چرا از مصدق دفاع می کنیم؟
اگر دکتر مصدق قهرمان ملی شد فقط به خاطر این نبود که در دوران نخست وزیری حقوق نمی گرفت اما این از امتیازات ویژه دکتر مصدق است که برخلاف زمامداران قبلی در طول فرمانداری خود هیچ گونه حقوقی از بیت المال دریافت نکرد. به زندگی سایر وزرا و نخست وزیران مراجعه کنید که ببینید که چه کردند؟
بنده معتقد هستم که باید نظرات مختلف گفته شود تا سره از ناسره مشخص شود و جایگاه حقیقی احزاب، گروه ها و همچنین شخصیت ها مشخص شود تا از مدح یکی و کوبیدن دیگری خودداری شود.
اما در یکی از این مقالات مصاحبه ای انجام شده است تحت عنوان «کار» کار انگلیسی هاست. که در این مصاحبه گوینده پا را از مخالفت و نقد و انتقاد بیرون برده و به فحاشی و هتک حرمت بزرگان این سرزمین پرداخته است، البته این بدان معنا نیست که از این بزرگان بتی ساخته و آنها را تقدیس نماییم و یا این که بخواهیم جلو قلم چنین اشخاصی را گرفته و آزادی بیان را از او سلب نماییم.
۱. در این مصاحبه، مصاحبه شونده با این جمله کوتاه که انقلاب مشروطه انقلاب روشنفکری نبود یک اعتراض احساسی سیاسی بود، منکر مبارزات ضد استبدادی و نیز مبارزات ضد استعماری مردم ایران را در یکصد و چند سال اخیر می شود. گویی ستاره و باقر و امثالهم جمع شدند یک کارهایی کردند که یک مقداری جان طلبی و قدرت طلبی در بین بود.
با این که بیش از صدها کتاب، رساله و مقاله درباره نهضت مشروطه نوشته شده است با چند سطر سعی می شود کل این نهضت و حرکت زیر سوال برود. آیا ملت ما می بایستی همچنان زیر سایه استبداد سلطنتی و مستبدینی که بیش از هزار سال فرمانروایی می کردند و بر جان و مال و ناموس شان حاکمیت داشتند به سر برند و از این که بالاخره فرمانداران وقت را تابع قانونی کردند که می بایستی بر اساس آن به حکومت بپردازند، حرکت شان یک حرکت احساسی بود؟ آیا این یک تحلیل علمی از وقایع تاریخی که اتفاق افتاده است می باشد؟
۲. در ص ۶۶ نشریه مصاحبه شونده در انتقاد از دکتر مصدق می گوید:
اگر دکتر مصدق قهرمان ملی شد فقط به خاطر این نبود که در دوران نخست وزیری حقوق نمی گرفت اما این از امتیازات ویژه دکتر مصدق است که برخلاف زمامداران قبلی در طول فرمانداری خود هیچ گونه حقوقی از بیت المال دریافت نکرد. به زندگی سایر وزرا و نخست وزیران مراجعه کنید که ببینید که چه کردند؟
۳. در مصاحبه گفته شده است:
«در جریان ملی شدن صنعت نفت تمام منابع ملی سرتاسر کشور را در گرو حوادث می بینیم. ایران هنوز هم بدون نفت اصلا وجود ندارد. این تنها ثروت ملی ما بود که مصدق این طور آش و لاشش کرد.»
مگر در زمانی که نفت ما در دست انگلیسی ها بود، ثروت ما آش و لاش نبود. مگر نه این بود که آنها با پرداخت مبلغی جزیی، تمام درآمدها را به خود اختصاص داده بودند و حتی درآمد دولت انگلیس از مالیاتی که بر درآمد نفت می گرفت به مراتب بیشتر از درآمدی بود که به ایران داده می شد. چنانکه شادروان دکتر مصدق در نطق قبل از دستور خود در جلسه 41 سه شنبه 6/4/1329 در مورد درآمد نفت ایران که شرکت نفت از حساب سال 1948 میلادی منتشر کرده است، چنین است:
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
(به نطق های دکتر مصدق در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی جلد 1 - دفتر اول از انتشارات مصدق در خارج از کشور صص 48-53 مراجعه شود.)
در اثر ملی شدن نفت چون دولت انگلیس مانع فروش نفت از طرف ایران شدند، دولت مصدق آن را برای فصل های بعدی ذخیره نمود تا از آش و لاش شدن آن توسط شرکت های نفتی جلوگیری شود و به سیاست اقتصاد بدون نفت روی آورد تا از طریق:
۱. افزایش صادرات و جلوگیری از واردات
2. گسترش و بهبود تولیدات کشاورزی
۳. گسترش تولید و کارهای ساختمانی در بخش های صنایع، معادن، حمل و نقل و ارتباطات، مسکن و غیره
4. کوشش برای رفع کسر بودجه و ایجاد تعادل در آن
۵. کوشش برای بهبود سطح زندگی طبقات زحمتکش
بتواند اقتصاد کشور را از وابستگی به درآمد نفت خارج نموده و اگر این سیاست ادامه پیدا می کرد، اکنون ایران می توانست یک اقتصاد شکوفا و پیشرفته ای داشته باشد و این ثروت ملی صرف کارهای تولیدی و کلیه امور کشور گردد. (به کتاب اقتصاد بدون نفت فرشته انور خامه ای از انتشارات شرکت سهامی انتشار مراجعه شود.)
4. آیا دکتر مصدق شامورتی باز بود؟
مصاحبه شونده چنین می گوید:
«در عالم سیاست باید خود انتقادی داشت، نه خودستایی. فرهنگ سیاسی ما عقب افتاده است. هر که شامورتی بازی اش بیشتر باشد مثل مصدق، بیشتر قهرمان و اسطوره می شود. مصدق شصت سال تمام مردم را با زیر پتو رفتن و غش و ضعف رفتن و این ادا اطوارها منتر خودش کرد و ...»
دکتر مصدق در دور ششم مجلس شورای ملی هنگام نخست وزیری اش وقتی می خواست گزارش کارش را به مجلس ارائه بدهد با مخالفت نمایندگان نتوانست به سخنانش ادامه بدهد. ناگزیر به میدان بهارستان آمد تا گزارشش را به مردم ارائه بدهد و گفت هر جا که خانه ملت است مجلس همان جاست. در انتهای سخنانش به انتقاد از سیاست انگلیس پرداخت که انگلیس حاضر نشد پیشنهاد عادلانه و منصفانه ملت ایران را قبول کند که در این موقع فریاد مرده باد انگلیس مردم بلند شد که دکتر مصدق بلافاصله می گوید:
«مردم، مرده باد نگویید. من حاضر نیستم، شما نگویید مرده باد انگلیس، من می خواهم بگویم که مثلا بگویید و دعا بکنید که خدای متعال انگلیسی ها را برای شناختن حق مسلم ما هدایت کند و خدای متعال بدبختی های ما را در جلو چشم آنها مجسم کند.» (نقل از کتاب قلم و سیاست خاطرات محمد علی سفری، ص ۵۲۲)
آیا به این روش می گویند شامورتی بازی و منتر کردن مردم؟
۵. در آن مصاحبه در مورد زندانی و تبعید شدن دکتر مصدق چنین گفته شده است:
«آن که اصلا جدی نبود. تبعید هم به آن معنا نبود. در زمان محمدرضا شاه هم او نشسته بود توی خانه اش هر کسی هم که دوست داشت می توانست به دیدنش برود و حتی هم از دنیا رفت آن تشییع جنازه را با آن عظمت برایش برگزار کردند و کسی هم حرفی نزد...»
بلی. اگر مصاحبه شونده چند ماهی را در زندان یا تبعید می گذرانید این چنین علیه دکتر مصدق سخن نمی گفتند. در زمان رضاشاه وقتی مامورین به طور وحشیانه ای به خانه دکتر مصدق حمله می کنند یکی از دختران دکتر مصدق از شدت تاثر به ناراحتی روانی مبتلا می شود و تا پایان عمر در آسایشگاهی در خارج از کشور بستری می شود.
اما در مورد ادعای مصاحبه شونده در مورد تشییع جنازه باشکوه وی، همین که ایشان در سحرگاه اسفند سال ۴۵ فوت می نمایند، محمدرضا پهلوی نه تنها مانع تشییع جنازه وی می شود، حتی اجازه نمی دهد به وصیت او مبنی بر دفن وی در ابن بابویه و در کنار شهدای ۳۰ تیر عمل شود. بلافاصله به خانواده وی فشار آوردند که او را به احمدآباد ببرند و در آنجا او را دفن نمایند و تنها تنی چند از خانواده و یاران وی خود را به زحمت به احمد آباد می رسانند.
«یک هفته پس از آزاد شدن از زندان چهار ساله در شب 14/12/1345 اطلاع یافتم که حال جسمی آقای دکتر مصدق که در بیمارستان نجمیه تهران بستری بود رو به وخامت است... صبح روز چهاردهم خبر فوت ایشان را دریافت نمودم... مقارن نیم بعدازظهر اطلاع یافتم که جنازه را با چندت نفر محدود به احمدآباد قزوین حرکت داده اند.
این بود تشییع جنازه باشکوه مصدق که حتی حاکمیت از جنازه و مرده مصدق هم می ترسید و بلافاصله او را به احمدآباد انتقال دادند که مبادا مردم خبردار بشوند اما موقعیت معنوی این تشییع و خاک سپاری وصف شدنی نیست که شخصیتی مانند دکتر سحابی او را غسل داده و کفن نموده و به خاک بسپارد.
۶. در مصاحبه گفته شده است:
«بعضی جاها به فکر انتقام جویی هم بودند در حالی که شیخ فضل الله نوری با این دست انتقام جویی ها مخالف بود و می گفت کشتن و اعدام برای چه؟ انتقام خوبی در عالم روشنفکری کوچک ترین جایی ندارد... انتقام جویی مال صحرا و بیابان است. مال شترچران ها است. در تهران شهری انتقام جویی چه معنا می دهد؟»
اگر ایشان به نوشته های مرحوم آیت الله شیخ فضل الله نوری مراجعه می کرد می دید که ایشان نه تنها مخالفین خود را بی دین، بهایی، مرتد و ... می داند بلکه فتوا به کشتن آنها داده و از این که سلطان وقت یعنی محمد علی شاه مخالفین را قلع و قمع نموده و آنها را به قتل رسانده تشکر می نماید و او را دعا می کند. خوب است به قسمت هایی از نوشته ایشان مراجعه شود:
«و کردند آنچه کردند از قبایح و منکرات... پس خداوند به ایشان فرصت داد تا بر گناه خویش بیفزاید و کفر بنویسد... به سلطان اسلام (یعنی محمد علی شاه) یورش بردند... در این حال فرمان خدا بر هلاک ایشان تعلق گرفت و خداوند حیله ایشان را نابود کرد و سلطان عادل در حق آنان کاری کرد که درباره اصحاب فیل انجام شد...
فذالکت الکلام و حاصل المرام این است که شبهه و ریبی نماند که قانون مشروطه با دین اسلام حضرت خیرالانام علیه آلاف التحیه و السلام منافی است و ممکن نیست که مملکت اسلامی در تحت قانون مشروطگی بیاید مگر به رفع ید از اسلام پس اگر کسی از مسلمین سعی در این باب نماید که با مسلمانان مشروطه شویم این سعی و اقدام در اضمحلال دین است و چنین آدمی مرتد است و احکام اربعه مرتد بر او جاری است... این فتوایی است که گمان خلاف در آن نمی رود.»
(رساله حرمت مشروطه تألیف شیخ فضل الله نوری نقل از کتاب رسائل مشروطیت به کوشش دکتر غلامحسین زرگری نژاد از انتشارات کویر صفحات 157 و 167).
باز مصاحبه شونده گفته است:
«یکی از مواردی که باعث انتقاد شدید من از مصدقی ها است این است که در تمام شصت سال گذشته به دنبال انتقام جویی بوده اند... از وقتی خود را شناختم دیده و شنیده ام که علیه کاشانی حرف می زنند...»
اگر گوینده به کتاب هایی که درباره دکتر مصدق نوشته شده مراجعه کند، می بیند که کوچک ترین انتقام جویی در مورد دیگران به خصوص شخص آیت الله کاشانی وجود ندارد. اما به نوشته مخالفین اگر مراجعه شود می بینید وقتی می خواهند افراد خود را معرفی کنند سعی می کنند مصدق را لجن مال کنند. این موضوع حتی درباره نوشته های دکتر مصدق و آیت الله کاشانی نیز صدق می کند. شما کتاب خاطرات و تألمات دکتر مصدق را مطالعه کنید می بینید کوچک ترین اسائه ادبی نسبت به شخص آیت الله کاشانی وجود ندارد اما اگر به مکتوبات آیت الله کاشانی به خصوص جلد چهارم آن مراجعه نمایید ملاحظه می فرمایید چقدر علیه دکتر مصدق سخن گفته و چه نسبت هایی داده نشده است.
شما به سخنرانی معروف آیت الله طالقانی بر سر مزار دکتر مصدق در 14 اسفند 57 مراجعه نمایید می بینید علیرغم انتقاد از آیت الله کاشانی از او با چه احترامی یاد می نماید و یا زمانی که از با خلوص بودن فدائیان اسلام سخن به میان می آورد و همچنین شادروان مهندس عزت الله سحابی در ویژه نامه ای که بعد از انقلاب به یاد نواب صفوی و دیگر شهدای فدائیان اسلام منتشر شد، به تجلیل از فعالیت های فدائیان پرداخته و مشخص می شود این مصدقی ها بودند که در آن شرایطی که فدائیان به دنبال پیدا کردن محلی برای پنهان شدن بودند، نواب و یارانش مدتی را در منزل مرحوم آیت الله طالقانی که یک روحانی طرفدار دکتر مصدق بود گذراندند. اما برعکس آن به نوشته های طرفداران مرحوم آیت الله کاشانی مراجعه نمایید ببینید چه هتاکی هایی نسبت به مصدق انجام داده اند. حتی نوشته های آنان به جایی رسیده است که دکتر مصدق را از زمانی که از مادر زاده شده او را یک آدم عقده ای می دانند.
8. همان طور که گفته شد در این نوشته از دکتر مصدق طوری سخن گفته شده است که نمی توان این مصاحبه را از نگاه یک آدم محقق و نویسنده بی طرف دانست بلکه پا را از دایره نقد و انتقاد بیرون برده و می گوید: «مصدق در عمل بزرگ ترین شارلاتان ایران بود... ای تف بر چنین آدم هایی که این کار را کردند.»
در جواب چنین سخنانی بهتر است که بگوییم:
بزرگش نخوانند اهل خرد
که نام بزرگان به زشتی برد
آقای ایدن وزیر خارجه وقت انگلستان در خاطراتش می نویسد: «خبر سقوط مصدق از اریکه قدرت هنگامی به من رسید که دوران نقاهت را می گذراندم و به اتفاق زن و پسرم در دریای مدیترانه میان جزایر یونان با کشتی گردش و سیاحت می کردم. آن شب با خیال راحت شادمانه خوابیدم.» (خاطرات ایدن وزیر خارجه پیشین انگلیس - ترجمه کاوه دهقان ص 306)
حال اگر قرار به تف انداختن باشد این تف را به روی چه کسی باید بندازیم؟ در این رابطه مرحوم آیت الله فیروزآبادی بانی بیمارستان فیروزآبادی در شهر ری که از روحانیون طرفدار دکتر مصدق بود برای این که اقدامی برای آزادی دکتر مصدق در دوران زندانی بودن وی انجام دهد به دیدن مرجع تقلید شیعیان آن زمان مرحوم آیت الله العظمی بروجردی می رود؛ آن مرحوم در جواب های فیروزآبادی می گوید: «حرف های شما را قبول دارم اما مصدق به روی انگلیسی ها «پینجول» زده، شفاعت او دشوار است.»
(در کنار پدرم مصدق - خاطرات دکتر غلامحسین مصدق - موسسه رسا ص 124).
سال ها پس از کودتای 28 مرداد، اسناد، کتاب و مقالات زیادی درباره کودتای 28 مرداد از خاطرات کرمیت روزولت گرفته تا ... منتشر شده است. یکی از جدیدترین آنها که در سال های 1378 و 1379 منتشر گردید و خلاصه طرح مقدماتی تهیه شده تماس نمایندگان سرویس اطلاعات مخفی بریتانیا و سیا در قبرس چنین است که به طور گسترده تبلیغ شود که دو موضوع باعث نارضایتی مردم از دکتر مصدق است:
۱. اساسا دولت مصدق یک دولت ضد مذهبی است.
2. مصدق کشور را از طریق دیکتاتوری اداره می نماید.
(اسناد سازمان سیا درباره کودتای ۲۸ مرداد و سرنگونی دکتر مصدق ترجمه دکتر غلامحسین وطن پرست و مقدمه دکتر محمد علی کاتوزیان از انتشارات موسسه فرهنگی رسا).
وقتی به روزنامه های آن زمان در آن دوران پیش از کودتا مراجعه می کنیم می بینیم که چگونه هر روز علیه او تاختند و او را دیکتاتور بی دین و ضد مذهب و ... نامیدند و وقتی از برانگیختن مردم علیه مصدق ناامید شدند، زمینه ساز کودتای نظامی علیه دکتر مصدق شدند.
همچنین در سال های ۷۸ و ۷۹ وزیر خارجه وقت آمریکا از نقشی که آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد داشته است رسما به عذرخواهی می پردازد.
دست آخر یکی از بیطرفانه ترین سخنانی که درباره دکتر مصدق گفته شده است، سخنان شادروان مهندس بازرگان است که در اردیبهشت سال ۴۰ هنگام تاسیس نهضت آزادی ایران می گوید:
«مصدقی هستیم و مصدق رزا از خادمین بزرگ افتخارات ایران و شرق می دانیم ولی نه به آن معنی و مقصدی که از روی جهل و غرض تهمت زده مکتب او را مترادف با هرج و مرج و تقویت کمونیسم و تعصب ضد خارجی و جدایی ایران از جهان معرفی کرده اند. ما مصدق را به عنوان یگانه رییس دولتی که در طول تاریخ ایران محبوب و منتخب واقعی اکثریت مردم بود و قدم در راه خواسته های ملت برداشته توانست پیوند بین دولت و ملت را برقرار سازد و مفهوم واقعی دولت را بفهماند و به بزرگ ترین موفقیت تاریخ اخیر ایران یعنی شکست استعمار نائل گردد، تجلیل می کنیم و به این سبب از تز و (راه مصدق) پیروی می کنیم.»
(صفحاتی از تاریخ معاصر ایران جلد ۱ ص ۱۸)
* پژوهشگر تاریخ، فعال سیاسی و داماد آیت الله طالقانی
نظر کاربران
به خانم زهره شجاعی برنخوره
زهرا شجاعی
بسیار عالی بود، ممنون
من که دفاع نمیکنم . مصدق نفت رو ملی نکرد بلکه "دولتی" کرد.
چرا از بازرگان چیزی نمیگیم بنده خدا
روح مصدق شاد
ایران از مصدقها و امیر کبیرها بسیار کم دارد
ولی در عوض رانت خوار و نالایق زیاد