بازیگر مجموعه «سه،پنج،دو»:
«حشمت خان» ساده ساخته نشد
فرهاد آئيش، بازيگري كه در چند سال اخير در بسياري از فيلمها و مجموعههاي موفق و مورد ستايش قرار گرفته طنز در سينما و تلويزيون بازي كرد، در اصل از تئاتر آمده است.
بازيگري كه در چند سال اخير در بسياري از فيلمها و مجموعههاي موفق و مورد ستايش قرار گرفته طنز در سينما و تلويزيون بازي كرد، در اصل از تئاتر آمده است. فرهاد آئيش در اين مجموعه نقش مردي از طبقه متوسط را بازي ميكرد كه بسيار زودجوش و يك دنده بود كه ناگهان خود را در مقام يك رئيس باشگاه يافت. او از سختيهايي كه براي رسيدن به نقشش متحمل شده ميگويد.
در حد معمول مردان امروزي به فوتبال علاقهمندم، مسابقات در سطح اول جهان مثل بازيهاي تيمهاي بارسلونا، رئال، منچستر و... را حتما تماشا ميكنم، اگر بازي معروف و حساسي هم باشد، دوست دارم آن را دنبال كنم. اما مسابقات داخلي يا حاشيههاي فوتبال را زياد نگاه نميكنم و فقط در حدي كه گهگاهي به گوشم ميرسد در موردشان كنجكاوي كوچكي نشان ميدهم.
ما از همان اول دلمان ميخواست در اين مجموعه شخصيت هر كدام از افراد به تنهايي شكل بگيرد اما بهعنوان يك خانواده، يك وحدت داشته باشند، پيشنهاد هم اين بود كه آن روابط كليشهاي بين زن و شوهر كه مدام با هم در جدال هستند يا دارند به هم حسودي ميكنند و... در اينجا وجود نداشته باشد بنابراين قرارمان بر اين شد كه در كنار تضادهايي كه بين افراد اين خانواده هست، عشقي نيز در آن وجود داشته باشد بهخصوص بين حشمت و شهلا و خوشبختانه اين عشق و دوستداشتن خيلي جواب داد. حشمت مردي بود كه هميشه قلدرانه عمل ميكرد ولي وقتي به خانوادهاش ميرسيد نسبت به آنها انعطاف نشان ميداد و حتي اگر سرشان داد هم ميزد ولي به محض اينكه از او دور ميشدند، قربان صدقهشان ميرفت. اين برخورد به دل مخاطب مينشست و فكر ميكنم يكي از دلايل باورپذيري اين ارتباطها همين بود اما بهنظر من مهمترين دليل استقبال از مجموعه، كارگرداني و هدايت بازيگري درست اين كار بود كه اجازه نداد هر كدام از اين شخصيتها به سمت و سوي خودشان بروند و مرتب سعي داشت اينها را به هم نزديك كند. اصولا هم وقتي در يك گروه، مديريت خوب وجود دارد و سلامت روح و اخلاق هست، افراد خيلي زود ميتوانند به يك تيم تبديل شوند. وقتي هم كه اين اتفاق ميافتد طبيعتا آنها با هم بهصورت تيمي حركت ميكنند، بين بازيگران رقابت ايجاد نميشود، كسي تكروي نميكند و همديگر را حمايت ميكنند.
من هميشه براي ساختن يك شخصيت به مثلث نويسنده، كارگردان و بازيگري معتقدم چون اگر اين ۳ درست نباشند، كار خوب نميشود يعني اگر بازيگر به متن و كارگردان وفادار نباشد، غيرقابل لمس ديده ميشود. وظيفهاي كه برعهده من گذاشته شده بود، برايم اهميت داشت چون سالها بود خودم را نگه داشته بودم و براي بازي در سريالهايي كه كمدي بودند، نرفته بودم.
هميشه دلم ميخواهد كاري را كه دوست دارم، انجام دهم و كاري را بكنم كه برخلاف سليقهام نباشد ولي در عين حال پلي بزنم به سليقه مخاطب عام. خب اين كار سختي است چون سليقه من بهعنوان يك تئاتري كه سالها براي نخبگان كاركرده و برايشان كمدي يا غيركمدي بازي كرده يا پيداكردن اين ارتباط خيلي آسان نيست؛ به همين دليل براي اين سريال هم بيش از حد روي نقشم كار كردم يعني به غير از ۱۲-۱۰ساعتي كه سر كار حاضر بوديم شبها حتما ۴-۳ ساعت روي نقش كار ميكردم و بارها و بارها متن را ميخواندم. فكرهاي مختلف ميكردم، يادداشت برميداشتم و مدام با آقاي سهيليزاده در تماس بودم. پيشنهادات ايشان را ميگرفتم و نظرات خودم را هم به ايشان ميگفتم. در واقع كار ميكردم و كار را ساده نميانگاشتم. برايم مهم بود كه اين كمدي را جدي بگيرم و نقشي را ارائه بدهم كه در عين حال كه مخاطب با آن رابطه برقرار ميكند دوستش داشته باشد و اگر بعدها با يك نگاه منتقدانه تحليل شد و روي آن تحقيق صورت گرفت، زياد جاي انتقاد نداشته باشد، بهخصوص از نظر روانشناسي شخصيت كه آيا اين شخصيت با اينكه كمي غلو شده است ميتواند وجود داشته باشد و آيا در مقابل تغييرات و شرايط مختلفي كه قرار ميگيرد و عكسالعملهايي كه از خود نشان ميدهد، درست است يا نه؟
نظر کاربران
فیلم جالبی بود حیف که زود تموم شد(352)