پدرها عاشق دخترشان هستند
مصاحبه پدرانه با «اردلان تمجید مادرانه»
بر خلاف ظاهر و کاراکترش در «مادرانه»، بسیار آرام است. دلنشین و باطمانینه و صبور. وقتی ساعتی را در پشت صحنه سریال نشسته باشی، تازه میتوانی بفهمی چقدر روی کارش متمرکز است و با تمام قوار همه انرژی و حواس و زمانش را در اختیار کار قرار میدهد.
در زندگی چقدر خودمانیم؟
نقش اردلان تمجید چقدر شبیه شماست؟ حتی در جزییات به ظاهر بیاهمیت شده که با خودتان بگویید این رفتار او شبیه خودم است؟
شاید در ظاهر امر اردلان تمجید شباهت زیادی به من نداشته باشد ولی به اعتقاد من همه انسانها به نوعی به هم شبیهاند زیرا عناصری وجود دارد که بدون استثنا در تمام انسانها مشترک است. فرق نمیکند که از چه رنگ یا نژادی باشیم. این عناصر یا ویژگیها از اجزای طبیعت بشرند. تنها مقدار و میزانش در انسانها متغیر و متفاوت است. مثلا همه ما حسادت، جاهطلبی، غرور، خودخواهی، مهربانی، خشونت، وسواس، غیرت و... داریم. تنها مقدارش در ما متفاوت است. کسی که زیاد غرور دارد متکبر میشود. کسی که به جای ۲۰ در صد حسادت ۷۰ در صد این عنصر را داشته باشد، او را به عنوان انسانی حسود میشناسیم و کسی که به جای ۵۰ درصد وسواس تمیزی، تنها شامل ۱۰ در صد باشد، او را شلخته یا کثیف مینامیم. در واقع هنرپیشه، به وسیله تخیل و تجسم، آنچه را که درون خود دارد، کم و زیاد میکند. از این رو، او دیگر خود واقعیاش نیست و به ظاهر شخص دیگری شده است زیرا با کم و زیاد کردن خصیصههایش، طبع و در نتیجه کاراکترش را تغییر داده است. بنابراین میتوان چنین گفت که هر کسی بر خلاف انگیزههای طبیعی خود عمل کند و ویژگیهای طبیعی خود را بیشتر یا کمتر بروز دهد، دیگر خودش نیست. هنرپیشهای است مشغول بازی. با این تفاسیر ما آدمها در زندگی روزانه چه مقدار خودمانیم و کجاها بازی میکنیم؟
جهان را با چشمان کاراكتری میبینم که بازی میکنم
نقش پدری که عاشق دخترش است و در عین حال خودش مشکلاتی دارد و به نظر مقصر میرسد، تا حدودی شبیه نقش جمیل در «دیوار» است. در ابتدا نترسیدید که آن کاراکتر تکرار شود؟
میلیونها پدر هستند که عاشق دخترشان هستند و مشکلاتی هم دارند اما هیچ کدامشان کاملا شبیه هم نیستند. ممکن است با داشتن عناصر مشترک، شباهتهایی با هم داشته باشند اما عناصر غیرمشترکشان موجب تفاوتهایشان میشود. فرزندان یک خانواده با اینکه از یک پدر و مادر هستند و در یک خانه بزرگ شدهاند اما هر کدام اخلاق و منش متفاوتی دارند. من سعی میکنم جهان را با چشمان کاراکتری که بازی میکنم ببینم و از آنجا که هر کاراکتری جهان را از زاویه خود میبیند پس کنش و واکنشهایش نسبت به واقعیات پیرامونش متفاوت است. از همین رو «اردلان» مادرانه با «جمیل» دیوار و «پهلوان بهزاد» در مسیر زاینده رود فرق میکند. هر چند به ناگزیر ویژگیهای مشترکی هم دارند. به هر حال هر سه از جنس انسان هستند. بنابراین اگر بازیگری بپذیرد که هر انسانی منحصربهفرد است، نباید هراسی از تکرار شدن داشته باشد.
به دليل ویژگیهای ظاهریتان خصوصا صدایتان نقش آدم های محکم و مستبد روی شما خوب مینشیند. در تئاتر و تلویزیون هم از این دست نقشها از شما زیاد دیدهایم. این برای شما در ادامه کلیشه ایجاد نمیکند؟
تا الان که اینگونه نبوده است. بازیگران بزرگی داشتیم و داریم که قابلیتهای صدایی و فیزیکی خاصی دارند. داشتن این قابلیتها همواره به عنوان یک امتیاز برایشان در نظر گرفته شده و آنها با استفاده از این ویژگیها توانستهاند آثار ماندگاری از خود بر جا بگذارند.چهرههايي مثل فردین، وثوقی، ملک مطیعی، شکیبایی، پرستویی، انتظامی، تسلیمی و...؛ در هر صورت، فیلمسازان بر اساس نیازی که دارند، سراغ هنرپیشگانی میروند که بیشترین ویژگی را چه به لحاظ توانایی بدنی و تکنیکال و چه به لحاظ شباهت فیزیکی، با نقش داشته باشند. این میتواند برای بازیگر هم خوب باشد و هم بد. خوب از این لحاظ که بازیگر نیازی به صرف انرژی مضاعف برای نزدیک شدن به نقش (لااقل از جنبه فیزیکی) ندارد و میتواند بد باشد چون ممکن است بازیگر را به ورطه تکرار بیندازد، تکراری که دیگر برای مخاطب جذابیتی ندارد اما بازیگر به معنای واقعی کلمه، آموخته است که چگونه عمل کند که به ورطه تکرارهای کسلکننده نیفتد. این آموزهها همان تدبیر، درک و دانش بازیگری است.
بگو خب!
کدام عامل در نوشته سعید نعمتالله بیشتر از همه شما را ترغیب کرد که این نقش را بپذیرید؟
چالشها، تناقضات و پیچیدگیهایی که در کاراکتر اردلان تمجید وجود داشت.
تکیه کلام «بگوخب!» چطور ایجاد شد؟ در فیلمنامه بود یا به شکل دیگری خلق شد؟
پیرو گفتوگوهایی که با سعید نعمتالله داشتیم به این نتیجه رسیدیم که این شخصیت میتواند تکیه کلامی هم داشته باشد. از همان نوع که «جمیل» در سریال دیوار داشت (نامه تمام!). مسئله این بود تکیه کلامی که انتخاب میشود باید با شخصیتپردازی «اردلان» همخوانی داشته باشد. از بین مواردی که وجود داشت، «گوشِت با منه؟» و «بگو خوب» این ویژگیها را داشتند که بالاخره «بگو خوب» توسط سعید به تصویب رسید.
از گریم و طراحی لباستان راضی هستید. پوشش رسمی شما در اغلب سکانسها (کت و شلوار) برای شما سخت نبود و معذبتان نمیکرد؟
از گریم راضیم. در رابطه با لباس هم به نظر من طرح و تنوع لباس میتوانست بهتر باشد که بنا بر دلایلی نشد. به هر حال پوشیدن کت و شلوار در فصل گرم تابستان طاقتفرساست.
صادقانه نظر میدهم
شما که خودتان تدریس میکنید چقدر در طول کار با اشکالات جوانهای سریال کنار آمدید یا مانند یک معلم اشتباهاتشان را به آنها یادآوری کردید؟ میخواهم بدانم که بعد آموزشی چقدر به بازیگران روبهروی شما کمک میکند؟
اگه کمکی از دستم بر بیاد بدون هیچ دریغی انجام میدهم. گاهی پیش میآید که از من خواسته میشود تا نظرم را بگویم و من صادقانه این کار را میکنم. گاهی هم پیشنهادی دارم که اگر احساس کنم سازنده است، آن را ارائه میدهم. سوای اینها، خودم هم همواره طالب پیشنهادهای خوب هستم.
قصه گوشی وارونه!
داستان آن موبایلی که برعکس گرفتید و سوژه خیلی از سایتها و روزنامهها شد چه بود آقای سلطانی؟ این راکورد از شما که معمولا بدون خطا کار را به سرانجام میرسانید بعید بود؟
معمولا چک کردن این رویدادها بر عهده منشی صحنه و عوامل پشت مانیتور است. هر چند به اعتقاد من این مسئله چندان حائز اهمیت نیست. انسان گاهی در شرایط عصبی و سخت دست به کارهایی میزند که به نظر غیرمعمول میآید. مثلا گاهی افراد سیگاری سیگار را وارونه روشن میکنند، داخل آسانسور هستیم و دگمه همان طبقه را فشار میدهیم، جورابهایمان را لنگه به لنگه میپوشیم،حتی تلفن را وارونه میگیریم! وقتی در شرایط آرام و نرمالی نیستیم از این دست اتفاقات بیشتر میافتد. این اتفاق را اگر بخواهیم توجیه کنیم میتوانیم به حساب عجله و عصبانیت و تمرکز نداشتن اردلان بگذاریم. از طرف دیگر، گوشی را اگر وارونه هم بگیریم بالاخره صدایش قابل شنیدن هست هر چند ضعیف.
باتوجه به اینکه در «مادرانه» شما قصد ترک دادن اعتیاد دخترتان را دارید، دوست دارم بدانم که در واقعیت این مسئله برای شما پیش آمده که کسی در اطرافیان یا دوستان و نزدیکانتان باشد که بخواهید او را ترک بدهید یا در درمانش به او کمک کنید؟
نه خوشبختانه تا اکنون پیش نیامده و امیدوارم که هیچوقت هم پیش نیاید.
نظر کاربران
عاشقشممم
بازیگره خوبیه ؛ همه بگن خب .... !!!