حامد بهداد چگونه بازیگر شد؟
باور كنيد يا نه به آن آساني كه من و شما فكر ميكنيم نيست؛ يعني اصلا آسان نيست. خيلي هم سخت است. درخشيدن، مطرح شدن، ستاره بودن، محبوبيت، پرطرفدار بودن يا هر چيزي كه شما اسمش را ميگذاريد يك شبه و يك روزه اتفاق نميافتد.
رامبد جوان من را به سينما آورد
رامبد از اول خلاق بوده است. عاميانه بخواهم بگويم اين است كه رامبد گوشت شيرين است و خلاقيتش فقط به بازيگري و كارگرداني برنميگردد. او حقيقتا زندگي كردن را بلد است، او بلد است همراه باشد و همكاري كند، من الان خيلي چيزها از او ياد گرفتهام. واقعا رامبد به من ياد داد كه در يك فضاي حرفهاي با همكارانم چطور رفتار كنم؛ چطور برخورد كردن، چطور صدايشان زدن و چطور از يك راه درست و سالم ديگران را به خدمت گرفتن را از او ياد گرفتم. دوستي من و رامبد از آنجا شروع شد كه من در آن ايام در شركت تبليغاتي رامبد به نام «زيتون» كار ميكردم و كمك دستيارش شدم. رامبد من را به خانهاش ميبرد، خانهاي كه او در كنار پدرومادرش زندگي ميكرد. عكس من روي آينه اتاق رامبد بود و حتي آنجا جايي براي خوابيدن داشتم، غذا براي خوردن داشتم چون من آن زمان دانشجو بودم و رامبد در حق من برادري كرد.
او مرا به سينما آورد و دست مرا گرفت. به رامبد نقشي در فيلم «آخربازي» همايون اسعديان پيشنهاد شده بود. او من را به جاي خودش معرفي كرد. فيلمي كه من به خاطرش كانديداي دريافت سيمرغ بازيگري شدم. او مرا وارد سينما كرد يعني دست مرا گرفت و گفت خانمها و آقايان اينك حامد بهداد. همايون اسعديان ميگفت: «مفتخرم كه حامد بهداد را ما به سينما معرفي كرديم.» بله اين قشنگ است. تو بايد حق مطلب را ادا كني، تو بايد اين فرصت را به ديگران بدهي كه به تو افتخار كنند، به تو تكيه كنند، اسم تو را بياورند و خجالت نكشند.
بازيگر موجود بدبختي است
بازيگر موجود بدبختي است. شغل خودم بازيگري است، ببينيد ميل به بازيگري از چند عقده و دليل به وجود ميآيد، من بزرگترين سؤالم در اين مورد را از آقاي سمندريان پرسيدم و بهترين جواب را گرفتم. به او گفتم كه استاد، بازيگري چيه؟ ايشان جواب داد: «نميدانم ولي انگار يك روح ديگري در تو فرود ميآيد و تو ارواح ديگري را تجربه ميكني، علتهاي مختلفي را ميفهمي، يك آدم ديگر و شرايط ديگر را زندگي ميكني، تبديل به آدم ديگري ميشوي كه هواي ديگري را نفس مي كشد.» فقط حميد سمندريان مي توانست اين جواب قانعكننده را بدهد و من متوجه منظورش بشوم. من مدتي شعر نوشتم اما شعرها خوب از آب درنيامد. ساز ياد گرفتم و شروع كردم به مطالعه و در كنارش نقاشي و چند كار ديگر كردم. من زحمت زيادي كشيدم كه به شرايط سالمتري درون خودم برسم. اگر شرايط اهانتآميز نباشد حال من خوب ميشود. فقط ميماند يك مقدار خودخواهي و سوءاستفاده كه اصولا ما ناخودآگاه نسبت به هم داريم. آنجاست كه ممكن است آن بخش بد ذهنم بخواهد شروع كند به خودنمايي يا هتك حرمت كردن و مشكل آنجاست كه بايد حل شود.
علائم حياتي من
آدمي جدي هستم اما در فضاهاي خاصي. درست در دل همان لحظه كه جدي هستم خيلي راحت شوخي ميكنم چون اگر شوخي نكنم و راحت نباشم سقوط ميكنم و براي اينكه سقوط نكنم دست و پا ميزنم و اينها كمك ميكند كه علائم حياتم از بين نرود. من از اينكه ضربان قلبم پايين بيايد ميترسم، از اين تنهايي و از آرامش بيش از حد ميترسم. جديت من در چيزهاي ديگري است و شايد بيشترش تظاهر باشد. يك غلو يا يك جلد است كه خودم انتخاب كردهام وگرنه اين جديت و راحتي با هم همزماني دارند، رفتارهاي من هميشه به شدت مورد انتقاد قرار گرفته ميشود شايد به اين دليل است كه من در بعضي چيزها اعتماد به نفس كافي ندارم. مثلا اصلا نميدانم چرا در بعضي از مراسم مرا صدا ميزنند و ميگويند بيا، به من چه؟! در چنين مواقعي بدن من شروع ميكند از خودش عكسالعمل نشان دادن؛ عكسالعملهايي كه از قبل طراحي نشده.
دلم ميخواهد به كما بروم
اصلا نميدانم دارم چه كار ميكنم، رشد من دير دارد اتفاق ميافتد، عضلههاي ذهن من هنوز قوي نشدهاند، دلم ميخواهد يك سطل زباله وجود داشت كه يكسري از اطلاعات و دادههاي ذهنم را درون آن ميريختم. انباشتهها و خاطرههاي زشت و بدي را كه فقط اذيتم ميكنند، من اينها را كجا بريزم؟ چطوري پاك شان كنم؟ چيزي به نام « restart » وجود ندارد و هيچ فرصتي برنميگردد. شايد بايد به كما بروم. داستانها و فيلمهاي زيادي را ديدهام كه شخصيت آن در آستانه خودكشي دچار يك تحول عجيب شده و زمان برايش كند ميشود و هويت ظاهري زمان رنگ ميبازد و شخصيت با يك ريتم ديگري كه در واقعيت وجود ندارد يكي ميشود و دريچههاي ذهنش باز ميشوند و ناخودآگاهش به او يك فرصت جديد ميدهد. زندگي شايد حقيقتش را در آستانه مرگ به آدم نشان بدهد.
ميخواهم به اين ويرانه رسيدگي كنم
جايي از وجود من ويران است؛ ميخواهم به آن ويرانه رسيدگي كنم. بازيگري براي اين بود كه كمي شهرت، كاذب يا واقعي، از شغلي كه اعتبار ميدهد، داشته باشم و هميشه از صميم قلب از خداي بزرگ به خاطر آن چه بهم داده و حتي آن چيزهايي كه بهم نداده، شكرگزارم . الان بايد بنشينم و عميقا فكر كنم. هربار كه در كارم اضطراب و استرس را به معرض نمايش ميگذارم، بعدها ميفهمم كه همان مقدار هورمون در من ترشح شده كه انگار آن استرس به صورت واقعي برمن وارد شده درصورتي كه من آن را تخيل كردهام و تصوير ساختهام.
به رامبد گفتم ديگر بهترين دوست تو نيستم
هميشه خيلي از رفتارهايم را با رامبد بررسي ميكنم، حتي همين چند روز پيش در مورد يك كار با او مشورت كردم. يكبار احساس كردم، ديگر مثل قبل با هم دوست و رفيق نيستيم و به او پيامك دادم كه ميدانم ديگر بهترين دوست و رفيق تو نيستم و ميدانم كه فلاني را از من بيشتر دوست داري. پس از اين به بعد رفتارم را بر اين اساس تنظيم ميكنم. در جواب اين پيامك من او جواب داد كه احمقي اگر فكر كني كه بين دوستهايم كسي را به اندازه تو دوست داشته باشم و باز من جواب دادم: پس من رفتارم را براساس آخرين پيامك تو تنظيم ميكنم.
شما رامبد را نميشناسيد، شما نميدانيد پشت اين همه طنز و آيتمهاي هوشمندانه و شوخمندانه و طنازي يك آدم جدي وجود دارد. توفيق الكي به دست نميآيد به خصوص در اين مملكت؛ جديت، پشتكار و همت ميخواهد. او اگر به اينجايي كه هست رسيده زحمت كشيده، توهين شنيده و هزاران مورد ديگر. من ديدهام كه ديگران در برخورد با او چه احترامي ميگذارند. او آدم عجيب و غريبي است، من اصلا مثل او نيستم. من حوصله اين را ندارم كه وقتم و رفاقتم را با آدمي بگذارنم كه من دهنده باشم اما رامبد دهنده است؛ صرفا گيرنده نيست.
نظر کاربران
بازیگر خوبیه
پاسخ ها
خوب برای "حــــامد بهــــداد" عزیــــز خیلی کم است !باید می گفتید که "بهـــــداد" یک استثنا و به شدت فوق العادست .
آب قطعه !
باز این رزا اومد.اه
نه
اتفاقا آب قطع نیست .پیشنهاد میکنم بریزید اونجا که داره می سوزه !
اولا به تو هیچ ربطی نداره .
دوما اه به خودت و باز هم به خودت واقعا لایقشی.
کاربر
اولا: به تو هیچ ربطی نداره .
دوما : اه به خودت و مغز نداشتت.
کاربر:
اولا اتفاقا آب هست. بریزید اونجا که می سوزه .
دوما به تو هیچ ربطی نداره .
سوما اه به خودت و باز هم به خودت واقعا لایقشی.
مشکل داری رزا.مشکل.خوشبحالت چقد راحتی مغز نداری.
واقعا بازیش بی نظیره
پاسخ ها
نگو بی نظیه الان رزا میاد 4صفحه پشبندت از بهداد تعریف میکنه.....کی بهداد خداحافظی میکنه از دنیای بازیگری؟