روایت سامان گوران از یک شوخی دردسرساز
مصاحبه با سامان گوران با شوخي و خنده آغاز شد. دقيقا همانطور كه پيشبيني ميشد. ظاهر و باطن سامان گوران يكي است. همانطور كه مقابل و پشت دوربين بودنش يكي است.
مجله زندگی ایده آل: مصاحبه با سامان گوران با شوخي و خنده آغاز شد. دقيقا همانطور كه پيشبيني ميشد. ظاهر و باطن سامان گوران يكي است. همانطور كه مقابل و پشت دوربين بودنش يكي است. سر شوخي را با همه باز ميكند و اين چيزي بود كه در طول گفتوگو با او به وضوح ميشد ديد. بدون وقفه سر به سر شريفينيا ميگذاشت و دقايقي را كه آرام ميشد پاسخگوي سؤالات ما بود. در طول مصاحبه با يادآوري آنچه كه از ديروز تا امروز بر او گذشته بدون هيچ پنهانكارياي همه چيز را تعريف كرد. داستان تقليد ادا و صداي معلمان مدرسهاش و پشت سر آن هم تنبيه گواهي بود بر استعداد كه سالها بعد شكوفا شد. قصه آشتي با علي دايي را هم به سياق خودش تعريف كرد و در تيپسازي علي دايي دوباره خودش را نشان داد. گوران در اين مصاحبه صميمي حرفهاي خواندني زياد گفته است.
پدرم حق ديگران را گرفت خودش بيکار ماند
من در بيمارستان دي تهران به دنيا آمدم نه اينكه فكر كنيد بچه پولدار بودم، نه خانواده ما قشر متوسط رو به بالا بودند. البته اگر پدرم چند انتخاب درست ميكرد الان رئيس كارخانه ايرانخودرو بود اما چون دلسوز كارگرها بود و براي اينكه حق آنها را بگيرد حق خودش را نگرفت در نهايت يكسري از آدمهايي كه حق و حقوق سرشان نميشود آمدند و جاي پدرم را گرفتند. ما هميشه حسرت اين ماجرا را به دل داريم. پدرم مرد زحمتكشي بود اما فقط زحمت ميكشيد و چيزي عايدش نشد. او در حال حاضر بازنشسته با افتخار چندين كارخانه معتبر ايران است. وقتي بازنشسته شد در ۶۰ سالگي باز هم شروع كرد به ساخت خانه براي كارگرها در مناطق حومه تهران. در واقع از اعتبار شركت استفاده كرد و براي كارگرهايي كه قدرت خريد نداشتند شهركسازي كرد.
قرار بود فوتباليست شوم
وقتي ۱۵-۱۴ ساله بودم در تيم ملي نوجوانان بازي ميكردم. حتي پيشنهاد بازي در تيم امارات را هم داشتم. براي فوتبال بازي كردنم خيلي پول خرج كردم البته سال ۸۴ ماهي يك ميليون و ۵۰۰ هزار تومان از تيم سايپا دستمزد ميگرفتم. آن موقع كه من در تيم جوانان سايپا بازي ميكردم آرش برهاني در اميد پاس بازي ميكرد اما در يك مسابقه مينيسك پايم پاره شد و ديگر نتوانستم فوتبال را دنبال كنم. باورتان نميشود قيچي برگردان ميزدم ميلاد ميداوودي با دهان باز من را نگاه ميكرد. رفاقت من با فوتباليستها به آن موقع برميگردد. نيكبختواحدي را از وقتي با ۲۰۶ از مشهد به تهران آمد و دو متر دماغ داشت ميشناختم (ميخندد). خلاصه تازه به مرحله بازدهي و پيشرفت رسيده بودم كه دچار مشكل شدم و زير تيغ جراحي خيلي گران رفتم.
قدرتمند شدهام
دو سال است كه به آن قدرت رسيدهام كه هر كاري كه دلم بخواهد براي پدر و مادرم انجام دهم. روز پدر برايشان سهميه سفر مكه را خريدم. خدا را شكر از من راضي هستند. دو خواهر و يك برادر دارم. يك خواهر و برادرم بزرگتر هستند و خواهر ديگرم كوچكتر و محصل است. الان در رشته بازيگري تئاتر دانشگاه اراك تحصيل ميكنم. يكي، ۲ ترم ديگر مدركم را ميگيرم. هيچوقت درسخوان نبودم، حساب و كتاب به مغزم فرو نميرفت اما حفظياتم خوب بود. اگر ميخواستم الان رتبه يك المپياد بودم اما چون رفتم سراغ فوتبال خيلي براي درس خواندن وقت نميگذاشتم.
اداي معلمهايم را درميآوردم
باورتان نميشود در دوران مدرسه هفتهاي سه روز اخراج بودم. چون اداي معلمهايم را درميآوردم. در كل هيچ كدام از مسئولان مدرسه از من خوششان نميآمد اما بچهها عاشقم بودند. من هميشه در جشنهاي مدرسه اداي معلمها و ناظم و مدير مدرسه را درست مثل خودشان درميآوردم و همه حرصم را خالي ميكردم. تصور كنيد ۴۰۰ نفر در مدرسه با صداي بلند ميخنديدند اما دبيرها به خونم تشنه بودند. بعد از مراسم تنبيههاي عجيب و غريب ميشدم. من را ميانداختند زير ميز و پايشان را روي كمرم فشار ميدادند.
مدرسه اشرار!
مدرسهام در صادقيه غرب تهران بود. به دليل محيط عجيب و غريبش به جاي احرار اسم آن را گذاشته بودند اشرار. مدرسهام خانه بغلي ما بود. من هر روز از كيف مادرم كلي پول ميدزديم تا براي همكلاسيهايم خوراكي بخرم. يادم ميآيد يك روز مادرم از پشت پنجره ديده بود كه من براي كل بچهها همبرگر خريدهام. خلاصه وقتي به خانه رفتم حسابي توبيخ شدم.
به جاي مدرسه به پشتبام ميرفتمدوران نوجوانيام با نقشه كشيدن اينكه چطور خودم را به تمرين استقلال برسانم گذشت. هرطور شده بود خودم را به آنجا ميرساندم. ۷ صبح كه ميشد بيدار ميشدم، لباس ميپوشيدم و به جاي مدرسه رفتن به پشتبام ميرفتم و تا ۱۰ صبح زير كانال كولر ميخوابيدم بعد از آن به تمرين تيم استقلال ميرفتم. چند وقتي گذشت، مادرم دو، سه روز از پنجره حياط مدرسه را نگاه ميكرد من را نميديد. يك روز ديدم مادرم در پشتبام بالاي سرم ايستاده است.
طعم كتكهاي خواهرانه
بزرگترين تنبيه زندگيام از طرف خواهرم كه ۸ سال از من بزرگتر است، بود. يادم ميآيد برادرم تازه ازدواج كرده بودم. عروسمان براي اولينبار به خانهمان آمد. ميخواستم هرطور شده شيرينبازي دربياورم و جلب توجه كنم ولي نميدانستم چطور. خلاصه چشمتان روز بد نبيند دور سفره نشسته بوديم و صحبت ميكرديم، نه گذاشتم نه برداشتم گفتم خوب است ديگر يك نانخور هم به ما اضافه شد (ميخندد). خلاصه خواهرم تا توانست من را كتك زد، هيچ وقت طعم آن كتك خوردن را فراموش نميكنم.
ادا درآوردم براي شبهاي برره انتخاب نشدم
وقتي در هنرستان درس ميخواندم يك دوست داشتم به اسم شهاب: عاشق بازيگرها بود. با همه چهرههاي سينمايي عكس داشت آرشيو عكسهايش واقعا كامل بود با همه عكس داشت. آلبومهايش را به مدرسه ميآورد خيلي دوست داشتم جاي او باشم. خلاصه اطلاعاتش كامل بود. آدرس همه لوكيشنهاي فيلمبرداري را داشت اما استعداد بازيگري نداشت. يك روز شهاب من را با خودش به لوكيشن شبهاي برره برد. من رفتم حسن شكوهي مديرتوليد آن پروژه را پيدا كردم. هرچه تقليد و صداپيشگي بلد بودم را اجرا كردم. حسن شكوهي، خوشش آمد و به من گفت به عنوان مردم برره بروم و نقشهاي كوتاه بازي كنم.
شهاب عباسي يكدفعه خودش را گرفت
بعد از برره در يك تئاتر دانشجويي بازي كردم. داوران آن كار آقاي بشارتي و انوشيروان ارجمند بودند. آقاي بشارتي بعد از اجراي كار من را به شهاب عباسي معرفي كرد. شبخيز از من خوشش نيامد، اما شهاب از تست اوليه من راضي بود و به من اعتماد كرد. خيلي زود به آن چيزي كه ميخواست رسيد. كار كرديم، همه چيز خوب بود، دوست بوديم به حرفهاي من گوش ميكرد چون آن موقع خودش را نميگرفت و تغيير نكرده بود. اما از يك جايي به بعد ميانهمان به هم خورد. برنامه ۹۰ حسابي تركاند و به موفقيت نسبي رسيديم. برنامه ما با «پايتخت ۲» برابري ميكرد. حتي علي دايي در كيش من را ديد گفت آفرين ماشاالله به اجراي اپيزود عادل فردوسيپور ات. بعد از عيد ۹۱ سراغ ساخت برنامه ماه رمضان رفتيم. حسابي از همه چيز براي خندهبازار مايه گذاشتم. هر روز به تمرينهاي پرسپوليس ميرفتم و اداي علي دايي را درميآوردم (ميخندد).
وقتي علي دايي با من لج كرد
وقتي استقلال قهرمان جام حذفي شد چون از بچگي استقلالي دوآتيشه بودم به جشن مراسمشان دعوت شدم. روي استيج رفتم عادل فردوسيپور شدم، مهران مديري شدم و... اميد زندگاني روي استيج گفت آرش برهاني ميگويد اداي علي دايي را اجرا كن. يك ژست علي دايي آمدم، يك جمله گفتم و بيچاره شدم. از فرداي آن روز همه روزنامهها تيتر زدند بدل عادل بدل دايي شد و فلان و فلان ... علي دايي با من لج كرد، عليرضا محمد را به اين دليل كه دوست و همسايهمان و دفاع راست پرسپوليس بود اخراج كرد. بنده خدا به دليل رفاقت با من از دنياي فوتبال رانده شد.
از وقتي با علي دايي آشتي كردم، ارتباطم با كل ايران خوب شد
خيليها از كدورت من و دايي سوءاستفاده كردند. تصميم گرفتم هرطور شده دل آقاي دايي را به دست بياورم. پيغام دادم به دوستان مشتركمان كه هر وقت مناسب ديدند به من بگويند با آقاي دايي آشتي كنيم. وقتي راهآهن از پرسپوليس برد بچهها تماس گرفتند و گفتند علي آقا دوست دارد شما را ببيند. وقتي آنجا رفتم با من سرسنگين بود، اما كمكم با من راه آمدند. من هم ايشان را به كنسرت شهرام شكوهي دعوت كردم كه با همسرشان به كنسرت آمدند. اعتراف ميكنم از وقتي ارتباطم با علي دايي خوب شد انگار ارتباطم با كل ايران خوب شد.
نظر کاربران
هر کس با علی دایی(اذریبایجان)درررررررررر افتااااااااااااااااد مطمنباااااش بررررررررررررافتاااااااااااااااد
پاسخ ها
عزیز اینجا ایرانه
علی دایی هم متعلق به ایرانه و ایرانیهاس
این چه طرز فکریه که شما داری ؟؟؟
اگه میشد 50 تا منفی میدادم
چاییدی عمو
برو بابا -
بَ رَ بَ بَ!
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
چه صادق بود.خوشم اومد...
خيلي ادم باحاليه فقط وفقط چون استقلاليه!!!!!!!!!شوخي كردم كلا دوستش دارم هم سامانو هم دوستشو يوسف كرمي....اونم دليف داره
ادم بی جنبه همینه دیگه جنبه ندارن که باهاشون شوخی کنی لج میکنن مثل بچه ها
باز گلی به جمال فتح الله زاده که از تقلیدی که از ایشان در خنده بازار شد،ناراحت که نشد هیچ،تازه گفت به این کار ادامه دهند چون خوشحال میشود که مردم ایران شاد باشند و بخندند.
واقعا که من نه استقلالیم نه پرسپولیسی ولی از علی دایی به خاطر این رفتار بچهگانش......... ادم باید 1. جنبه داشته باشه.2. موضوعی به موضوع دیگه ربط نده بنده خدا الکی اخراج شد. ولی سامان گوران رکه هه هه هه هه
سامان گوران اگه کاری می کنه فقط برای شادکردن مردمه والا مریض که نیست خودش رو تو دردسر بیندازه واقعا ازشون تشکر میکنم.کاش منم معروف بودم یکی بود ادای منو در میاورد...