بازیگران درخشان تاریخ سینما (۴۱): ویوین لی
ویوین لی (Vivien Leigh) بازیگر بریتانیایی سینما و تئاتر بود که دو جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را برای بازی های درخشانش در نقش اسکارلت اوهارا در فیلم «بر باد رفته» (۱۹۳۹) و نقش بلانش دوبوآ در نسخه سینمایی فیلم «اتوبوسی به نام هوس» (۱۹۵۱) از آن خود نمود.
ویوین در پردیس دانشکده سنت پل، در دارجیلینگ هندوستان، به دنیا آمد. وی تنها فرزند ارنست ریچارد هارتلی و گرترود مری فرانسیس بود. پدرش در سال ۱۸۸۲ در اسکاتلند به دنیا آمد و مادرش یک کاتولیک مومن بود که در سال ۱۸۸۸ در دارجیلینگ به دنیا آمده بود و می گویند ممکن است از تبار ایرلندی یا پارسی هندی بوده باشد. گرترود و ارنست در سال ۱۹۱۲ در کنسینگتون لندن ازدواج کرده بودند. در سال ۱۹۱۷ ارنست هارتلی به عنوان افسر سواره نظام هند به بانگلور منتقل شد و گرترود و ویوین در اوتاکاموند ماندگار شدند. ویوین کوچک در سه سالگی اولین اجرایش را در گروه تئاتر آماتور مادرش انجام داد. مادرش سعی می کرد عشق به ادبیات را به دخترش القا کند و در همین راستا آثار هانس کریستین اندرسون، لوئیس کارول و رودیارد کیپلینگ و همچنین داستان هایی از اسطوره های یونان و فولکلور هند را به او معرفی کرد.
در شش سالگی مادرش ویوین را از مدرسه دخترانه مذهبی لورتو در دارجیلینگ به مدرسه دخترانه مذهبی "قلب مقدس" فرستاد که در جنوب غربی لندن قرار داشت. یکی از دوستان ویوین در آن مدرسه، مورین اوسالیوان، که بعدها بازیگر شد، از ویوین شنیده بود که آرزو دارد روزی بازیگر بزرگی شود. پدر ویوین او را از آن مدرسه درآورد و او به مدت چهار سال با والدینش سفر کرد و در کشورهای مختلف اروپا به خصوص در بیاریتز و پاریس به مدرسه رفت و به زبان های فرانسوی و ایتالیایی مسلط شد. در سال 1931 بود که این خانواده به لندن بازگشتند و ویوین در «یک یانکی از کانکتیکات» یکی از فیلم های اوسالیوان بازی کرد و همان زمان بود که آرزویش برای بازیگر شدن را با والدینش در میان گذاشت. مدت کمی پس از آن پدرش او را در آکادمی سلطنتی هنرهای دراماتیک لندن ثبت نام کرد.
در سال 1931 ویوین با هربرت لی هولمن یا لی هولمن، وکیلی که 13 سال از او بزرگتر بود آشنا شد. علیرغم آنکه هولمن از "آدم های تئاتری" خوشش نمی آمد، این دو در دسامبر 1932 با هم ازدواج کردند و ویوین تحصیل در آکادمی سلطنتی را رها کرد، زیرا پس از آشنایی با هولمن علاقه و توجهش به بازیگری کمرنگ شده بود. در اکنبر 1933 وی دختری به دنیا آورد که نامش را سوزان گذاشت که بعدها این دختر به خانم رابین فارینگتون تغییر نام داد.
دوستان لی به او پیشنهاد دادند که نقش کوچکی در فیلم «همه چیز خوب به نظر می رسد» بازی کند که تبدیل به اولین فیلمش شد. وی یک مدیر برنامه به نام جان گلیدون استخدام کرد که معتقد بود نام «ویوین هولمن» نام مناسبی برای یک هنرپیشه زن نیست. پس از رد کردن پیشنهادهای متعدد او، ویوین نام "ویوین لی" را به عنوان نام و نام خانوادگی حرفه ای اش برگزید. گلدوین او را به الکساندر کوردا سفارش کرد، ولی کوردا او را نپذیرفت و بهانه اش این بود که ویوین پتانسیل بازیگری ندارد. در سال ۱۹۳۵ در نمایش «نقاب فضیلت» به کارگردانی سیدنی کارول بازی کرد و نقدهای عالی دریافت کرد و پس از آنها مقالات و مصاحبه هایش در روزنامه ها و مجلات منتشر شد. کوردا در شب اول نمایش حضور یافت و اعتراف کرد که اشتباه کرده و با او قرارداد یک فیلم را امضا کرد.
در سال 1960 لی در مورد تردید و احساس ضد و نقیضش نسبت به تجربه تحسین های اولیه و شهرت ناگهانی اش صحبت کرد و گفت: «بعضی از منتقدین آنقدر احمق بودند که می گفتند من بازیگر بزرگی هستم. و من فکر می کردم که این چیز احمقانه ای است که آنها می گویند، زیرا این گفته چنان مسئولیتی بر دوش من انداخت که نمی توانستم بار آن را به دوش بکشم و سال ها طول کشید تا آنقدر چیز یاد بگیرم تا بتوانم به سطح آنچه آنها درباره من گفته بودند برسم. به نظرم خیلی مسئله احمقانه ای بود. آن منتقد را هنوز به یاد دارم و هرگز او را نمی بخشم.»
لارنس الیویه در نمایش «نقاب فضیلت» ویوین را دیده بود و پس از تبریک به خاطر اجرایش با او دوست شده بود. الیویه و لی در همان اثنای بازی در نقش دو عاشق در فیلم «انگلستان در آتش» (1937) رابطه ای را آغاز کردند، در حالی که الیویه هنوز رسماً همسر جیل اسموند بود. در این مدت، لی رمان «بر باد رفته» مارگارت میچل را خواند و از مدیر برنامه آمریکایی اش خواست تا او را به دیوید اُ. سلزنیک که می خواست فیلم آن را بسازد، معرفی کند. همان زمان ها بود که او به یک روزنامه نگار گفته بود که: «خود را می توانم در نقش اسکارلت اوهارا ببینم، الیویه نقش رت باتلر را بازی نخواهد کرد، ولی من باید نقش اسکارلت را بازی کنم. خواهید دید که این کار را می کنم.»
با رابرت تیلور، لیونل بریمور و مورین اوسالیوان در «یک یانکی در آکسفورد» (۱۹۳۸) بازی کرد که اولین فیلمش بود که در ایالات متحده جلب توجه کرد. در طی مدت تولید این فیلم، معروف شد به اینکه بازیگری غیرمنطقی و مشکل ساز است که تا حدودی به این دلیل بود که نقش مکملش را دوست نداشت، ولی دلیل اصلی اش این بود که ادا و اطوار و بهانه گیری هایش نتیجه بخش بودند. پس از سر و کله زدن با تهدید شکایت و دعوی بر سر حادثه ای ناچیز، کوردا به مدیر برنامه های لی گفت که به او هشدار دهد که در صورت درست نکردن رفتارش، قراردادش را تمدید نخواهد کرد. نقش بعدی اش در «پیاده رو های لندن» (۱۹۳۸) با چارلز لوتن بود.
الیویه تلاش می کرد که حرفه فیلمسازی خود را گسترش دهد. علیرغم موفقیت هایش در بریتانیا در ایالات متحده مشهور نبود و تلاش های قبلی برای معرفی او به مخاطب آمریکایی با شکست مواجه شده بود. با پیشنهاد نقش هیثکلیف در نسخه ساموئل گلدوین از «بلندی های بادگیر» (1939) با هالیوود سفر کرد و لی را در لندن تنها گذاشت. گلدوین و کارگردان فیلم، ویلیام وایلر، نقش مکمل ایزابلا را به لی پیشنهاد کردند که آن را رد کرد، زیرا نقش کثی را ترجیح می داد که به مرل ابرون سپرده شد.
هالیوود در جستجوی هنرپیشه زنی برای بازی در نقش اسکارلت اوهارا در فیلم «بر باد رفته» ساخته دیوید او. سلزنیک بود. آن زمان مایرون سلزنیک - برادر دیوید و مدیر برنامه آمریکایی لی - نماینده آژانس مایرون سلزنیک در لندن بود. در فوریه 1938، لی از مایرون سلزنیک تقاضا کرد که او را برای نقش اسکارلت اوهارا در نظر داشته باشد.
دیوید او. سلزنیک همان ماه بازی او را در «انگلستان در آتش» و «یک یانکی در آکسفورد» تماشا کرد و معتقد بود که بازی او عالی است، ولی به هیچ وجه نمی تواند اسکارلت باشد، زیرا زیادی "بریتیش" است. لی به لس آنجلس سفر کرد تا در کنار الیویه باشد و شخصاً سعی بر متقاعد کرد دیوید سلزنیک نماید. مایرون سلزنیک نماینده الیویه نیز بود و وقتی با لی ملاقات کرد، حس کرد که او ویژگی هایی که برادرش به دنبالشان بود دارد. طبق شایعات شنیده شده، مایرون سلزنیک الیویه و لی را سر صحنه آتش سوزی آتلانتا می برد تا آنها را با برادرش روبرو کند و لی را با برادرش آشنا کند و همان موقع در حضور آنها خطاب به برادرش می گوید: «هی، نابغه، با اسکارلت اوهارای فیلمت آشنا شو!» روز بعد لی یک صحنه را برای سلزنیک می خواند. آنها یک تست با جورج کوکور ترتیب داده بودند که بعد از آن وی به همسرش می نویسد: «لی همان اسکارلتی است که می خواستیم و عالی بازی می کند. حالا فقط پائولت گدار، جین آرتور، جوان بنت و ویوین لی مانده اند.» جورج کوکور (کارگردان) بازی لی را تحسین کرد و او را "وحشی باورنکردنی" خواند. خیلی زود وی نقش اسکارلت را از آن خود کرد.
بازی در «بر باد رفته» برای لی سخت بود. کوکور از مقام کارگردانی حذف شد و ویکتور فلمینگ جایگزینش شد که لی دائماً با او مشاجره داشت. لی و الیویا دی هاویلند مخفیانه با کوکور ملاقات کردند و در روزهای تعطیل از او راهنمایی می گرفتند که چطور نقش شان را بازی کنند. لی با کلارک گیبل و همسرش کارول لمبارد و الیویا دی هاویلند دوست شده بود. ولی با لسلی هاوارد که قرار بود چند صحنه عاطفی با او بازی کند، میانه خوبی نداشت. گاهی از او می خواستند که هفت روز هفته را اغلب تا نیمه های شب کار کند و این به استرس و ناراحتی او می افزود و در این اثنا وی دلتنگ الیویه بود که در نیویورک سیتی کار می کرد. در یک مکالمه تلفنی با الیویه به او گفته بود: «عزیزم نمی دانی چقدر از بازیگری متنفرم! دلم نمی خواهد فیلم دیگری بازی کنم!»
در زندگی نامه الیویه در سال 2006، از الیویا دی هاویلند نقل شده که وی از لی در برابر ادعاهایی مبنی بر رفتارهای شیداگونه اش در طول فیلمبرداری «بر باد رفته» دفاع کرده و گفته بود: «ویوین بسیار بسیار حرفه ای و منظم بود. وی دو نگرانی عمده داشت، یکی اینکه بهترین کارش را برای نقشی بینهایت دشوار ارائه دهد و دیگری دوری و جدایی از لری (الیویه) بود که در نیویورک به سر می برد.»
«بر باد رفته» برای لی شهرت و توجه آنی همگان را به همراه آورد، ولی از او نقل می شود که گفته: «من یک ستاره سینما نیستم، یک هنرپیشه ام. ستاره بودن - فقط ستاره سینما بودن - زندگی غلطی می طلبد که باید برای ارزش های تقلبی و برای تبلیغات زندگی کنی. هنرپیشه ها تا مدتها به یاد می مانند و همیشه نقش های شگفت انگیزی برای بازی کردن وجود دارد.» این فیلم ۱۰ جایزه آکادمی اسکار را برد از جمله جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن را برای لی به ارمغان آورد که جایزه محفل منتقدین فیلم نیویورک برای بهترین بازیگر نقش اول زن را نیز برد.
در فوریه 1940 بود که جیل اسموند توافق کرد که از لارنس الیویه جدا شود و لی هولمن نیز قبول کرد که ویوین را طلاق دهد، هر چند که وی دوستی عمیقی با لی طی بقیه دوران عمرش داشت. اسموند حضانت تارکین، فرزند مشترکش با الیویه را گرفت، هولمن نیز حضانت سوزان، دخترش از لی، را بدست آورد. در 31 اوت 1940 الیویه و لی در مزرعه سن سیدرو در سانتا باربارای کالیفرنیا ازدواج کردند که مراسمی با حضور میزبان شان، رونالد و بنیتا کولمن و شاهدین، کاترین هپبورن و گارسون کانین بود. لی تست بازیگری برای فیلم «ربهکا» داده بود و امیدوار بود که با الیویه در این فیلم همبازی شود، فیلمی که آلفرد هیچکاک کارگردانش بود و الیویه نقش اصلی را بازی می کرد.
سلزنیک دریافته بود که او تا وقتی الیویه به عنوان نقش اول مرد تأیید نشده بود، هیچ علاقه ای به این نقش نداشت، بنابراین جوان فونتین را برای این نقش انتخاب کرد. وی نگذاشت که لی در «غرور و تعصب» (1940) با الیویه همبازی شود و گریر گارسون نقشی که لی برای خودش می خواست را بدست آورد. قرار بود در «پل واترلو» (1940) الیویه و لی همبازی شوند که سلزنیک رابرت تیلور را به جای الیویه آورد.
زوج الیویه فیلم «آن زن همیلتون» (۱۹۴۱) را ساختند و لارنس نقش هوریشیو نلسون و لی نقش اما همیلتون را بازی کردند. از آنجائیکه هنوز ایالات متحده وارد جنگ نشده بود، این فیلم یکی از فیلم های هالیوودی بود که با هدف برانگیختن احساس طرفداری از بریتانیا در میان مخاطب آمریکایی ساخته شد. این فیلم در ایالات متحده محبوب شد و در اتحاد شوروی نیز موفقیت برجسته ای بدست آورد. وینستون چرچیل یک مراسم اکران ویژه با حضور فرانکلین دی. روزولت ترتیب داد. زوج الیویه، بازیگران محبوب چرچیل شدند و به درخواست او در باقی عمرش، هر گاه آنها را به شام یا مناسبت های مختلف دعوت می کرد، می پذیرفتند.
در مارس 1943، آنها به بریتانیا بازگشتند و همان سال لی به عنوان بخشی از یک نمایش برای نیروهای مسلح مستقر در منطقه، به تور آفریقای شمالی رفت. می گویند وی برای داوطلب شدن و تلاش برای حمایت از نیروها در جنگ، یک قرارداد استودیویی به ارزش هفته ای 5000 دلار را رد کرد. لی قبل از آنکه بیمار شود و به تب و سرفه بیفتد، برای نیروهای منطقه، اجرای تئاتر و نمایش می کرد. در سال 1944 پزشکان تشخیص دادند که وی در ریه چپش دچار سل شده و چند هفته را در بیمارستان گذراند تا بهبود پیدا کند.
وقتی فهمید که باردار است، در حال بازی در فیلم «سزار و کلئوپاترا» (1945) بود که البته جنینش سقط شد. وی موقتاً دچار افسردگی عمیق شد تا جائیکه به زمین افتاد و تشنج هیستریکال داشت. این یکی از اولین نشانه های اختلال دوقطبی شدید او بود. بعدها الیویه نشانه های شدیدتری را مشاهده کرد که شامل چند روز فعالیت شدید و سپس یک دوره افسردگی و اختلال و از هم پاشیدگی انفجاری می شد، طوری که لی خودش هیچکدام از این وقایع را به یاد نمی آورد و به شدت از وقوع آنها خجالت زده و پشیمان می شد.
در سال ۱۹۴۶ با گواهی پزشک وی بهبودی لازم برای از سر گیری بازیگری را بدست آورد و در نمایش موفقی از «پوست دندان هایمان» اثر ثورنتون وایلدر درخشید، ولی فیلم هایش در این دوره، یعنی «سزار و کلئوپاترا» (۱۹۴۵) و «آنا کارنینا» (۱۹۴۸) موفقیت های تجاری بزرگی بدست نیاوردند. همه فیلم های بریتانیایی این دوره تحت تأثیر منفی تحریم از سوی هالیوود بودند.
در سال 1947، الیویه عنوان شوالیه را بدست آورد و لی همراه با او برای شرکت در مراسم، به کاخ باکینگهام رفت. وی عنوان بانو الیویه را بدست آورد. پس از طلاقشان، مطابق با رویه اطلاق عنوان داده شده به همسر مطلقه یک شوالیه، وی از لحاظ اجتماعی، با نام ویوین، بانو الیویه، مشهور شد.
لی به دنبال نقش بلانش دوبوآ در فیلم «اتوبوسی به نام هوس» ساخته تنسی ویلیامز بود و پس از آنکه ویلیامز و آیرین میر سلزنیک، تهیه کننده نمایش، او را در «مدرسه رذالت» و «آنتیگون» دیدند، برای آن نقش انتخابش کردند و الیویه کارگردانش شد. با آنکه موضوع فیلم جنجالی بود و همین قضیه بر استرس لی می افزود، ولی به شدت به اهمیت این اثر ایمان داشت. پس از ۳۲۶ بار اجرای این نمایش، لی برای بازی در نقش بلانش دوبوآ در نسخه سینمایی این نمایشنامه، کارش را شروع کرد. شوخ طبعی بی ادبانه و نامناسب او باعث شد که رابطه اش با براندو خوب شود، ولی در کار کردن با الیا کازان، کارگردان فیلم، مشکل داشت، زیرا از نحوه کارگردانی او که الیویه در شکل دادن کاراکتر بلانش آغازگر آن بود، راضی نبود.
کازان دوست داشت جسیکا تندی این نقش را بازی کند و بعدها الیویا دی هاویلند را بر لی ترجیح می داد، ولی می دانست که لی در صحنه تئاتر لندن در نقش بلانش درخشیده است. بعدها کازان گفته بود که به عنوان یک بازیگر احترام زیادی برای لی قائل نیست، زیرا معتقد است وی استعداد کمی دارد. همینکه کار جلوتر رفت، کازان بینهایت اراده لی را تحسین می کرد و می گفت اگر قرار باشد لی روی شیشه شکسته بخزد تا بازی اش را به نحو احسن انجام دهد، این کار را می کند.
بازی لی در «اتوبوسی به نام هوس» نقدهای درخشانی دریافت کرد و دومین جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را برایش به ارمغان آورد و جایزه بفتا برای بهترین هنرپیشه زن بریتانیایی و همچنین جایزه محفل منتقدین فیلم نیویورک برای بهترین بازیگر نقش اول زن را نیز برد. تنسی ویلیامز درباره بازی لی در این فیلم گفته بود: «لی همه آن چیزهایی که برای این نقش در نظر داشتم را روی صحنه آورد و حتی چیزهایی که حتی خوابشان را هم نمی دیدم.» ولی خود لی احساسات متفاوتی درباره ارتباطش با این کاراکتر داشت و در سال های بعد گفته بود که بازی در نقش بلانش دوبوآ او را "به سمت دیوانگی هل داده است".
در سال 1951، لی و لارنس الیویه دو نمایش درباره کلئوپاترا بازی کردند که یکی «آنتونی و کلئوپاترا» اثر ویلیام شکسپیر و دیگری «سزار و کلئوپاترا» اثر جورج برنارد شاو بودند که یک شب در میان این دو را اجرا می کردند و نقدهای خوبی کسب کرده بودند. آنها این دو نمایش را به نیویورک بردند و تا سال 1952 این نمایش را سالن زیگفلد به مدت یک فصل ادامه دادند. نقدهایی که در آنجا از کار آنها می شد نیز اکثراً مثبت بودند، ولی کنث تاینان با این نظرش این زوج را عصبانی کرد که لی استعداد متوسطی دارد که الیویه را مجبور می کند تا استعداد خودش را به خطر بیندازد. این نظر منتقدانه تقریباً داشت لی را مجدداً از پا در می آورد، زیرا او از شکست می ترسید و آرزوی رسیدن به کمال در بازیگری را داشت، به همین علت نظر این منتقد او را ناراحت کرد و باعث شد نقدهای مثبت دیگر منتقدین را نتواند ببیند.
در ژانوی 1953، او به سیلان سفر کرد تا با پیتر فینچ فیلم «پیاده روی فیل» را بسازد. مدتی بعد از شروع فیلمبرداری، دوباره او حمله عصبی گرفت و کمپانی پارامونت پیکچرز، الیزابت تیلور را جایگزینش کرد. الیویه او را به منزلشان در بریتانیا بازگرداند، جایی که بین دوره های بیحالی اش، لی به او اعتراف کرد که عاشق فینچ است و با او رابطه داشته است. طی چند ماه، وی به تدریج بهبود یافت. رابطه رمانتیک لی با فینچ در سال 1948 آغاز شد و چند سال ادامه یافته و محو شد و در نهایت با بدتر شدن وضعیت روانی لی، این رابطه پایان یافت.
در سال ۱۹۵۳، وی آنقدر بهبود یافته بود تا بتواند با الیویه در «شاهزاده خفته» بازی کند و در سال ۱۹۵۵ این دو یک فصل نمایش «شب دوازدهم»، «مکبث» و «تایتوس اندرونیکوس» را اجرا کردند و عموماً نقدهای خوبی از اجرای آنها شد. در سال ۱۹۵۵ لی در فیلم «دریایی آبی عمیق» ساخته آناتول لیتواک با کنث مور همبازی شد که میانه خوبی با هم در طوب فیلمبرداری نداشتند. در سال ۱۹۵۶ لی نقش اول نمایش «حباب دریای جنوب» ساخته نوئل کوارد را داشت، ولی با شروع بارداری اش، از نمایش کناره گیری کرد. چند هفته بعد جنینش سقط شد و دوباره وارد دوره افسردگی شد که ماه ها طول کشید. برای «تایتوس اندرونیکوس» با الیویه به تور دور اروپا رفت، ولی سفرشان با ناراحتی ها و عصبانیت های مداوم لی از الیویه و دیگر اعضای گروه، تلخ شد.پس از بازگشت به لندن، لی هولمن، همسر سابقش، که هنوز رویش نفوذ داشت، نزدشان ماند تا او را آرام کند.
در سال 1958 با توجه به اینکه زندگی مشترکش پایان یافته بود، لی وارد رابطه ای با جک مریویل بازیگر شد که از وضعیت سلامتی او با خبر بود و به الیویه اطمینان داد که از او مراقبت خواهد کرد. در سال 1959 وقتی با کمدی «مراقب لولو باش!» ساخته نوئل کوارد به موفقیت رسید، منتقدی که برای روزنامه تایمز کار می کرد درباره اش نوشته بود: «وی زیبا، خونسرد و دلبرا و بازیگری برای هر موقعیت است.» در سال 1960، لی و الیویه طلاق گرفتند و الیویه خیلی زود با جوان پلورایت بازیگر ازدواج کرد. وی در زندگی نامه خود نوشت که بیماری لی سالها بر زندگی مشترک آنها سایه انداخته و آن را ویران کرد.
مریویل نفوذ و تأثیر خوبی روی لی داشت، ولی علیرغم رضایت ظاهری لی، می گویند بهتر بود او زندگی کوتاه مدتی با الیویه می داشت تا اینکه زندگی طولانی مدتی با مریویل. همسر اولش هولمن نیز زمان زیادی را با او گذراند. مریویل لی را در تور استرالیا، نیوزیلند و آمریکای لاتین همراهی کرد که از جولای ۱۹۶۱ تا مه ۱۹۶۲ طول کشید و لی از نقدهای مثبتی که از اجرایش بدون الیویه می شد، لذت می برد. ولی همچنان دوره های افسردگی اذیتش می کرد. با این حال به بازی در تئاتر ادامه داد و در سال ۱۹۶۳ جایزه تونی بهترین بازیگر نقش اول زن را برای موزیکال «تواریچ» بدس آورد. وی همچنین در «بهار رومی خانم استون» (۱۹۶۱) و «کشتی احمق ها» (۱۹۶۵) ظاهر شد. آخرین حضور سینمایی لی در «کشتی احمق ها» بود.
در ماه مه 1967، لی در حال تمرین برای «یک تعادل ظریف» ساخته ادوارد البی بود که دوباره بیماری سل او عود کرد. پس از چند هفته استراحت به نظر می رسید که بهبود یافته است. شب هفتم جولای 1967 مریویل او را در آپارتمان شان تنها گذاشت تا در نمایشی حضور یابد و قبل از نیمه شب به خانه بازگشت و او را خوابیده یافت. حدود 30 دقیقه بعد، یعنی هشتم جولای، وارد اتاق خواب شد و جسد لی را روی زمین یافت. وی تلاش کرده بود تا به دستشویی برود و ریه هایش از مایع پر شده و غش کرده و خفه شده بود. مریویل با خانواده لی و الیویه که به خاطر سرطان پروستات در بیمارستانی در نزدیکی آنها در حال مداوا شدن بودن، تماس گرفت.
حقایقی در مورد ویوین لی که شاید ندانید:
- ویژگی های فیزیکی شاخص لی، موهای کاملاً مشکی، چشمان سبز روشن، ابروی راست بالا برده و لبخند گربه وارش بود.
- وی اغلب نقش زنانی را بازی می کرد که برای رسیدن به مراد دلشان، دست به هر کاری می زنند.
- شاید مشهورترین نقش هایش، نقش اسکارلت اوهارا در فیلم «بر باد رفته» (۱۹۳۹) و نقش بلانش دوبوآ در فیلم «اتوبوسی به نام هوس» (۱۹۵۱) بود.
- در اکتبر 1997، از سوی مجله امپایر انگلستان رتبه 48 صد ستاره سینمایی برتر تمام دوران ها را بدست آورد.
- از اختلال دوقطبی رنج می برد که در آن زمان این اختلال را "افسردگی روانشیدایی" تشخیص داده بودند.
- از سال 1959 تا زمان مرگش در سال 1967 با جان مریوال زندگی کرد.
- به شدت سیگار می کشید و در طول فیلمبرداری «بر باد رفته» (۱۹۳۹) روزی چهار بسته سیگار را تمام می کرد.
- گرترود هارتلی زمانی که منتشر به دنیا آمدن فرزندش در دارجیلینگ بود، هر روز صبح 15 دقیقه به کوه های هیمالیا خیره می شد با این باور که زیبایی حیرت انگیز آنها به بچه متولد نشده اش منتقل شود.
- پس از سوزاندن جسدش در گولدرز گرین لندن، خاکسترش را در آبگیر آسیابی در نزدیکی منزلش در تیکریج میل، ساسکس، پخش کردند.
- ممکن بود نقش اسکارلت اوهارا را بازیگری به نام "آوریل مورن" بازی کند، نام صحنه ای که به مدت کوتاهی لی آن را قبل از انتخاب ویوین لی، در نظر داشت.
- تهیه کننده نمایش «نقاب فضیلت» (1935) به او پیشنهاد کرد که نامش را از "ویویان" به "ویویِن" تغییر دهد.
- شایعات مبنی بر آن هستند که مایرون سلزنیک، ویوین را به برادرش، دیوید او. سلزنیک، تهیه کننده «بر باد رفته» پیشنهاد داده و گفته: «هی نابغه! با اسکارلت فیلمت آشنا شو.»
- ویوین در 31 اوت 1940 در مزرعه سن سیدرو در سانتا باربارا با لارنس اولیویه ازدواج کرد و کاترین هپبورن ساقدوشش بود. این زوج ماه عسل خود را روی قایق تفریحی رونالد کولمن گذراندند.
- ویوین لی عاشق گربه ها به خصوص گربه های سیامی بود.
- ادعا می کرد که وقتی برای «بر باد رفته» تست بازیگری می داد، لباس اسکارلت هنوز از بازیگر قبلی که تست داده بود گرم بود.
- نقش مکمل ایزابلا در «بلندی های بادگیر» (۱۹۳۹) به او پیشنهاد شد، ولی تصمیم گرفت که قمار کرده و منتظر نقش اصلی کثی باشد. ویلیام وایلر (کارگردان) معتقد بود که او دیوانه است که این نقش را رد کرده و به او گفته بود: «هرگز نقشی بهتر از نقش ایزابلا برای شروع حرفه بازیگری در آمریکا نخواهی یافت.» مدت کوتاهی بعد از آن، ویوین نقش افسانه ای اسکارلت اوهارا را بدست آورد.
- تصویرش روی یکی از چهار تمبر یادبود صادر شده در 23 مارس 1990 به یاد فیلم های کلاسیک اکران شده در سال 1939 چاپ شد که در این تصویر او را در نقش اسکارلت اوهارا و کلارک گیبل را در نقش رت باتلر از فیلم «بر باد رفته» (1939) می بینیم. دیگر فیلم هایی که به این مناسبت از آنها تمبر صادر شد، فیلم های «بو ژست» (1939)، «دلیجان» (1939) و «جادوگر شهر اُز» (1939) بودند.
- نقش محبوبش، نقش مایرا لستر بود که در «پل واترلو» (۱۹۴۰) بازی کرد. وی نام شوهرش (لی) را به عنوان نام خانوادگی خودش در شروع دوران بازیگری حرفه ای اش انتخاب کرد.
- وی مادرخوانده جولیت میلز و سوزانا لی است که هر دو بازیگرند.
- می گویند از یکی از اسکارهایش به عنوان زیردری سرویس بهداشتی اش استفاده می کرده است.
- عکس لارنس الیویه را کنار تختش و روی میز توالتش نگه می داشت، حتی پس از آنکه از او طلاق گرفت. تا زمان مرگش او را "بانو الیویه" صدا می زدند.
- به شدت دلش می خواست نقش خانم دی وینتر را در فیلم «ربهکا» (۱۹۴۰) در مقابل شوهرش لارنس الیویه بازی کند، ولی تهیه کننده دیوید او. سلزنیک فکر می کرد که این نقش باعث می شود ارزشش به عنوان بازیگر نقش اسکارلت اوهارا پایین بیاید و در عوض جوان فونتین را برای این نقش انتخاب کرد. این انتخاب باعث شد رابطه حرفه ای ویوین با سلزنیک به شدت لطمه ببیند؛ نه ویوین و نه الیویه هیچکدام دیگر در فیلم های دیگر سلزنیک بازی نکردند. فونتین اولین نامزدی اسکارش را برای آن نقش گرفت.
- ویوین لی با پیتر فینچ بازیگر وارد رابطه ای شد که تقریباً زندگی زناشویی اش با لارنس الیویه را پایان داد. فیلم «وی آی پی ها» (1963) بر اساس حادثه ای از زندگی مشترک لی و الیویه ساخته شد، یعنی زمانی که لی می خواست الیویه را ترک کند و نزد فینچ برود، ولی الیویه او را دوباره شیفته کرده و نزد خود باز می گرداند.
- با آنکه لی تمام عمرش بریتانیایی تبار بود، نیاکانش فرانسوی و ایرلندی بودند.
- وی جایزه تونی بهترین بازیگر نقش اول زن سال 1963 برادوی را برای نقشش در موزیکال «تُواریچ» بدست آورد.
- وی رتبه شانزدهم "۵۰ افسانه بزرگ سینما" را از سوی انستیتوی فیلم آمریکا (AFI) بدست آورد.
- وی روز 8 فوریه 1960، ستاره ای در پیاده روی مشاهیر بلوار هالیوود در کالیفرنیا بدست آورد.
- قرار بود در فیلم «پیاده روی فیل» (۱۹۵۴) با پیتر فینچ و دینا اندروز بازی کند، ولی پس از ظاهر شدن در چند صحنه، الیزابت تیلور را به جایش آوردند. دلیل عزل لی از این نقش اخلاق بدش بود، یعنی درست همان زمانی که تشخیص دادند وی افسردگی روانشیدایی دارد.
- لارنس الیویه در کتاب زندگی نامه خودش با عنوان «اعترافات یک بازیگر» نوشت که مدتی پس از جنگ جهانی دوم، لی اعلام کرد که دیگر عاشقش نیست، بلکه مثل یک برادر دوستش دارد. الیویه از لحاظ عاطفی ویران شد. آنچه او آن زمان نمی دانست این بود که این حرف لی - و روابط بعدی اش با افراد دیگر - نشانه اختلال دوقطبی اش بود که در نهایت زندگی و حرفه بازیگری اش را به باد داد. لی دلش می خواست همسر الیویه بماند، ولی از لحاظ عاطفی و رمانتیک به او علاقه ای نداشت. الیویه خودش نیز روابطی را آغاز کرد (به خصوص با کلیر بلوم در دهه پنجاه، بنابر اعترافات خود بلوم در زندگی نامه اش). در سال ۱۹۵۰ الیویه باید لی را به هالیوود همراهی می کرد تا مواظبش باشد و نگذارد او خود را به دردسر بیندازد تا مطمئن شود که افسردگی اش از کنترل خارج نمی شود و تولید فیلم «اتوبوسی به نام هوس» (۱۹۵۱) را مختل نمی کند. به همین منظور، وی نقشی در فیلم «کری» (۱۹۵۲) ساخته ویلیام وایلر قبول کرد که در زمان همان فیلم «اتوبوسی به نام هوس» فیلمبرداری می شد. خانواده الیویه در میان نخبگان هالیوودی محبوب بودند و الیا کازان و مارلون براندو "لَری" را خیلی دوست داشتند (به همین دلیل بود که براندو هرگز با ویوین رابطه ای برقرار نکرد، همانطور که در زندگی نامه خودش نیز نوشته بود). هیچکدام از آنها غم و حزنی که الیویه در طول مدت مراقبت از همسر بیمارش می کشید را درک نمی کردند.
- بازی ویوین در نقش اسکارلت اوهارا در «بر باد رفته» (1939) رتبه سوم «100 تا از بهترین کاراکترهای سینمایی تمام دوران ها» به روایت از مجله پرمیر را بدست آورد.
- ویوین برای کنترل افسردگی روانشیدایی اش باید شوک تراپی می شد. گاهی می شد که او چند ساعت پس از درمان به روی صحنه می رفت و حتی یک لحظه از اجرا کم نمی گذاشت.
- ویوین لی همیشه دست های بزرگش را پنهان می کرد. به همین دلیل دستکش را خیلی دوست داشت و بیش از 150 جفت دستکش داشت. جالب است که یکی از مشهورترین توصیفاتی که از کاراکتر اسکارلت اوهارا در رمان «بر باد رفته» می شود این است که او دست های بسیار کوچکی داشت.
- پدرش یک انگلیسی تمام عیار بود، در حالی که مادرش از تبار فرانسوی و ایرلندی بود.
- علیرغم پیکر افسانه ای اش، لی در طول دوران بازیگری اش، کمتر از بیست فیلم بازی کرد.
- وی با ریچل کمپسون، مادر ونسا ردگریو، بازیگر برنده اسکار، دوستان صمیمی بودند.
- چهار نوه به نام های آشوا، ایمی، سوفی و تسا داشت. نتیجه هایش به خصوص دخترها، شباهت ویژه ای به سوزان دارند.
- اولین بازیگر انگلیسی بود که جایزه اسکار گرفت. وی جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را برای «بر باد رفته» (۱۹۳۹) در فوریه ۱۹۴۰ بدست آورد.
- تا سال 2013 وی یکی از شش بازیگری بود که رکورد برد 2-0 با نامزدی اسکار دارند. دیگر بازیگران لوئیز رینر برای فیلم «زیگفلد بزرگ» (1936) و «زمین خوب» (1937)، هلن هیز برای «گناه مادلون کلودت» (1931) و «فرودگاه» (1970)؛ کوین اسپیسی برای «مظنونین همیشگی» (1995) و «زیبای آمریکایی» (1999)؛ هیلاری سوانک برای «پسرها گریه نمی کنند» (1999) و «دختر میلیون دلاری» (2004) و کریستوف والتز برای «حرامزاده های لعنتی» (2009) و «جنگوی زنجیر گسسته» (2012) بودند.
- پس از آنکه جوان کرافورد فیلمبرداری فیلم «هیس... هیس، شارلوت عزیز» (۱۹۶۴) را ترک کرد، نقش او به لی پیشنهاد شد که لی آن را رد کرد. الیویا دی هاویلند، همبازی لی در «بر باد رفته» برای کاراکتر ملانی، این نقش را پذیرفت.
- پدرش نام مستعار ویولینگ به او داده بود. این نام ترکیبی از نام خود او و کلمه "دارلینگ" به معنای "عزیزم" بود.
- نقش آلیس ایزگیل در فیلم «فرصتی برای پیشرفت» (۱۹۵۹) به او پیشنهاد شد که آن را نیز رد کرد. سیمون سینیوره به جایش انتخاب شد و سینیوره اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را برای بازی اش در این فیلم بدست آورد.
- وی نامادری تارکین الیویه است.
- شانزده ماه پس از به دنیا آوردن دخترش سوزان فارینگتون سر کار برگشت تا بازی در نمایش The Green Sash را از سر بگیرد.
- وی روی هفتم جولای 1967، در اثر حمله سل، و در اثر از حال رفتن از پیچیدگی های حاصل از آن، در خانه جان سپرد. همان شب چراغ های سالن تئاتر وست اند به مدت یک ساعت به یاد و احترام او خاموش شدند.
- وی در طول دوران زناشویی اش با لارنس الیویه دو بار (در سال های ۱۹۴۴ و ۱۹۵۵) باردار شد. هر دو بار جنین او سقط شد.
- برای بازی در نقش بلانش دوبوآ در «اتوبوسی به نام هوس» وی اولین جایزه اسکار بریتانیایی بهترین بازیگر نقش اول زن را در مراسم جوایز بفتا که به تازگی افتتاح شده بود در سال 1953 بدست آورد.
- یکی از ۱۴ برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن است که شخصاً جایزه اسکار خود را دریافت نکرده اند. دیگر بازیگرانی که شخصاً جایزه شان را نگرفته اند عبارتند از: کاترین هپبورن، کلودت کولبرت، جوان کرافورد، جودی هالیدی، آنا مانیانی، اینگرید برگمن، سوفیا لورن، آن بنکرافت، پاتریشیا نیل، الیزابت تیلور، مگی اسمیت، گلندا جکسون و الن برستاین.
- وی چهاردهمین بازیگر زنی بود که جایزه اسکار را دریافت کرد؛ وی جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را برای فیلم «بر باد رفته» (1939) در دوازدهمین مراسم جوایز آکادمی اسکار در 29 فوریه 1940 بدست آورد.
- همراه با گلندا جکسون و بانو مگی اسمیت، وی یکی از سه هنرپیشه زن بریتانیایی است که دو بار جایزه اسکار را دریافت کرده اند.
- وی یکی از 11 هنرپیشه زنی است که جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را برای فیلمی برده است که جایزه اسکار بهترین فیلم را نیز برده است.
- وی سه نوه پسر به نام نویل فارینگتون، جاناتان فارینگتون و روپرت فارینگتون دارد.
- تنها فرزندش، سوزان در روز اول مارس 2015 در سن 81 سالگی از دنیا رفت.
- با آنکه او بریتانیایی تبار است، ولی هر دو اسکارش را برای بازی در نقش زیبارویان جنوبی آمریکایی برده است.
- دستمزد او برای بازی در فیلم «بر باد رفته» در سال 1939، 25 هزار دلار، برای بازی در فیلم «پل واترلو» در سال 1940، 100 هزار دلار، برای فیلم «آنا کارنینا» در سال 1948، 35 هزار پوند، برای فیلم «اتوبوسی به نام هوس» در سال 1951، 100 هزار دلار و برای بازی در فیلم «دریایی عمیق آبی» در سال 1955، 65 هزار پوند بود.
نقل قول های شخصی:
- (خطاب به منتقدین درباره مصاحبه هایش برای نمایش «نقاب فضیلت» در سال ۱۹۳۵، دومین نمایش او روی صحنه تئاتر لندن): «گریاندن مردم از خنداندن آنها بسیار آسانتر است.»
- «بعضی از منتقدین می گویند که من هنرپیشه بزرگی هستم. فکر می کنم این حرف احمقانه ای است که از روی بدجنسی زده می شود، زیرا چنان مسئولیت و باری روی دوش من می گذارد که من نمی توانم آن را به دوش بکشم.»
- «متولدین برج عقرب خود را می سوزانند و خودخوری می کنند و توجهی به خودشان ندارند، درست مثل من. من بین خوشبختی و درماندگی می روم و می آیم و به راحتی اشکم در می آید. من آمیزه ای از اراده مادرم و خوش بینی پدرم هستم. من نیمی نجیب نما و نیمی غیر سازگار هستم و آنچه به فکرم می رسد به زبان می آورم و تظاهر به چیزی نمی کنم. من ترکیبی از تبار فرانسوی، ایرلندی و یورکشایری هستم و شاید دلیل همه خصلت های فوق همین باشد.»
- (وقتی از او خواستند تا نقش جوان کرافورد را در فیلم «هیس... هیس، شارلوت عزیز» (۱۹۶۴) بپذیرد) گفت: «نه، ممنونم. فقط می توانم قیافه جوان کرافورد را در ساعت شش صبح تحمل کنم نه قیافه بت دیویس را.»
- (درباره الکساندر کوردا) گفت: «الکس برای ما مثل یک پدر بود و هر مشکلی که داشتیم نزد او می رفتیم. وقتی از پیش او برمی گشتیم فکر می کردیم که مشکلمان حل شده است.»
- «آیا کار من با هالیوود تمام شده؟ نه هرگز. اگر فیلمی برای من باشد، حتما به هالیوود برمی گردم.»
- «هنرپیشه های زن تا مدتها به یاد می مانند و همیشه نقش های شگفت انگیزی برای بازی کردن وجود دارد.»
- (درباره وارن بیتی): «وی نوعی کشش مغناطیسی دارد که می تواند با آن مشعل ها را روشن کند.»
- «من ستاره سینمایی نیستم، من یک هنرپیشه ام. ستاره بودن زندگی غلطی می طلبد و یک ستاره برای ارزش های نادرست و برای تبلیغات زندگی می کند.»
- «اکثر ما در زندگی سازش کرده ایم. آنهایی که برای آنچه می خواهند می جنگند، ما را به هیجان می آورند.»
- «چه کسی می توانست با کلارک گیبل مشاجره یا مخالفت کند؟ میانه ما خوب بود. هر وقت کسی در صحنه «بر باد رفته» خسته یا افسرده بود، گیبل بود که آن شخص را خوشحال می کرد و حالش را عوض می کرد. بعد روزنامه ها شروع به نوشتن مطالبی مبنی بر بد بودن میانه ما کردند. این قضیه آنقدر مضحک بود که فقط می توانست یک جوک باشد. از آن زمان به بعد، خوش و بش و احوالپرسی بین کلارک و من اینطوری بود: "امروز چقدر حالت بده؟!"»
- «من تنهایی حالم خوب نمی شود. بیقرار می شوم. باید کارهای مختلفی انجام دهم. من آدم بسیار بی صبر و یکدنده ای هستم. اگر به سرم بزند که کاری را بکنم، هیچکس نمی تواند مرا متقاعد کند که آن کار را نکنم.»
- «به نظر من، کمدی از تراژدی سخت تر است و تمرین و یادگیری بهتری است. گریاندن مردم از خنداندن آنها آسانتر است.»
نظر کاربران
واقعا دنیا خیلی بی وفا و پوچه
یه زن به این زیبایی شدن خیلی نعمته والا
بازیهاشم عالی بود
بخصوص اضطراب و دلهره رو خوب نشون میداد
خیلی خوب بود ...همه چیز رو در موردش خوندم. بازیش در برباد رفته عای بود...با اون چشمهای زمردی
این شما و این بهترین بازیگر زن تاریخ
عاشقه ویوین لی ام
بابا! چقدر خیانت براشون عادیه. لی به شوهرش و بچه اش خیانت می کنه. میره با اولیویه. اولیویه به زنش خیانت می کنه، میره با لی. بعد لی به اولیویه خیانت می کنه میره با فینچ. چه خبره خب؟ این الان عشقه؟ یعنی مسوولت و اخلاق واژه های بی معنی و عقب افتاده ای هستند احتمالا که هر کی دنبالشون باشه یه موجود منسوخ شده است لابد.