یک هفته ۷ چهره؛ ورزشکاران شورای شهر و ایثارِ آتش نشان ها
حادثه «پلاسکو» اگر با تجهیزات و تصمیمات مناسب تری همراه می شد، شاید حالا کمتر حسی از تلف شدگی آتش نشانان داشتیم. ما آن ها را مستحق این شکل از مرگ نمی دانیم چون حس می کنیم، تلف شده اند به پای خیلی چیزها.
عادل فردوسی پور به خاطر اظهار نظر راجع به مقصران حادثه پلاسکو از مدیران ارشد صدا و سیما تذکر گرفته. برنامه ۹۰ خاص ترین برنامه سازمان عریض و طویل صدا و سیماست. خاص به خاطر حیات پایدار و عمر طولانی اش. ۹۰ به رغم همه ی فرازو نشیب ها، سال هاست که عمر کرده و همیشه هم پر مخاطب بوده.
سوژه ی فوتبال ذاتا جذاب و پر مخاطب است و اجرای عادل و شکل برنامه اش هم مزید بر علت شده. خلاصه این که 90 حالا با این درجه از تاثیر گذاری دیگر صرفا یک برنامه فوتبالی نیست. همان طور که عادل فردوسی پور هم صرفا یک مجری و گزارشگر ورزشی نیست.
عرف برنامه هایی این چنینی در کل تلویزیون های دنیا همین گونه است؛ مجریانی که پس از مدتی محبوبیتی به دست می آورند و شخصیتی فراتر از برنامه پیدا می کنند و یا برنامه هایی که به درجه ای از تاثیر گذاری می رسند و در موضوعاتی خارج از قالب برنامه ورود می کنند.
این آسمان و ریسمان ها یعنی این که ورود ۹۰ و عادل فردوسی پور به بحث پلاسکو اتفاقا نشانه ای از مسئولیت شناسی و همگام بودن با مردم است، کما این که اگر قرار بر این بود برنامه ی متفاوتی مثل ۹۰ در دوشنبه پس از حادثه، صرفا به تحلیل و مرور حوادث فوتبالی بپردازد، به بی اعتنایی تعبیر می شد و اصلا محبوبیت اش زیر سئوال می رفت. این نبضی که امثال عادل از جامعه می گیرند آن ها را در صدر قرار می دهد.
غرض این که با تذکراتی این مدلی گمان فضایی بسته و تک ساحتی از صدا و سیما به ذهن مخاطب خطور می کند و آن گاه دیگرانی وارد فضای نقد و اظهار نظر می شوند که از اساس بیگانه اند، شاید برخی اوقات بهتر است به خودی های چون فردوسی پور بیشتر اطمینان کنیم.
در پی حادثه «پلاسکو» رفتار مدیریتی شهرداری چی ها و شورای شهری ها زیر ذره بین مردم و رسانه ها قرار گرفت و حضور پرتعداد ورزشکاران و افراد بی ربط با مدیریت شهری در ترکیب شورای شهر تهران موجب انتقاد وسیع مردم شد. هنرمندان هم جسته و گریخته نسبت به انتخاب و حضور چنین افرادی در شورای شهر لب به انتقاد گشودند و در مقابل عباس جدیدی و هادی ساعی که چند باری هم پیش از این نشان داده بودند به حضور رسانه ای بی علاقه نیستند، اعلام موضع کردند و از حضورشان در موقعیت مدیریتی دفاع کردند. اما آیا انتخاب افرادی با پیشینه هنری و ورزشی انتخابی غیرعقلانی است؟ چرا ما به چنین انتخاب هایی دست می زنیم؟
در کلیت ماجرا چنین انتخاب هایی غیرعقلانی است، مگر این که با مواردی استثنایی مثل «آرنولد» در امریکا مواجه باشیم که آن هم با قرار گرفتن در ساختار احزاب توجیه پیدا می کند. اما در اینجا که ساختارهای حزبی خیلی توان و قوت ندارند و از کارهای پیش پا افتاده هم عاجزند چه رسد به جذب و پرورش نیروهای حوزه هایی دیگر مثل: ورزشکاران و هنرمندان. آن ها محبوبیت و شهرت دارند و موارد خوبی برای سرمایه گذاری سیاسی هستند اما در صورتی که تا اندازه ای در ساختار رفتارهای مدیریتی و سیاسی و حزبی قرار بگیرند، نه مثل مواردی همچون: مختاباد و جدیدی.
این ها صرفا افراد مشهوری هستند که به واسطه کارنامه درخشان قبلی محبوبیت دارند، پس انتخاب آن ها در چنین فضایی و در ایرانِ ما عقلانی نیست و تن مدیریت شهری را ضعیف تر از پیش می کند. ساده ترین حالتش این که آن ها برای لابی ها و بازی های سیاسی هم آمادگی حداقلی ندارند، طعمه ی خوبی برای مواضع سیال و ناپایدار سیاسی اند و به همین نسبت فضای شورای شهر را به معنای منفی غیرقابل پیش بینی می کنند.
اما چرا مردم دست به انتخاب غیرعقلانی می زنند؟ به نظر می رسد رفتارهای انتخاباتی این چنینی اتفاقا برخلاف ظاهری که دارد خیلی هم خام و نا آگاهانه نیست. این ها واکنش جمعی است نسبت به یک روند غلط. شورای شهر نهادی است که قرار بوده بر رفتارهای شهرداری و مدیریت شهری نظارت داشته باشد و حتی قدرت انتخاب شهردار را هم دارد چنین اختیاراتی به نمایندگی از مردم به افرادی تفویض می شود که بی نهایت مهم و حائز اهمیت است، اما این نهاد برحسب اهمیت موقعیت شهردار در یک کلانشهر استراتژیک می شود و تحت تاثیر معادلات سیاسی قرار می گیرد. همین تاثیرگذاری سیاسی ها بر رفتار شورای شهر، آن را از کارکرد اولیه دور می کند و آن وجه نمایندگی مردم را تضعیف می کند.
مردم به مرور متوجه چنین نقصی در سیستم می شوند (شورای تهران از همان دوره اول سیاست زده شد، دوره ای که اصلاح طلبان با رفتارهای افراطی شورای شهر را به یک نهاد سیاسی و حزبی تبدیل کردند) پس ناخودآگاه اما آگاهانه نسبت در انتخابات شورای شهر رفتاری کاریکاتوری اتخاذ می کنند و کاریکاتوروار انتخاب می کنند . آن ها بخت خویش را در چپ و راست آزموده اند اما تصمیم می گیرند پس از چند دوره صرفا ویترینی از افراد محبوب و مشهور بچینند.
تجربه گرایی فعل ثابت انتخاب های مردم در هر دوره می شود و این نشان از بی ثباتی و ته نشین نشدن رفتارهای دموکراتیک در میان عامه مردم است. آن ها هر بار چیز جدیدی را تجربه می کنند که هزینه ساز هم هست. رفتارهایی در هم و اغراق شده در فصل انتخابات «جدیدی» یا «ساعی» را عضوی از شورای شهر می کند. این داستان تا زمانی که حافظه ی سیاسی و تجربه اندوزی بخشی از رفتاهای مردم نشود، ادامه خواهد داشت. ساعی و جدیدی محصولات موقعیت نا متعادلی هستند. پس مواضع آن ها لزوما نمی تواند پذیرفته شده باشد. این ها معلول است و علت را دریابید.
در تمام جوامعی که روند ها معیوب است، نقش افراد پر رنگ تر از نهاد ها می شود، چون نهاد سازی به درستی انجام نشده و سیستم همیشه اتکای بیش از اندازه به افراد دارد. آتش نشانان در چنین اوضاعی در جایی مثل ایران بیش از اندازه تکیه گاه نا کارآمدی های مدیریتی می شوند. شغل آن ها در ذات خودش آمیخته با خطر است. وقوع حوادثی که ذاتا دلخراش است برای آنان دور از ذهن نیست، در هر جای دنیا که باشند. اما چیزی که بیشتر دل ها را می سوزاند، اتفاقاتی است که می توانست نیفتد.
حادثه «پلاسکو» اگر با تجهیزات و تصمیمات مناسب تری همراه می شد، شاید حالا کمتر حسی از تلف شدگی آتش نشانان داشتیم. ما آن ها را مستحق این شکل از مرگ نمی دانیم چون حس می کنیم، تلف شده اند به پای خیلی چیزها.
این افسوس همگانی حس مشترکی است که نزدیک به همه ی ما به نظر می رسد و همه ی ما را به نوعی تهدید می کند (عدم وجود امنیت روانی) این که حس می کنیم سیستم معیوب هر کدام از ما را به نوعی تلف کرده. اصلا شاید غبطه بخوریم به آن آتش نشان هایی که حداقل در شکل مرگ جاویدان وبه یاد ماندنی شدند.
این وصف حال ما و آتش نشان ها و موقعیتی است که همدردی می آفریند. اما از جایی به بعد این همدردی ها شکل کالایی و مصرفی می گیرد و ابزاری می شود برای کسب هویت اجتماعی (مجازی) اینجای ماجرای کمی دردناک تر است.
ما چه کردیم؟ ما کاش هیچ! ما کاش برخی اوقات فقط نگاه! در حادثه «پلاسکو» ماهیت دراماتیک جریان آتش سوزی و فروریزی ساختمان و فوج فوج خبرهای ضد و نقیض حوالی ماجرا مردم را به عرصه های مجازی کشاند و کیست که نداند این روزها تلگرام و اینستاگرام کم از خیابان های شهر ندارد. همه ابزارهای داریم که می توانیم در این خیابان کم خطر و کم هزینه دلِ ساکنان خیابان را برده و سلطنت کنیم. حوادث بزنگاه هایی هستند که در خیابان مجازی می شود، ابزارش کرد و بهتر دلبری کرد.
گویی مثل ماهیگیری فرصت طلب نشسته ایم از کنار حوادث ریز و درشت سیاسی و اجتماعی و... ماهی خودمان را صید می کنیم. صید ما از این وقایع چیست؟ تصویر جذاب و پر افاده از یک انسان متمدن، آگاه، کنش مند،اجتماعی، مهربان، دلسوز و اخلاق مدار که دائما خودش را موظف می داند به سان یک مقامِ مسئول اعلام موضع کند(در کنشی مضحک دائما تسلیت و تبریک بگوید) و این گونه با استعمال بی وقفه تصاویر دردناک هر حادثه ای برای ما عادی می شود و بدتر این که گمان می کنیم در حال و احوالات شریفی هستیم!غافل از این که ما انفعالی خاموش را تمرین می کنیم.
باورش دشوار است، اما شاهد ماجرا این که همین خیلی از مایی که از لحاظ هشتگ شناسی انسان هایی گزیده و خارق العاده ای هستیم، فردا در خیابان های شهر با ذره ای از مسئولیت پذیری و مهربانی و تحمل دیگری نسبتی نداریم! اگر مای مجازی با مای واقعی این قدر فاصله دارد، مهم ترین دلیل اش تصویر کذب تکثیر یافته ای است که رفتارهای دروغی ما را پوشش می دهد و ما را برای لحظاتی از خودِ ما دور می کند. ما نشئه ی تصویری خودساخته ای هستیم که در مجاز خلق شده!
موج های خبری ما را می بلعد و هر بار دوباره ای تکراری از تاریخ می شود. یعنی اگر امروز به فاصله ای کم از فوت هاشمی رفسنجانی مطالبات پس از مرگ او بایگانی شده، مطمئن باشید این بی شمار دغدغه مندهای آتش نشانان امروز! چند وقت بعدتر دغدغه ای در حد حذف و ابقای شرکت کنندگان استیج را خواهند داشت!
این یادداشت در مورد ادعاهایی است که راجع به فساد احتمالی مالی حسین فریدون مطرح شده، ادعاهایی که فعلا در هیچ نهاد قانونی رسمی اثبات نشده. مباحثی که تایید نشده، پس نباید در جهت ذهنیت سازی منفی قلم بچرخانیم. اینجا فقط به بهانه ی این حرف و حدیث ها خلقیات فساد پسند جامعه ی ایرانی را مرور می کنیم.
چند سالی هست که تب افشای فسادهای پی در پی مقامات و مسئولان داغ شده، در واقع گسترش رسانه و خصوصا مجازی ها، فضای سیاست ورزی را در ایران شفاف تر کرده و خیلی از اتفاقاتی که شاید در دهه های قبل پوشیده می ماند را نقل محافل کرده. حکایتی که کار را برای مفسدان به مرور زمان سخت و دشوار خواهد کرد، اما از طرفی هم امنیت روانی جامعه را پایین می آورد و به نوعی ذهن ها را سیاه می کند و بالطبع موجب گسترش بی اعتمادی می شود.
اگر دهه ی هفتاد پدیده هایی چون: رفیقدوست و کرباسچی موارد خاص فساد مالی بود و گل درشت به نظر می آمد، حالا از فرط تکرار جامعه به کلی در مقابل این اخبار دچار کرختی شده، اما در مجموع این فضای شیشه ای به لطف اینترنت و دسترسی های کاربران در نهایت مسیر مثبتی است که ما را به لایه هایی عمیق تر از خودمان آشنا خواهد کرد.
دهه ی اول پس از انقلاب را که فاکتور بگیریم، از دهه هفتاد به بعد جامعه وارد فضایی شد «فساد» اتفاقی تماما منفی و سیاه نبود. به مرور و با گسترش مصرف و ترویج تجمل گرایی که البته نیاز یک زندگی با کیفیت است، مردم ارج نهادن به فساد را بی تعارف تر کردند و جسورترشده بودند. نه فقط در خانه و کنار خویشاوندان، بلکه در تاکسی و فضاهای شهری هم از عباراتی چون: «دمش گرم» برای فرد مفسد استفاده می کردند.
در واقع رشد فرهنگ مصرفی و گسست های طبقاتی در میان اجتماع ایرانی این «دمش گرم» ها را هر روز بیشتر از روز قبل کرد. از بین رفتن قبح فساد مالی ازهمین واژه ها و عبارات شروع شد و به مرور درونی شد و رفتارهای مفسده برانگیز مالی و انواع سو استفاده های بوروکراتیک توجیه پیدا کرد. توجیهاتی در قالب «ما نخوریم، دیگران استفاده می کنند» و یا «پول نفت خودمون»، کلید ساده سازی فساد در رشوه و پارتی و انواع رانت ها بود که به همه ما تسری پیدا کرد.
«منِ برتر» روانی که از «هستِ» خودش ناراضی بود، در مسابقه تجمل و مصرف (تجمل و خواهش استفاده از امکانات بیشتر به خودی خود جای هیچ نقدی ندارد) دائما در تقلای ایجاد میانبر رستگاری بود و خب مگر نمی دانیم راست و چپ، اصلاح طلب و اصولگرا از میان خودِ ما بر می خیزند.
کرباسچی، صادق محصولی و محمدرضا رحیمی همه افرادی از میان ما هستند. این وسط می ماند نسبت جریان های سیاسی با این افراد، هر چقدر اصلاح طلبان و روحانی در چنین مواردی محکم تر برخورد کنند. شانس رای آوری بیشتری خواهند داشت، آن ها بی نهایت موثرتر از برجام و دیپلماسی هستند، حداقل در ذهنیت شهروند ایرانی.
امسال اوضاع جشنواره فیلم فجر عجیب و غریب شده، بلیط فروشی ها هیچ نظمی ندارد و مشخص نیست این همه بلیط پیش فروش شده دقیقا نصیب چه کسانی شده! جشنواره به نظر سالی پر بحران و پر از حاشیه خواهد داشت، پس از حذف «کاناپه» و «امپراطور جهنم» که هر دو طیف سینمایی را آزرده خاطر کرد. حالا اجرائیات جشنواره هم با مشکل روبرو شده و درست در سال هایی که گمان می کردیم جشنواره کمی سرحال شده، نگران اوضاع شده ایم. اما چرا یک جشنواره سینمایی مهم است؟
جشنواره ها در همه جای دنیای کارکردی چند وجهی دارند و بدیل های هویت سازی برای شهرها هستند. برلین و کن دو نمونه ی شاخص هویت سازی یک جشنواره برای شهر است. «برلین» با یک جشنواره ی سینمایی، دیگر فقط ماجرای دیوار جدایی ساز را به ذهن نمی آورد و «کن» که اصولا تمام هویتش در این سال ها آمیخته با جشنواره ی خاص و متفاوتش است. تهران هم می تواند با جشنواره فجر هویت دار باشد.
فرصتی ده روزه برای سینماها و پیاده روها که برای آن ها شناسنامه ایجاد می کند. شناسنامه ی یک محیط عمومی از سکونت شهروندان ریشه می گیرد وقتی عده ی کثیری در ساعات انتهایی شب مقابل سینما آزادی جمع می شوند و محفل ایجاد می کنند، در حقیقت تجربیات و خاطرات جمعی ایجاد می شود. آن مکان و آن پیاده رو برای آن جمع هویت دار می شود و به مرور افراد روح خودشان را به شهر انتقال می کنند و شهر فقط جایی برای رد شدن و گذر نیست.
جشنواره فجر از همین جماعت عاشق پیشه سینما فرصتی برای گفت و گو می سازد و در شهری که گفت و گو در آن حلقه ی مفقوده است یک اتفاق سینمایی می تواند جبران کننده ی خیلی از خلاهای آموزشی باشد.
فرا گرفتن این که بشنویم و وارد دیالوگ بشویم، درس ناخواسته ی صف های طویل جشنواره فیلم فجر است. از همین رو مدیریت جشنواره ای با این همه خاصیت که می تواند تصویری مثبت از یک کلانشهر بسازد، بسیار استراتژیک و با اهمیت است.
حتی «دبی» با بی نهایت جاذبه ی توریستی، چند سالی است که تلاش می کند جشنواره سینمایی داشته باشد. حال که ما چنین بستری داریم چه بهتر که مدیریت جشنواره ی سینمایی را از قاب جریانات سیاسی و دولت ها خارج کنیم و آن را به تیمی ثابت تفویض کنیم که تحت تاثیر تغییرات وزارت ارشاد قرارنگیرد.
این ثبات نه در جهت ساختن جزیره ای خودمختار، بلکه در جهت ایجاد آرامش و نظمی بلند مدت و سیاست گذاری های شفاف و روشن است. البته که باید نهادهای هم نظارت بر کار داشته باشند، اما تجربه تمام جشنواره های هنری موفق دنیا نشان داده که نوسانات در سیاست گذاری هویت آن ها را خدشه دار می کند و از اعتبار می اندازد. این که سیاست جشنواره در هر دره ای با دوره ی قبل متفاوت باشد و یا مساله ی حل شده ای چون: بلیط فروشی تبدیل به معضل می شود، بیشتراز هرچیز نشان دهنده وجود مداخلات فرساینده ریزو درشت نهادهای بی ارتباط با کار هنری است.
قضاوت جنجالی داور دیدار پرسپولیس و گسترش فولاد، خبرسازترین اتفاق فوتبالی هفته گذشته بود. صالحی پیش از این هم در دیدار حذفی مابین استقلال و صبا خبرساز شده بود اما این که با همین دو مصداق او را متهم به قضاوت های جهت دار کنیم کمی شتابزده و غیرعقلانی است. صالحی و تمام داوران ایرانی به احتمال قوی هیچ گاه هیچ سوتی را به عمد له و یا علیه تیمی نزده اند، اما ذهنیتی منفی از سمت تماشاچیان و خصوصا تیفوسی های فوتبال نسبت به آن ها وجود دارد.
مادامی که از ذهنیت مبهم سکونشین ها ابهام زدایی نشود قابلیت و کشش قهر آن ها از استادیوم ها وجود دارد، خطر اصلی همین است. اصولا بی اعتمادی به هر برساختی که در جامعه وجود دارد آن برساخت را می تواند دچار نابودی کند. این کری های جذاب تراکتور و پرسپولیس در روزهای حساس لیگ که هیچ کدام از کورس رقابت پا پس نمی کشند، نیاز به مدیریت پیچیده ای دارد که هم حفظ شوند و تنور را گرم نگه دارند و هم دچار تباهی نشوند.
شاید نباید از یاد ببریم از پس سرباز گیری های تراکتور و بیانیه های پی در پی، فضا به خودی خود مستعد تنش و اغتشاش است. این ها همه فقط تا اندازه ای تنور داغ کن هستند و از جایی به بعد دلسردی و قهر می آورد. تجربه لیگ هایی که تماشاچی نداشته، نشانمان داده که بعد از آن تیم ملی ضعیفی هم داشته ایم.
لیگ تماشاچی می خواهد، تماشاچی هم اعتماد و نه بد گمانی.ات به طور مثال و در قیاس فضای سیاست با فضای ورزشی، اعتماد سازی در رقابت های ورزشی مهم تراز کل کل های سیاسی است. چون مردم ورزش را شفاف و قابل اعتماد و شریف می داند و در وهله ی اول از سیاست مداران خیلی توقع راستی ندارند. به عبارتی اگر در سیاست راستی و درستی یک امر ایده آلی است، در ورزش یک باید است. برای پذیرفتن سلامت رقابت.
با انکار و رد شدن از قضاوت های جنجالی موجب تلمبار شدن بدگمانی ها و سو ظن ها شده ایم، این ها در نهایت تاثیر مثبتی نخواهد داشت. قمار روی اعتماد ورزش دوستان ریسک بالایی دارد.
شاعرِ مبارز و انقلابی و البته مارکسیست، که بیشتر از آن چه که شعرهایش به او شهرت ببخشد، شکل مبارزه و مرگش حیات او را در اذهان جایدان کرد. گلسرخی نمونه تام و تمامی برای واکاوی یک ذهن آرمان خواه و ایده آلیستی است و البته یک مثال برای رفتن به زیر پوست شهری که دائما ایده آل طلب می کند و از حداقل ها هم بی بهره است. چرا «آرمان» ها آن قدر جذاب هستند؟
گلسرخی به سبب محاکمه ماندگارش در رژیم ستمگر طاغوتی، چهره ای قهرمانانه و تمام نشدنی دارد. هنوز هم نوع دفاع او مثالی است از یک دفاع قهرمانانه. اما واقعیت امروز چیز دیگری است. آرمان ها تصاویر جذابی هستند. یک کاراکتر آرمانی در میانه ی یک رمان شاید ما را برای مدتی از واقعیت دور کند و حتی ما را درمان کند. اما در عین حال پس از پیوند دوباره ما با واقعیت ما دچار و درگیر غم می شویم، چون آرمانی را در رمان و فیلم...دیده ایم که در واقعیت نمی بینیم و حسی از سرخوردگی ما را فرا می گیرد و غم زده می شویم. آرمان های سیاسی مثل همان که گلسرخی تبلیغ کننده اش بود هم در چنین همسانی ما را در نهایت دچار غم می کند.
او و همراهانش قابل ستایش اند تا اندازه ای که جسارت آن ها را مورد توجه قرار می دهیم اما واقعیت زندگی این شکل از آرمانگرایی را تحمل نمی کند و نمی پذیرد، همانا وقتی یک مثل گلسرخی شعر می نوشت واژه هایش در دیالکتیکی سیاه و سپید درگیر بود. گویی هنر زبان ساده و شعاری ذهن او را افشا می کرد، او قهرمان بود فقط به واسطه ی شجاعتش نه شکل و مرام سیاسی و یا هنری اش.
شاعر نوگرایی که برای برهم زدن وضعیت سابق و سنتی شعر می نوشت و مبارزه می کرد اما برای وضعیت پس از تغییر ایده و طرحی نداشت، شاعران سیاه و مبارزان و قطب بندی شده، شاید صد سال پیش در دنیای دیوارها و جنگ های جهانی به کار می آمدند، اما امروز فقط فروشندگان آرمان هایی هستند که واقعیت ندارند و نهایتا تولید غم و اندوه می کنند.
از میان اشعار؛ «بگیر دست مرا/ تا قلب شب بشکافیم / و با ردای سپیده / به رقص برخیزیم / همراه خوب من / با این غرور بلندت / در سرزمین یائسه ها/ تو تمامی خود نرفته ای بر باد...»
در دادگاه؛ «من در دادگاهی كه نه قانونی بودن و نه صلاحیت آن را قبول دارم، از خود دفاع نمی كنم به عنوان یك ماركسییت خطابم با خلق و تاریخ است. هر چه شما بر من بیشتر بتازید، من بیشتر بر خود می بالم. چرا كه هر چه از شما دورتر باشم به مردم نزدیكترم و هر چه كینه شما به من و عقایدم شدیدتر باشد، لطف و حمایت توده مردم از من قوی تر است. حتی اگر مرا به گور بسپارید كه خواهید سپرد، مردم از جسدم پرچم و سرود می سازند»
نظر کاربران
متن آتش نشانها خیلی خوب بود و البته خیلی تلخ..
درمورد مردم که سلفی میگرفتن میخوام اینو بگم که ,یه حرفی میزنم اگه دروغ میگم بگید دروغ میگی, توی ساختمان پلاسکو 600واحد مغازه بود,درسته؟خب اگه هر واحد دونفر هم کار کنن میشن 1200 نفر, درسته یه عده بسیار قلیل ابله داشتن اونجا سلفی میگرفتن اما اکثرا اون صاحبان مغازه ها بودن, شما اگه مالتون مغازتون بسوزه نمیرید نگاه کنید حداقل؟
من واقعا نمیفهمم این کلمات نازیبا رو,که فضای مجازی پر شده از خود تحقیری و خود گوسفند پنداری,ایرانیا فلان اند و بی فرهنگ.فحش میدیم به خودمون. اگه هستن,پس اتشنشان های شهید کی بودن رفتن اونجا,اون مردم پاک قلبی که خودجوش رفتن هلال احمر برای اهدای خون کی بودن؟ امیدوارم هرکدوممون درباره انتشار دادن مطالب فضای مجازی قبلش خوب فکر کنیم
و در اخر راه این فداکاری پاینده باد.
خب خود مردم تهران بودن به جای ادمای بااخلاق و متخصص به چهره ها رای دادن. تازه من ابنو هیچوقت یادم نمیره,پارسال درباره انتخابات مجلس با یکی از اقوام تهرانیمون صحبت میکردم که رای شهرستان اصولگرا بود اما تهران اصلاح طلب و ازین حرفا. بعد برگشته میگه شهرستانی رو چه به سیاست.
بله دیگه,الان شورای شهرم همین شد.
پاسخ ها
همه اینا به کنار مسیله اینه کل کشور شده تهران.یعنی الفاقاتی خیلی بدتر میفته تو شهرستانا ولی تهران تو بوق و کرناست.آلودگی هم تو تو خورستان بدتره . سیستان.ولی تهران مهمتره.کشته های ساختمونی تو تهران کمتره ولی تهران اولویته و عزا عمومی داره.از ده تا خبز نه تاش تهرانه .همه جا خبرنگار هست همه هم دوربین دارن ولی تهران خبراش مهمتره.
چرا از آب گل آلود نهنگ میگیرید؟ نیست همه اعضای شورای شهرهای دیگه متخصص هستن فقط تهرانیا بد رای دادن! من خودم دوره قبل رای ندادم اما نفر اول شورای شهرمون یه خواننده بومیه دوسه تا دیگه اشونم نوازنده و ورزشکار ملی هستن یکی شون ناظم دبیرستانه چندتاشون معلم رشته های بی ربط و الا آخر... تنها چیزی که بینشون نیست معمار و شهرساز و ... است . یکم منطقی باشیم بجای اینکه سعی کنیم نشون بدیم ماها شاختریم!!!
عبدلی جان اگه درباره حسین فریدون میدونی و جانب داری میکنی که خب عجیب میست,اما اگه نمیدونی بدون که خود قوه قضاییه هم این فساد مال فریدون رو تایید کرده,اما خب روحانی که فقط بلده تخریب کنه. تازه به مردمی که میگن چرا ما بهبود اقتصادی نمیبینیم گفته برید خودتونو درمان کنید!
میدونم منتشر نمیکنی,اما گفتم که بدونی.
درمورد متنت راجع به حسین فریدون, با اون قسمت که مسیولین از خود مردم اند موافقم. اما حمایتت رو نمیفهمم.البته عجیب نیست برام مجلتون همیشه همین بوده.
ای کاش خبرای فضای مجازی رو الکی نشر ندیم,مثلا استفاده از هلی کوپتر اب پاش, خود رییس اتشنشانی گفت چرا استفاده نکردن چون ممکن بوده زنده باشن, یا مثلا عکس پرچم ایران روی برج ایفل, یادمه پارسال تو فرانسه حادثه تروریستی اتفاق افتاد و یه سری رفتن جلوی سفارت فرانسه شمع روشن کردن و گریه کردن "فقط" چون اونجا فرانسه است,و اونا حتی تسلیت نگفتن.ملتمسانه خواهش میکنم هرچیزی رو نشر ندیم.
اینو اینجا گفتم بلخره چند نفر هم چند نفره.
پاسخ ها
مخالفم با کل نظرت متاسفم برای شما همه حق نظر ندارن
و ای کاش مثل تو الکی نظر ندن فیلمای مشابه اروپایی رو ببین چطوری آتش کمتر با هلی کوپتر خاموش شده
دیدیم چطوری پبلاسکو با شلنگ خاموش شد همه زنده موندن با مدیریت حرفه ای شهری
دیشب یه فیلم نشون داد تو تلویزیون از یکی از اتش نشانها که بعد از اون همه فداکاری,اشکای والدین.و نوعروس شهید بهنام میرزایی که ارزوش مدافع حرم شدن بود رو نشون میداد,و واقعا جگر سوز بود واقعا اشکام درومد.... بعد یه خائن برگشته تو شبکه های ماهواره ای مثلا وطن دوست میگه تو ایران اتشنشانا اهمال کاری کردن. اخه لامصب گرگ هم با همنوعش همچین کاری رو نمیکنه.چرکی این رذالت رو چکار میکنن.؟
و تاسف برای اونایی که فیلم میگرفتن از حادثه که بفرستن برای ماهواره و کیف کنن. اما اینو نمیفهمم که امریکا که بزرگترین کشور متجاوز و ظالم درطول تاریخ بشریت بوده,از زمان برپا شدنش با کشتن بومیان قاره تا ادامه یافتن با برده داری, چرا میاد ظلمای کشور مارو از صدای امریکا و بی بی سی به ما میگه؟
بگذریم.به هرحال امیدوارم فداکاری هارو یادمون نره.
عادل درست میگه کارشناسی نمیخواست اون حجم آتش با 3 تا شلنگ خاموش نمیشد هلی کوپتر لازم بود مامورا هم باید قبل ذوب سازه بیرون میامدن
گفت این اتفاق هر جای دنیا بود مسئولش استعفا میداد شاهد پلاسکوی دیگه نباشیم کجای این حرف عادل بد بود تذکر لازم داشت!
باران کوثری درست میگه مردم در انتخاباتشون دقت بیشتری کنند شورای جای متخصص شده استادیوم ورزشی بااون سطح ادبیات!!
پلاسکو باید بعد 20 بار اخطار پلمپ میشد
استفاده از هلی کوپتر لازم بود فیلمای مشابه اونور رو ببینند اونا چکار کردن
یه ساختمان چند طبقه که میشد راحت جمع کرد به علت عدم توانایی و عدم شناخت استفاده از ابزار بهتر تبدیل شد به بحران و فاجعه ملی!
این سازه تحمل اون حجم آتش رو نداشت آتش نشان ها باید خیلی زودتر بیرون می آمدن حتا مالک درگیر خالی کردن صندوق بود متاسفانه مالکین باعث شدن زمان به ضرر جون آتش نشان ها سپری بشه
مالکین پاساژ زنده موندن صندوق پر پول هم سالم موند براشون !
صداوسیما درست نبود انقدر فرافکنی کنه جای مقصر اصلی از شهرداری دفاع کنه به چند نفر سلفی بگیر گیر بده روز اول بودن تمام شد تا یک هفته برنامه ویژه ساخت برای مردم نگران که طبیعی جمع شده بودن مثل همه دنیا یه نوار زرد میکشن با فاصله این همه حزف نیست دیگه !
توی داستان پلاسکو با همه تلخیاش شیرینی هاییم داشت اونم اینکه مردم توی صف شدن تا خون اهدا کنن یا خیلیا غذا و پتو میاوردن و از اونجایی که ما مردم مخلص خبرای چرت و بی سر و ته هستیم سلفی گرفتن یا وایسادن و نگاه کردن سوختن مردمو بیشتر تو چشم کردیم.این کارا درست نیست مردم ما تو شرایط سخت نشون دادن که پشت همن ولی ما اون عده محدودو بیشتر پوشش میدیم حالا بعضیا میگن فرهنگ سازی میشه و... خب چرا باس چیز بدو نشون بدیم که فرهنگسازی شه؟ چیز خوبو نشون بدین که فرهنگسازی شه دو نفرم اونور مارو دیدن به ریشمون نخندن
پاسخ ها
برخی اصولا آماده ان برای سیاه نمایی. فاجعه پلاسکو و امکانات متوسط آتشنشانی تاسف بار بود اما موج سواری ها و عقده گشایی بری برای تسویه حساب با نظام تلخ تر...نقدهایی که هیچ نشانی از دلسوزی در آن نبود و فقط غرض ورزی بود.
تهران شهر ادعا، اصلا در حد پایتخت نیست از هیچ نظر.
اولا عادل می اومدبرنامه اش رو قطع میکرد اون روز که کسی حال نود رو نداشت.شایدم این نظرم به خاطر اون که ازش بدم میاد .در ضمن ایمان جان من تمام هفته منتظر امروز بودم حتی شارزم تمام شده بود خیابان ی طرفه رو از ترس جریمه پیاده رفتم تا نتم رو شارز کنم و ببینم چی نوشتی ولی به نظرم اون چیزی نبود که من منتظرش بودم خیلی خیلی ساده و شایدم ابکی بود البته معذرت میخوام ازت .بلاخره موقعیت شغلی و اخراج و این جور چیزا رو هم باید در نظر بگیرم ولی کاش خیلی خیلی قوی بود .متن اخر با شعرش بهترین گزیده ی این هفته بود.
الان از فریدون دفاع کردی؟ چ جالب به بقیه تهمت,واقعیت ایشون میشه انکار.
ب عادل بگو ی برنامه هم راجب برجام بذاره ...بگو راجب بتن گرفتن صعنت هستهای هم ی صحبت کنه
شما همش انتقاد میکنید ازین رفتارای بد,اونوقت خودتون همه چیو براساس دیدگاه های مجلتون قضاوت میکنید و درمورد همه چی حتی انتخاب کامنتا جانب دارانه عمل میکنید. .... الان میدونم این نظر منتشر نمیشه,اما گفتم که بدونید.حداقل سانسور کن اما منتشر کن.
دوست عزیز که گفتی همه حق نظر دادن ندارن,احتمالا شما از امثال همونایی هستی که تا کسی حرف حق بزنه میان دهنشو میبندن. به هرحال مهم اینه که همه چیزایی که گفتم عین حقیقت بود.
من سایتای خبری زیادی رو میخونم,اما نمیدونم چرا مخاطبای این مجله انقد به هم انگ میزنن,بنظرم باید بنظرات هم احترام بزاریم.
ینی شما واقعیت رو با اتش گرفتن تو یه فیلم مقایسه میکنید؟ من واقعا دیگه حرفی ندارم...
پاسخ ها
بازی با کلمات چرا . فیلم سینمایی منظورش نیود واضح هست
فیلم خبری واقعی داداچ اشتباه برداشتی بذار سر جاش
قیافه حق به جانب نگیر انقدر
12:08 کاملا موافقم. دلیلشم اینه که 100%براشون نفع داره, این همه خوبی رو گزاشتن کنار اون چندتا سلفی رو علم یزید کردن. با نظر دوستی که گفتن 1200نفر بلکم بیشتر از اونا صاحبان پاساژ بودن موافقم.
14:14 واقعا هم کاش.البته احتمالا به عادل گفته میشه برو عینک بزن یا خودتو درمان کن.
من قبلا زیاد میومدم برترین ها,مخصوصا چهره های شبکه های اجتماعی. اما خیلی جانب دارانه مینویسید تو همه ى زمینه ها. انتقادم که میکنم نشر نمیدید.یا سانسور میکنید.
پاسخ ها
خوش گلدی
خیلی حرصم گرفت کارای خوب مردم اکثریت رو نمیدیدن,بعد تو ماهواره هی گیر داده بودن به چهارتا سلفی ادم بی مغز که اونجا گرفته بودن.
دوره بعد همه سعي ميكنن به متخصص ها راي بدن بيان شورا شهر نه معروف ها ولي هنرمندا هم بايد يك كم روشونو كم كنن از بين خودشون هم تا حالا كلي كانديد جاهاي مختلف داشتن ولي راي نياوردن ياد بگيرن فقط درمورد هنر كارشناسانه نظر بدن كه اونم سوادشو ندارن
کارهای خوب مردم؟....کدوم کارهای خوب.....وقتی تو امدادرسانی اخلال ایجاد شده ، دیگه این کارهای خوب نوشدارو بعد از مرگ سهرابه.....حالا هزاربارم که برن گل و شمع ببرن ایستگاههای آتش نشانی و حتی خون هم بدن...البته خون دادن همیشه لازمه..باید فرهنگ سازی بشه.هرکس باید اشتباهشو بپذیره و درس عبرت هم بگیریم تو هرجایگاهی...مردم، مسولین و....
عباس جدیدی یادت رفت ---شاخ بز!!!!!!!!!!!!!!!!!خخخخخ هه هی....
شاکر کامنت دوم رو بخون. انقدر جو ندید. شاید اگه خیلیا از همین ماها هم اونجا بودیم اینکارو میکزدیم.تازه اکثرشونم همون صاحبان مغازه ها بودن.
ببخشید آقای عبدلی اصلاح طلبان و روحانی چه برخوردی باید داشته باشن؟
اگر فریدون جرمی مرتکب شده، این روحانی نیست که باید تصمیم بگیره، قوه قضاییه است که باید ورود کنه و با مجرم برخورد کنه.
عدم برخورد قوه قضاییه ....
آقای عبدلی
تغییر قیافه سخنگوی آتش نشانی از چاق به لاغر موضوع جالبی برای مطالب شما مناسب ست.
متاسفم که هرکدوم از ما بعداز این حادثه فقط سواستفاده سیاسی کردیم! وآخرشم معلوم نشد کی راست میگه کی غلط!!اما... اگر امکانات نداریم....اگر فرهنگ نداریم... اگر مدیریت بلدنیستیم...بهرحال اینجا وطن ماست... باید بسازیمش ... ودراین مسیر خون دل ها باید خورد...رنج دوران باید برد...
کاش به جای جنگیدن باهم هممون یک دل ویک صدا میشدیم...حیف ولی...
واقعا دیگه شور بی غیرتی رو درآوردیم!!
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم میشکند....
حادثه ی تصادف سربازها رو یادتونه؟؟؟چقدر شلوغ کردن تو فضای مجازی بعدم از یاد رفت حالا کی تو صف به یه سرباز وطن میگه بیا برو جلو وایسا؟ همش الکیه !!!
بعدم این بازیگرها از کی شدن عقل کل خدا رحم کنه حالا دیگه باران کوثری و ترانه علیدوستی می خوان برن شورای شهر !!!!