رزیتا غفاری: با یک کار عروسکی برمیگردم
رزیتا غفاری بازیگری است که طی این سالها کمتر حاشیهای داشته است و همچنان آهسته و پیوسته کارش را ادامه میدهد. در حال حاضر هم او بهعنوان اولین تجربه کارگردانی در بخش عروسکی، برنامه ماماهوت را همراه همسرش ساخته است.
بله، من در رشته کارگردانی تئاتر تحصیل کردهام ولی بهدلیل علاقهای که به بازیگری داشتم، تصمیم گرفتم بازیگری را بهعنوان شغل آیندهام انتخاب کنم. ابتدا بنا به دلایلی خانواده تمایل نداشتند که بازیگری را بهعنوان شغل انتخاب کنم، اما پس از مدتی که با این محیط شناخت پیدا کردند و متوجه علاقهام به بازیگری شدند و همچنین شناختی که نسبت به من داشتند، نهتنها مانع انتخابم نشدند، بلکه تشویقهایشان هم شامل حال من شد.
شما به تازگی یک کار عروسکی هم برای تلویزیون ساختهاید. درست است؟
بله، سریال ماماهوت که یک کار عروسکی است را به اتفاق همسرم برای شبکه ۲ سیما ساختهایم که این کار اولین تجربه عروسکی من بهعنوان کارگردان است وهمسرم هم بهعنوان تهیهکننده در این کار من را همراهی کردهاند.
آیا این نوع کار دغدغه خودتان هم بود؟
بله، من به این ژانر بسیار علاقهمند بودم و همیشه دوست داشتم آن را تجربه کنم، تا بالاخره این فرصت پیش آمد که کنار همسرم ماماهوت را بسازیم.
موضوع این برنامه چیست؟
به مسایل روز جامعه و قصههای آن پرداختهایم. نگارش کار برعهده امیرعلی نبویان بوده و سعی کردهایم شیوههای مختلف زندگی را بررسی کنیم.
چه پیشنهادی دارید برای مردمی که شاید این روزها خیلی حال اعصاب و روانشان خوب نباشد؟
اتفاقا من در این برنامه خیلی سعی کردم لبخند را به لبان اینگونه افراد بیاورم. البته میدانید که چند سالی است مردم با تلویزیون ایران رابطه خوبی ندارند اما با این حال من تمام تلاشم را برای ایجاد یک حال خوب برای مخاطبانم کردهام اما یک راه خیلی خوب این است که سعی کنیم به دور از شعار نیمه پر لیوان را بیینیم و به داشتههایمان فکر کنیم و به فکر سلامتمان باشیم، چرا که با غصه خوردن چیزی درست نمیشود.
دوستی و اعتماد را چگونه میتوان ایجاد کرد؟ واقعیت این است که در حال حاضر کمتر میتوانیم بههم اعتماد کنیم.
به نظر من باید اول از خودمان شروع کنیم. وقتی خودمان خوب رفتار کنیم، دیگران هم میتوانند به ما اعتماد کنند و این زنجیره بزرگ و بزرگتر میشود.
شما جزو آدمهایی هستید که راحت دیگران را میبخشید؟
بله، چون خیلی آدم صبوری هستم ولی فقط اگر کسی حقم را بخورد، سعی میکنم دوباره آن را به دست بیاورم.
یعنی میخواهید بگویید روحیه جنگجویی دارید؟
نه به این معنا، اما در برابر حقوقم کوتاه نمیآیم.
دوست دارم کمی هم در مورد شیوه زندگی شخصیتان توضیح دهید.
ما خیلی سالم و سلامت زندگی میکنیم؛ هم من و هم همسر و دخترم، چه از لحاظ تغذیه و چه از لحاظ رفتاری چون سالم زندگی کردن ثمره خوبی دارد و بیشتر از همه آرامش را با خود همراه میآورد که بسیار نعمت بزرگی است.
شما مربی اسکی هم بودهاید. درست است؟
بله، از ابتدا ورزش جزیی از زندگیام بود و سالیان طولانی است که عضو فدراسیون بینالمللی اسکی و مربی اسکی هستم چراکه من به ورزش بسیار اهمیت میدهم، ولی از زمانی که ازدواج کردم و تارا به دنیا آمده تا حدودی انجام اینگونه کارها برای من سختتر شده چون به عقیده من قبل از ازدواج فرصت رسیدگی به این امور بیشتر است.
آیا حرفهتان روی کارهای مادرانهتان تاثیر گذاشته است؟
نه، اصلا همیشه تلاش من و همسرم این بوده که این اتفاق نیفتد چون تربیت، به یک برنامهریزی و زمانبندی طولانی نیاز دارد. قطعا مسایل کاری در تربیت فرزندمان تاثیر نمیگذارد و تلاش ما بر این است که تارا بهترین راه را انتخاب کند و راه انتخاب برای او آزاد است. کانون خانواده ۳ نفره ما بسیار سبز است بهخصوص با پیوستن تارا به جمع ما، زندگی رنگ تازهای به خودش گرفته و امیدهای ما به زندگی بیشتر شده است. حضور تارا در زندگی مشترکمان نعمت و برکت است و ما را در برابر سختیها صبورتر و گذشتمان را در زندگی بیشتر کرده است. به عقیده ما، زندگی با حضور فرزند، کاملتر میشود. ضمن اینکه من خیلی روی درس تارا حساس هستم و واقعا یک بار دیگر به خاطر او دارم دیپلم میگیرم.
سالهایی که در خارج از ایران بودید چگونه برایتان گذشت؟
در کشور کانادا، حدود۴ سال زندگی میکردیم و دخترم تارا در همان جا به دنیا آمد. زندگی در خارج از ایران برای ما خیلی سخت بود، ولی خودمان را با شرایط آنجا تطبیق دادیم. در آن زمان ایرانیهای زیادی در تورنتو زندگی میکردند که من و کارهای من را به خوبی میشناختند و این موضوع بسیار دلگرمم میکرد. پس از اینکه همسرم تحصیلاتش را در رشته چهرهپردازی تمام کرد و دخترم هم بزرگتر شده بود، تصمیم گرفتیم به ایران بازگردیم و من کار هنریام را دوباره آغاز کنم.
شما رابطه خوبی با همسرتان دارید. میخواهم بدانم اساسا ازدواج بر زندگی شما چه تاثیری گذاشت؟
فکر میکنم با ازدواج نیرویی تازه نفس به شما کمک میکند در راه پیش رویتان و برای رسیدن به اهدافتان محکمتر گام بردارید. در واقع، ازدواج باعث میشود مسیر زندگی برای شما هموارتر شود. حداقل برای من که اینطور بوده است. ازدواج به آدم در دستیابی به خوشبختی و اهدافی که دارد، کمک میکند. البته این در صورتی صدق میکند که طرف مقابل شما همراهتان باشد و نه سد راهتان، یعنی برای زنی که شاغل است، اگر بخواهد پیشرفت کند و به موفقیتهای بیشتری برسد، مسلما همسرش باید در زندگی، همراهش باشد و به او کمک کند، نه اینکه زندگی زناشویی آنها به شکلی باشد که مانع رشد او شود.
به نظر شما بهترین سن ازدواج چه زمانی است؟
من فکر میکنم هر کسی چه زن و چه مرد، باید به تکامل فکری و احساسی درون خودش رسیده باشد و آن وقت به فکر ازدواج بیفتد. اگر آدمها به این مرحله رسیده باشند، بهنظر من ازدواج بسیار امر خوب و نیکویی است و من به همه آدمهای مجردی که در این شرایط هستند، پیشنهاد میکنم ازدواج کنند.
بزرگترین اختلاف شما با همسرتان؟
راستش الان که فکر میکنم بعد از این همه سال واقعا ما در زندگیمان چنین چیزی نداریم. فکر میکنم من از همزیستی با همسرم همیشه لذت میبرم. شاید آن اوایل زندگی اختلافاتی داشتیم، اما این مسایل کوچک و کم برای من کاملا جا افتاد و با آنها کنار آمدم. الان دیگر نقطه مبهم و غیرقابلتحملی برای من در زندگی با همسرم وجود ندارد. من زنی بسیار حساس و احساساتی هستم و اگر غیر از این بود، یک لحظه هم نمیتوانستم به زندگی با ایشان ادامه بدهم. من بهدلیل همین حساسیت زیادم سعی میکنم هر ماجرا و مسالهای که در زندگیمان پیش میآید را سریع حل کنم و تا آخر ادامه میدهم تا آن مساله برای من حل شود. باور دارم اگر مسالهای را در زندگیمان حلنکرده باقی بگذارم، نخستین کسی که لطمه میبیند، خودم هستم.
چه میکنید که زندگی مشترکتان برایتان تکراری نشود؟
به هر حال، من و همسرم قبل از هر چیزی با هم دوست هستیم. این رفاقت باعث میشود همیشه با هم صحبت کرده و درددل میکنیم، با هم بحث داشته باشیم و از طریق زنده نگه داشتن این ارتباط هیچ وقت اجازه نمیدهیم زندگیمان به کسالت و روزمرگی دچار شده و برایمان عادی شود. زندگی ما سیر خطی ندارد و همیشه بالا و پایینهای بسیاری داشته و همین باعث شیرینیاش شده است.
دندانی که روزگارم را سیاه کرد
چندی پیش، رزیتا غفاری در اینستاگرامش عکس و مطلبی منتشر کرد مبنی بر اینکه صرفا به خاطر یک جراحی ساده دندان دچار مشکلات عجیب و غریب شده است. او مشکلش را اینگونه روایت کرده بود:
«از شما چه پنهان، یه چند روزى در بیمارستان براى عمل جراحى بسترى بودم. داستان از روزی شروع شد که خانه سینما یه دکتر دندانپزشک به اعضای خانه سینما معرفى کرد. قضیه برمیگرده به ۱۵ سال پیش. در این اوضاع یکى از دندانهایم کرمخوردگى مختصری داشت و من هم وقت رو مغتنم شمردم و اون آقاى دکتر مراجعه کردم. بگذریم. دندانپزشک محترم مته را در فکم شکاند و درش را هم بست و۴ استامینوفن به من داد. من مسمومیت خونی پیدا کردم و درد کمکم به سراغم آمد و... در این ۱۵سال ۴ مرتبه جراحى فک و لثه و بارها پیوند استخوان کردم. استخوان فک و سینوسهایم کاملا از بین رفت. بالاخره چند روز پیش تحت عمل جراحی سینوس قرارگرفتم که امیدوارم آخر این داستان غمانگیز باشد. نتیجه اینکه لطفا حتى براى کمترین درد به پزشک متخصص و حاذق مراجعه کنید. امروز مرخص شدم. دوستون دارم و دعایم برای شما عزیزان فقط سلامتی است. انشاءا...»
نظر کاربران
اسم برنامه ش ماماهوته تو شبکه دو پخش میشه