درد دلهای «آنجلینا جولی»؛ مادری تنها با قلبی شکسته (۱)
یک آنجلینا جولی هست که یک مادر مجرد است و هرج و مرج روزانه شش بچه و ضربه روحی حاصل از جدایی از برد پیت را مدیریت می کند؛ یک آنجلینا جولی دیگر هست که بعد از آخرین فیلم سینمایی اش، فیلم اوریجینالی محصول شبکه نتفلیکس درباره نسل کشی کامبوج، به لطف ملت کامبوج، از این رو به آن رو شد.
مثل بیشتر چیزهایی که شامل آنجلینا جولی می شوند، قدم گذاشتن به خانه او، تجربه ای نادر است تا جائی که آدم از خود می پرسد آیا این واقعیت دارد یا محصول هماهنگی هایی بسیار دقیق است. دروازه عظیم ورودی خانه لُس فِلیز، که جولی به تازگی این عمارت اربابی 1000 متری با سبک معماری هنرهای زیبا را خریده و قبلاً متعلق به فیلمساز افسانه ای سیسیل بی. دمیل بوده، به آرامی باز می شود و محیط سرسبز و درختان انبوه محوطه نمایان می گردند.
ولی به محض اینکه شروع به حرف زدن می کند، متوجه می شوید که تصورات شما درباره جولی چندان هم صحیح نیستند. او یک الهه آسمانی نیست. یک نیکوکار توانگر و متعالی هم نیست. وی آن آدمی که فکر می کنید وسواس کنترل داشتن بر دیگران را دارد نیست یا حداقل اینطور نشان نمی دهد. به نظرم او یک آدم نرمال، خونگرم، خودمانی و حتی تا حدودی وراج می آید. قضیه این عمارت بزرگ ولی خالی را اینطور توضیح می دهد که او همراه با شش فرزندش چهار روز پیش به این خانه نقل مکان کرده اند.
با این اوصاف از اتاقی به اتاق دیگر می رود - آشپزخانه ای دارد که خودش به تنهایی مناسب یک فیلم سینمایی نانسی مِیِرز است و کتابخانه زیبای خاکستری اش یک نردبان بلند دارد و محبوب ترین جای خانه از نظر خودش همینجاست - و همه جا را نشان می دهد، یک پاگرد بزرگ پای یک پلکان مارپیچ هست که یک میز گرد با گلدانی از گل های سفید رویش خودنمایی می کند. بالاخره به اتاق نشیمن می رسیم که یکی از دوستان طراح صحنه اش آن را برایش دکوره کرده و دو کاناپه سفید و چند بالش بزرگ در آن دیده می شوند.
ظاهراً زندگی در خانه او به همین شکل است - خاکی، خودمانی و نرمال. بچه ها مودب هستند ولی نه مودب ظاهری و ساختگی. زاهارای 12 ساله که جولی او را "صخره محکم" خانواده توصیف می کند، از پله ها پایین می آید. جولی بین جمله اش او را "زاز" صدا می زند. درباره اینکه بقیه بچه ها کجا هستند با او صحبت می کند. زاهارا سگ خیس را بغل می کند. جولی می خندد و درباره شنای داستی در استخر با او حرف می زند. به آشپزخانه می رویم، جایی که جولی برای خودش یک فنجان چای درست می کند. ویوین 9 ساله با یکی از دوستانش که شب را در خانه آنها خوابیده، وارد می شوند. ویوین یک کوله پشتی جین با سنجاق های تزئینی به دوش دارد و جولی او را در آغوش می کشد.
جولی وسایل ویوین را مرتب می کند و همان لحظه کل فنجان چایش روی کانتر می ریزد. بیرون می رویم و شایلو، ۱۱ ساله و ناکس، ۹ ساله، را می بینیم که در حال بازی هستند. شایلو که دوست دارد مثل پسرها لباس بپوشد، یک کت کاموفلاژ، شورت بلند و کتانی های سیاه سنگین، علیرغم گرمای تابستان، پوشیده است.
جولی و پیت که 12 سال با هم بودند و به نظر می رسید با افتخارترین زوج رشد یافته هالیوودی هستند، در سپتامبر گذشته از هم جدا شدند. به گفته وکیل جولی، او ناگهان برای "سلامتی خانواده" درخواست طلاق داد و اعلام کرد که به دنبال حضانت انحصاری فرزندانش است که سه تا از آنها (مدوکس، پکس و زاهارا) فرزندخوانده و سه تای دیگر (شایلو، ویوین و ناکس) فرزندان بیولوژیکی هستند. مدتی اوضاع آشفته بود تا اینکه در سفر با هواپیمای شخصی و دعوای لفظی و فیزیکی پیت با مدوکس، کارد به استخوان جولی رسید. وقتی هواپیما روی زمین نشست، وی با بچه ها به خانه رفت و عملاً پیت را از خانه بیرون کرد. این یک "جدایی مسالمت آمیز و دوستانه" نبود.
شایعاتی هم شنیده بودیم درباره اینکه پیت با ماریون کوتیار رابطه داشته که هم خودش و هم کوتیار این شایعات را تکذیب کردند. جولی از دید مطبوعات زود قضاوت کرده ولی در مقابل، پیت با مصاحبه ای که با جی کیو استایل کرد و تمام گناهان و تقصیرها را به گردن گرفت، توانست دل ها و فکرها را از آن خود کند. این دو در حال حاضر هنوز در حال مذاکره در مورد شروط طلاق شان هستند.
برای جولی، زندگی بسیار پر مسئولیت تر شده و با وجود بازیگری، کارگردانی، کارهای انسان دوستانه و نیکوکارانه، مراقبت از شش بچه و تدریس حقوق زنان در دانشکده اقتصاد لندن، گویی همه چیز بطور تصاعدی برایش بزرگتر و پیچیده تر شده، زیرا حالا همه این کارها را به تنهایی انجام می دهد. از طرفی هرج و مرج زندگی روزمره و تنظیم قرار بازی بچه ها با دوستانشان، وقت دکتر، بستن و باز کردن چمدان ها و تنظیم وقت وعده های غذایی، هست و از طرف دیگر، هرج و مرجی عمیق تر و عاطفی تر هست، وی در این باره می گوید: «این مدت برام سختترین دوره بوده و تازه داریم یه نفسی می کشیم. این خونه پرشی بزرگ به سمت جلو برای ماست و همه مون داریم تلاشمون رو می کنیم تا خانواده مونو درمان کنیم.»
واقعیت این است که این ضربه روحی شخصی با جدیدترین فیلم شخصی اش همزمان شده است. جولی فیلم تکان دهنده ای در مقیاسی عظیم کارگردانی کرده که اقتباسی از کتاب خاطرات لونگ آنگ (منتشر شده در سال 2000) با عنوان "اول پدرم را کشتند" (First They Killed My Father) درباره نسل کشی توسط "خِمِرهای سرخ" است که در آن والدین آنگ و دو تا از خواهران و برادرانش و همچنین حدود دو میلیون کامبوجی دیگر که یک چهارم جمعیت آن کشور را تشکیل می دهند، کشته می شوند.
اگر می توانید، آنجلینای دهه نود را به یاد بیاورید، دوران اوج دیوانگی "آنجی". جولی که آن زمان متخصص ایفای کاراکترهای فرار و تاریک بود و به نظر می رسید این کاراکترها در واقع آینه ای از روحیه بیقرار و وحشی او باشند، سه جایزه گلدن گلوب برای نقش هایی که در فیلم های تلویزیونی بازی کرد برد و یک جایزه اسکار بهترین بازیگر زن در نقش مکمل برای بازی در نقش زنی جوان با اختلال شخصیتی در فیلم "دختر از هم گسیخته" (Girl, Interrupted) بدست آورد.
جولی ناگهان نسبت به دنیا کنجکاو می شود و این قضیه را از کشوری که در آن قرار داشته آغاز می کند. روزی در سیم ریپ در کامبوج، از کنار جاده کتابی را به قیمت ۲ دلار می خرد که موضوعش خاطرات آنگ بود. این یکی از فاکتورهایی بود که به جولی الهام بخشید تا هدف والاتری بیابد. در سال ۲۰۰۱، تا جایی که می توانست خود را به دانش بیشتری مجهز نمود و با سازمان ملل تماس گرفت و در نهایت سفیر حسن نیت کمیساریای عالی سازمان ملل برای پناهندگان شد.
آنگ و جولی خیلی زود دوست شدند و نقشه کشیدند تا با هم به بخشی از کامبوج سفر کنند که پر از مین های زمینی بود، جایی که آنگ از زمان جنگ تابحال آنجا نرفته بود. بنابراین دوره ای آغاز شد که بیشتر شبیه سکانسی از یک فیلم سینمایی به نظر می رسید، ولی اینطور نبود. آنها با چند نفر خنثی کننده مین قرار گذاشتند و با موتورهای سبک و فقط یک چراغ قوه و چند تکه دستمال توالت اضافی راهی شدند تا اینکه بارندگی سنگین موسمی آغاز شد. آنها که سر تا پا خیس شده بودند، شب را روی ننوهای معلق گذراندند. جولی قبل از به خواب رفتن دریافت که آنقدر به آنگ اعتماد دارد که از او مطلبی شخصی بپرسد، مطلبی مهم که مدتی بود به آن فکر می کرد، یعنی پذیرفتن یک یتیم کامبوجی به فرزندخواندگی.
جولی بی درنگ روال فرزندخواندگی را به جریان انداخت. چند ماه بعد، به بازدید از یک یتیم خانه در شهر باتامبنگ رفت و به خود قول داد که فقط به یک یتیم خانه برود و مثل خرید کردن در پاساژ، دور نزند. ولی همان موقع که در اتاق های یتیم خانه گشت می زد و با بچه ها دیدار می کرد، حس خوبی نداشت و در این مورد می گوید: «با هیچکدومشون حس پیوند داشتن نمی کردم. بعدش گفتن: "یه بچه دیگه هم هست"...» مدوکس کوچولو در جعبه ای که از سقف آویزان بود خوابیده بود. جولی به او نگاه می کند و او به جولی می نگرد و بعد «فقط گریه کردم و گریه کردم.»
و بدین ترتیب یک پروژه ۱۵ ساله آغاز شد که در آن جولی برند خود را از نو ساخت و دنیایش را گسترده تر کرد، خانواده اش، حرفه اش و وجهه اش از این رو به آن رو شدند. وی خانه ای در کامبوج خرید و شهروند کامبوج شد. در سال ۲۰۰۳، وی چیزی را تأسیس کرد که بعدها بنیاد مدوکس جولی-پیت نام گرفت و این بنیاد متمرکز بر محافظت از محیط زیست کامبوج، سلامت، تحصیل و زیرساخت های آن بود. وی کارهایش برای سازمان ملل را بیشتر کرد و به چندین و چند مأموریت حقیقت یابی رفت، به خطرناک ترین و حساس ترین نقاط دنیا نظیر سیهرا لئون، افغانستان، عراق، بوسنی و هائیتی سفر کرد و تا به امروز بیش از ۶۰ مأموریت را به انجام رساند. جولی از ثورنتون (همسرش در آن زمان) که علاقه تازه یافته او را درک نمی کرد، جدا شد و فرزند دومش را از کشور اتیوپی به فرزندی پذیرفت و نامش را زاهارا گذاشت.
در سال 2004 بود که با پیت و سر صحنه فیلمبرداری فیلم سینمایی "آقا و خانم اسمیت" (Mr. & Mrs. Smith) آشنا شد، یعنی زمانی که پیت هنوز همسر جنیفر آنیستون بود. برای جولی، آشنا شدن با پیت که پسر طلایی خوش چهره و خودمانی هالیوودی بود، او را به سطح جدیدی از شهرت رساند. با آنکه او همچنان روی این حرف مانده است که رابطه آنها تا زمان جدایی پیت و آنیستون رمانتیک نبوده است، این زوج وقت تلف نکردند و عشق شان را روی صفحات مجله دبلیو نیز به نمایش گذاشتند و خاله بازی آنها با پنج بچه قلابی، 32 صفحه از این مجله را به خود اختصاص داد.
این دو با هم شکست ناپذیر و توقف ناپذیر به نظر می رسیدند و دو تا از زنده ترین و خلاق ترین شهروندان روی کره زمین به نظر می آمدند. چیزی نبود که آنها از پسش برنیایند. این دو با خانواده هشت نفره شان مثل کولی ها به دور دنیا می گشتند و کارهای نیکوکارانه و هنری انجام می دادند و هر جا که بودند خانه شان را می ساختند. در سال ۲۰۱۴ و بیشتر به این دلیل که بچه هایشان خواسته بودند، با هم ازدواج کردند. آنها امکانش را داشتند که هر جا می رفتند مربی و معلم برای بچه هایشان ببرند. ولی نظر جولی درباره تحصیل به معنای غرق شدن در دنیا واقعی بود، یعنی درک اینکه نقش کوچک آنها در دنیای بزرگ چیست. برای مدتی همه اینها به زیبایی پیش رفت.
نظر کاربران
هردوشون بعد جدایی پیر و افسرده شدن .....وای نه چرا اخه شما طلاق گرفتین........بچه ها بعد طلاق جولی و پیت مجسمه هاشونو تو یکی از موزه ها از هم جدا کردن....
اره من عکسشو دیدم
دو کامنت اول:))) حالا شما دوتا نمیخاد جو گیر شید احساساتتونو کنترل کنید:)
کامنت سوم! با تو ام! راست می گی...
کامنت چهارم ، به نظرت کامنت سوم واقعا راست میگه؟ :-)
کامنت گذارا
اینا رو ول کنین
جو گیری برترینها رو بچسبین
انگار خود یارو از تهران بلند شده رفته مصاحبه گرفته با انجلینام سه ساعت گریه کرده!!!
جوگیرا!!!
چی میگی تو ..کامنت اول ...کامنت دوم ....سوم ...
این مصاحبه جدیدش که درباره برد هم صحبت کرده.
خوشم اومد متن و مصاحبه متفاوتی بود که اموزنده و الهام بخش بود مخصوصا قسمت نیکوکاری و انسان دوستانش.فقط یک چهره جهانی تک و سبک زندگی تک نیست.
و البته فوق العاده متواضع .
تو مصاحبه جدیدم اشکم در میومد :-(