۷۵۵۹۸
۲ نظر
۵۰۰۶
۲ نظر
۵۰۰۶
پ

مصاحبه فوتبالی با پژمان بازغی

کار فرهنگی در جام جهانی؟ خنده دار است

گفتگوی ویژه با بازیگری است که یک بار به عنوان تماشاگر به تماشای بازی های جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان رفته و می گویدتجربه تلخی از یک رویداد ورزشی دارد. پژمان بازغی در این گفتگو از همه کم کاری هایی گفت که توسط مسئولان ایرانی رخ داده است.

کار فرهنگی در جام جهانی؟ خنده دار است





مجله تماشاگر: جام جهانی و حضور در این رویداد بزرگ، در کنار متن فوتبالی ماجرا، حاشیه های مهم دیگری هم دارد. این که یک کشور فرصتی برای نمایان کردن توانمندی ها، قدمت، تاریخ، فرهنگ و حتی قابلیت های اقتصادی و سیاسی را در حاشیه این رویداد به ظاهر ورزشی تجربه می کند، ناشی از نگاه کلانی است که دنیا به این مقوله دارد و براساس همین قاعده، ایران نیز باید همین نگاه را از یک رویداد ورزشی - اجتماعی دنبال کند اما خاطره نگاری آنها که حضور در جام جهانی را تجربه کرده و به عنوان یک ایرانی راهی این مسابقات شده اند، چیزی متفاوت از یک برنامه ریزی اساسی برای رسیدن به بهترین نتیجه فرهنگی را نشان می دهد.

ایرانی ها می گویند تجربه تلخی از مسابقات جام جهانی دارند. می گویند در آنجا هیچ چیز سر جای خودش نبود. پذیرایی ها ضعیف بود. نمایشگاه ها تعطیل بود. معتقدند هتل محل اقامت هواداران ایران، سوت و کور بوده. برخورد برخی سفرای ایرانی در کشورهای میزبان بدتر از چیزی بود که انتظار داشتند. ارتباط میان هواداران ضعیف بود. هیچ کالای فرهنگی برای عرضه به دیگر کشورها وجود نداشت و متفق القول اعتقاد دارند ضعیف ترین کشوراز جهت تبلیغات فرهنگی، ایران بوده است.

کار فرهنگی در جام جهانی؟ خنده دار است

گفتگوی ویژه با بازیگری است که یک بار به عنوان تماشاگر به تماشای بازی های جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان رفته و می گویدتجربه تلخی از یک رویداد ورزشی دارد. پژمان بازغی در این گفتگو از همه کم کاری هایی گفت که توسط مسئولان ایرانی رخ داده است.

شما جزو معدود بازیگرانی هستید که یک بار جام جهانی را هم تجربه کرده است.

- به نوعی بله. من به همراه سید جواد هاشمی، محمد اصفهانی و حسین یاریار یک بار جام جهانی را از نزدیک تجربه کردیم؛ البته به عنوان تماشاگر نه بازیکن!

این تجربه، اتفاق خوشایندی بود؟

- حتما بود.

اینقدر خوب بود که باز هم یک جام جهانی دیگر را تجربه کنید؟

- حتما نه. نه اینکه حضور در جام جهانی اتفاق بدی باشد اما واقعا یکسری اتفاقات در آلمان رخ داد که فکر می کنم اگر قرار باشد شرایط همیشه همانطور تنظیم شود، هیچ هواداری جرأت نمی کند به مسابقات جام جهانی برود؛ آن هم با هزینه های گزاف.

می خواهیم درباره این مسابقات، صریح صحبت کنیم. هزینه سفر به کشور آلمان را خودتان دادید؟

- بله. من به عنوان یک هوادار پروپاقرص فوتبال، سال ۲۰۰۶ با یکی از دوستانم پول هایمان را روی هم گذاشتیم و با یکی از این تورها، عازم آلمان شدیم. یادم هست نزدیک به هشت و نیم میلیون تومان پول تور شد.

بعد این سفر خللی در برنامه های کاری شما ایجاد نکرد؟

- نه. من از یک سال قبل از حرکت، تنظیم کرده بودم که هیچ برنامه ای در این مدت نداشته باشم. فکر کنم به اندازه خود بازیکنان استرس جام جهانی داشتم. (با خنده)

خُب؛ عازم مسابقات شدید.

- بله. ما مستقیما به فرانکفورت رفتیم و آنجا با دنیای جدیدی آشنا شدیم که اصلا به فکر امثال ماها هم نمی رسید چه برسد به اینکه بخواهیم درباره آن درست مدیریت کنیم و تصمیم بگیریم.

مثلا؟

- ببینید، من اعتقاد دارم فوتبال فقط یک حادثه ورزشی نیست. خیلی اگر بخواهم بی رحمانه تر توصیف کنم، فکر می کنم یازده بازیکن داخل زمین، حاشیه هستند و اصلا کار اصلی بیرون این زمین رخ می دهد. الان کشورها با فوتبال قدرتنمایی می کنند و این موضوع را ایرانی ها خوب متوجه نمی شوند. مثلا یادم هست بازی فرانسه و هلند بود. نصف شهر رنگ همه لباس ها آبی بود و نصف شهر نارنجی. اینها یکجور ساماندهی کرده بودند که انگار همه آلمان وظیفه دارند طرفدار کشور آنها باشند. جو طوری بود که آلمانی ها هم از بین هلند و فرانسه یکی را انتخاب می کردند. این یعنی درک درستی که از موقعیت دارند. یا مثلا کره ای ها، طبل های بزرگ سنتی داشتند که در یک لحظه همه شان شروع می کردند در شهر چرخیدن و شادی کردند. همزمان با اینها گروه هایی هم بودند که بروشور و تبلیغات کشور کره را بین مردم پخش می کردند. جو شهر کاملا به نفع کشوری می شد که می خواست از فوتبال برای توسعه اقتصادی، گردشگری، مذهبی و سیاسی استفاده کند. بعد وضعیت ایران را که می دیدیم باور نمی کردیم این واقعا کشور ماست با این همه سال قدمت و تاریخ.

مشخصا درباره ایران چه چیزهایی دیدید؟

- بگویید چه چیزهایی ندیدم؟ من تقریبا هیچ اتفاق مثبت قابل ملاحظه ای ندیدم. یعنی از مسئولان گرفته تا تماشاگران، چیز دندان گیری وجود نداشت. یادم می آید بازی با پرتغال را که بازی فوق العاده حساس و مهمی برای ما بود، خُب ما تصمیم داشتیم که اعتماد به نفس به بازیکنانمان بدهیم. من و دوستان سر و صورتمان را رنگ کرده بودیم و با بوق و پرچم رفته بودیم استادیوم. اول بازی بلند شدیم و شروع کردیم به تشویق تیم ایران، بعد یک نفر از پشت زد پس کله من و گفت داداش بشین بذار فوتبالمون رو ببینیم. منم عصبانی شدم گفتم آقاجان می خواستی فوتبال ببینی از تلویزیون خونه ات می دیدی چرا اومدی اینجا؟ این تازه تماشاگرهای ما بودند. ما ۳ هزار نفر ایرانی بودیم که از داخل کشور آمده بودیم آلمان برای تشویق. حتی کسی نبود ما ۳ هزار نفر را یک جا کنار هم قرار بدهد یا یکی پیدا شود بیاید چهارتا شعار یاد بدهد به ایرانی ها. گروه ما در هر سه بازی کنار نقطه کرنر سمت راست زمین نشسته بود. جایی که حتی اگر رایگان هم بلیت بفروشند، کسی رغبت نمی کند برود. نصف زمین اصلا دیده نمی شد.

کار فرهنگی در جام جهانی؟ خنده دار است

مسئولان چطور؟ آنها وظایف شان را درست انجام می دادند؟

- یکسری کارها بود که خُب براساس روال طبیعی انجام می گرفت. مسئولان فدراسیون ایران هم براساس همین شناخت تقسیم وظیفه کرده بودند ولی دیگر مسئولان انگار نمی دانستند برای چه آمده اند آلمان. مثلا یک رسمی بود قبل از هر بازی یک تماشاگر از کشوری که بازی دارد می رفت پشت تریبون و مثلا با چند جمله تماشاگران کشورش را تهییج می کرد که شروع به تشویق کنند. یادم هست نماینده مکزیک رفت و با داد و هوار چنان شوری در ورزشگاه ایجاد کرد که باورکردنی نبود. ما منتظر بودیم نماینده ایران برود پشت تریبون بلکه به این بهانه ایرانی ها در ورزشگاه کمی سروصدا کنند. بعد از دو سه دقیقه وقفه یک نفر شروع کرد با هزار زحمت فارسی حرف زدن. طرف اهل آلمان بود و به دنیا آمده ایران. خیلی کتابی و رسمی و پر از اشتباه چند کلمه فارسی را کنار هم ردیف کرد و بعد هم خداحافظی کرد. اینها ظاهر کوچکی داشتند اما می توانستندمسبب خیلی از اتفاقات بزرگ شوند. یا مثلا در حاشیه مسابقات، هر کشوری برای خودش کنسرت و جشن برگزار می کرد و خواننده های آن کشورها می آمدند بین تماشاگران اجرای زنده انجام می دادند. تازه یکسری کشورها برای کنسرتشان بلیت فروشی هم می کردند یعنی در کنار اینکه محیطی شاد برای آدم ها درست کرده بودند درآمدزایی هم داشتند ولی ما ندیدیم از طرف جمهوری اسلامی ایران، یک خواننده داخلی اجرای کنسرت داشته باشد.

آن ور آبی ها اما فعال بودند.

- آنها فعال بودند چون فهمیده بودند که در حاشیه مسابقات می توانند درآمد داشته باشند. کنسرت هم گذاشتند و خیلی ها هم رفتند پول دادند تا بالاخره صدای یک ایرانی را بشنوند. یک نمایشگاهی بود اطراف زمین های مسابقه. هر کشوری برای خودش غرفه و جایگاهی داشت. مثلا در آن غرفه سرودهای ورزشی کشور پخش می شد. بعضی کشورها جشن و پایکوبی داشتند، بعضی ها به هموطنانشان نهار و شام رایگان می دادند. یکجور پاتوق بود که جمع می شدند. ما رفتیم دیدیم ایران اصلا غرفه ندارد در این نمایشگاه. یعنی مسئولان ما نکرده بودند یک جایگاه ساده چند متری تحویل بگیرند به صورت رایگان و بالای آن هم با یک تکه کاغذ بنویسند غرفه ایران، که مثلا ما دلمان خوش باشد عصرها جمع شویم آنجا با ایرانی های دیگر قرار و مدار استادیوم بگذاریم یا گعده داشته باشیم. یک بار پرتغالی ها برای کری خوانی از ما خواستند که برویم نمایشگاه. باور نمی کنید ما برای اینکه جلوی آنها کم نیاوریم رفتیم غرفه لبنان و با خواذش و تمنا، چند ساعتی غرفه لبنان را برای خودمان گرفتیم.

لبنان که در جام جهانی نبود!

- نه، اما بیشتر از مسئولان ما به این فکر بودند که از کنار جام جهانی سود ببرد. ما رفتیم غرفه لبنان، آنجا یک آهنگ به قول شما آن ور آبی هم گذاشتند که ایرانی بود و ما از آنجا چند ساعتی دور هم جمع شدیم. وضع ساماندهی تماشاگرجان در این حد بود. ساده ترین اتفاق این بود که یک نفر بیاید بگوید مثلا در بازی فردا، این شعار را بدهیم یا سعی کنیم با هم هماهنگ باشیم.

درباره بلیت های هواداران ایران هم گویا دلخوری هایی بود.

- وحشتناک بود. در ایران بابت هر بازی از ما ۳۰۰ یورو گرفتند به عنوان پول بلیت. ما رسیدیم آلمان فهمیدیم پول بلیت ها ۱۰۰ یورو بوده و بقیه اش سودی بود که از ما گرفتند. بعد همانطور که گفتم جای ما کنار نقطه کرنر بود و اصلا باید بی خیال بازی می شدیم. تنها کاری که از دست ما برمی آمد این بود که چون به زمین نزدیک بودیم، با داد و فریاد، توجه بازیکنانمان را جلب کنیم و روحیه بدهیم. بعد بقیه ایرانی ها هم جای جالبی بودند. گروه های ده دوازده نفره، همه جای استادیوم گله گله نشسته بودند و هیچ کدام به گروه دیگر دسترسی نداشت. باور کنید من یک خانواده را دیدم که همه شان برای اولین بار وارد استادیوم شده بودند. یعنی پدر خانواده هم می گفت من در تمام عمرم استادیوم از نزدیک ندیدم. وسط بازی خوابشان برده بود اینقدر که ناآشنا بودند نسبت به فوتبال. بعد اینها توانسته بودند شش هفت بلیت بازی ایران را در ایران بخرند و جای این تعداد تماشاگر را بگیرند. در همان فرانکفورت یکی دو نفر را دیدم که گویا از مسئولان میراث بودند. اینها کنار استادیوم بلیت های خودشان را می فروختند که پلیس بازداشت شان کرد. یادم هست سر بازی با پرتغال، کنار سالن ورودی به استادیوم یکی دو ساعتی با هواداران پرتغالی کری خوانی کردیم. اصلا رسم بود که قبل از بازی بیرون ورزشگاه رخ به رخ کری خوانی می کردیم و بعد وارد استادیوم می شدیم. وقتی نزدیک به بازی شد پرتغالی ها رفتند داخل ورزشگاه و از بین حدودا صد نفر ایرانی، دو سه نفر رفتیم داخل ورزشگاه. بعد که پرسیدیم فهمیدیم این بنده های خدا بلیت ندارند و بلیت هایی که قرار بود به اینها بدهند را در بازار سیاه فروخته بودند. اینها بعد از کری خوانی رفتند بازی را از تلویزیون ببینند.

ابزار کری خوانی شما چه چیزهایی بود؟ طبل و بوق و اینها؟

- نه نه، اصلا. یکسری لباس ایرانی به ما داده بودند که اینقدر وضعیت اسفباری داشت نمی شد تنمان کنیم. من یک پیراهن از علی دایی یادگاری گرفته بودم می پوشیدم. یک بار در نورنبرگ، یک گره از ایرانی ها را دیدم. گفتم چرا لباس ایران را نمی پوشید می گفتند از بس کیفیت بدی دارد خجالت می کشیم. یکی شان می گفت وقتی می خواهیم به رسم بقیه کشورها لباس هایمان را با خارجی ها عوض کنیم، فرار می کنند. هیچ کدامشان حاضر نیستند لباس های ایرانی بگیرند. پرچم های کوچکی هم داده بودند به ما که اصلا انگار توهین به ایران بود. چوب های شکسته و پارچه های پاره را کرده بودند پرچم و دست تماشاگران بود. ما در آلمان ۳ هزار نفر بودیم در مجموع. در برزیل هم بعید می دانم بیشتر از دو هزار نفر باشند ایرانی ها. کار سختی نیست تهیه لباس مرتب، پرچم، مچ بند، سربند و اینها برای این تعداد هوادار.

کشوری هم بود که مثلات بتواند الگویی برای کارهای فرهنگی ایران باشد؟

- بله. فرانسه. فرانسوی ها لباس های آبی داشتند، شلوارک قرمز و کفش های سفید. یعنی باور کنید اگر صد هزار نفر فرانسوی هم می دیدید با همین تیپ بودند. یعنی کشور فرانسه برای تماشاگرانشان حتی کفش هم گرفته بود. یا مثلا همین مکزیک که همگروهی ما بود. ۳۵ هزار مکزیکی به آلمان آمده بودند. اینها بلیت های بازی را رایگان گرفته و از طرف دولت کمک هزینه پروازی دریافت کرده بودند. یعنی فقط هزینه یک سر پرواز را می دادند و هزینه برگشت با کشورشان بود. انگلیسی ها هم برنامه ریزی خوبی داشتند اما تماشاگجرانشان خوب نبودند. جلویروی ما با لهستانی ها درگیر شدند. ده دقیقه ای کتک کاری کردند و بعد هم پلیس رسید و ۶ نفر از انگلیسی ها را بازداشت کرد و با اولین پرواز به کشورشان بازگرداند. هلندی ها هم خیلی مرتب و منظم بودند. حالا اینها را مقایسه کنید با وضعیت فرهنگی ایران. ما حتی ورود و خروج مان به آلمان هم عجیب بود. یک گروه از ما ۱۴ روزه بود. یک گروه دیگر هم بودند که ویزای دو روزه گرفته بودند!

دو روزه؟

- بله. روزاول با ما آمدند آلمان، بعد با قطار می رفتند سایر کشورهای اروپایی مثل ایتالیا. روز آخر هم دوباره می آمدند آلمان و سوار هواپیما می شدند. تازه ما کسانی را داشتیم که باورنکردنی تر رفتار می کردند. یک بار وقتی وارد هتل شدیم دیدم دو سه نفر روی مبل های لابی هتل خوابیده اند. از رزروشن هتل پرسیدم گفت اینها ایرانی هستند. با ویزای دو روزه آمدند اما به هر دلیلی نرفتند کشور دیگری. الان هم چون جایی ندارند همینجا روی مبل های لابی زندگی می کنند. کنسرو آورده بودند همانجا غذا می خوردند و با یک مصیبتی ۱۴ روز آنجا زندگی کردند. یا یک گروه ایرانی آمده بودند چون از شرایط اقامتی اطلاعی نداشتند، مثلا با مسئولان هتل درگیر شده بودند سر دستشویی های فرنگی. فضا حتی به بار آمد که باورکردنی نبود. خُب اینها یعنی ما حتی آموزشی برای سفر به جام جهانی نداده بودیم. حتی گزینشی صورت نگرفته بود. خیلی ها شناختی از یک سفر خارجی نداشتند. یکی بود می گفت خیلی از بلیت ها به خاطر گران بودن و شرایط سفر فروخته نشده بود و به همین دلیل خیلی ها توانستند از طریق رابطه ها، مجانی بیایند آلمان. یکی گروه ده دوازده نفره ایرانی دو سه روز اول ورودمان به آلمان، می رفتند داخل سالن صبحانه، ساندویچ درست می کردند و کیسه کیسه از سالن می بردند تا جای نهار و شام بخورند. کار به جایی رسید که بعد از روز سوم مسئولان هتل، انتقال صبحانه از سالن به بیرون را برای کاروان ایران ممنوع کرد. یعنی حتی این اطلاع وجود نداشت که رفتار ایرانی باید در شأن یک ایرانی باشد. ما که برنامه ریزی فرهنگی درست و حسابی نداشتیم، خودمان هم که اینطور رفتار می کردیم با این تفاسیر فکر می کنید چطور باید درباره ما فکر کنند؟

کار فرهنگی در جام جهانی؟ خنده دار است

هیچ نماد و شعار و تفسیر فرهنگی مشخصی برای ایران وجودت نداشت؟

- اصلا و ابدا. ما نه شعار واحدی داشتیم، نه شعر و سرود و نه شکل و شمایل کاری مشخص و مدونی برای تبلیغ فرهنگی. یکسری کارهای روتین شده بود که در مقابل کارهایی که بقیه کشورها انجام می دادند اصلا به چشم نمی آمد. هنر ما شده بودت اینکه با حرف زدن بتوانیم تبلیغ کشورمان را بکنیم ولی اینکه مثلا دستمان چیزی داشته باشیم یا مثل بروشور و تصویر و متنی مشخص، به هیچ وجه نبود. ما حتی به این فکر نکرده بودیم که می شود از همین راه درآمدزایی کرد. یعنی مسئولان ما متوجه نشده بودند که می شود در آلمان یکسری کارهای درآمدزایی انجام داد که هم تبلیغ ایران باشد هم مثلا سردیس و تندیس هایی از قدمت و تاریخ ایران در آن قرار گرفته باشد که بتوان فروخت. تنها راه درآمدزایی شان این بود که تماشاگران متوجه شدند قیمت واقعی تورهای ورزشی به آلمان ۵ میلیون تومان بوده اما مسئولانتور ورزشی ایران، نزدیک به ۹ میلیون تومان از هموطنانشان گرفته بودند. این شاید تنها درآمدزایی رسمی ایران بود.

و اینکه در این شرایط راه حل منطقی و ایده آل چیست؟

- ببینید، الان هشت ماه مانده تا جام جهانی. همین حالا هم دیر شده است. یک گروه باید فوری به برزیل اعزام شود تا همه شرایط را مهیا کند. سازمان میراث فرهنگی شعار ندهد، یک گروه کارشناس بفرستند برزیل که هتل و اقامت و برنامه ها و مجوزها را بگیرد. ما باید کنار هم در یک هتل باشیم تا بتوانیم برنامه ریزی کنیم. نمایشگاه ها، سالن های کنسرت و جسن، تبلیغات میدانی و خیابانی. همه اینها باید از الان هماهنگ شود تا موقع شروع جام جهانی، فقط تماشاگر کارهای دیگر کشورها نباشیم. شما ببینید ما برای تماشای بازی ایران، از فرانکفورت تا نورنبرگ هفت ساعت در راه بودیم. بعد مسئولان ایرانی گفتند که بعد از بازی با نهار از تماشاگران پذیرایی می کنند. فکر کنید رفتیم تشویق کردیم، تیم باخته بود، حاشیه درست شده بود و هزار اتفاق، خسته و کوفته سوار اتوبوس شدیم و دیدیم به هر کسی یک لقمه دادند که داخلش یک پر کالباس و یک خیارشور بود. بعد می گفتند بفرمایید این هم نهار دولت که قول داده بودیم. کار به جایی رسید که اتوبوس را مجبور کردیم بایستد، چند نفری رفتیم آن طرف خیابان برای خودمان ناهار خریدیم که این چند ساعت برگشت حداقل از گرسنگی نمیریم. اینها موضوعا کوچکی است اما واقعا در حاشیه یک جام جهانی تاثیرگذار است و مهم. ما تقریبا هیچ برنامه ریزی اساسی برای معرفی ایران نداشتیم. یعنی مثلا مصری ها آمده بودند در سطح شهرهای مختلف از قدمت شان می گفتند. این وسط کشورهایی مثل آذربایجان و ارمنستان هم فعال بودند، بعد به ایران که می رسید اصلا خارجی ها نمی دانستند فرق ما با عراق چه چیزی هست. نمی دانستند در ایران چه شکلی زندگی می کنیم و چه چیزهایی سوار می شویم به جای ماشین!
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • فری

    چقدر خوب و رسا توضیح دادین وضع تاسف بار رو.بلکه گوش شنوایی پیدا بشه.

  • مریم

    نبود مدیریت انگار همه جای ادارات بیداد می کند.

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج