رزا لوکزامبورگ، بانوی انقلابی
رزا لوکزامبورگ در پنجم ماه مه سال ۱۸۷۱ در شهر زامـوش در لهـستان بـه بار آمد. او کوچکترین فرزند یک خانواده یهودی بود. خانواده رزا در نوجوانیاش به ورشو نقل مکان کـردند. وی در این شهر به تحصیل پرداخت و پس از مدتی با گروهی به نام «پروتارلیا» آشـنا شد و، چون از آرای آنها خـوشش آمـد، به این گروه پیوست و به زودی در چهره یکی از فعالان سیاسی به فعالیت پرداخت.
رزا لوکزامبورگ و همفکرانش با گروههای پراکنده و یا مـتشکل احـزاب چپ و سوسیالیست اروپا،ب ه ویژه روسیه ارتباط دایمی و نزدیکی داشتند. درحالیکه رزا فعالیتهای سیاسی را در سوییس پشت سر می گذاشت و با گروههای چپ اروپا ارتباط نزدیکی داشت، حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه، در ایـن روزهـا دچار انشعاب شد و رزا توانست در بین اعضای فعال این حزب شخصیتهای سیاسی و انقلابی بزرگی چون: گئورگی بلخانوف و پاول اکسلرد را پیدا کند. در این زمان او به صورت چهرهای سـیاسی در سـرتاسر اروپا شـناخته میشد.
او اگـرچه در لهـستان مقیم نبود،اما درباره سرنوشت سیاسی کشورش با حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه که خواهان تعیین سرنوشت سیاسی لهستان در روسیه است، اخـتلاف پیـدا مـیکند. رزا لوکزامبورگ به زودی وارد کشمکش جدید سیاسی جهان میشود.او بـا تـعیین سرنوشت ملل به این سبب که توجه به آن،جنبش بین المللی سوسیالیسم را تهدید میکند،به سختی مخالفت مـیورزد. ایـن مـخالفتها به زودی علت جدا شدن رزا از حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه و چـندی بعد از حزب سوسیالیست لهستان میشود. همزمان با جدایی از آن دو حزب، نشریهای را با نام«آرمان کارگران»منتشر میکند و چندی بـعد «حـزب سـوسیال دموکرات» پادشاهی لهستان را بنیان میگذارد.
در هـمین زمـان یـکی از کتابهای ایدئولوژیک رزا به نام «اصلاح یا انقلاب» از چاپ درآمد و مسایل درون حزبی سوسیال دموکراسی آلمـان را بـه چالش کشید و علیه جنبش تجدیدنظر طلبی (Revisionism) که توسط ادوارد-برنشتاین رهبری میشد بهپا خـاست و مـبارزهای نـاخواسته را علیه طرفداران تجدیدنظر طلبی آغاز کرد. فعالیتهای سیاسی و تلاش سرسختانهی رزا لوکزامبورگ باهمکاری یکی از هماندیشاناش بـه نـام کارلکائوتسکی، مانع از نفوذ خط تجدیدنظرطلبان در حزب شد.
رزا که آرامشی در خود نـمیدید بـا روشـن شدن شعلههای انقلاب ۱۹۰۵ روسیه به ورشو پایتخت لهستان رفت تا از آن جا به انقلابیون روسـیه کـمک کـند که توسط نیروهای نظامی دستگیر و زندانی شد. رزا در پیشزمینههای انقلاب روسیه یکی از طـرفداران آتـشین لنین بود و از احزاب انحرافی «منشویک» و «سوسیالیست انقلابی» انتقاد میکرد و به جای آن از طرفداران پروپا قرص حزب «بـلوشیک» بـه رهبری لنین بود.
«انـباشت سـرمایه»ی کی از بـرجستهترین کـتابهای ایـن بانوی مبارز چپ و رهـبر سوسیالیسم اروپا است که در سال ۱۹۱۳ و در هنگام بودن او در برلین به چاپ رسید. رزا در این کتاب میگوید که سـرمایهداری سـرانجام بهسوی امپریالیسم پر خواهد کشید.
درگیر و دار جنگ جهانی اول رزا لوکـزامبورک همراه یـکی از هم فکرانش کـه یـک سوسیالیست انقلابی بود به نام کارل-لیب کنخت، فراکسیونی را در حزب سوسیال دموکرات آلمان ایجاد کردند بـه نـام «اسـپارتاکیست». اسپارتاکیستها به رهبری رزا لوکزامبورگ به سختی بـا سـیاست حـزب سـوسیال دمـوکرات آلمـان که از یورش آلمان به کشورهای هم سایه و اشغال سرزمینهای بیگانه پشتیبانی میکردند، مخالفت ورزیدند و اعلام کردند که این حزب بهتر است با نام «سوسیال شوونیسم» فعالیت کـند.
رزا با حرکات رادیکالی و فعالیتهای شبانهروزی علیه نظام سیاسی و اداری آلمـان خـود را در موقعیت بسیار خطرناکی قرار داد. مخالفت آشکار و سرسختانه رزا با جنگ و دولت آلمان سبب شد تا وی به اتفاق کارل لیب کنخت دستگیر و زندانی شود.
رزا لوکزامبورگ در زنـدان نـیز بیکار ننشست.مشهورترین کتابهای خـود را بـا عنوان« جزوه یونیوس و انقلاب روسیه» نوشت.د ر«جزوه یونیوس»رزا بنیادهای نظری «اسپارتاکیستها» را مطرح میکند و در«انقلاب روسیه» از انقلاب روسیه،حرکتهای انقلابی دانشجویان روسیه و چگونگی به قـدرت رسـیدن «بلشویکها» صحبت میکند.
در سـال ۱۹۱۸ مـیلادی دولت آلمان رزا را از زندان آزاد کرد و این بانوی انقلابی با سرسختی،حرارت و تلاش بیشتری به کارهای انقلابی مشغول شد.
هنوز چند ماهی از آزادی رزا نگذشته بود که او به اتفاق رفیق هم فکرش کارل لیپ کـنخت «حـزب کمونیست آلمان»را تأسیس کردند. در نوامبر ۱۹۱۸ طرفداران و مخالفان نظریهی رزا لوکزامبورگ در خیابانهای برلین علیه یکدیگر با اسلحه درگیر شدند.این جنگ و گریزها تا ژانویهی ۱۹۱۹ به درازا کشید.ا ین شورش توسط دولت آلمان سرکوب شـد و رزا-لوکـزامبورگ و کارل لیـبکنخت به عنوان رهبران شورش دستگیر و در ۱۵ ژانویهی همین سال بدون محاکمه توسط جوخههای راست اعدام شدند.
رزا به عنوان یکی از پیـشگامان جـنبش چـپ( سوسیالیستی و بعدها کمونیستی) جهان نظریهی«حق تعیین سرنوشت ملل»را رد میکرد و عقیده داشت رفتن در پی آن نظریه، «جـنبش بین المللی»سوسیالیسم را فرومیکاهد و سبب قدرت گرفتن بورژوازی در جهت سرکوب کردن نیروهای کـارگری می شود،که در ایـن صـورت سلطهی بوروژوازی بر ملتهای تازه استقلالیافته تحمیل میشود.
اختلافنظر پایهای رزا لوکزامبورگ با حزب سوسیال دمکرات روسیه و لهستان سبب شد که «حزب سوسیال دموکرات لهستان» توسط وی بنیانگذاری شود. رزا در کتاب«اصلاح یا انـقلاب»که ساختار آن حملهی آشکار علیه تجدیدنظرطلبی در ایدئولوژی سوسیالیسم توسط ادوارد-برنشتاین است می گوید: «نظریهی برنشتاین از ما میخواهد که تحول اجتماعی و هدف نهایی سوسیال دموکراسی را به کناری نهیم و به جای آن اصطلاحات اجـتماعی را کـه به مثابهی ابزار مبارزات طبقاتی است، به عنوان هدف جنبش بپذیریم.
رزا نسبت به سیاست روسیه نیز دل خوشی نداشت.اگرچه وی در سرزمینی(لهستان)به دنیا آمده بود که قسمتی از امپراتوری گسترده روسـیه بـود،اما علیه تسلط روسیه علیه کشورش پیوسته ناآرام بود و مبارزه میکرد. حق تعیین سرنوشت اقلیتهای قومی، ملتهای کوچک و کشورهای تحت سلطه را متعلق به شهروندان بومی سرزمینهای مادر میدانست. اصـل مـخالفت و تضاد رزا لوکزامبورگ با ادوارد برنشتاین در این بود که، برنشتاین میگفت:«هدف نهایی هر چیزی که میخواهد باشد،مهم نیست.اصل جنبش است که باید حفظ شود»به همین سبب ویـ نـتیجهی نـامطلوب این باور را در افکار انقلابی خـود در مـورد حـق تعیین سرنوشت مردم سرزمینها بیان میکرد.
رزا لوکزامبورگ به آنچنان فراباوری در نظریههای انقلابی -سوسیالیستی خود رسیده بود که از همان آغاز جنبش سـوسیالیستی، کـمونیستی و لنـینیستی روسیه را همواره تایید میکرد.ا ما وقتی احساس کـرد کـه شیوههای دیکتاتوری برای پیاده شدن نظریههای سوسیالیستی،حتا توسط لنین اعمال میشود، بدون اینکه با اساس جنبش سوسیالیستی روسـیه مـخالفت ورزیـده و یا خود را در مقابل آن بگذارد،ب ه نقد سیستم پرداخت. اما تـا پایان عمر خود را شریک جنبش پرولتاری روسیه میدانست.
یکی دیگر از کتابهای مشهور رزا-لوکزامبورگ کتاب «انقلاب روسیه» است. در ایـن کـتاب وی اگـرچه یکی از رهروان راستین و صمیمی سوسیالیسم و انقلاب روسیه است، اما راجع بـه قـدرت گیر دیکتاتور مانند حزب بلوشیک هشدار میدهد،که مبادا شیوههای حزب خارج از موازین و آموزههای دیکتاتوری پرولتـاریا بـاشد.م ـفهومی که بن مایه نظریهی کارل-مارکس را تشکیل میداد.
رزا لوکـزامبورگ در عین وابستگی ایدئولوژیک به شوروی، هرگز دست از انتقاد از شیوههای حکومتی آن برنداشت و در مورد امضای قرارداد «برست-لیـتوسک» بـا آلمان به سختی به مخالفت برخاست. یکی از بزرگترین تاریخنویسان تروتکیست «ایزاک-دویـچز» دربـارهاش نوشت: «با قتل رزا،آلمان هوهنزولرنی آخرین پیـروزیاش را جـشن گـرفت و دروازههای شهرش را بهسوی نازیها گشود»
«در شهر بزرگ برلین که دو و نیم میلیون سکنه دارد، حتی یک دوست ندارم. در حال حاضر، این ایده به من چنان لذتی میبخشد که باآرامش ساده دلانهای به آن لبخند میزنم.»
«آزادی برای طرفداران حکومت، تنها برای اعضای حزب، هر چقدر هم که تعدادشان زیاد باشد، آزادی نیست، آزادی دست کم، آزادی کسی است که دیگر گونه میاندیشد. »
در سال ۱۹۸۶ مارگارته فون تروتا فیلمی در مورد او ساخت.
چند سال پیش نتایج یک بررسی نشان داد که جسدی که در گورستان فریدریکسفلد برلین دفن شده، با مشخصات جسمانی رزا لوکزامبورگ نمیخواند و جسد رهبر انقلابی آلمان در واقع در این مدت در سردخانه بیمارستان شاریته در برلین قرار داشته است.
در سردخانه پزشکی قانونی "مجتمع درمانی شاریته" در برلین از سالها پیش روی جسد زنی بدون سر و دست و پا تحقیق میشود. پزشکان و کارشناسان این مجتمع به تازگی اظهار داشتند که به نظر آنها این جسد به لوکزامبورگ تعلق دارد.
کارشناسان روشن کردهاند که صاحب جسد در میانه چهل سالگی به قتل رسیده، به بیماری مفصلی مبتلا بوده و پاهای نامساوی داشته است. روزا لوکزامبورگ هنگام مرگ ۴۷ سال داشت، در ناحیه لگن دچار ضایعه بود و به همین خاطر هنگام راه رفتن میلنگید.
طبق اسناد تاریخی روزا لوکزامبورگ پس از دستگیری، به شدت مضروب شده و سپس با گلولهای به سر به قتل رسیده بود، اما روی جسدی که به جای او در گور آرمیده، چنین علایمی دیده نمیشود.
نظر کاربران
مرسی
سلام /بنده با افکار خانم لوگزامبورگ وهمکارانش مخالف هستم/ لوگزامبورگ کشته شد که چه شود ؟ یه مشت ادم بی سروپا که از لحاز فرهنگی وشعور فقیراند بر حکومت برسند وبنیان ظلم وزور وهوچی گری جدیدی بگذارند ؟!کسانی لایق حکومت اند که صادقانه وبا استقامت بدن ظلم به حق کسی مراحل زندگی وسرنوشت را پیموده باشند وابدیده شده باشند وگرنه هربی سروپای مفلوک دزد که بنابر دلایلی فقیر ووامانده شده که نباید به حکومت برسد وملک و ملتی را به آتش نابودی بکشدقرار نیست تمام فقرا وکسانی که در برابر ظالم سکوت میکنند بر حق باشند وباید حکومت کنند حکومت کردن شایستگی هایی میخواهد که غالبا عوام نمی توانند براحتی ان را کسب کنند حتی بیشتر اعضائ انقلابی نباید در حکومت دخالت کنند چون زحمات خودشان به هدر میرودما نباید قله ها را به بهانه مساوی سازی خرد کنیم خرد کردن قله ها یعنی نابودی نیروهای سازماندهنده خوب مسلم است کسی که فداکاری ودلسوزی نکند به احتمال زیاد فقیر میشود واین دلیل نمیشود ما یک شبه وی را بر حکومت مسلط سازیم تا مایه تباهی جان ومال مردم در اثر بی عدالتی وبی خردی شود آیا یک نانوایا لوله کش یا کسی که مدرک دانشگاهی را خربداری کرده است میتواند حاکم یا مدیرخوبی باشدوایا میتوانند تصمیمات درست اتخاذ کنندآیا یک کارگر ادم صادقی هم هست وهوای نفس وطمع خودرا میتواند بخوبی کنترل کند؟ایا توانسته با خودسازس روح وجانش را جوری تربیت کند که از دزدی وخیانت بری نماید وقابل اعتماد شود
حرفهای روزا لوگزامبورگ ضد ونقیض است در جایی میگوید دمکراسی بی حد ومرز ولی جایی دیگر میگوید بای از گفتن وشنیدن حقیقت باید نهراسیددر حالیکه باید متناسب با رشد روحی حقایق
را گفت وشنید هر حقیقتی را به هرکس نمی توان گفت شاید جانش به خطر بیافتد
با عرض سلام وخسته نباشید در قران کریم امده است که مستضعفین اولین وارد شوندگان به اتش اند/
بدلیل اینکه سکوت انها در برابر ظلم وفسادحمایت انها از جنایتکاران بخاطر منافع شخصیشان باعث شده بعدها به بردگی کشیده شوند ضعف مالی ضعف فکری وخدارا فراموش کردن وبه ظالمان پناه بردن انسان را سرانجام به بدبختی وفلاکتی میکشاند که نامش مستضعف است اگر انسان با حقیقت زندگی کند ناداوری در کارهایش نداشته باشد هرگز بی چیز وبدبخت نمی شود /رشوه باعث زیاد شدن ناداوری در جامعه خواهد شد وملت هایی که امروز تحت فشار استکبار ویهودیان صهییونیست اند متاسفانه در گذشته تابع افراد رشوه خوار وربا خوار بودندواین آیه قرانی است که بر ملتی همانها مسلط میشوند که هستندبا تشکر
سلام بنده فکر نمی کنم کارگری که بجز مشروب خوردن وبه فاحشه خانه ها رفتن
ودشنام های ناموسی دادن وافترا زدن تفریح دیگری ندارد بتواند سرپرست یا اداره
کننده خوبی باشدکسی که حتی ناتوان از انجام وظایف خود بخوبی میباشد اظهار
نظرهای سیاسی اش نمی تواند بجا ومناسب باشد شوروی کمونیستی به چه
وضعیتی افتاد!لهستا ن رومانی چکو اسلواکی چه سرنوشتی پیدا کردند؟!!
باز متاسفانه با این همه آینه عبرت هنوز عبرت نگرفته ایم یک روستایی یا روستا زاده
غالبا آدم حریص وشهوت رانی میشود آیا درست است وی رابدون طی مراحلی به
بالاترین پستها برسانیم وانتظار رشد وشکوفایی همه جانبه کشوررا دارا باشیم این امر دقیقا طرح صهیونیستها بوده که نیمی از کشورهای اروپایی وبسیاری از کشورهای آسیایی را به
کسانی که دل بسته اند افراد دچار ضعف فکری وناتوانی روحی انها را به شادی وخوشحال خواهند رساندآرزوی خوابی خوش برایشان دارم
سلام آیا یک آدم سفیه با یک آدم عاقل برابراست آیا کسی که بخاطر ایمانش
شرایط سخت را تحمل میکندواستقامت میورزد با کسی که ارزشهای انسانی خود
ودوستانش رابه راحتی میفروشدبرابر است آیا یک روشنفکر صادق با یک
روشنفکر فریبکار برابر است آیا یک دکتر که به مال وجان ناموس مردم بخاطر پول
وهوس رحم نمی کند با یک طبیبی که برای مریض شاید از حق خودش میگذرد برابر است
آیا یک تکاور با یک فردی که دوره ندیده یکسان است وهردو قادرند عملیات
یکسانی انجام دهند کسی که راه بلد نیست در یک را هپیمایی جنگلی با راهدان
به نظر شما یکسانند وباید از هردو یکسان تبعیت کرد درپیروی ازکدامیک احتمال گم شدن
زیاد است در قران امده که انسان متقی برتر است امده که رشید زمامدار سفیه
است حتی در قران هم حرفی از برابری به میان نیامده واولویت با اهل جهاد درره
حقیقت است ایا یک فرد دزد با کسی که فقررا تحمل میکند ولی به کسی ظلم
نمی کند برابرند آیا همه کلیدها برابرندوقادرند همه درها را باز کنندآیا سگ با
اسب برابر است وغذایشان باید یکسان باشد؟آیا عاقل است کسی که به نیازهای
فیل ومورچه به یکسان بنگرد؟آیا همان چیزی که ماهی نیاز دارد نیازهای ماررا نیز
برطرف میکند؟آیا یک ادمی که با یتیمی بزرگ شده از لحاظ روحی باآدمی که در
ناز ونعمت پرورش یافته یکجوراز لحاظ احساسی وعقلی به دنیا نگاه میکنندآیا
یک ادم طماع رشوه خوار وخاین با فردی که اینها را ندارددر عملکرد وگفتار وتصمیم
گیری یکسانند؟
سلام وخسته نیاشید بنده افراد زیادی را میشناسم که بسیار پولدار بوده اند ودر اثر بی احتیاطی دررانندگی تصادف کرده وفقیر شده اند یا بسیاری که در اثر همنشینی با افراد تبه کار وپرداخت تاوان ان فقیر شده اند یادر اثر نادانی وتعصبات کور خودشان به خاکستر نشسته اندیا در اثر عدم پرداخت بموقع بدهیشان وربا خواری وغیره به زندان افتاده ودیه به انها تعلق گرفته است پس قرار نیست هرکس که فقیر است برای خودمان وی را بعنوان پادشاه یا مدیر انتخاب کنیم ودستورات زندگیمان را ازوی بگیریم خوب به یک نانوا لوله کش یا شاگر تریلی کمک کنیم ولی فاجعه است اگر اورا الگوی خودمان قرار دهیم عاقبت حکومت های پوپو لیستی را ببینیم که چه شدندوکشورشان چقدر ذلیل شدخوب کسی که فهم وشعور کافی ندارد چه ثروتمند چه فقیر نبایست به وی اجازه داد دتا درتصمیم گیریها شرکت کندای بسا پول وسرمایه بسیاری بدین طریق تلف شود وانموقع باید منتظر وقایع پیش بینی نشده باشیم
با احترام معمولا اساس بسیاری از انقلابات دنیا یک تحول در فکر عوام اکثریت است اینکه(چیزی که اودارد منهم باید داشته باشم بدون توجه به اینکه اصلا شایستگی آنرا دارم یا ندارم یا مراحل رسیدن به آنرا پیموده ام یا نپیموده ام)در این حالت کشور دچار هرج ومرج شده وهمه چیز از حالت طبیعی خود خارج میشودانقلابهای خونین همواره در کشورهای عقب مانده رخ میدهد با یک حرکت افراطی بی سروپایان وافراد پرورش نیافته که تحمل کوچکترین مخالفتی را ندارند زمام اموررا بدست میگیرند رویداد انقلاب وموفقیت آن بر یک باور عمومی تکیه دارد"اراذل واوباش وفقرا لایقند"نمونه ان درشوروی به اثبات رسید که به قدرت رسیدگان در اثر حرص وطمع به جان هم میافتند وخود وکشورشان را تکه پاره میکنند انقلاب کمونیستی یعنی رسیدن یک شبه به همه چیز وزمینه ان درروسیه فراهم بود چون اکثریت انها روستا نشین بودند وتز کمونیسم با خلق وخوی روستایی آنهابسیار سازگار است همه چیز قابل قبول باید حسی باشد اخلاق باید نسبی وگذرا باشد وبسته بشرایط انسان مجاز به هر کاری است که منافعش را تامین کند/ با سپاس
باعرض خسته نباشیدانقلابها دونوعند انقلاب خواص (از لحاظ فکری در طبقه بالا )انقلاب عوام معمولا در انقلابات عوام از خواص پیروی میکنند ولی هدف انها باهم یکی نیست وراهشان به یک مقصد منتج نمی گرددانقلاب خواص نا مریی وغالبا دیده نمی شود است وانقلاب عوام پرزدوخورد ودرگیری است در پیروزی هر انقلابی معمولا عوام مودبانه یا در صورت نیاز با شدیدترین وخشن ترین برخوردها طبقه فکری وروحی سطح بالا را کنار میزند ویکه تاز میدان میگردد انقلاب عوام بدور از تفکر وعاقبت اندیشی بوده وریشه در حسد داردانقلاب حقیقی آنست که ابتدا درون فرد اصلاح شود تا قابلیت اصلاح بیرونی را پیدا کندهر انقلابی بدون خود سازی فردی در واقع انقلاب نیست جنگ حرص وآزوشهوت است وریشه در تمیلات افراطی نفسانی اشخاص داردوغالبا گذرا میباشد
با عرض ادب واحترام متاسفاه بسیاری از ادبا وروشنفکران وهنرمندان به فقرا نوعی
تقدس کاذب بخشیدند واین امر در فیلم های دهه 60 ایران نیز مشهوداست که
عوام یا افراد کودن معصومند!در حالیکه همین افراد به اصطلاح معصوم اگر پولی
دستشان بیاید خرج عیش ونوش میکنند ولی هرگز برای یک کار فرهنگی هزینه
نمی کنند مثلا به همین سایت شما هرگز وارد نمی شوند وسعی میکنند یا بخندند یا
یا دیگران را مسخره کنندچون توان وظرفیت روحی انها به حد کافی رشد نکرده است
پس انها تنها از پول فقیر نیستند بلکه از فکر صحیح هم بنا به دلایل خود خواسته
یا غیره محرومند وباید تن به تربیت زیر نظر افراد روشنفکر با صداقت ودلسوز دهند
با تشکر
ارمغان کمونیسم بر کشورها چه بود چنان ضرباتی بر انها زد که دیگر تا صدها سال قادر نخواهند بود کمرراست کنند مسلط کردن افراد بی تربیت وپرورش نیافته به اصطلاح دود چراغ نخورده بر تمام شئونات اقتصادی فرهنگی صنعتی نظامی کلا منابع انها را نابودکرده که الان بزرگترینشان روسیه باید برای بدست اوردن تکنولوژی مورد نیازش اصلا در هر زمینه ای از غرب گدایی کند وبه نوعی وام دار ان باشدخود مفصل از این مجمل خوان خسته نباشید
هر گوشت گوساله تازه خوبست ولی باید پخته شود ایران در زمان مزدک هم دچار اوهامی شبیه به کمونیست هاشد که حتی ناز پرورده ترین شاهزاده خانم ها زیر دهقانان بو گندو خوابیدند وانرا رمز سعادت دانستند بعداز مدتی جز خفت وبی ایرویی برایشان باقی نماند ظاهرا فرزندان اسراییل بیکار ننشسته اند ودر طول تاریخ دست بکارند
همین ها باعث شدن که یه چووپان پالون خررو گذاشت زمین یه شبه شد وزیر ونماینده مجلس و
نخست وزیر
البته مردم بعد از مرگ یک انقلابی ، می فهمند چه گوهری رو از دست داده اند.
درود بر زنان انقلابی که از همه چیزشان برای انسانیت فدا میکنن.
روحش شاد