بازیگران درخشان تاریخ سینما (۳۷): بیل موری
بیل موری (Bill Murray) آیکون کمدی است که بیشتر با شخصیت های محبوب برنامۀ "پخش زندۀ شنبه شب" و فیلم های کلاسیکی مثل "کوفته قلقلی"، "پادوی گلف" و "شکارچیان روح" شناخه می شود. او برای نقش همزمان جدی و خنده دار خود در فیلم "گمشده در ترجمه" نامزد دریافت اسکار شد.
او سرانجام به نیویورک نقل مکان کرد و در آنجا استعداد کمدی خود را در برنامۀ رادیویی "ساعت هجو ملی" (۷۴-۱۹۷۳) در کنار دن ایکروید، گیلدا رندر و جان بلوشی به کار گرفت. در سال ۱۹۷۵، برادران موری در برنامه ای فرعی مربوط به این نمایش رادیویی بودند که هاوارد کوسل، گویندۀ برنامه های ورزشی، او را کشف کرد و او را برای بازی در برنامۀ "پخش زندۀ شنبه شب با هاوارد کوسل" (۷۶-۱۹۷۵) استخدام کرد. در شبکۀ ان بی سی نیز برنامه ای با همین نام "پخش زندۀ شنبه شب" در حال خلق برنامه ای تأثیر گذارتر بود. یک سال بعد، لورن مایکلز تهیه کنندۀ این برنامه، موری را برای جایگزینی چِوی چِیس، که برای بازی در یک فیلم گروه را ترک کرده بود، انتخاب کرد.
در همین برنامه بود که موری شخصیت کمدی فاسد و ریاکاری را خلق کرد که باعث شد بعد از آن مردم برای دیدن فیلم هایش به سینماها بروند. او همچنین برای نویسندگی عالی برای شخصیت خود در این نمایش، برندۀ جایزۀ امی شد. زمان زیادی طول نکشید که موری از پردۀ کوچک به پردۀ بزرگ راه یافت، و اولین نقش مهم سینمایی اش را در فیلم پرفروش "کوفته قلقلی" (1979) به دست آورد. در ادامه در فیلم نیمه زندگینامه ای "جایی که بوفالو سرگردان است" (1980) نقش روزنامه نگار عجیب و غریب، هانتر اس. تامسون، را بازی کرد.
موری مدتی بعد در همان سال به ریشه های کمدی اش بازگشت و در فیلم کالت "پادوی گلف" بازی کرد. او با فیلم های بعدی اش موفقیت های پیاپی کسب کرد؛ مانند فیلم کمدی نظامی "درجۀ نظامی" (۱۹۸۱)، "توتسی" (۱۹۸۲) و "شکارچیان روح" (۱۹۸۴) که در این فیلم آخر با دن آیکروید و هارولد رامیس هم بازی بود. این کمدی یکی از بزرگ ترین موفقیت های آن دهه بود که در سراسر دنیا ۳۰۰ میلیون دلار فروش داشت.
حرکت بعدی موری طرفداران وفادارش را شگفت زده کرد. او در سال 1984، در اقتباس سینمایی از رمان "لبۀ تیغ" نوشتۀ سامرست موآم، که رویای دیرینه اش بود، بازی و نویسندگی کرد. چرخش او از نمایش خنده دار به درام ادبی بیش از حد تند بود و فیلم با شکست روبرو شد. وی چند سال بعد را از هالیوود دور ماند و تنها یک حضور کوتاه در کمدی موزیکال "فروشگاه کوچک وحشت" (1986) داشت.
موری سرانجام در سال 1988 با فیلم "به سبک اسکروج"، نسخۀ کمدی سیاه "سرود کریسمس" چارلز دیکنز، به سینما بازگشت. در حالی که فیلم نسبتاً خوب بود، بر خلاف بسیاری از پیش بینی ها موفقیت بزرگی نبود، همینطور فیلم "شکارچیان ارواح 2" (1989). اما این فیلم بعد ها به کلاسیک تعطیلات تبدیل شد و ظاهراً مردم در روزهای کریسمس همچنان آن را تماشا می کنند. در سال 1991، در "از باب چه خبر؟" نقش افرینی کرد که یک موفقیت کامل بود، و بعد از آن در فیلم های موفق "روز موش خرما" (1993) و "اِد وود" (1994) ظاهر شد.
او در سال ۱۹۹۸، در "راشمور" به کارگردانی وِس اندرسون، نقشی بازی کرد که به عقیدۀ بسیاری یکی از بهترین نقش های اوست. او نقش یک سرمایه دار با نفوذ و مهم را دارد که برای جلب محبت یک معلم کلاس اول، با یک پسر ۱۵ سالۀ عجیب و غریب رقابت می کند. موری برای این فیلم جایزۀ بهترین بازیگر مکمل را از انجمن منتقدان فیلم نیویورک و جامعۀ ملی منتقدان فیلم دریافت کرد. موفقیت فیلم باعث شد که این بازیگر به جایگاه قبلی خود برگردد و به یکی از بازیگران ثابت فیلم های اندرسون تبدیل شود.
در سال 1999، وی در "گهواره تاب خواهد خورد" ساختۀ تیم رابینز ظاهر شد و در سال 2000 در نسخۀ بازسازی "فرشتگان چارلی" نقش باسلی را بازی کرد. در سال 2001، با بازی در "خانوادۀ اشرافی تننبام" ساختۀ اندرسون، بار دیگر تحسین منتقدان را برانگیخت. در سال 2003، برای صداپیشگی گارفیلد در اقتباس لایو اکشن فاکس از کمیک استریپ جیم دیویس قرارداد امضا کرد و برای بازی در کمدی نامتعارف "زندگی زیر آب با استیو زیسو" (2004) بار دیگر با اندرسون همکاری کرد. همان سال، برای ایفای نقش اصلی در "گمشده در ترجمه" (2003) ساختۀ سوفیا کاپولا، نامزد دریافت اسکار شد.
موری در کار بعدی خود، در فیلم "دارجیلینگ محدود" (2007) حضور کوتاه داشت و بعد از آن در کمدی "اسمارت را بگیر" و فیلم ماجراجویی کودکانۀ "شهر اخگر" (2008) نقش اصلی را بر عهده گرفت. در سال 2009، در ادامۀ کارهایش در حوزۀ درام، در "مرزهای کنترل" ساختۀ جیم جارمش بازی کرد.
موری برای بازی در نقش فرانکلین دی. روزولت در "هاید پارک، رود هادسون" (۲۰۱۲) نقد های ستایش آمیزی دریافت کرد. فیلم دربارۀ رابطۀ روزولت با قوم و خویش دور و قابل اعتمادش مارگارت استاکلی (لورا لینی) است. او همان سال در فیلم "قلمرو طلوع ماه" دوباره به اندرسون پیوست. در فیلم بعدی اندرسون، "هتل بزرگ بوداپست" (۲۰۱۴) نیز در کنار جود لا و رالف فاینس حضور داشت و در "مردان بناهای یادبود" (۲۰۱۴) با جورج کلونی، مت دیمن و جان گودمن هم بازی بود. موری برای بازی در کمدی "سینت وینسنت" (۲۰۱۴) نامزد جایزۀ بازیگر اصلی گلدن گلوب شد؛ ملیسا مک کارتی و نائومی واتس نیز در این فیلم حضور داشتند.
موری در سال 1981 با مارگرت "میکی" کلی ازدواج کرد. آنها که صاحب دو پسر به نام های هومر و لوک هستند، در سال 1994 از هم جدا شدند. وی در سال 1997، با جنیفر باتلر ازدواج کرد و صاحب چهار پسر دیگر شد: جکسن، کال، کوچر و لینکلن. آنها در سال 2008 از هم جدا شدند.
حقایقی دربارۀ بیل موری که شاید ندانید:
1. در فهرست 100 نفری مجلۀ امپایر از " برترین بازیگران تمام تاریخ" در سال 1997، در رتبۀ 82 قرار گرفت.
۲. در "به سبک اسکروج" (۱۹۸۸) به همراه سه تن از برادرانش ایفای نقش کرد.
3. در حین بازی در "مد داگ و گلوری" (1993) به طور تصادفی بینی رابرت دنیرو را شکست.
۴. پدر او ادوارد یک الوار فروش بود و در سال ۱۹۶۷ درگذشت. مادر وی نیز در ۱۹۸۸ از دنیا رفت.
۵. در سال ۲۰۰۱، به همراه سیگورنی ویور در نمایشنامه ای به نام "افراد" بازی کرد که در آن نقش یک کاپیتان آتش نشانی را داشت که هشت تن از افرادش را در روز ۱۱ سپتامبر از دست داد. در نسخۀ سینمایی این اثر، این نقش را آنتونی لاپالیگا بر عهده گرفت.
6. یک گلف باز مشتاق است و در بسیاری از مسابقات گلف بازیگران آماتور و حرفه ای شرکت داشته است.
۷. با برادرانش برایان، جوئل و جان مالک رستوران "کدیشَک" (پادوی گلف) برادران موری در جکسونویل فلوریدا هستند.
8. او بیشتر با هارولد رامیس، ایوان ریتمن، وس اندرسون و جیم جارمش کار می کند.
۹. سوفیا کاپولا در زمان نوشتن فیلمنامۀ "گمشده در ترجمه" (۲۰۰۳) موری را برای نقش اصلی فیلم، باب هریس، در ذهن داشت. او این بازیگر را نمی شناخت و حتی برای دستیابی به موری که گاه کاملاً از دیگران گریزان است، از پدر معروف خود، فرانسیس فورد کاپولا، کمک خواست. با این حال، زمانی که او سرانجام فیلمنامه را خواند، فوراً موافقت کرد. موری و سوفیا کاپولا اکنون دوستان خوبی هستند.
10. او باعث آزار بعضی از همکارانش شده است، چون تمایل دارد فیلمنامه را بازنویسی کند و یا بداهه گویی کند، به طوری که صحنه های او به ندرت به فیلمنامۀ اصلی شباهت دارند. با این حال، بیشتر همکارانش در پایان متوجه می شوند که این کار به بهبود فیلم ها کمک کرده است.
۱۱. او کارگزار، مدیر تجاری یا آرایشگر و پیرایشگر مخصوص ندارد و بدون همراه سفر می کند.
12. او برای نقش کارآگاه جان کیمبل در "پلیس مهد کودک" (1990) در نظر گرفته شده بود. این نقش در نهایت به آرنولد شوارتزنگر رسید.
۱۳. در "زندگی زیر آب با استیو زیسو" (۲۰۰۴) و "گل های پرپر" (۲۰۰۵)، پشت سر هم در دو فیلم نقش مردی بدون فرزند را بازی کرد که متوجه می شود کسی که ممکن است پسر بزرگ شده اش باشد، به دنبال او می گردد.
14. موری یکی از سه بازیگر آمریکایی است که برای فیلمی که در سرزمین ژاپن می گذرد، نامزد اسکار شده اند. دو بازیگر دیگر، مارلون براندو و رِد باتنز برای فیلم "سایونارا" (1957) هستند.
15. نقش استیو کارل در "دوشیزه سانشاین کوچک" (2006) را رد کرد، و این یکی از معدود تصمیم های حرفه ای او است که بعدها از انجام آن پشیمان شد.
۱۶. در موردی عجیب، موری اولین مهمان اولین قسمت "آخر شب با دیوید لترمن" (۱۹۸۲) و آخرین مهمان آن برنامه در ۱۵ مه ۲۰۱۵ بود.
17. موری و دن ایکروید در قالب شخصیت های خود در فیلم "شکارچی ارواح" (1984) به دیدن کودکی در مرحلۀ نهایی بیماری اش رفتند که طرفدار فیلم بود و دوست داشت آنها را ببیند.
۱۸. مثر زیکل در "گیلدا رادنر: همیشه چیزی هست" (۲۰۰۲) نقش وی را بازی کرد.
19. وی در تیم بیسبال سینت پل سینتس به عنوان روانشناس تیم حضور دارد. او از سال 1993 با این تیم همکاری می کند.
۲۰. وی برای نقش جان کیتینگ در "انجمن شاعران مرده" (۱۹۸۹) در نظر گرفته شده بود که در نهایت به رابین ویلیامز سپرده شد.
21. در فیلم "بیداری ها" (1990) قرار بود نقش لئونارد لوو را بازی کند، که رابرت دنیرو آن را ایفا کرد.
۲۲. تا سال ۲۰۱۵، در سه فیلم که نامزد اسکار بهترین فیلم شدند، ظاهر شد: "توتسی" (۱۹۸۲)، "گمشده در ترجمه" (۲۰۰۳) و "هتل بزرگ بوداپست" (۲۰۱۴).
نقل قول های شخصی
• حقیقت این است که هر کسی که معروف می شود، تا یک سال و نیم عقلش را از دست می دهد. باید یک سال و نیم تا دو سال به آنها وقت داد. پشت سر هم سیگار می کشند، تمام دنیایشان وارونه می شود و جواب های تحریف شده و پیچیده می دهند. من به همه یکی دو سال وقت می دهم تا با آن کنار بیایند، چون می دانم شروع شهرت چطور است.
• ثروتمند بودن زیان زیادی ندارد، به جز مالیات دادن و بستگانی که از تو پول می خواهند. اما مشهور بودن یک شغل بیست و چهار ساعته است.
• اسکار برای من مهم نیست. به نظر من اگر واقعاً اسکار می خواهید، به دردسر افتاده اید. مثل این است که بخواهید حتماً متاهل شوید، هر کسی را ممکن است انتخاب کنید. اگر سرسختانه خواهان اسکار هستید، تبدیل به یک هوس و جاه طلبی می شود. و جذابیت خود را از دست می دهد. من آن را دیده ام.
• [دربارۀ "گمشده در ترجمه" (2003)] خیلی ها می گویند: "این توهین به ژاپنی ها نیست؟" خوب، من میدانم که ژاپنی ها بیشتر به رسوم آمریکایی می خندند تا ما به رسوم ژاپنی... آنها عاشق تماشای حماقت خارجی ها در توکیو هستند. اصلاً به آنها توهین نشده. آنها می دانند که تعظیم کردن برای ما بامزه است و زبانشان قابلیت نفوذ در بقیۀ دنیا را ندارد.
• می دانید نظریۀ تحریک پذیری سلولی چیست؟ اگر یک سلول آمیب را بردارید و هزار بار به آن ضربه بزنید، تغییر شکل می دهد و بعد به شکل اولیه اش بر می گردد. اما بار هزارم، سلول کاملاً متلاشی می شود و از بین می رود. مشهور بودن یک همچون چیزی است. مردم پشت سر هم می گویند سلام، حالتان چطور است... و بعد از بار هزارم، ناگهان عصبانی می شوید؛ واقعاً منفجر می شوید.
• خیلی خوب بود که مدتهای طولانی نامزد اسکار نشدم و خیلی خوب است که حالا این اتفاق افتاد. اما من نمی خواهم همیشه این احساس را داشته باشم که "آیا من به اندازۀ کافی خوب هستم؟ آیا قرار است رد شوم؟"
• به نظر من بحران میانسالی دقیقاً نقطه ای است که زندگی حرفه ای آدم ها به یک وقفه می رسد و به ناچار روی روابط شخصی آنها تأثیر می گذارد.
• ما عادت داریم شوخی بکنیم: "کمی غم و اندوه به من بده تا من به تو یک اسکار بدهم!" به بازی کردن اسکار نمی دهند. مثل این است که بگویی "ممنون که باعث شدی من احساسی داشته باشم. بفرمایید جایزه." به عبارت دیگر، مردم هم کمدی را در بانک احساسی خود قرار نمی دهند. کمدی تنش را رفع می کند، گره ها را باز می کند، ولی چیزی نیست که بخواهند به تو جایزه بدهند. فقط دوست دارند بگویند "ممنون که مرا خنداندی." و این چیزی است که صادقانه برای من باارزش است. باعث می شود حس خوبی داشته باشم.
• هر وقت به دستمزد های بالایی که ما بازیگرها می گیریم فکر می کنم، به این نتیجه می رسم که این حقوق به خاطر سفر کردن، دور بودن از خانه و هر مشکلی که شهرت باعث آن شده، است. مطمئناً برای بازیگری نیست.
• فکر می کنم اگر بتوانید از خودتان مراقبت کنید و احتمالاً سعی کنید از کس دیگری هم مراقبت کنید، این به تصور شما از زندگی کردن بر می گردد. خیلی از مردم می توانند این کار را انجام دهند و اما بقیه، آنها به درد کود دهی به سیارۀ زمین می خورند.
• [دربارۀ پدری کردن] چیزی که این اواخر مدام به بچه هایم می گویم این است: "من باید شما را دوست داشته باشم، ولی حق دارم فراموشتان کنم." وقتی از من می پرسند برای تولدم یا کریسمس یا هر چیز دیگر چه می خواهم، همان جوابی را می دهم که پدرم به ما می داد: "صلح و آرامش." وقتی بچه بودم این جواب اصلاً مرا قانع نمی کرد، دوست داشتم مثلاً جواب دهد"یک پیپ". اما الان حکمت آن را می فهمم: تمام آن چه که می خواهم خود شما هستید در بهترین حالتتان؛ وقتی این خانه را به مکان راحت تری برای زندگی تبدیل می کنید، وقتی به فکر دیگران هستید.
• هر چه بیشتر آرامش داشته باشید، در همه چیز بهتر خواهید بود: با کسانی که دوستشان دارید بهترید، با دشمنانتان بهترید، در شغلتان و در نهایت با خودتان بهتر هستید.
ارسال نظر