درد دلهای «آنجلینا جولی»؛ مادری تنها با قلبی شکسته (۲)
یک آنجلینا جولی هست که یک مادر مجرد است و هرج و مرج روزانه شش بچه و ضربه روحی حاصل از جدایی از برد پیت را مدیریت می کند؛ یک آنجلینا جولی دیگر هست که بعد از آخرین فیلم سینمایی اش، فیلم اوریجینالی محصول شبکه نتفلیکس درباره نسل کشی کامبوج، به لطف ملت کامبوج، از این رو به آن رو شد.
جولی و آنگ دوباره روی آن پروژه برگشتند. مدوکس که در تیتراژ فیلم به عنوان تهیهکننده اجرایی نام برده شده، پیشنویس ها را یکی پس از دیگری می خواند و نظراتش را می داد. جولی این پروژه را به نتفلیکس برد که در آنجا تد ساراندوس، مدیر ارشد خلاقیت، بی درنگ پای آن امضایش را گذاشت. ساراندوس اینطور به یاد می آورد: «در اتاق، جولی تجربه ای دیداری از آنچه این فیلم می تواند باشد خلق کرد. این فیلم از بسیاری جهات درباره مرگ زیبایی است، درباره اینکه چطور خمرهای سرخ همه چیزهای زیبا را کشتند، حتی رنگ را، که بخشی از شادی زندگی می شود... این چیزی بود که بیش از بقیه مرا میخکوب و مجذوب کرد.»
علیرغم پیوندهای کامبوجی جولی، وی حس کرد که نیاز دارد یک فیلمساز کامبوجی در هدایت این پروژه به او کمک کند. بنابراین با ریتی پان، یکی از مشهورترین فیلمسازان کامبوج، تماس گرفت. ریتی اعضای خانواده اش را در این نسل کشی از دست داده بود و در چندین مستند، از جمله در "تصویر گمشده" (The Missing Picture) خمرهای سرخ را به تصویر کشیده بود، فیلمی که نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان در سال ۲۰۱۴ شد.
جولی و پان به این نتیجه رسیدند که تنها راهی که این فیلم می تواند ساخته شود این است که کامبوج بخواهد این فیلم ساخته شود، و این نتیجه ای پیش بینی شده و قطعی نبود، با توجه به اینکه کامبوجی ها هنوز هم تا حدودی نسبت به تاریخ دردناک خود، تودار و کمحرف هستند؛ همانطور که می دانید فیلم "میدان های کشتار" (The Killing Fields) ساخته رولند جافه در سال 1984 درباره خمرهای سرخ، اجباراً در تایلند و جاهای دیگر فیلمبرداری شد.
کامبوج با تمام وجود او را پذیرفت و به مدت چند روز باتامبنگ را برای فیلمبرداری بستند و به فیلمسازان مجوزهای ورود به مناطق دورافتاده و ممنوعه دادند و از ارتش واقعی خود، 500 نفر در اختیارشان دادند تا نقش ارتش خمرهای سرخ را بازی کنند. جولی می گوید: «این چیز شعرگونه ای نیست که بگوییم "این فیلم توسط این کشور ساخته شد".» با احتساب بازیگران و دست اندر کاران پشت صحنه، حدود 3500 کامبوجی به ساخت فیلم کمک کردند.
برای انتخاب بازیگران بچه در فیلم، جولی به یتیم خانه ها، سیرک ها و مدارس دورافتاده سر زد و بطور خاص به دنبال بچه هایی بود که سختی را چشیده باشند. برای یافتن بازیگر نقش اول فیلم که نقش لونگ آنگ جوان را قرار بود بازی کند، مسئولین انتخاب بازیگر، یک بازی طراحی کردند که در واقعیت چیز آزاردهنده ای بود: آنها روی میز پول می گذاشتند و از بچه ها می خواستند تا به چیزی فکر کنند که آن پول را برایش نیاز داشتند و بعد پول را بقاپند و فرار کنند. کارگردان نیز وانمود می کرد که به دنبال بچه می دود تا او را بگیرد و وقتی بچه را می گرفت، بچه باید یک دروغ سر هم می کرد.
جولی می گوید که این پیوند اصیل با درد در همه افرادی که درگیر این پروژه بودند، بیدار بود و صحنه هایی ساخته بود که وی قبلاً هرگز ندیده بود: «هیچ فردی در این فیلم نبود که پیوندی شخصی با آن نداشته باشد. آنها برای کار کردن و انجام وظیفه یا شغل نمی آمدند. آنها برای احترام به مردمی می آمدند که در خانواده خود از دست داده بودند و به خاطر احترام به آنها بود که برای باز خلق آن می آمدند... این باعث می شد چیزی برای آنها کامل شود.» بعضی از آنها کابوس هایشان یا خاطرات شان زنده می شد.
با توجه به مقیاس و پیچیدگی این فیلم، شاید اگر یک کارگردان هالیوودی دیگر بود، آگاهانه یا ناآگاهانه، مداخله می کرد و به نحوی نفوذش را بکار می برد که گستاخانه و بی احترامی به نظر می رسید. به گفته آنگ و پان، جولی آنقدر خوب کامبوج را می شناسد که خصلت های اخلاقی این کشور را پیدا کرده است. پان تعریف می کند که چگونه وی سر وقت ناهار، مثل بقیه در صف می ایستاده و هرگز صدایش را بالا نمی برده است. او می گوید: «ما اینجا فریاد نمی زنیم. صحبت می کنیم.» در کامبوج، داد زدن نه تنها بی احترامی است، بلکه نشانه ای از ضعف هم محسوب می شود.
چشم های زیادی روی مدوکس بود که حالا به اندازه جولی در کامبوج مشهور است. جولی می گوید: «این راهی براش بود تا قدم به جاهایی بذاره که به احتمال زیاد والدین واقعی ش هم به اونجاها قدم گذاشتن.» جولی مطمئن نبود که واکنش مدوکس به این تجربه چگونه خواهد بود. آیا ارتباط برقرار خواهد کرد؟ آیا تمایل به فرار خواهد داشت؟ یک روز صبح هنگام فیلمبرداری وقتی جولی از مدوکس شنید: «می تونم با دوستام برم تو خونه م بخوابم؟» (منظورش خانه شان در جنگل بود که در سال 2002 جولی خریده بود) بسیار هیجانزده و خوشحال شد: «تابحال نشنیده بودم به اونجا بگه خونه.
در ماه فوریه، فیلم با 1000 نفر بیننده در آمفی تئاتر فضای باز در نزدیک معبد انگکور وات برای اولین بار به نمایش درآمد. طبق گزارشات متعدد، این اکران پر از اشک و گریه، یادآوری گذشته ها و تخلیه روانی بود. چیزی که جولی را بیش از هر چیز دیگری تکان داد این بود که «مردم کامبوجی یک اکران بزرگ برای یک فیلم سینمایی داشتن. اونا فیلمی رو تماشا کردن که خودشون صحنه هاش رو ساختن. این بازیگران خودشون بودن که عالی ظاهر شدن و کشور خودشون بود که علیرغم همه چیزای وحشتناک، زیبا دیده شد.»
افسوس، زمانی که جولی مشغول ساختن تاریخ برای یک کشور بود، رابطه اش با پیت رو به نابودی بود. وقتی فیلم "اول پدرم را کشتند" به مرحله پس از تولید رسید، در تابستان ۲۰۱۶، اوضاع بد شد. جولی می گوید: «نمی خواستم از اون کلمه (بد) استفاده کنم... اوضاع "سخت" شد.» حرف و حدیث هایی در هالیوود شنیده می شد مبنی بر اینکه سبک زندگی شان به پیت فشار آورده و او به دنبال زندگی پایدارتر و زندگی نرمالی برای کل خانواده است.
یعنی چه زمانی شجاع بودن؟
جمله های ما به یک اندازه رازگونه است: «در زمان هایی که باید می بودن. همه ما در حال بهبود یافتن از وقایعی هستیم که به درخواست طلاق منجر شدن... اونا از طلاق حالشون خوب نمیشه. اونا از زندگی، از چیزهایی که تو زندگی هست، حالشون خوب میشه و بهبود پیدا می کنن.»
به مصاحبه برد پیت با جی کیو استایل (صحبت های پیت درباره به گردن گرفتن تقصیرها و بازسازی وجهه اش در دل و ذهن مردم) اشاره می کنم و می پرسم آیا این قضیه او را غافلگیر کرد که در جواب با حالتی بی اعتنا می گوید: «نه» به گزارش های مطبوعات در مورد اینکه رابطه شان رو به بهبود است اشاره می کنم و می پرسم آیا این قضیه حقیقت دارد. مکثی طولانی می کند. پایین را نگاه می کند و یک جواب آماده می کند: «ما به هم اهمیت میدیم و به خونواده مون اهمیت میدیم و هر دوی ما برای یه هدف مشترک تلاش می کنیم.» عصبانیت و درد درست زیر پوستش حس می شود، ولی احساساتش را کنترل می کند: «وقتی بچه بودم، خیلی نگران مادرم بودم... خیلی. نمی خوام بچه هام نگران من باشن. فکر می کنم خیلی مهمه که زیر دوش گریه کنم و نه جلوی چشم اونا. اونا باید بدونن که همه چی درست میشه حتی وقتی خودت ازش مطمئن نیستی.»
تعصب او نسبت به بچه ها پس از نزدیک شدن به مرز سرطان تخمدان، شدیدتر شده است؛ بیماری ای که زندگی مادرش را در سن ۵۶ سالگی از او و دیگر اعضای خانواده گرفت. جولی در سال ۲۰۱۳ مقاله ای در نیویورک تایمز درباره تصمیمش برای جراحی پیشگیرانه مستکتومی دوگانه و جراحی ترمیمی پس از آنکه فهمید دارای ژن BRCA۱ است، منتشر کرد. دو سال بعد، وقتی در اتاق تدوین فیلم "در کنار دریا" (By the Sea) مشغول کار بود، دکترش با او تماس گرفت و گفت که نگران نتیجه آزمایش خون او و احتمال وجود سرطان است.
پارسال، جولی علاوه بر فشار خون دچار فلج بِل هم شد، که ناشی از صدمه به عصب های صورت است و باعث می شود یک طرف صورت شل و آویزان شود. وی می گوید: «گاهی زن ها در خانواده ها، خودشون رو در اولویت آخر قرار میدن تا اینکه این روی سلامت شون خودشو نشون میده.» وی طب سوزنی را عامل بهبود کامل از این فلج قلمداد می کند.
می گوید که اخیراً پوستش خشک تر شده و موهای سفید بیشتری دارد و در این باره می گوید: «نمی تونم بگم بخاطر یائسگیه یا سال بدی داشتم.» اینکه وی هنوز هم نماد جذابیت برای کسی باشد، برایش خنده دار به نظر می رسد. ولی می گوید: «در واقع حس زن بودن بیشتری دارم چون حس می کنم در مورد انتخاب هام باهوشتر شدم و خانواده رو در اولویت قرار میدم و مسئول و کنترل کننده زندگیم و سلامتیم هستم. به نظر من، این چیزیه که یه زن رو کامل می کنه.»
گذشته از مراسم تبلیغاتی برای فیلم "اول پدرم را کشتند" در ماه جاری در شبکه نتفلیکس، جولی هیچ علاقه ای به کار کردن روی فیلم دیگری در حال حاضر ندارد، زیرا زندگی اش جایی برای آن ندارد و می گوید: «فقط می خوام درست صبحانه درست کنم و خونه داری کنم. این عشق و علاقه منه. به درخواست بچه هام، دارم کلاس آشپزی میرم. وقتی شب ها به رختخواب میرم از خودم می پرسم آیا امروز مامان خوبی بودم یا امروز روز متوسطی بود؟» (البته شایعاتی شنیده ایم مبنی بر اینکه او در حال مذاکره برای نقش آفرینی در فیلم بازسازی شده بیل کاندون از فیلم "عروس فرانکن اشتاین" محصول سال ۱۹۳۵ است.)
رابطه اش را با پدرش نیز از نو ساخته، زیرا مدتها بود که این دو با هم حرف نمی زدند: «اون خیلی خوب درک می کنه که بچه ها در این برهه به پدربزرگشون نیاز دارن. دیشب یه جلسه تراپی داشتم که اونم حضور داشت. اون قانون اینجارو می دونه و می دونه که نباید بذاره بازی ش بدن. فقط باید یه بابابزرگ باحال باشه که خلاقه و با اونا می گرده و قصه میگه و تو کتابخونه کتاب می خونه.»
منبع اصلی آرامش او آنگ بوده است: «اون از اون دوستاییه که آستیناشو بالا زد، سوار هواپیما شد و صبح کریسمس کمکم کرد. اون نزدیکترین و صمیمی ترین دوستم بوده و روی شونه ش گریه کردم.»
فردا، جولی و فرزندانش عازم آفریقا هستند. آنها به نامیبیا می روند، جایی که شایلو به دنیا آمد و سپس به کنیا، جایی که جولی باید وارد پروژه پیشگیری از خشونت جنسی شود، نهادی که خودش همراه با ویلیام هیگ، وزیر امور خارجه سابق بریتانیا، آن را بنا نهادند.
وی می داند که این کمی عجیب و غریب به نظر می رسد، ولی نمی تواند در مورد شخصیتش کاری کند: «من هیچوقت از خواب بلند نشدم که فکر کنم می خوام یه زندگی جسورانه داشته باشم. ولی نمی تونم جور دیگه ای هم زندگی کنم. درست مثل اینکه نمی تونم خوراک بپزم. نمی تونم آروم یه جا بشینم.» با وجود تمام صحبت هایش در مورد علاقه به خانه داری، حالا که صحبت از آفریقا شده، نطقش باز شده و قرار ندارد برای اینکه به آنجا فرار کند: «نه ماهه که دارم سعی می کنم فقط تو خونه داری و جمع کردن مدفوع سگ از روی زمین و شستن ظرف ها و قصه گفتن شبانه، خیلی خوب باشم.
نظر کاربران
عکس آخری خیلی خوب فتوشاپ شده
خخخخخخخخ
عکس یه دونه مونده به اخری چه ناز شده
ترجمه اش خیلی خیلی خیلی بد بود. انگار تحت الفظی فقط کلمه ها رو معنی کرده بودن و دنبال هم چیده بودن. کاش یکم ویراستاری میشد.
این واقعا زیباست که جولی تونست از یک دختر سطحی و هوس برانگیز به یک زن کامل, مستقل و مقاوم تبدیل بشه, زندگی اون میتونه درس بزرگی برای تمام دختران جهان باشه و بهشون یاد بده که زن ها میتونن خیلی بیشتر از عروسکهای بزک کرده و بی تاثیر در جهان باشن. شاید برد پیت ظرفیت این همه عظمت رو نداشته و مسلما آنجلینا جولی میتونه کارهای خیلی بزرگتری برای بهتر کردن جهان بکنه
پاسخ ها
چقد خوب گفتی
مردم ایران تا کی ساکت نشست تا حقمونو بخورن
به نظرم زن فوق العاده ایه،آدم تحسین برانگیزیه. با وجود ثروت و موقعیت و محبوبیتی که داشت ،وارد فعالیتای بشر دوستانه شد و به نظر میاد با تمام وجودش این کار رو انجام میده. خیلی الهام بخشه
این که همون قسمن اول بووود !!!