«دنیل دی لوییس»؛ خداحافظ عالیجناب
بازیگر برنده اسکار همه را غافلگیر کرد. به جز یک فیلم اکران نشده که دسامبر روی پرده می رود، دنیل دی لوییس را دیگر روی پرده سینما و هیچ گوشه ای از دنیای بازیگری نخواهید دید.
آیا بازیگر نقش «لینکلن» خسته شده و انرژی عظیمی که این سال ها صرف زندگی با نقش هایش کرده، از او یک موجود فرسوده و به ته خط رسیده ساخته؟ سه جایزه اسکار در کارنامه دارد و ممکن است انگیزه هایش را جایی گم و گور کرده باشد؟ در حال حاضر، پاسخ هیچ کدام از این پرسش ها را هیچ کس نمی داند، اما شاید اگر به زندگی شخصی دی لوییس نگاهی بیندازید، هضم چنین تصمیم غیر منتظره ای هم برای تان آسان تر شود؛ نبوغی عمیق در کالبدی انسانی که گاهی با رگه هایی از جنون می آمیزد و همیشه نتیجه ای یکسان در پی دارد، مخاطب مبهوت و میخکوب شده.
بچه شر محله وارد می شود
دنیل از همان اول هم یک بچه معمولی نبود؛ خودش تعریف می کند که چه شخصیت نابهنجاری در سال های نوجوانی داشت تا جایی که اغلب به خاطر دله دزدی از مغازه ها یا خرده خلاف هایی از این دست به دردسر می افتاد.
وندال، بازی های یک نوجوان دیوانه
بعد از دو سال، به قدری مدرسه در نظرش خوار و حقیر می شود که از آنجا به یک شبانه روزی دیگر در همپشایر منتقل می شود؛ جایی که با آرامش بیشترش زمینه را برای شکوفایی خلاقیت هایش فراهم می کند. همین تغییر به ظاهر ساده با اولین حضور او در مقابل دوربین سینما همراه می شود.
کشف یک اعجوبه به ظاهر سر به زیر
سال ۱۹۷۳ پدر شاعر دنیل بعد از مبارزه با سرطان از دنیا می رود و ضربه این تجربه تلخ باعث می شود نابغه پر شر و شور ناگهان تبدیل به نوجوانی آرام و سر به راه شود که غم نان اولین دغدغه زندگی اش باشد. دنیل با وجود درخشش بر صحنه تئاتر ملی جوانان انگلستان، برای شغل کابینت سازی درخواست کار می دهد اما به خاطر کم تجربگی اش رد می شود. پس بر می گردد به وادی بازیگری و تا سه سال بعد در مدرسه تئاتر مشغول تحصیل می شود.
جان هارتوچ، استاد بازیگری دی لوییس را به یاد می آورد: «حتی همان زمان هم او با بقیه فرق داشت. ساکت و مؤدب بود اما همه فکر و ذکرش معطوف بازی اش بود. جان شیفته ای داشت. آتش اشتیاقی در درونش روشن بود. زیر آن ظاهر آرام و تودار، حرف های زیادی برای گفتن وجود داشت. به ویژه سر یک اجرای خاص، او خوش درخشید و برای ما - کادر مدرسه تئاتر - مسجل شد که با یک فرد خاص و غیرمعمولی طرف هستیم.»
سال های خاک صحنه خوردن
اوایل دهه ۱۹۸۰ دی لوییس در تئاتر و تلویزیون مشغول فعالیت بود، از جمله سریال «تا بابل چند مایل راه است؟» که از بی بی سی پخش می شد و او نقش یک افسر جنگ جهانی اول را بازی می کرد. ۱۱ سال بعد از اولین فیلم سینمایی اش، دی لوییس مسیر حرفه ای اش را با ایفای نقش کوتاهی در فیلم «گاندی» (۱۹۸۲) ادامه می دهد.
اولین دیوانه بازی رسمی
با این حال، زمانی که استیون فریرز تصمیم می گیرد فیلم «رختشویخانه زیبای من» را مقابل دوربین ببرد، نسبت به همکاری با دی لوییس که در این مقطع بازیگری گمنام به شمار می رود، تردید دارد. فریرز حتی نام کوچک او را نمی داند و دنیل را صرفا به عنوان پسر سیسیل دی لوییس شاعر می شناسد. کارگردان انگلیسی شک دارد دنیل بتواند از پس بازی در نقش یک شخصیت بانک متعلق به طبقه کارگری بر بیاید.
کابوس حل شدن در نقش
سه سال بعد در ۱۹۹۲ دی لوییس با فیلم حماسی «آخرین موهیکان» ساخته مایکل مان به سالن های سینما می آید. او برای بازی در این فیلم یاد می گیرد چطور به شکار حیوانات برود و پوست تن شان را غلفتی بکند، قایق چوبی بسازد، با تبرزین بجنگد و آتش درست کند و چطور یک تفنگ پنج کیلویی را حین فرار و دویدن از نو پر کند.
جالب است بدانید که روش دی لوییس امروز تبدیل به الگو و تمرین استاندارد بازی در فیلم های اکشن قهرمانی شده است. دی لوییس حتی افراطی تر از این حرف ها و به طرز غیر معمولی اصرار دارد تفنگش را همه جا با خودش ببرد حتی سر میز شام کریسمس در حالی که کنار اعضای خانواده اش نشسته است. با پایان فیلمبرداری، دی لوییس دیگر به این راحتی ها به زندگی معمول قبلی اش بر نمی گردد و دچار توهم و کلاستروفوبیا (اختلال تنگناهراسی یا ترس از محیط بسته) می شود.
جنون متد اکتینگ در هشت هفته
چهار سال بعد است و رسیده ایم به بازی در «پای چپم» (۱۹۸۹) دی لوییس قرار است در نقش کریستی براون، نویسنده و نقاش مبتلا به فلج مغزی ظاهر شود. او با نگاه شخصی خودش به «متد اکتینگ» مکتبی که دست پرورده اش بوده، راهی کلینیک نگهداری از بیماران فلج مغزی در دوبلین می شود و هشت هفته از زندگی اش را در آنجا می گذراند.
در این مدت یاد می گیرد مثل براون حرف بزند و بنویسد و با پای چپش نقاشی کد، طوری که با براون مو نزند. در تمام طول مدت فیلمبرداری، دی لوییس حاضر نمی شود لحظه ای از نقشش بیرون بیاید و هرگز از روی ویلچرش بلند نمی شود. باور کردنی نیست اما موقع سوار و پیاده شدن از ماشینی که او را سر صحنه فیلمبرداری می آورد، درست مثل یک فرد معلول او را بر می داشتند و روی ویلچرش می نشاندند. حتی غذایش را هم عوامل فیلم در دهانش می گذاشتند.
کنجکاوی تا سلول انفرادی و اعتصاب غذا
تمام این چالش ها باعث نمی شود دی لوییس عقب نشینی کند و خانه نشین شود. در عوض یک سال بعد، با فیلم «به نام پدر» (۱۹۹۳) بر می گردد. او در این فیلم که ساخته جیم شریدن است در نقش جری کالنن ظاهر شده. دی لوییس برای بازی در نقش این شخصیت واقعی، حدود ۲۵ کیلو وزن کم می کند تا ماجرای مردی را به تصویر بکشد که به جرم دست داشتن در یک بمب گذاری خونین به اشتباه محکوم شناخته می شود. یک لحظه تصور کنید می توانید دو روز و دو شب را بدون هیچ آب و غذایی در سلول انفرادی زندان بگذرانید؟
ژانگولرهای عجیب و غریب این اعجوبه
دی لوییس در دو فیلم بعدی اش هم به سبک های مختلف ژانگولر می زند. برای بازی در «بودته آزمایش» (۱۹۹۶) کل تابستانش را قبل ماز شروع فیلمبرداری در لوکیشن اصلی فیلم می گذراند و همزمان با اقامتش در آنجا، به نجارها در ساخت صحنه فیلم کمک می کند. برای بازی در فیلم «بوکسور» (۱۹۹۷) نزدیک به یک سال و نیم تعلیم مشت زنی می بیند و بنا به ادعای مربی اش به قدری ورزیده می شود که می تواند در رقابت های حرفه ای وزن میانی مسابقه بدهد.
ته خط با دو اسکار
حالا دیگر به آخرین کارهای کارنامه دی لوییس رسیده ایم. بازی در نقش دنیل پلین ویو در فیلم تحسین شده «خون به پا خواهد شد» (۲۰۰۷) دومین جایزه اسکار نقش اول را برایش به ارمغان می آورد. حین آماده سازی و برای بازی در این نقش، دی لوییس روش و سبک شخصی خودش را پیش می گیرد. به صدای ضبط شده جان هوستون گوش می دهد تا صدای پلین ویو را در بیاورد و نامه ها و کتاب های مربوط به آن دوران را مطالعه می کند.
می رسیم به درام تاریخی «لینکلن» ساخته استیون اسپیلبرگ که سال ۲۰۱۲ روی پرده می رود. دم آخری با یک آزمون کوتاه غافلگیرتان می کنیم: به نظرتان دی لوییس برای در آوردن نقش رئیس جمهور آمریکا کدام یک از گزینه های زیر را امتحان می کند؟ الف - سر صحنه و خارج از آن فقط و فقط با لهجه خاص رئیس جمهور لینکلن صحبت می کند، ب - اصرار دارد تمام مدت او را «آقای رئیس جمهور» خطاب کنند. ج - برای سالی فیلد بازیگر نقش مقابلش با امضای «ایب» (مخفف آبراهام) پیامک می فرستد؛ و خب واضح است که جواب صحیح دال است؛ یعنی همه گزینه ها به اضافه یک نکته مهم و آن هم این که گزینه ب پیشنهاد خود اسپیلبرگ بوده است.
نظر کاربران
بهترین و بی نظیر ترین بازیگر عصر امروز،کسیکه شاید سالها باید بگذره تا شاید مشابهش بیاد.این بازیگر فوقالعاده اس