هرمان هسه، راهنمای فراموش شده و بازیافته
پنجاه و پنج سال از مرگ هرمان هسه میگذرد. در دو دههی گذشته که استقبال از آثار هسه در زادگاهش فروکش کرده، در برخی دیگر از کشورها مانند ایران موج کمسابقهای از ترجمه و انتشار کتابهایش آغاز شده است.
هرمان هسه (۱۸۷۷- ۱۹۶۲) نوشتن شعر و داستان را خیلی زود آغاز کرد. در ده سالگی افسانهی «دو برادر» را نوشت و در سالهای بعد مقدار زیادی شعر و حکایت که هیچ یک در آن زمان به انتشار نرسید. نخستین شعرش، «مادونا» ۱۸۹۵ در یک نشریه اتریشی منتشر شد و سه سال بعد مجموعهای از شعرهایش با نام "ترانههای رمانتیک" در ۶۰۰ نسخه به بازار آمد.
اندکی پس از انتشار محموعه شعر، متنهایی نیز از هسه زیر عنوان «یک ساعت پس از نیمهشب» انتشار یافت. این دو کتاب برای نویسندهی ۲۲ ساله هیچ توفیقی به همراه نیاورد و هر دو ناشناخته ماندند. از مجموعه شعر او طی دو سال ۵۴ نسخه بیشتر فروش نرفت و کتاب دیگرش وضعیت بهتری نداشت. با اینهمه، ناشر لایپزیکی هسه در نویسندهی جوان استعدادی درخشان میدید و انتشار این دو اثر را حمایت از ذوق ادبی او تلقی میکرد. سومین کتاب هسه با نام مستعار منتشر شد.
۱۹۰۴، موفقیت زودهنگام
ادامه انتشار شعرها و متنهای ادبی در نشریههای مختلف توجه بنیانگذار موسسه انتشاراتی فیشر را، که همچنان از بزرگترین و معتبرترین ناشران آلمان محسوب میشود، به کار هرمان هسه جلب میکند. انتشار رمان «پیتر کامنتسیند» از سوی این موسسه در سال ۱۹۰۴ شهرت فراوانی نصیب هسه میکند و به او امکان میدهد هنوز به سی سالگی نرسیده زندگی خود را به عنوان نویسنده تامین کند.
نویسنده جوان اندکی پس از ازدواج با نخستین همسرش شهر را ترک میکند و ساکن روستایی پرت افتاده در جنوب آلمان میشود. این دوره سرآغاز روی آوردن به طبیعت، راهپیماییهای طولانی در مناطق کوهستانی و سفر است. سوژهی شهرنشینی که به دامن طبیعت وحشی بازمیگردد، یکی از بنمایههای مهم آثار هسه است.
رمان بعدی هسه، «گرترود» در سال ۱۹۱۰ منتشر میشود؛ اثری که خواننده را راضی نمیکند و نویسنده بعدها آن را تلاشی شکست خورده میخواند. سفر طولانی هسه به کشورهای جنوب شرق آسیا را در این دوران میتوان تلاشی برای یافتن معنویتی از دست رفته تلقی کرد. این سفرها و آشنایی با فلسفه و آیینهای شرقی تاثیری چشمگیر بر آثار بعدی هرمان دارد.
رمان دمیان و ستایش توماس مان
رمان «زیر چرخ» نخستین تلاش جدی هسه در بازبینی زندگی در جامعهی مدرن و صنعتی با یاری گرفتن از تجربههای شخصی است. در این رمان دوران تحصیل و کارآموزی به عنوان کتابدار دستمایهی انتقادی احساساتی به نظام آموزشی است که رشد و شکوفایی فردی را قربانی قوانین جامعهی مدرن میکند.
شروع جنگ جهانی اول نقطهی عطفی در زندگی و کار هرمان هسه ایجاد میکند. او که ابتدا تلاش کرده بود به عنوان داوطلب به صفوف سربازان آلمان بپوندد، با انتشار مقالهای در روزنامهی "نویهتسوریشر" سوئیس حملههای شدید دوستان سابق و خوانندگانش را شاهد میشود. هسه در این مقاله به روشنفکران آلمان هشدار میدهد که در باتلاق بحثهای سطحی ملیگرایانه غرق نشوند.
واکنشهای منفی به مقالهی هسه، همزمان با رویدادهای تلخی چون مرگ پدر و یکی از فرزندانش و جدایی از همسر، سر و کار نویسنده را به آسایشگاه بیماران روانی میاندازد. هسه در این دوره به دوست شاعری پناه میبرد که در روی آوردن به طبیعت بکر و پرهیز از فشارهای زندگی مدرن استاد او به شمار میرود.
حاصل این دوران نوشتن رمان «دمیان» است که ۱۹۱۹ پس از پایان جنگ اول جهانی با نام مستعار امیل سینکلر منتشر میشود و از مشهورترین آثار هسه است. توماس مان رمان نویس بزرگ آلمان این رمان را شاهکاری فراموش نشدنی توصیف میکند که با دقتی وصفناپذیر روح زمانه را به تصویر کشیده است.
پنجاه سالگی و «گرگ بیابان»
هسه از میانهی سال ۱۹۱۹ در شهر تیسن سوئیس، در یک منطقه کوهستانی در مرز ایتالیا سکونت میگزیند و تا پایان عمر در آنجا میماند. او از سال ۱۹۲۳ بار دیگر شهروند سوئیس میشود و از تابعیت آلمان که ۱۸۹۰ کسب کرده بود صرفنظر میکند. رمان مشهور «سیذارتا» یک سال پیش از این منتشر شده بود. تجربههای سفر هند و علاقهی هسه به عرفان شرقی و تفکرات بودیستی در این کتاب بیش از دیگر آثار نویسنده به چشم میخورد.
با قدرتگیری ناسیونال سویسالیستها در آلمان، و به ویژه پس از آغاز جنگ دوم جهانی، هرمان هسه بیشتر به نوشتن داستان کوتاه، شعر و از همه مهمتر به نامهنگاری با دوستان و طرفداران بیشمارش میپردازد. نوشتن آخرین رمان هرمان هسه، «بازی مهرههای شیشهای» ابتدای دههی سوم قرن بیستم شروع میشود و بیش از یک دهه ادامه مییابد. این کتاب ۱۹۴۳ در سوئیس به چاپ میرسد. رمان «نرگس و زریندهن» نیز ۱۹۳۰ منتشر شده است.
هرمان هسه در کنار تاثیری پذیری از سنتهای رمانتیسم در تقابل زندگی در دل طبیعت با شهرنشینی، و ناخشنودی از عصر مدرن و پیامدهای جامعهی صنعتی، به شدت تحت تاثیر آرای روانشناس بزرگ آن دوران گوستاو یونگ است.
بسیاری از خوانندگان آثار هسه با آموزگاری روبرو هستند که آنها را به گوش دادن به ندای درونی، بیاعتنایی به آموزشهای تحمیلی و اصول مقدسنمای رایج جامعه، شورش علیه نظم تحمیلی جامعه مدرن صنعتی، و زندگی در هماهنگی با طبیعت فرامیخواند.
خالق سیذارتا زمانی نوشت «دوستان و دشنمان خیلی وقت است میدانند که من به خیلی از چیزهایی که مایهی افتخار بشر امروز است اعتقادی ندارم و خیلی چیزها مرا خشنود نمیکند؛ من به فنآوری و ایدهی پیشرفت بیاعتقادم، حتا به دموکراسی نیز اعتقاد ندارم؛ من نه به عظمت دنیای امروز معتقدم، نه به والاترین دستاورد بودن آن، و نه به هیچ یک از رهبرانش که حقوقهای گزاف دریافت میکنند. در همین حال برای آنچه "طبیعت" خوانده میشود احترامی عمیق و بی حد و مرز قائلم.»
استاد پیر و راهنمای بادرایت
حضور شخصیتی در قالب دوست و استاد پیر و درایتمندی که راه رسیدن به خود را به دوست جوانش نشان میدهد، ایدهای مرکزی است که نخستین بار در «دمیان» و سپس در بسیاری از آثار هسه به یکی از درونمایههای اصلی تبدیل شده. ایدهی بازگشت به طبیعت در آثار اصلی هسه به شکل بازگشت به طبیعت فردی و درونی طرح میشود.
در آثار هسه راه رسیدن به آگاهی در ترکیبی از آموزههای عرفان و فلسفهی شرق، عرفان مسیحی و رویکردهای عصر روشنگری در غرب ترسیم میشود؛ در حالی که توجه به درون بیشتر رنگ و لعابی بودیستی و تائوئیستی دارد، در توجه به فردیت برای رسیدن به رهایی بیشتر، نشانههایی از آموزههای فلسفی غرب به چشم میخورد.
جایگاه نظرگاههای فلسفی و راه و رسم پیشنهادی هرمان هسه در آثارش از دیرباز یکی از موضوعهای مورد مناقشه در میان منتقدان ادبی بوده است. برخی ارزش ادبی آثار هسه را ناچیز میدانند و او را متهم میکنند که ادبیات را وسیلهی ابلاغ پیام و ترویج دیدگاههای خود کرده، بعضی معتقدند تاثیر آثار این نویسنده بر نسلهای مختلف مانع برجسته شدن جنبههای ادبی آثارش شده.
مارسل رایش رانیتسکی، منتقد پرآوازه و صاحب نفوذ آلمان میگوید، «من سه بار گرگ بیابان را خواندهام که بعضا اختیاری هم نبوده؛ یکبار در جوانی که از آن خوشم آمد. بار دوم پس از جنگ دوم، زمانی که مطلبی در مورد ادبیات آلمان تهیه میکردم آن را دوباره خواندم و به نظرم مایوسکننده آمد.» او میافزاید، زمانی که در دانشگاه سنت لوئیز استاد ادبیات بوده و در مورد رمانهای مهم جهان در دهه بیست قرن بیستم صحبت میکرده گرگ بیابان را برای بار سوم خوانده «و این بار نه خوشم آمد، نه مایوس شدم، بلکه حیرت کردم.»
کتاب بالینی جوانان شورشی.
آثار هسه به دلیل مواضع او علیه دو جنگ جهانی و رشد احساسات و گرایشهای ناسیونالیستی، تا سال ۱۹۴۵ در مطبوعات رسمی و نیمه رسمی آلمان با انتقادهای شدید، و عرضهی نوشتههایش با محدودیت روبرو بود. شاید به همین دلیل باشد که استقبال از آثار او در آلمان پس از جنگ دوم افزایش یافت. این استقبال گسترده حدود یک دهه بیشتر دوام نیافت. از نیمهی دوم دههی پنجاه، رفته رفته بر شمار منتقدانی که بخش بزرگی از آثار هسه را بیارزش و عامه پسند ارزیابی میکردند افزوده شد و با مرگ او در سال ۱۹۶۲ پروندهی شهرت فراگیرش موقتا بسته شد.
دور بعدی روی آوردن به کتابهای هرمان هسه در اروپا را بیشتر میتوان جریانی وارداتی خواند که از ایالات متحده آمریکا سرازیر شده بود. شماری از منتقدان هسه را نویسندهی بحرانهای درونی در رویارویی با جهان متلاطم بیرون میخوانند؛ آثار او برای عدهای راهنمای برون رفت از بحران بود و برای عدهای دیگر مرهم جان زخم خورده.
شاید به همین دلیل است که در سالهای پایانی دههی شصت قرن بیستم ناگهان جوانان آمریکایی جان سرگردان و درون متلاطم خود را در آثار او بازمییافتند و در کتابهایش پیشنهادهایی برای برون رفت از بحران، برای یک زندگی متفاوت با آنچه در جامعه شهروندی آن دوران مرسوم بود میجستند.
در سالهای پایانی دههی شصت و ابتدای دههی هفتاد آثار هرمان هسه کتاب بالینی جوانان شورشی و معترض به جنگ ویتنام و طرفداران جنبش هیپیگری و فرهنگ پاپ بود. در این دوره کتابهای هسه پرخوانندهترین کتابها در آمریکا، حتی در بین کتابهای نویسندگان آمریکایی بودند. گرگ بیابان در این سالها پرفروشترین کتاب جهان بود و آثار هسه رکورددار ترجمه و فروش کتابهای آلمانی، به ویژه در آمریکا بودند.
البته شیوهی زندگی هرمان هسه شباهت زیادی با زندگی کسانی که او را آموزگار خود میدانستند نداشت. در حالی که جوانان هیپی با الهام از کتابهای او و به قصد رهایی از ارزشهای تحمیلی جامعهی صنعتی، لباسهای فرسوده میپوشیدند و پارتیهای شبانهروزی خود را با ال اس دی و ماریجوانا هیجانانگیزتر میکردند؛ در حالی که هنجارشکنی جوانان در آرایش و پوشش و رفتار تجلی پیدا میکرد، هسه در فاصلهی نوشتن گرگ بیابان و بازی مهرههای شیشهای با کت و شلوار و کراوات در ویلای کوهستانیاش مشغول چیدن شاخههای گل رز باغش بود.
در کشورهای دیگر نیز استقبال از آثار هرمان هسه متفاوت بوده است. خوانندگان ژاپنی، چینی و کرهای که پیش از جنگ جهانی دوم با آثار هسه آشنا شده بودند، در دههی هشتاد قرن بیستم او را به جایگاه پرخوانندهترین نویسنده خارجی ارتقا دادند؛ نویسندهی «سفر به شرق» (۱۹۳۲) پس از نیم قرن دوباره به آسیای شرقی بازگشت. شهرت هسه در این کشورها، به ویژه مدیون رمان سیذارتا است که نویسنده را در جایگاه پل ارتباطی میان شرق و غرب قرار میدهد، دستکم طرفداران هرمان هسه در این کشورها برای او چنین منزلتی قائل هستند، گرچه بسیاری از منتقدان غربی این نظر را فاقد مبنای واقعی میدانند و قائل شدن چنین نقشی برای ادبیات داستانی مدرن را اغراقآمیز تلقی میکنند.
هسه در ایران، راهنمای دیریافته؟
فارسیزبانان برای نخستین بار شش دهه پیش امکان خواندن اثری از هرمان هسه را یافتند، اما تا چهار دهه بعد کتابهای معدودی از او به فارسی ترجمه شد و همانها نیز با استقبال زیادی روبرو نشدند. توجه ایرانیان به اثار هرمان هسه از سویی اندکی دیرهنگام بود از سوی دیگر تا حدودی غیرمعمول. استقبال از این آثار، که همچنان ادامه دارد، به هر علتی که باشد تناسبی با میزان کتابخوانی در جامعه که رو به کاهش گذاشته ندارد.
نظر کاربران
نویسنده ای کمال گرا و در جستجوی معنا. همه آثار ایشان عالی هستند؛ دمیان، زیر چرخ، سیذارتا، گرگ بیابان، پیتر کامنزید، سفری به شرق، سیری در تنهایی و...
مرسی