حکایت مردی که در فوتبال ایران سه بار مُرد
روز ۱۲ بهمن ۱۳۷۱ محراب شاهرخی فوتبالیست سابق تیم ملی و باشگاه های شاهین، دارایی، کلوب شنای اهواز، پرسپولیس و شهباز در ۴۹ سالگی به دلیل سکته مغزی درگذشت. محراب سمبل مظلومیتی است که گریبان بسیاری از مردان نسل او را گرفت.
۱) درگیری های بسیار و فشار زندگی باعث شد که محراب در سال ۱۳۴۶ اقدام به خودکشی کند؛ همان سالی که زنده یاد غلامرضا تختی هم در بستر مرگ آرمید. محراب را از مرگ حتمی نجات دادند. جوان ۲۴ ساله خوزستانی زنده ماند اما تقدیر چنان بود که ۲۵ سال بعد در کنج منزل تنهایی، مرگ را تجربه کند. یادش گرامی باد.
۲) همایون بهزادی می گوید؛ بامعرفت تر از محراب در فوتبال پایتخت پیدا نمی شد. سر کوچه یی که خانه محراب در آن قرار داشت، یک کبابی بود که به عشق محراب و آوازه مرام و معرفت او به نام کبابی محراب معروف بود. محراب بسیار گشاده دست و میهمان نواز بود و نشان به آن نشان که تمام کباب های کباب سرای محراب را خودش هر شب برای میهمانان خود می خرید. میهمان هایی که خانه باصفای محراب را تبدیل به پاتوق بامحبت بروبچه های فوتبالیست پایتخت کرده بودند.
۳) جواد الله وردی روایت تلخی از زندگی محراب شاهرخی دارد. او می گوید؛ سال ۵۳، زمانی که تازه به پرسپولیس رفته بودم، به باشگاه سر زدم. محراب را نامه به دست دیدم. تلخ و گرفته بود. گفتم چه شده عمو؟ گفت؛ هیچ. باشگاه از من و هادی غطاووسیف و هنریک غسرکیسیانف و بیوک غوطنخواهف خواسته است از فوتبال خداحافظی کنیم یا از باشگاه برویم.
اشک در چشم های عمو محراب حلقه زده بود، با بغض گفت؛ لااقل دعوتی نکردند و یک چای تلخ و بیسکویت جلویمان نگذاشتند تا بعد از آن همه زحمتی که کشیدیم، با احترام بیشتری بیرونمان کنند...
الله وردی ادامه می دهد که از آن به بعد انگیزه های قهرمانی در وجود من به ناگهان فروکش کرد و صدای محراب همیشه در گوشم این زمزمه تلخ را طنین می انداخت که؛ پسر، بدان که آخر فوتبال ما این است که محراب شاهرخی شوی و تو را از باشگاهی که ساخته یی بیرونت کنند،
۴) از پرسپولیس به شهباز رفت و آنجا فوتبال را ادامه داد. سال ۵۵ بود. فرزان دلجو قصد داشت فیلم جدید خود را بسازد.
دعوت از یک فوتبالیست برای بازی در این فیلم در دستور کار دلجو بود. تجربه حضور ورزشکارانی مثل ایلوش خوشابه غامیرارسلانف، محمدعلی فردین، سعید راد، رضا بیک ایمانوردی، حبیب الله بلور، امامعلی حبیبی غببر مازندرانف و... در سینما کاملاً موفق بود اما فوتبالیست ها مثل همایون بهزادی قبل از آن به سینما روی خوش نشان نداده بودند. محراب در فیلم «علف های هرز» نقش دوست بامعرفت بازیگر نقش اول فیلم را بازی می کرد.
۵) پرسپولیس در سال ۵۶ اوضاع و احوال خوبی نداشت. بیوک وطنخواه، کونوف و منصور امیر آصفی ظرف مدت کوتاهی پرسپولیس را ترک کرده بودند. علی عبده مردی را که سه سال قبل از باشگاه بیرون کرده بود با سلام و صلوات به تیم برگرداند. محراب سرمربی پرسپولیس شد و چهار سال هدایت این تیم را برعهده داشت.
۶) کناره گیری او از پرسپولیس در زمستان سال ۱۳۶۰ اتفاق افتاد. یکی، دو نفر با حضور او در پرسپولیس و ادامه همکاری او مخالف بودند. یکی علی پروین و دیگری محمد دادکان. البته در رای گیری جواد الله وردی اول و دادکان دوم شده بودند اما چون الله وردی تمایل به مسوولیت گرفتن و ادامه فوتبال نداشت دادکان نماینده شد.
۷) زندگی محراب پر از درد و رنج بود. آنقدر در وجودش درد داشت که برای کاستن آلام خود راه های تلخی را پیدا کرد. مثل انداختن قالب بزرگ یخ در حوضچه سونا و خوابیدن زیر قالب یخ. او سال ۶۳، مدت کوتاهی به فوتبال برگشت و سرمربی تیم فوتبال شاهین تهران شد. بعد از آن تا سال ۷۱ دور از فوتبال بود. یازدهم بهمن سال ۷۱، در یک تمرین دوستانه فوتبال دچار درد شد و همان شب در منزل خود در اوج تنهایی سکته مغزی کرد.
محراب روز تولد خود به رحمت خدا رفت. ۱۳ سال بعد این اتفاق تلخ در مورد مجید سبزی تکرار شد. مجید سبزی هم در روز تولد خود از دنیا رفت. پیکر مرحوم محراب شاهرخی روز ۱۳ بهمن سال ۷۱ در ورزشگاه امجدیه سابق تشییع شد و در ضلع جنوب شرقی قطعه ۲۰ بهشت زهرا کنار قبر مرحوم پرویز دهداری که ۶۹ روز قبل از آن به رحمت خدا رفته بود دفن شد. در فوتبال ایران، محراب به مروارید سیاه معروف بود.
نظر کاربران
بعد لنگیا همش پروین پروین می کنند.اینم از سلطانتون
پاسخ ها
سلطان دمبه خاور میانه.خخخخخخخخ
خجالت بکشید. ایشون یه اسطورن. اصلا جمع کنید لنگی منگیتونو
این قسمت نظرا فوق العاده چیز خوبیه چون دقیقا سطح شخصیت و شعور ادب این استقلالیا مشخص میشه .واقعا چه مال نوردایی هستید خسته نمیشید انقد میرید بالا و با مخ پخش زمین میشید
چه فوق العاده و مظلوم:((
محراب تو فیلم علفهای هرز بازی نکرده بود
آه مروارید سیاه بالاخره دامن دادکان و پروین را خواهد گرفت
چقدر همه جا و همه عرصه ها ناگفتنی داریم که پس از گذر زمان به گوشمان می رسه