پوریا پورسرخ و عيدهاي شيرين زندگياش
مورد عجيب دستمزد پوريا پورسرخ
برخلاف برخي ستارهها، قبول ميکند كه گاهي انتخابهايش اشتباه بوده و گاه هم پذيرفته كه در فيلمهاي تجاري بازي ميكند، صداقت و روراستي پوريـــا پـــورسرخ لذتبخش است.
یادم هست که سال 85 رویکرد مطبوعات به سریالها به این شکلی که الان هست نبود. جلد مطبوعات همان چند بازیگر جوانی بود که تازه تبدیل به چهره شده بودند. قبل از وفا آخرین باری که یک سریال خیلی گل کرد مسافری از هند بود که در آن حمید گودرزی و شیلا خداداد بازی میکردند. خب آن سریال یکی از بهترین کارهایی بود که در تلویزیون پخش شد. تعطیلات نوروز 85 من شمال بودم. چند روز اول همه چیز معمولی بود، اما در ادامه تعطیلات اصلا نمیتوانستم بیرون بروم! اصلا هم کتمان نمیکنم که آن روزها حسابی هیجان زده و خوشحال بودم. البته برای من خیلی هم تبعات داشت. همانموقع خیلی از همکاران و پیشکسوتان به حضور من در برخی مطبوعات ایراد گرفتند و از این موضوع خیلی افسرده شدم که چرا شخصی که یکی از اعضای ارشد خانه سینما است و باید از چهارتا جوان مثل من که تازه شروع به کار کردهایم دفاع کند، برعکس آمده تخریب میکند و برای استناد صحبتهای خودش مدام به نشریات زرد ارجاع میدهد. این اتفاقات برای خیلیهای دیگر مثل حامد کمیلی یا مهدی سلوکی افتاد و ادامه پیدا کرد. البته همهشان الان کار میکنند. اما این اتفاقات برای من ویژه بود.
ویژهبرنامه سال تحویل ۹۰ را هم خیلی دوست داشتم. به جرات بگویم فرزاد حسنی بحرالعلوم است! یعنی در همنسلها و حتی نسلهای قبل از او هم مثل فرزاد را در این حرفه خیلی کم دیدهایم. عید امسال وقتی شنیدم قرار است او این کار را انجام دهد خیلی خوشحال شدم. عید امسال بعد از عید هشتاد و پنج، شیرینترین عید من بود. خدا را شکر که بقیه مهمانهای برنامه هم از دوستان صمیمی من بودند. حامد بهداد که همه میدانند یکی از دوستان نزدیک من و محمدرضا فروتن هم که بازیگر محبوب و مورد علاقه من است. رضا یزدانی هم که خواننده بسیار خوبی است و همیشه کارهای او را دنبال میکنم. با اینکه در تعطیلات مالزی بودم که خب توریست و ساکن ایرانی زیاد دارد، متوجه شدم برنامه خیلی خوب دیده شده و از این بابت خوشحال شدم. البته جای کسانی مثل رضا گلزار و نیما شاهرخشاهی در این ویژه برنامه واقعا خالی بود.
من معمولا در مورد فیلمهایم با منتقدان همنظر بودم. وقتی به من میگفتند که فلان فیلم خوب نبود، خودم هم میدانستم که نتیجه فیلم چندان جالب نشده. وقتی هم میگفتند بهمان فیلم خوب است. رضایت بیشتری از آن کار داشتم. تنها اختلافی که با منتقدها دارم سر آناهیتا است.
من با این حرف خیلی موافقم که از بعضی فیلمها که در آنها حضور پیدا میکنیم انتظار داریم که اتفاق خوبی را برای ما رقم بزند. فیلمنامه، کارگردان، بازیگران و بقیه فاکتورها میگویند که همه چیز درست است و حاصل کار هم خوب میشود. اما نتیجه آن چیزی نیست که انتظارش را داریم. اینجا یعنی شانس نیاوردیم دیگر! مانند اتفاقی که برای آناهیتا افتاد. من هیچ دخل و تصرفی در فیلمنامه نداشتم.
آقای حمید نژاد حتی جای نفس کشیدن شما را هم سر پلان انتخاب میکند. با بعضی مسائل و انتقاداتی که به فیلمنامه وارد کردهاند کاملا موفقم اما به عنوان بازیگر کاری از دست من برنمیآمد. با این وجود بازهم میگویم اگر آقای حمیدنژاد به من بگویند بیا از جلوی دوربین من رد شو این کار را با افتخار میکنم.
لزومی ندارد که فقط در فیلمهایی بازی کنم که ژانر مورد علاقه من باشد. سلیقه من فیلمهای فرهادی و قبادی است. اما ممکن است مخاطب من را در فیلمهای پسردختری دوست داشتهباشند. یا اینکه مثلا جواد رضویان را کسی در فیلم ملودرام نمیپسندد و او را در فیلمهای کمدی دوست دارند. البته با این حرف موافقم که امکان دارد وقتی کارگردانی من را در چند فیلم کمدی میبیند، امکان دارد ذهنیش درباره من عوض بشود و نقشی خوب و درجه یک را از دست بدهم.
برای همین همیشه سعی کردم حتی با دستمزدی پایین در سال حداقل در يك فیلم خوب بازی کنم.
امااگر میروم داخل یک فیلم تجاری وظیفه من این است که فیلم بفروشد.
معمولا سر فیلمهایی که بازیگرهای زیادی دارند نمیروم. چون معمولا جایگاه بازیگران و شخصیتها در فیلمها مشخص نیست و در نهایت هیچ کس به اندازهای که تلاش کرده دیده نمیشود. چند سال پیش پیشنهاد بازی در فیلمی این چنینی که تعداد زیادی بازیگر داشت را نپذیرفتم اما بعد که کار را دیدم از تصمیم خودم پشیمان شدم. اسم فیلم را نمیگویم اما استثنا در آن فیلم همه به اندازه خودشان دیدهشدند و جای هرشخصیت کاملا مشخص بود. هنوز هم هر از گاهی آن فیلم را میبینم و لذت میبرم. غیر از آن مورد خاص در نپذیرفتن هیچ نقش دیگری پشیمان نشدم.
من در نهایت کاری میکنم که خودم راضی باشم. یادم هست که در مورد فیلم هرچه خدا بخواهد آقای شهبازی با من تماس گرفتند و گفتند بازیگری که کاندید یکی از نقشهای من بود خیلی بدقولی میکند و تو بیا و این نقش را بازی کن. من با آن بازیگر تماس گرفتم و گفتم مسئله چیست؟ او هم گفت واقعا نمیتواند بازی کند. من با اجازه خودش وارد آن کار شدم. حتی جلوی دوربین و مقابل بقیه گروه هم با او تماس گرفتم و دوباره از او اجازه گرفتم. من همیشه برای همکارانم احترام قائلم اما در شرایط مشابه این اتفاق هیچ وقت برای خودم نیفتاده. من ساعت هشت فیلمنامه را گرفتم و ده جلوی دوربین بودم. چون میخواستم شهبازی آنقدر دستش در این کار باز باشد و بتواند در کار بعدی باز برای ما نفس عمیق بسازد.
هنوز سکانسهای کاخ سبز روز رستاخیز به کارگردانی احمدرضا درویش باقی مانده که دکور بسیار سنگینی هم دارد. سر این فیلم من روزی صد بار به خودم فحش میدادم که چرا فیلمی به این سختی را قبول کردم. بسیار کار سختی بود و هست. با آن گریم سنگینی که آقای موسوی که از گریمورهای فوق العاده در داخل و خارج ایران هستند، انجام دادند و من همینجا از ایشان متشکرم. اما واقعا سختترین دوران بازیگریام را در این فیلم گذراندم. در آن گرما آزار دهنده بم که خرماها از گرمای شدید امسال آسیب دیده بودند، یک لباس تاریخی، روی آن زره، روی آن یک پتو که مثلا شنل است و روی آن هم عبا و روی سر هم کلاهخودی که از گرما داشت ذوب میشد و آن ریش سنگین. اما وقتی نتیجه کار را دیدم خیلی خوشحال شدم. درویش گوشه دفترش یک ترازو گذاشته بود و اگر وزنمان بالا و پایین میشد میگفت چرا ورزش نکردید. یک فیلم خوب مثل یک پازل است. اگر یک تکهاش را برداریم ناقض خواهد شد. امکان داشت برای یک پلان ساده که ۱۲ ظهر شروع شده تا صبح روز بعد وقت گذاشته شود. آقای درویش با این وسواس کار میکنند، به خاطر همین وسواس کار خوب میشود و خوب شدن کار را باید به پای نام درویش نوشت نه منِ بازیگر.
مسائلی مثل برنامه هفت یا مطبوعات برای من اهمیت زیادی دارد. من از برنامه هفت سعی میکنم یاد بگیرم. اما پارادوکس عجیبی در این برنامه و مطبوعات ما هست. مثلا در برنامه هفت میگویند که ما کاری به فیلمهای طنز سخیف نداریم، سطحشان پایین است و... مثل این است که فردوسیپور بیاید بگوید ما بازی استیل آذین را بررسی نمیکنیم، چون دارد به دسته پایینتر سقوط میکند. اما بعد یک دفعه در همین برنامه میبینیم که اخراجیها را بررسی میکنند.اینها میگویند اخراجیها فروش داشته یعنی مردم دوستاش داشتند پس تحلیلش میکنیم. اما وقتی کارگردانی دیگر میگوید آقا فیلم من هم فروش کرده یعنی مردم این را هم دوست داشتند. اما به اینجا که میرسیم آقایان برنامه هفت میگویند فروش ملاک نیست. میخواهم بگویم من به عنوان یک بازیگر نیاز دارم که فیلم پرفروش هم داشتهباشم. اگر فیلمهای آقای فرهادی را فاکتور بگیریم فیلمهای پرفروش این سالها اکثرا فیلمهای کمدی بودهاند. آقایان برنامه هفت نمیتوانند خوشحال باشند که دارند تنها شمع روشن سینمای خاموش ایران که همان فیلمهای کمدی باشد را فوت میکنند. نمیشود سلیقه را به زور به تماشاچی تحمیل کرد. چراغ قرمز و آدمکش در یک زمان روی پرده بودند. هفت همه کار کرد که مردم بروند فیلم آدمکش را ببینند. اما در نهایت چراغ قرمز بیشتر فروخت.
مسئله دستمزد هم واقعا عجیب شده است. میآیند و یقه بازیگر را میگیرند که چرا دستمزد زیاد گرفتی؟ در حالی که باید بروند و یقه آن اسپانسر را بگیرند که با هزینه دولتی دارد فیلم میسازد. چرا به کسانی که از فیلم دولتیهایشان جیبشان پر شده حرفی نمیزنند. در بعضی فیلمها مخاطب برای دیدن بازیگر میآید سینما و پول خرج میکند، طبیعی است که آن بازیگر سهم بیشتری از آن فیلم برای خود بخواهد. کسی که به دستمزد ها گیر میدهد، اگر چهار روز دیگرمشکلی برای من بازیگرپیش بیاید، هزینه درمان و چند ماه خانه نشینی من را میدهد؟
- حامد بهداد
- محمدرضا فروتن
- رامبدجوان
- مهدی پاکدل
منبع : مجله زندگی ایده آل
نظر کاربران
خوب بود
با تشکر
عالي بود مرسي
کاش مجلات اینترنتی مانند شما بیشر بود دست مریزاد و خسته نباشید.
thats goooood!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! thank u!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
موفق باشید
آقاپوریا مث همیشه محشری هم خودت هم صدات مرسی ازبازی های خوبت ....
عکس اولیه در این سایتتون خیلی قشنگه. حرفی ندارم. بای
پوریا عزیزم من خیلی دوست دارم شما را ببینم وبا تمام وجود من شمارادوست دارام .بای
من خیلی شما را دوست دارم عاشقتم. لایک
عالی
مثل همیشه عالی پسر به این شیرینی پوریا جان ندیده بودم
اون یکیم شادی فاطمه خواهرش گردن شکسته هابودن دختران مهدوینیااره توبرنامه تی وی پلاس بودن،««««»»»»»»»»»»»