به یاد «دیمیتری شوستاکوویچ» و سمفونیهای آوانگارد اش
از دیمیتری شوستا کوویچ در تاریخ موسیقی به عنوان یکی از آهنگسازان مدرن و پیشرو نام برده میشود. او با بـرخورداری از شخصیتی محکم، استعدادی خلاقانه و ذهنیتی ژرف، در حوزهٔ موسیقی از فراز و نشیبهای بسیاری عبور کرد کـه هر دوره از آثارش را از ویژگیهای خـاصی بـرخوردار مینمایند.
مجله مقام موسیقایی، دی 1384: از دیمیتری شوستا کوویچ در تاریخ موسیقی به عنوان یکی از آهنگسازان مدرن و پیشرو نام برده میشود. او با بـرخورداری از شخصیتی محکم، استعدادی خلاقانه و ذهنیتی ژرف، در حوزهٔ موسیقی از فراز و نشیبهای بسیاری عبور کرد کـه هر دوره از آثارش را از ویژگیهای خـاصی بـرخوردار مینمایند.
شمار آثار شوستا کوویچ که بیشاز صد اثر است، سبکهای گوناگونی را از موسیقی سبک و آوازها و موسیقی برای صحنهٔ نمایش و فیلم تا کوارتتهای زهی و موسیقی مجلسی، سمفونی و کنسرتو، اپرا و باله، کانتا و اوراتوریو، سـویت و اورتورهایی برای ارکستر، دربر میگیرد.
شوستا کوویچ برای گوشهای سادهپسند موسیقی نمیساخت. موسیقی او ذهن و قلب را به جنبش و تکاپو وامیدارد، گاه بسان غرش توفان و رعد است و گاه چنان نرم و ملایم است کـه گـویا سپیده سر میزند، با این وصف همواره قدرتی بیچونوچرا در خود نهفته دارد. موسیقی او برجستهترین صفات انسانی را در انسان بیدار میکند.
ذهنیت شوستا کوویچ کاملا منفک از واقعیتهای غیرفاعل و منفعل است و بر هنری کـه در ایـجاد و پیدایش جهانبینیها تأثیر میگذارد، ارج مینهد. او شیوههای انتزاعی همنشینی اصوات را نمیپسندد و نظریهٔ «هنر برای هنر» را رد میکند.
جوهر هنر شوستا کوویچ، انسانمدارانه است. او به انسان با تمام موجودیتش، غـمها، شـادیها، لذتها و دردهایش عشق میورزد. انسان در نظر او، انسان ایدهآل کمالگرایان نیست، بلکه انسان موجود در عصر حاضر است، دوران تحولات ویرانگر تاریخ. به همین دلیل است که او به انتقاد از جنگ، فاشیسم و هـر نـوع خـشونت و تبعیض میپردازد. از منظر عقاید انـسانگرایانه ایـن هـنرمند است که تقابلهای اجتماعی در جوامع امروز روشنتر میشوند.
شوستا کوویچ درپی شناخت «انسان» به موسیقی روی آورده است اما او هنرمندی احساسگرا نیست و عـلاقهای بـه ذهـنیت فردگرا و موسیقی انتزاعی و شخصی ندارد. مضمونهای احساسی از جـمله عـشق، هیجان، آرزو، ملال، ناامیدی و…در آثار او بهندرت یافت میشوند.
شوستا کوویچ، در موسیقی، گذشتهٔ خود را عرضه میکند: واقعیتی که به آن دسترسی دارد و نـمایندهٔ جـامعه و زمـانی مشخص است. ازاینرو، در آثار او، تراژدی شخصی به نوعی از تراژدی جـمعی تبدیل میشود.
گوستاو مالر گفته است که: «نوشتن یک سمفونی برای من مانند آفریدن دنیایی کامل است.» درونـمایهٔ سـمفونیهای شـوستا کوویچ نیز غنی و پرمایه است. سمفونیهای شوستا کوویچ در دوران بالندگیاش، دارای موضوعی ادبـی نـیستند، بلکه مجموعه نظرات و دیدگاههای پیشرو و واقعگرایانه هستند.
شوستا کوویچ از سه موزیسین بزرگ، بسیار تأثیر پذیرفته اسـت: بـتهوون، مـالر و چایکوفسکی. ازاینرو، خلاقیتهای او در عین نوآوری، بر پایهٔ سنت بنا شدهاند. او ذهنیت فـلسفی را کـه مـرکز آن انسان خردگراست، از بتهوون، ابراز قوی احساسات، بیزاری از مرگ و انساندوستی در خوشی و رنج را از چایکوفسکی و ارتـباط بـرقرار سـاختن میان بیان سمفونیک و تفکر و هیجانات زمانهٔ خود با طنزی قوی را از مالر آموخته است. مـجموعه ایـن آموختهها، شناخت کاملی را از وظیفهٔ اخلاقی به او داده است.
پس از انتشار نخستین ساختههای شوستا کوویچ، بـازتاب آن بـر منتقدان به این محدود میشد که او را سنتشکنی جسور و بااستعداد بخوانند که تمام سنتها را زیـر پا مـیگذارد. سالها باید سپری میشد تا شوستا کوویچ با طی کردن دگرگونیهای دشوار و جـستوجو درپی حـقیقت هنری و خودکاوی ثابت کند که بیان و زبان تازهٔ او دارای بنیان بوده و تنها هدف پدیده آمـدنش، نـوآوری نبوده است. این بیان تازه، بستگی ویژه و تنگاتنگی را با موسیقی کلاسیک روسـی و بـهخصوص مـوسورگسکی و موسیقی آوازهای روسی، چه آوازهای فولکوریک و چه آوازهای ملی مردم شوروی داراست.
آثار شوستا کـوویچ، مـیراث ویـوالدی، باخ، لیت و بیزه را دربر دارد. بیشک موزیسینی ماهر با گوشی آزموده، ردّ این مـیراث را در شـیوه و لحن شوستا کوویچ تشخیص میدهد، که یکی از بارزترین ویژگیهای آثار این آهنگساز است. آنچه که آثـار یـک هنرمند را ماندگار میکند، همین اصیل و ریشهدار بودن آثارش و پیوند داشتن با بـزرگان مـوسیقی است.
سبک شخصی شوستا کوویچ در مبارزه بـرابر تـأثیرگذاری مـدرنیسم شکل گرفت. سمفونی پنجم، بلند و بر پایـهٔ آمـوزههای شوستا کوویچ از ویژگیهای متعدد و متنوع موسیقی ساختهشده است که دارای شیوهای نو است. تـمامی ایـن سمفونی، درعینحال که از جهانبینیهای خـارجی تـأثیر گرفته اسـت؛ امـا سـاختار اصلی آنرا سبک قدیم شکل مـیدهد و بـر کل آن غالب است.
بعدها نیز این امر در آثار شوستا کوویچ به هـمین صـورت وجود دارد. هر اندازه یک اثر هـنری پیچیدهتر و مهمتر باشد، بـاعث مـیشود تا گفتوگو دربارهٔ آن نیز دارای پیـچیدگی و اهـمیت باشد. چنانچه هر اثر تازه شوستا کوویچ سریعا مورد ارزیابی قرار میگرفت و درپی آن، دیـدگاههای تـندی نسبت به آن ابراز مـیشد. هـر کـدام از سمفونیهای دوران رشد و شـکوفایی شـوستا کوویچ با چنین بـرخوردی روبـهرو شدهاند، اغلب کوراتتها و سری ۲۴ پرلود و فوگوها نیز. همواره پس از شنیدن آخرین قطعهٔ یک آهنگساز، مخاطبین دربـارهٔ آن بحث میکنند و سعی دارند تا راـه حلهایی پیـدا کنند. ایـن بـحثها ادامـه مییابد؛ زیرا هیچکس قـانع نمیشود. برای مثال در سمفونی هفتم و هشتم او، تم و تخیل در هر سمفونی دارای موضوع جنگ هستند. مخاطب هـر دو، تـمام انسانها هستند، نه تعداد اندکی از مـوسیقیدانان خـاص. ایـن دو سـمفونی در کـمتر از دو سال و به فـاصلهٔ کـوتاهی از هم تصنیف شدهاند. با این حال، سمفونی هفتم دارای چنان حالتی است که در تاریخ موسیقی سمفونی بـیسابقه اسـت، در صـورتی که سمفونی هشتم، با اینکه از امتیازهای فـراوانی بـرخودار اسـت، فـقط مـورد تـوجه مخاطبین خاصی قرار گرفته است. به نظر میرسد که درک سمفونی هشتم به علت قطعههای دشوار که دارد، برای عموم مخاطبین سنگین است این مسئله برای سمفونیهای پنجم و شـشم نیز به وقوع پیوست. سمفونی پنجم بهراحتی از سوی مخاطبین پذیرفته شد، در صورتی که سالها گذشت تا جوهرهٔ نهفته در سمفونی ششم، کشف شد. امروزه نیز درمورد این سمفونی اتفاقنظر کلی وجـود نـدارد، به دلیل آنکه جوهرهٔ سمفونی پنجم بهصورت مستقیم جریان پیدا کرده، درحالی که همین سمفونی خط در سمفونی ششم، بهصورتی پارادوکسال بیان گردیده است. این دلایل درمورد سمفونی نهم کـه مـفهومی بیباکانه و ریشهدار دارد، نیز، ابراز میشوند. به نظر میرسد، در اینگونه آثار، اساس واقعگرایی که بنیان رشد و شکوفایی آهنگساز است با آنچه که از گذشتهٔ مـدرنیستی او وجـود دارد آمیخته و اینگونه باعث بحث و گـفتوگو شـده است.
ساختار آثار شوستا کوویچ دارای نوآوریهای بسیار است و به دلیل حس فطری و در اثر آن درک استادانهاش از تکرار دور است.
ضمن اینکه باید توجه داشت خلاقیتهای او «صرفا» بـرای نـوآوری پدید نیامدهاند که مـنجر بـه بیتوجهی به محتوای اثر موسیقایی گردند. (این نسبتی بود که در زمان جوانی به غلط به او داده میشد.) شوستا کوویچ فرم و محتوا را باهم در نظر میگیرد و نیز از تخیل و عقایدش در تصنیف آثارش استفاده مـیکند. شـالودهٔ کار آهنگسازی شوستا کوویچ برای سمفونی بوده است و در آثارش، شناخت عمیق او از هر ابزار موسیقایی و ترکیب آنها با یکدیگر به روشنی دیده میشود. نتیجهای که او در کیفیت صدا کشف کرده و بهدست آورده اسـت، غـیرقابل باور و فـوقالعاده است. اغلب توتیهای زیبای او، حتی یک نت اضافه ندارند. گاهی در سمفونیهای شوستا کوویچ، قطعهای است که فـقط شامل دو یا سه ضربهٔ محکم است و در زمان اجرا، یک صدای بـم بـه گـوش میرسد.
شوستا کوویچ تمام گستردهٔ یک ارکستر را، از ابتدا تا انتها، در نظر میگیرد و «ارکستراسیون» را وسیلهای نمیداند که با آن کـار آهـنگساز به پایان برسد. کیفیت صداهای ارکستر، به همراه ایدهای که در ذهن او شکل مـیگیرد، بـا مـلودی، هارمونی و ریتم پدید میآید. به همین علت، هرگز پشت پیانو نمینشیند نا انرژی تصنیف کـند بلکه پشت میز تحریر خود اثرش را مینویسد. او برای کارش «چرکنویس» ندارد، تنها مـمکن است در دستنوشتههایش، تغییرات بـسیار کـمی در حد خطخوردگیهای کوچک دیده شود که نتیجتا تفاوت محسوسی بین دستنویسها و آثار منتشرشدهٔ او وجود ندارد. به این معنا که شوستا کوویچ دچار دودلیها و تردیدهای معمول آهنگسازان نیست. به طور معمول در ایـن حالات، آهنگساز چنان با اثر خویش یکی میشود که نمیداند آنرا چگونه به پایان برساند. بههمینجهت، اثرش را بارها بررسی میکند و مدام تغییر میدهد. از دوستان و آهنگسازان دیگر نظرخواهی میکند و با این هـمه، پس از اجـراست که اشتباهات خود را در تصنیف و اجرای اثرش پیدا میکند.
شوستا کوویچ موسیقیدانی نیست که اثرش را اینگونه بهوجود آورد. او بدون این تردیدها و پس از یک دوره تفکر عمیق که نتیجهاش پدید آمدن یک ایده است، چـنانچه گـفته شد، تمام روند اجرایی اثر را با ارکستر در نظر میگیرد و سپس با سرعت شگفتانگیزی اثرش را خلق میکند. قابل توجه است که هیچکدام از آثار او بیشاز یک واریانت ندارد، شاید به عـلت دوران دشـوار جنگ و محاصرههایی بوده که آهنگساز را آزار میداده است. در دسامبر ۱۹۴۱ و در کویی بیشف، شوستا کوویچ، پایان فوقالعاده و باشکوه سمفونی هفتم را در دو هفته نوشت و سمفونی هشتم را نیز در چهل روز به پایان رساند.
برای انسانی کـه روح پویـنده و جـستوجوگری دارد، زمانی فرا میرسد که احـساس مـیکند بـاید در کارهای نخستش بازنگری کند؛ کارهایی که در زمانی خودشان آنها را بسیار مهم میپنداشت ولی حالا به نظر کوچک و حقیر میرسند. شوستا کوویچ نـیز در دوران اوج دچـار هـمین حس میشد. این آهنگساز روس، در خلق ملودیهای غنی و مـتفاوت، اسـتعداد ویژهای دارد. ملودیهایی که به مانند تمامی بخشهای موسیقی او، اصیل و بهطور ویژه دارای تازگی و جنبههای غیرمعمول هستند. موسیقی او در این بخشها بـهطور آشـکار بـا موسیقی کلاسیک و آوازهای فولکور روسی در پیوند است. ملودیهایی که در آثـار دوران اوج و شکوفایی او خلق شدهاند، در ساختار، مضمون، ویژگیها و کنشهای حسی با آثار دیگرش بسیار متفاوتاند. در آثار نخست او مـلودیها دارای سـادگی کودکانه و یا در تقابل با شادمانیهای پوچ هستند و در قطعات بسیاری باهم تـرکیب مـیشوند، درحالیکه آثار پسین او باشهامت و گستاخانهاند و نیز در برخوردی کوتاه تأثیر خود را بر جای میگذارند. شوستا کوویچ هـم مـلودیهای دکـلاماتوری و هم آریوزو تصنیف کرده است. ملودیهای او تمام احساسات انسانی را شامل میشود؛ مـحبت و خـشونت، رنـج و لذت، غم و شادی، آرامش و بیقراری و…در موومان نخست سمفونی هفتم، انسان همچون نماز وحشت هولناکی روایـت مـیشود و در سـولوی معروف قرهنی، تمام خصوصیات شخصی و در موومان سوم سمفونی هشتم و بخش انتهای پیانو تریو «رقـص مـرگ» و در پایان سمفونی هفتم پیروزی زندگی بازگو میشوند.
آثار شوستا کوویچ، در دوران اوج شکوفایی او، همواره دارای نـوآوریهای هـنری هـستند. در کارهای نخستین، شوستا کوویچ، که روحیه جستوجوگر و پویایی داشت، به موسیقی غذبی علاق نـشان مـیداد. جند اثر از آن دوران، شدیدا تحتتأثیر اکسپرسیونیسم و گروتسک هستند. جستوجوهای او در این سبکها و شـیوهها بـه دلیـل ویژگیهایی که عموما در موسیقی آن زمان بهطور مشترک وجود داشت و علاقهای که او به پارادوکس در اثارش داشـت و در دورانـ جوانیاش بسیار بارز بود، بهآسانی صورت میگرفت.
علاوه بر اینها، انرژی و اشـتیاق دورهـء جـوانی باعث میشد تا، بیشتر اوقات، مرزهای واقعیت، حقایق و طبیعت را پشت سر بگذلرد. به علت ضـعف او در کـشف اهـداف سازنده، انتقادهایی که گاهی برای او به صورت هدف درمیآمدند، پیچیدگیهای فوقالعاده و افـراطهای او در شـیوه بیانی، بسیاری از صفحات نتهای او برای موزیسینهای ماهر هم درکناشدنی شده است. این موضوع باعث میشد کـه بـین آهنگساز جوان و مخاطبانش فاصله ایجاد شود. برای مثال اپراهای «بینی»، «لیدی مـکبث مـتسنک» و سمفونیهای دوم و سوم.
امکان داشت باوجود اسـتعداد خـاصی کـه شوستا کوویچ از آن برخوردار بود، نتواند مانند دیـگر مـوسیقیدانهای مکتب مدرنیسم از آن رها گردد. اما محیطی که شوستا کوویچ در آن کار و زندگی مـیکرد و فـشار افکار عمومی و منتقدان باعث شـد تـا او دچار اشـتباهات مـدرنیسم نـگردد. او بهزودی دریافت که آثار نخستین بـا یـکدیگر متناقضاند و هرچه میگذشت بین سبک هنری او د گرایشهای هنری و پیشرو محیطش، در آن زمان، فـاصلهٔ لبـشتری بهوجود میآمد.
بااینحال باید تـوجه داشـت که اگر نشریات آوانگارد و فـضای هـنری آن زمان شوروی، به انتقاد از اپرای «لیدی مکبث متسنک» و بعضی از دیگر آثار او، در ۱۹۳۶، نپرداخته بودند، او بـه ایـن زودیها از قیدوبند مدرنیسم رها نـمیشد و در گـذراندن مـرحلههای مختلف تا دورانـ اوج و شکوفایی، با موانع بـیشتری روبـهرو میگشت.
به دلیل تأثیرات غیرمستقیم و گهگاه مدرنیسم بر اثر-که درک آن را دشوار مینمود-مـدتها شـوستا کوویچ درپی شیوهٔ آوازی ویژهای برای آثارش بـود. زیـرا وقتی یـک مـلودی بـرای صدای انسان نوشته مـیشود، باید همان به گوش برسد و افراطهای مدرنیسم بیمورد به نظر میرسد.
سیری که شوستا کـوویچ بـرای دستیابی به رئالیسم در آثارش پیموده اسـت، دشـوار و دارای مـوانع گـوناگون بـوده و هر گام او را بـه مـبارزهای دیگر فرامیخوانده است. پس از انتشار تصمیم کمیتهٔ مرکزی حزب کمونیست در سال ۱۹۴۸ برای اپرای وانو مراد علی، بـا عـنوان دوسـتی بزرگ و محکومیت فورمالیسم در آثار شوستا کوویچ و تـعدادی دیـگر از هـنرمندانی کـه از آنـان نـام برده شده بود، همگی دچار یک معضل اساسی و حیاتی شدند که میبایست خود و آثارشان را مورد بازکاوی و بازنگری قرار دهند.
چندین سال بعد، شوستا کوویچ مجموعهای از آثار جـدیدش را منتشر کرد که در آنها پیشرفتهای زیادی در زمینهٔ دموکراتیزه کردن سبک و شیوه خود و تکامل آثارش کسب کرده بود و این باعث شهرت بسیار او گشت. هر رهبر بزرگ و برجسته و هر ارکستر مهم و پیـشرو، سـمفونیهای شوستا کوویچ را در لیست اجراهای خود قرار میدهد. آثار او در تمام دنیا معروف هستند. چندسال بعد او به عضویت افتخاری آکادمی موسیقی سانتاسیسیلیا در سوئد، قدیمیترین آکادمی موسیقی در رم و آکادمی موسیقی آلمان پذیرفته شـد. دانـشگاه آکسفورد نیز به او درجهٔ دکترای افتخاری اهدا نمود. همچنین او یکی از اعضای هیئت مدیره آهنگسازان شوروی، عضو کمیتهٔ صلح شوروی، برنده جایزهٔ بینالمللی لنـین و یـکی از مخالفان سرسخت و سازشناپذیر جنگ اسـت کـه در این زمینه با تلاش و کوشش بسیار، در سراسر دنیا شناخته شده است. جهان، سخنرانیهای رسواکنندهٔ او رادرمورد آنان که تلاش دارند تا جنگ جهانی دیگری راه بـیندازند، بـه یاد دارد.
در ۲۵ سپتامبر ۱۹۵۶، موسیقیدانان، نـویسندگان، دسـتاندرکاران تئاتر و سینما و هنرمندان گراندهال کنسرواتور مسکو، پنجاهمین سالگرد تولد شوستا کوویچ را جشن گرفتند. جشنی پرشور که بیشاز پانصد تلگرام برای تبریک از سوی اشخاصی از سراسر دنیا به آن ارسال شد. دومـین جـایزهٔ لنین نیز به مناسبت پنجاه سالگی او به وی اهدا شد. فضای سالن مملو از ادای احترام و دوستی خالصانه و پرشور نسبت به شوستا کوویچ بود. این آهنگساز شهیر روسی، در تاریخ ۹ آگوست ۱۹۷۵ در مسکو درگذشت.
ارسال نظر