین ویژگیهاست که هم کاراکتر و هم صدایش برای مخاطبانش جذاب شده است.»
اصرار بر رنگي خاص
در اینجا میخواهم وارد تحلیل این موضوع از ابعاد مختلف شوم و از ایشان و طرفدارانش اجازه میخواهم بیپرده و راحت به تحلیل بپردازم. خیلی از آدمها با دیدن رنگ سیاه، غم دنیا به دلشان سرازیر میشود اما در این میان بهتر است نکتهای مور توجه قرار گیرد: که چرا رضا صادقی بر مشکی پوشیدنش همواره اصرار دارد؟ نکته دیگری که دوست دارم در مورد آن صحبت کنم این است که پافشاری روی یک موضوع چه تاثیراتی میتواند داشته باشد. عامل اول یکنواختی و عدم ایجاد تنوع است که خستگی و عدم کارکرد خوب ذهن را به دنبال دارد، یعنی به عبارتی ایجاد حال بهتر، شادی و فعال شدن مدارهایی که به لذت منتهی میشود، نیازمند تغییر و تنوع در زندگی است. گاهی اوقات در بحث بهداشت روان به افراد پیشنهاد میکنیم که همیشه از یک مسیر مشخص به محل کار نروند، گاهی اوقات این مسیرها را تغییر بدهند. خب قطعا این تنوع در پوشش هم میتواند خیلی تاثیرگذار باشد. این مورد که افراد همواره روی یک نوع پوشش تاکید داشته باشند، میتواند خستگی و فرسودگی ذهن را به دنبال داشته باشد. هرقدر هم که رضا صادقی از مشکی پوشیدنش فلسفه و جهانبینی خاصی داشته باشد، اما در هر صورت ایجاد این خستگی اجتنابناپذیر است. به واسطه عدم تنوع، بخشهایی که در ذهن نیازمند به این تغییر است تحریک نمیشود و آن بخش مسکوت میماند.»
خاطره خوش
رنگ خوش زندگی
نکته عجیبی که هندیپور در این گفت و گو مطرح میکند، غريزه ذاتی آدم برای دور ماندن از رنگ مشکی است. در آزمایشاتی که انجام شده، اگر پیرامون کودکان چند وسیله به رنگهای مختلف قرار دهیم، آخرین وسیلهای که آنها به سوی آن جذب میشوند، رنگ مشکی است. پس یک بحث غریزی هم در میان است. موضوع بعدی بحث رنگ است. درست است که خیلی از خانمها در مهمانیهایی که شبهنگام است از رنگ مشکی استفاده میکنند اما چیزی که در اکثر فرهنگیها وجود دارد این است که رنگ مشکی را نماد غم میدانند. در اکثر فرهنگها داستان به همین شکل است که از پوشش مشکی معمولا زمان عزاداری و از دست دادن عزیزان استفاده میشود، اما موضوع دیگری هم وجود دارد، استفاده از رنگ در پوشش 2 تاثير دارد؛ اثری که رنگ روی خود فرد میگذارد و دیگری اثری که روی دیگران دارد. به هر حال باید بدون تعارف بگوییم در جایی که بیشتر از رنگ مشکی استفاده میشود، احساسات مطلوبی به وجود نخواهد آمد.مثلا هندیها از رنگ خیلی استفاده میکنند. به غیر از پوشش خودشان، در آپارتمانهایشان هم رنگ جایگاه ویژهای دارد. مثلا آپارتمانی در یک کوچه قرمز است و بعدی سبز، صورتی و بنفش و... این موضوعی است که در افراد حس بهتری تولید میکند. گویا چشمان ما نیاز به نوازش با رنگهای مختلف دارد. در طبیعت هم موضوع به همین شکل است. رنگ آبی آسمان سبزی درختان و گیاهان الوان بودن گلها. موضوع بعدی تعصب یا عدم انعطافپذیری است. من عقیده دارم که اگر کسی ایدهای در مورد نوع پوشش دارد، شاید بد نباشد که در برخی مکانها، محلی برای تغییر و انعطاف بگذارد. مثلا اگر کسی عقیده دارد که همیشه سفید بپوشد، اگر به یک مراسم ترحیم برود، ممکن است به واسطه علاقهای که به فرد از دنیا رفته دارد، یا احترامی که برای صاحب عزا قائل است در آن مراسم مشکی بپوشد که نشانه همدلی است، به نظر من این رفتار مخالف ایدئولوژی آن فرد نیست، او فلسفه خودش را دارد، اما اینجا به دلایل مذکور، تغییری را ایجاد میکند. عدم انعطافپذیری به روی هر موضوعی نوعی دگماتیسم را نشان میدهد که به نظر من یک مقدار از آن تعریفی که برای متعادل بودن داریم، دور است. به همین واسطه شاید بد نباشد که افراد گاهی اوقات به این مسئله فکر کنند که اگر موضوعی خط قرمز آنها نیست، بد نیست که یک مقدار انعطاف از خود نشان دهند.
نظر کاربران
طبق نظر این روانشناس باید هر سال شغل و همسر خود را عوض کنیم