گپ و گفت با احترام برومند در سالروز درگذشت داوود رشیدی
روزهای خوش آن بود که با «داوود» گذشت
به بهانه نخستین سالروز درگذشت او به سراغ احترام برومند رفتیم تا برایمان از دریافتهای تازهاش از داوود رشیدی در فقدان او بگوید و صحبتهای بانو احترام همچون شخصیت داوود رشیدی سرشار از زندگی بود.
بهعنوان همراه همیشگی، از سالی که بدون داوود رشیدی گذشت برایمان بگویید؟
شب چهلم که گذشت انگار تازه متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده است. شروع کردم تمام یادداشتهایی که در دو سه روز اول در روزنامهها منتشر شده بود، خواندم. برخی به نکاتی راجع به آقای رشیدی اشاره کرده بودند که تازه توجه من را به این وجوه شخصیتی ایشان جلب میکرد. بهعنوان مثال در یکی از یادداشتها عنوان شده بود که آقای رشیدی هیچ وقت جوگیر نمیشد و بدون فکر و از روی احساسات قضاوت نمیکرد؛ این نکته همان چیزی بود که من در تمام این سالها از آقای رشیدی دیدم.
اگر موافق باشین ما هم قدری همین روزها را با هم مرور کنیم. یک روز آقای رشیدی در دوره فعالیتهای فرهنگیاش چطور میگذشت که حاصل و خروجیاش کارهای هنری است که از او دیدهایم.
آدم فعالی بود و از هر دقیقه و ثانیهاش استفاده میکرد. عادت داشت صبح اول وقت دوش بگیرد و به دفتر کارش در سهروردی برود حتی اگر هیچ کاری نداشت. کارهای ترجمهاش را انجام میداد، با اهالی رسانه که خیلی دوستشان داشت قرار ملاقات میگذاشت، روی نمایشهایی که قصد اجرا داشت کار میکرد، با دوستان قرار میگذاشت و راجع به کارهای مختلف صحبت میکرد. ناهارش را عموماً در دفتر میخورد و دم غروب به خانه میآمد. در خانه کم حرف بود. اغلب اوقات عصر یا میهمان داشتیم یا میهمانی میرفتیم. اگرنه وقتش به تماشای تلویزیون و مطالعه میگذشت. از برنامههای تلویزیون به برنامههای ورزشی علاقهمند بود. خیلی هم صاحبنظر بود و اظهارنظرهای تخصصی میکرد. تمام مسابقات جام جهانی یا مسابقات اروپایی یا لیگ داخلی را یادداشت میکرد، درباره آن مینوشت و حتی با خودش شرط بندی میکرد.
و طرفدار سرخپوشان پایتخت
اگر چه این اواخر میگفت طرفدار تیم ملی هستم اما پرسپولیسی بود. از قدیم که خانهمان نزدیک امجدیه بود با پسرمان فرهاد به امجدیه میرفت و بازیهای پرسپولیس را تماشا میکرد. زمانهایی هم که فرهاد در ایران نبود به صورت تلفنی راجع به تیم محبوبشان حرف میزدند. یکسری دوستهای فوتبالی از جمله برادر خودم هم داشت که وقت مسابقه مرتب با آنها تلفنی صحبت میکرد. من هم که اصولاً علاقهای به چیزهایی که به دلشوره بیندازدم ندارم، همیشه در حیاط با مطالعه یا با گلها خودم را سرگرم میکردم تا فوتبال تمام شود. برنامههای خبری تلویزیون را هم میدید. همیشه اولویتش فوتبال و خبر تلویزیون خودمان بود و در نهایت سراغ تلویزیون فرانسه میرفت.
از فیلمسازانی که با آقای رشیدی کار میکردند شنیدهایم که از هر فرصت برای مطالعه استفاده میکردند. بیشتر چه کتابهایی را میخواندند.
کتابهای فلسفی میخواند، کمتر دیدم رمان بخواند. به کتابهای تاریخی علاقهمند بود بخصوص کتابهایی که بعد از انقلاب در قالب خاطرات منتشر شد؛ خاطرات هویدا یا دکتر امینی و... از «سید ضیاء تا بختیار» مسعود بهنود را چند بار خوانده بود. در یکی از انتشارات اروپایی هم آبونه بود و آخرین نمایشنامههای فرانسه مرتب برایش ارسال میشد که همه آنها را میخواند.
یادم هست از وقتی که ازدواج کردم خانه ما پر از میهمان بود؛ دکتر ساعدی، آقای جوانمرد، آقای دکتر جلال ستاری، مرحوم فنیزاده، پرویز صیاد، خانم شیخی جمعهها به منزل ما میآمدند و به شوخی به منزل ما میگفتند «داوودیه»! روزهای فراموش نشدنی و خیلی خوبی بود. بعدها به خانهای در خیابان بهار نقل مکان کردیم. یادم هست یک دوره با پرویز نوری، امیر نادری، احمدرضا احمدی و شهریار قنبری و جنتی عطایی خیلی آمد و شد داشتیم. با علی حاتمی که معاشرتهای خانوادگی داشتیم. زمانی که با آقای رشیدی ازدواج کردم آقای حاتمی هنوز ازدواج نکرده بود و برای اجرای نمایش «حسن کچل» به خانه ما میآمد. یکی دو سال بعد از ما ازدواج کردند و بچههایمان لیلی و لیلا هم با فاصله ۱۰ ماه به دنیا آمدند. در دورهمیهایی هم که با دوستان داشتند بیشتر مباحثه داشتند.
دیدگاه سیاسیشان و نگاهشان به جامعه امروز چه بود. با چهرههای سیاسی هم حشر و نشر داشتند؟
همانطور که گفتم آقای رشیدی واکنش هیجانی به اتفاقات نداشتند به این معنا که بخواهد از کسی دفاع کند یا جریانی را تخطئه کند. یکی از ایراداتی که شاید خود ما(من و دخترم) به او مطرح میکردیم همین بود اما او خیلی موقرانه راجع به مسائل سیاسی و اجتماعی فکر میکرد. از شخصیتی که میتوانم بهعنوان چهره محبوب آقای رشیدی نام ببرم آقای سید محمد خاتمی بود. خیلی دوستش داشت و برایش احترام زیادی قائل بود. بیشتر به شخصیت خود ایشان علاقهمند بود و شاید به جنبههای سیاسیاش خیلی فکر نمیکرد. در مجموع راجع به مسائل سیاسی خود را ملزم به حرف زدن نمیدانست و شاید در دوساعت گفتوگویی که راجع به مسائل سیاسی شکل میگرفت او فقط یک جمله میگفت.
شخصیت ایشان در واقع معدل یک خانواده فرهنگی است.
بله، تربیت خانوادگیشان قابل ستایش است. اتکا به نفس عجیبی داشت و شخصیت خودش را حفظ میکرد البته نه اینکه خودش را بگیرد و مغرور باشد. آدم درونگرا و ساکتی بود که ضمن کم حرف بودن طنز و شوخ هم بود. ارتباط خیلی خوبی با بچهها داشت. میدانست با آنها چطور ارتباط بگیرد و بازی کند. با فرهاد، سینا و لیلی رابطه عجیبی داشت. برای دیگران هر کاری از دستش بر میآمد بدون جار و جنجال انجام میداد حتی بدون اینکه من بفهمم. تازه در این مدت فهمیدم که چه کمکهایی به دیگران داشته که من از آن بیاطلاع بودم. خیلی به فکر جوانها و تئاتر شهرستانها بود. دلش میخواست شهرستانها تئاتر پرباری داشته باشند. به دوستان و خانوادهاش خیلی احترام میگذاشت و بهترین نوع رفتار و احترام را نسبت به مادرش داشت و برای من شوهری بود که همیشه به او افتخار میکردم، آقا بود...
داوود رشیدی یک تنه حکم یک دانشگاه را برای نسل جوان دارد. از آن دست افرادی که جای خالیشان خیلی پررنگ است. اصولاً نهادهای رسمی انگیزهای برای پر کردن جای خالی چنین چهرههایی ندارند و کسی به اندازه شما این انگیزه را ندارد. شما با حلقههای هنری در ارتباط هستید و این امکان را هم دارید که از این زنجیره بهره بگیرید. چه کارهایی میتوان کرد که دانش و کارنامه هنری ایشان با مرگ از بین نرود.
البته آقای رشیدی عقیده داشت که جوانهای امروز آنقدر بااستعداد و پویا هستند که بسرعت جای بزرگان و پیشکسوتها را میگیرند و اتفاقاً نسلهای بعد از آقای رشیدی جایگزین خوبی هستند. برخی آثار ایشان که فیلمشان موجود است بهترین مرجع برای مطالعه است. در مورد فعالیتهای تئاتری ایشان هم اگر کسی بخواهد پژوهشی داشته باشد به شخصه آماده کمک هستم و تمام منابع و اطلاعات را در اختیارش خواهم گذاشت. خیلی دلم میخواهد از روزی که ایشان کار تئاتر را آغاز کرد حتی قبل از آمدنشان به ایران این پژوهش شروع شود و در قالب کتاب منتشر شود. خوشبختانه دوجلد از نمایشنامههای ایشان منتشر شده است اما کافی نیست.
راههای زیادی برای زنده نگاه داشتن نام یک هنرمند وجود دارد. مقصود من مکانیزم جدیتر شبیه جایزه داوود رشیدی و طرحی است که سال گذشته تصمیم به راهاندازی آن داشتید.
براساس رویکردهای آقای رشیدی امسال استثنائا 4 نشان به یک نفر در حوزه ادبیات و تاریخ معاصر، یک مطبوعاتی پیشکسوت، یک سینماگر پیشکسوت و یک فرد شناخته شده در تئاتر اهدا خواهد شد. برای انتخاب این افراد مشاور داشتیم اما داور نداشتیم و انتخاب با خانواده رشیدی بود. قصد ما این است که هر ساله یک نشان اهدا شود و خواسته من این است که مراسم رو به سادگی رود. این نشان باید بتواند ارزش خودش را پیدا کند و ارزش الزاما به این نیست که یک مجلس پر رزق و برق باشد، میتواند در یک محیط ساده اتفاق بیفتد.
نظر کاربران
خدارحمتش کنه این آدمها تو جامعه تکرار نشدنی هستن حیفه از دنیا برن