گفتگو با «بلبل گيلان» که بعد از سال ها روي صحنه می رود
استاد ناصر مسعودي را «بلبل گيلان» هم ناميدهاند. آنقدري محبوب هست كه وقتي بعد از سي و چند سال ميخواهد روي صحنه برود كل گيلان به تكاپو بيفتد و خيلي زود بليتها فروش برود.
طي سالهاي متمادي افراد و گروههاي مختلفي براي اجراي كنسرت به شما پيشنهاد دادند، بفرماييد چرا تا به حال كنسرتي برگزار نكردهايد و چه دلايلي سبب شده تا امروز اين تصميم را بگيريد؟
خيليها حرفهاي اينچنين ميزدند كه منجر به برنامههاي كوچكي ميشد؛ مانند اجرايي كه در كنفرانس پزشكي يا همايش جنگل سال گذشته برگزار شد. همچنين يكي، دو كار كوچك ديگر هم داشتهام و در برنامهاي كه براي ١٠٠سالگي شهرداري رشت سال ٨٢ يا ٨٣ برگزار شده بود، حضور پيدا كردم.
بنده در راديو، تلويزيون و مكانهاي اينچنيني فعال نيستم، اما زماني كه محبت و درخواست مردم را نسبت به اجراي كنسرت احساس كردم، تصميم گرفتم بالاخره كنسرت برگزار كنم. اگر به طور مشخص بخواهم پاسخ بدهم، پذيرفتم چنين كاري را اينجا - رشت- انجام دهم، چون اينجا زادگاه من است و باعث افتخارم است كنسرتي در زادگاه خودم برگزار كنم. دليل ديگر هم اين است كه نهايت تلاشم را براي به گوش رساندن دو آلبوم جديد خواهم كرد كه يكي از آنها آماده است و ديگري هم در آستانه توليد. اگر عمرم كفاف بدهد و قادر باشم كار را به سرانجام خواهم رساند.
خاطرتان هست نخستين بار كجا روي صحنه رفتيد؟
بله، نخستين بار در رشت روي صحنه رفتم.
چه سالي اين اتفاق افتاد؟
حدود سال ١٣٣٦- ١٣٣٥ بود.
كنسرت را خودتان برگزار كرديد؟
بله و بليت هم به قيمت ٢ تومان فروخته شد.
كجا برگزار شد؟
نخستين بار در تئاتر گيلان اما بعدا در مدرسه شاهپور و سينماي سعدي هم كنسرت گذاشتم.
شما سال ٢٨ آرامآرام خواندن را شروع كرده بوديد، اما حدود سال ٣٦ براي نخستين بار روي صحنه رفتيد. طي اين حدود ١٠ سال چه اتفاقات مهمي در زندگي شما رخ داد؟
به تهران كه رفتم با استاد علياكبر شهناز ديداري داشتم كه ادامهدار شد. همچنين دوستاني مانند مرحوم محموديخوانساري داشتم كه طي يك برخورد به يكديگر نزديك شديم و دوستيمان شكل گرفت، آقاي گلپايگاني را هم ميديدم منتها نه به طور مكرر. قبل از آمدنم به رشت و اجراي كنسرت در مدرسه شهپر تجريش با آقايي به نام مسعود برزين نوازنده سنتوري كه با ايشان دوست بودم برنامهاي برگزار كرديم، آن زمان آهنگهاي ديگران را ميخوانديم و كارهاي خوانندگان ديگر را با اين معيار كه چقدر به صدايمان ميخورد، انتخاب كرده و ميخوانديم.
سال ٣٦ هم در كنسرت خودتان از كارهاي ديگران استفاده كرديد؟
بله. خودمان آهنگ زيادي نداشتيم، آهنگهاي ديگران بود و يكي، دو كار هم توسط دوستان برايم ساخته شده بود. قبل از آقاي غلامرضا اماني، آقايي با نام اكبرپور براي نخستين بار در اينجا برايم آهنگ ساخت.
وقتي نخستين بار روي صحنه رفتيد، تصور ميكرديد ادامه روند پيشرويتان تبديل به همه زندگي، شغل و حرفهتان شود و روزي برسد كه مثلا خواهان روي صحنه بودنتان باشند؟
آن زمان من عاشق تئاتر بودم، اما تئاتر با من سازگار نبود، به دليل گويش فارسي خوبي كه داشتم اكثرا تيپهاي ريش و سبيلدار را به من ميدادند كه بايد صدايم را روي اين تيپها عوض ميكردم، يكبار صدايم بهشدت گرفت كه به واسطه آن شديدا افسرده شدم و سه شب گريه كردم. دكتر حكيمزاده بهمن توصيه كردند اگر قصد داري به خواندن ادامه بدهي، بايد تئاتر را رها كني. بعد از آن ماجرا تئاتري كه چهار سال براي آن زحمت كشيده بودم و كارهايي مانند ليليومجنون را روي صحنه برده بودم، رها كردم.
خاطرتان هست چند نفر آمده بودند؟
سالن حدود ٢٠٠ نفر گنجايش داشت. يكي، دو تا از كنسرتهايم را در آن سالن انجام دادم و بعد از آن به سالنهاي ديگري مانند سالن ارامنه و سالنهاي ديگر رفتم. دوستان در اين مسير تشويقم ميكردند و ميگفتند اشتياق خواندن به قدري در من زياد است كه تبديل به حرفهام شود.
زماني كه تئاتر كار ميكرديد در رابطه با خوانندگي تشويقتان ميكردند؟
بله، زماني كه تهران بودم كلاس استاد شهنازي رفتم و مرحوم بحريني كه آن زمان استاد ويولن آن كلاس بودند بسيار مرا ترغيب به ادامه كار كردند همچنين خود مرحوم شهنازي ميگفتند پسر جان تو اگر تمرين داشته باشي صداي خوبي داري.
آن زمان سعي ميكرديم تصنيفهاي قاسم جبلي و منوچهر شفيعي را بخوانيم كه بيشتر حالتهاي عربي داشت. خاطرم هست يكبار آقاي بحريني ساز ميزدند، استاد گوش ميدادند و من در دستگاه شور ميخواندم كه مقداري صدايم را كشيدم به من گفتند جدلي نخوان! منظورشان جبلي بود. اما من عاشق اين سبك كار بودم و حتي بيرون از آنجا ٣٠ صفحه ضبط كردم، نقطه اوج كارم زماني بود كه راديو رشت افتتاح شد. من و آقاي گلچين دو نفري كار را شروع كرديم كه بعدها آقاي گلچين به فرهنگ و هنر رفتند.
فقط شما دو نفر كار ميكرديد؟
بله، البته ديگران هم بودند اما خيلي اكتيو نبودند. ما به دليل عشق و علاقهاي كه به كار داشتيم با تمام شرايط كنار آمديم. افتتاح راديو اواخر سال ٣٦ يا ٣٧ بود اما قبل از آن راديويي به نام راديوي آزمايشي وجود داشت كه ما به صورت آزمايشي در آن محل راديو كه يك اتاق بود برنامه اجرا ميكرديم. زماني بود كه ما ميخوانديم و ضبط نميشد و فقط يك بار از طريق فرستنده مخابراتي و برنامهاي متعلق به ارتش پخش ميشد، اما به هر صورت اين ذوق در ما وجود داشت و با اصرار ادامه ميداديم.
نخستين بار چه زماني در تهران روي صحنه رفتيد؟
به طور رسمي در سال ١٣٣٩ به راديو رفتم و به دليل اينكه بيشتر كارهاي محلي انجام ميدادم در برنامه گلها همراه آقاي ورزنده و مرحوم بهاري و مرحوم كسايي كارهايي انجام داديم و فعاليت گروهي داشتيم. به فرض مثال ده خواننده بوديم و زماني كه جشن كيهان ورزشي برگزار شد براي اجرا به سالني كه در ميدان هفتتير كنوني واقع است رفتيم، بزرگترين مكان براي اجرا همان سالن بود. همچنين روزهاي پنجشنبه و شبهاي جمعه در سازمانهاي مختلف، باشگاه افسران، شركت واحد، در سالنهاي ايرانخودرو و پيكان براي كارگران به صورت گروهي كار ميكرديم.
بنابراين مدام در حال اجرا بوديد؟
خير، اين اجراها از طرف راديو و با همراهي گروه اركستر «شما و راديو» صورت ميگرفت.
استاد ظاهرا در اين اجرا آثار مشهور و محبوب گيلكي خودتان را اجرا ميكنيد. آيا تفاوتي با گذشته خواهند داشت يا قطعه جديدي هم اجرا ميشود؟
بله، تركيبي از كارهاي گذشته و قطعاتي از آلبومهاي ضبط شده بعد از انقلاب مانند «كوراشيم»، «پرچين» و «هلاچين» را اجرا خواهم كرد. «الا تيتي» و «گل پامچال» را هم اجرا ميكنم. يكي از دوستان هنرمند از اهالي شهر خودمان به نام آقاي فدايي چند كار را به من دادند كه بسيار زيبا بودند و قصد دارم يكي از كارهاي ايشان را به نام «دلتنگي» اجرا كنم. همچنين براي آلبوم روي تضميني از غزل «آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا؟» اثر شهريار كار كردم كه فقط استاد بنان آن را اجرا كردهاند.
اين كارهاي جديد درآلبومي كه تصميم به انتشار آن داريد، خوانده شده؟
بله. در آلبومي كه با آقاي درخشاني كار كردم، كارها فارسي است ولي نهايتا با قطعهاي گيلكي به پايان ميرسد و قطعه پاياني گيلكي آن شعري است كه توسط جهانگيرخان سرتيپپور در ستايش ايران سروده شده است. ايشان جزو افرادي بودند كه همدوره ميرزاحسينخان كسمايي در نهضت جنگل به سر ميبردند، اما طبع بسيار لطيفي داشتند. تعدادي از اشعار ايشان توسط آقاي عاشورپور اجرا شده كه بعدها من هم در آلبومهايم آنها را اجرا كردم. در اين ميان شعري وجود دارد كه متعلق به رابطه ما در زمان حيات ايشان است.
يعني شما اين شعر را از خود ايشان گرفتيد؟
بله. بنده حدود ٥٠ سال در تهران زندگي ميكردم و زماني كه در آنجا سكونت داشتم جهانگيرخان سرتيپپور- كه محبت بسياري به بنده داشت- همراه ابراهيم فخرايي نويسنده كتاب «جنگل»، آخر هفته هر ماه جلساتي برگزار ميكردند كه در اين جلسه گيلانيان مقيم تهران حضور داشتند. بنده با توجه و عنايت دوستان در اين جلسات حضور پيدا ميكردم. آقاي عاشورپور هم زماني كه براي ادامه زندگي از فرانسه به ايران آمدند، در اين جلسات حضور پيدا كردند. متاسفانه مدتي بعد جهانگيرخان دار فاني را وداع گفتند و جلسات از طريق پسر ايشان ادامه پيدا كرد و ما به منزل او واقع در قلهك ميرفتيم كه متعاقبا جلسات بسيار پراكنده شد.
جهانگيرخان زمان حياتش اشعار بسياري روي ملوديهاي خارجي تانگو، رامبا، سامبا، اسلورامبا و... ميگفتند. ايشان دفترچهاي داراي امضا به بنده دادند و همچنين گفتند كه ميتوانم با سليقه خودم ملوديهايش را تغيير دهم كه از طريق آن آهنگ «پرچين» اتفاق افتاد كه شعرش متعلق به جهانگيرخان سرتيپپور است و شعر ديگري با نام «دريا» از جمله اشعار به واقع ميهني است كه علاقه بسياري به آن دارم.
استاد اين شعر را جهانگيرخان سرتيپپور در چه مقطعي سرودند آيا متعلق به همان دوران نهضت جنگل است؟
بله. سرتيپپور زماني اين شعر را گفته است كه روسها در سال ١٣٢٦- ١٣٢٥ در ايران حضور داشتند (بعد از جنگ جهاني دوم مدتي متفقين در گيلان بودند.) اين شعر تبديل به ترانه زيبايي شده كه آقاي درخشاني تنظيم فوقالعادهاي روي آن انجام دادهاند و اركستر بسيار خوبي دارد. بنابراين با خود گفتم حال كه توانش هست حيف است چنين كاري انجام ندهم، بالاخره از ديگران به ما ارث رسيده و از ما هم بايد به آيندگان چيزي براي گفتن وجود داشته باشد تا ببينند ما هم در حد خودمان كوشا بودهايم.
در تمام اشعار جهانگيرخان با وجودي كه سالها قبل سروده شده مطالب مهمي نهفته است، ميتوانم قسمتهايي از «پرچين» را برايتان بگويم «من ميخانه پرچين فن دم و فن گيرم چين و ماچينِ: پرچين خانهام را نميدهم و چين و ماچين را نميگيرم» «تيشين تيشين ميشين ميشين، ميشين مره شيرينه.» همچنين از ايشان شعري با نام «سفيدرود» برداشتهام كه در آلبوم «پرچين» خوانده شده است. به هر جهت اين شعر را در آلبومي به نام «حالا چرا» با تنظيم مجيد درخشاني خواندهام. آلبوم ديگرم با عنوان «خورشيد خانم» كاملا گيلكي است.
تمام اشعار آن متعلق به شيون فومني است؟
اشعار متعلق به شيون و ملودي متعلق به مسعود لاهيجي است.
هنگام شروع كارتان در گلها نخستين كارهايي كه انجام داديد با كدام آهنگسازها و نوازندهها بود؟
كارهايي مانند «بنفشه گل» يا آنهايي كه آقاي اماني و آقاي آمنين ساخته بودند را از اينجا با خود برده بودم، بحق هم كه از طرف اين دو عزيز كارهاي بسيار زيبايي ساخته شده بود، اين دو هنرمندان بزرگي بودند كه در حال حاضر آقاي اماني در قيد حيات هستند و خدا عمرشان بدهد، اما آقاي آمنين فوت شدهاند. در رشت كارهاي اينها را خوانده بودم و پخش شده بود، زماني كه به تهران رفتم و به استاد معرفي شدم اين آهنگها را خرج ميكردم، گاهي از طرف آنها آهنگهايي ساخته شده و به من داده ميشد كه برايم ضبط ميكردند و آن را ياد ميگرفتم و در تهران ميخواندم. گاهي هم سر ذوق ميآمدم و كارهايي را خودم انجام ميدادم.
خوانندگاني مانند شما كه هم موسيقي منطقه خودشان را به خوبي بشناسند و هم به رديف آوازي مسلط باشند، كمتر ديده شده. اغلب در يكي از اين وجوه خوانندگي به اوج و پختگي ميرسند. فكر ميكنم شما تنها استادي هستيد كه به هر دو شكل خوانندگي و موسيقي تسلط داريد.
در ابتدا چنين روندي پس ذهنم وجود نداشت، نخستين كاري كه در راديو رشت انجام دادم فارسي بود، بعدها دوستان گفتند آقاي اكبرپور كاري به نام «دختر وحشي» ساخته است و بعد آقاي اماني كاري به نام «ديلواپسي» يا «گُل گُل پيراهن»را ساختند. من ضمن اينكه به برنامه گلها براي خواندن كارهاي گيلكي رفته بودم استاد عبادي نيز من را براي خواندن آواز تشويق ميكردند به من گفتند آواز بخوان حتي حدود ١٥ برگسبز از آن زمان دارم، كه شامل اجرا با آقايان عبادي، فرهنگشريف، شهناز، بهاري، مرحوم ورزنده و... ميشود.
در رابطه با آوازهاي فارسي، مرحوم پيرنيا بنده را تشويق ميكردند و تا زماني كه در قيد حيات بودند به من ميگفتند به خواندن ادامه بده، زمان آقاي ابتهاج آواز گيلكي را با شعر يكي از شعراي خوب گيلان به نام آقاي دكتر علي فروهي خواندم، ايشان جراح بودند، اما طبع شعر داشتند و اشعار زيبايي ميسرودند. آن زمان آقاي شهبازيان ناظر برنامه گلها بود و اين شعر تحت عنوان «گلهاي تازه» با همكاري مرحوم ناصر افتتاح، مرحوم منصور صارمي و سيروس حدادي كه نوازنده فلوت بود به اجرا گذاشته شد. به هر جهت صحبت شما كاملا صحيح است، به دليل اينكه نيمي از كارهاي من گيلكي و نيم ديگر فارسي است و تا جايي كه در خاطر دارم براي هر كدام از اين دو مشوق داشتهام. سعي كردهام گزافهگويي نكنم و البته اساتيدي مانند مرحوم ملاح كه به كارهاي گيلكي علاقه وافري داشتند و تمايلشان به سمت اين نوع كار بود مدام به بنده ميگفتند كه بيشتر كارهاي گيلكي بخوان.
آيا شما دنبال پيشرفت بوديد يا به قدري عاشق موسيقي بوديد كه موسيقي شما را به هر سمتي كه ميكشاند، همراهش ميرفتيد؟ وجود اين كارنامه كاري دوگانه نمونهاي نادر است پس برايمان جالب است بدانيم چه شد كه اين اتفاق افتاد؟
وقتي اساتيدي مانند جليل شهناز يا استاد عبادي به من ميگفتند بخوان و زماني كه ميخواندم با اقبال مواجه ميشد بال در ميآوردم. به اين نتيجه رسيده بودم كه در اين كار موفق هستم، همچنين وقتي مرحوم پيرنيا بارها و بارها صداي من را هنگام خواندن «ديوانهام ديوانهام»- برگ سبز شماره ١٤٤ يكي از معروفترين كارهاي فارسي من است- گوش ميداد برايم بسيار جذاب بود، اينها حالتي قلندري دارد. آواز اين نيست كه تمام گوشهها خوانده شود در كارهاي من گوشهها دربرگرفته ميشوند، اما در بيشتر آوازهاي فارسي سبك و سياق خود را دارم و در رابطه با اشعار فارسي شعراي زيادي مانند كريم فكور، تورج نگهبان، مرحوم سيمين بهبهاني، آقاي شاهحسيني، شهرآشوب، عبدالله اُلفت و خيليهاي ديگر برايم شعر گفتند و شعرهاي گيلكي هم توسط شهدي لنگرودي و آقاي تيمور گورگين سروده شده است. گاهي اوقات خودم طبعآزمايي كرده و شعري ميسرودم. «نم نم باران» كه بسيار هم معروف شد يكي از كارهايي است كه ملودي و شعرش متعلق به خودم است.
اگر چنين تعصبي داشتم كه ٢٠٠ اثر فارسي اعم از آهنگهايي كه آقايان اكبرپور، استاد اكبر محسني، عباس شاپوري، ميرنقيبي و... ساختهاند را اجرا نميكردم. چنين آهنگهايي بعد از پخش با اقبال مواجه ميشد اين مساله در ذات من وجود داشت كه دوست داشتم گيلكي را گيلكي بخوانم و فارسي را فارسي، منظورم اين است كه آكسان در خواندنم وجود نداشت كه به واسطه آن بتوانند ايراداتي وارد كنند. قصدم اين بود كه تا جايي كه ميتوانم حق مطلب را ادا كنم.
بنده از سال ٣٩ تا ٥٧ كارهايي انجام دادهام كه همگي در آرشيو موجود هستند كه اشعار بسيار خوبي دارند، همچنين توفيق كار با اساتيد بسياري از جمله فريدون ناصري، مصطفي كسروي، آقاي فخرالديني و... نصيب من شده است. زماني كه ميخواندم آقاي فخرالديني ويلن اول اركستر بود و بعدا رهبر اركستر شد همچنين آقاي يوسفزماني و ديگران هم حضور داشتند. در هر صورت بنده هيچگاه مدعي چيزي نبوده و نخواهم بود، هيچزمان و هيچجايي هم عنوان نكردهام كه شقالقمري از طريق من اتفاق افتاده، اما مردم از طريق ابراز محبت و شنيدن صداي گيلكي و خواندن فارسيام توفيقي را نصيبم كردهاند كه باعث افتخارم است.
استاد ظاهرا يك بار حتي آذري هم خوانديد؟
زماني مسافرتي به شوروي داشتيم، شروع كار ما انجمن روابط فرهنگي بود. مرحوم روحالله خالقي سرپرست اركستر گلها بودند كه ايشان در اين سفر من را براي گيلكي خواندن و خانم الهه را براي خواندن فارسي انتخاب كردند و به اتفاق آقاي مهدي خالدي به آنجا رفتيم. ما به باكو رفتيم و بنده يك آهنگ تركي در آنجا ياد گرفتم كه آن را در «شما و راديو» خواندم و صفحهاي هم از آن دارم. وقتي به من گفتند سوغات چه آوردهاي اين آهنگ را برايشان به عنوان سوغات خواندم كه متعلق به خواننده معروفي هم بود.
در اين عرصه هنرمندان زيادي وجود دارند كه من به تمامي آنها از صميم قلب ارادت داشته و دوستشان دارم، بارها در رابطه با صداي افراد از من سوال كردند، خاطرم است روزي از من سوال شد كه بهترين خواننده به نظر شما كيست؟ گفتم بهترين خواننده بهترين خواننده است، آنكه مردم ميپسندند و دوست دارند بهترين خواننده است، فرقي نميكند كه باشد؛ هر كس براي خودش سبك، سياق و اتوريته مشخص دارد، به هر جهت دور از اطاله كلام سعي بنده بر اين است كه كارهايم به عنوان يادگار بمانند مضاف بر اينكه در نهايت فضا بايد در اختيار جوانها باشد.
وقتي از جوانها صحبت به ميان ميآيد ناخودآگاه سوالي به ذهن متبادر ميشود؛ در مقطعي موسيقي رشت و گيلان افسانههايي چون شما، آقاي پوررضا و استاد عاشورپور را مطرح كرد و موسيقي منطقه گيلان پويايي خوبي داشته است، اما بعد از نسل شما موسيقي گيلان به اين اندازه نخبه و هنرمند نداشته است. نظر شما به عنوان فردي با تجربه كه آن دوران را ديدهايد و شاهد وضعيت فعلي هم هستيد، چيست؟
شما به طور كلي با فضاي موسيقي آشنايي داريد و شايد عرصه موسيقي براي شما روشن باشد، شايد من نتوانم پاسخ خيلي دقيقي به اين پرسش بدهم. ما اينجا هنرمندان زيادي داريم. اگر آثاري كه ارايه شده است مانا نيستند حتما دلايلي دارد كه ممكن است تكراري بودن يا عدم فضاي فرهنگي مناسب از جمله اين دلايل باشند. به هر جهت وجود چنين مسالهاي بايد پيامد نبود انگيزه باشد. هر اتفاقي لزوما به دليلي افتاده است.
حتما خودتان دقت داشتهايد كه موسيقي سالهاي اخير برگشتي به موسيقي دوران گذشته ما است و كارهاي تازهاي كه شكوفا باشد در بين آنها كمتر به چشم ميخورد. اين مساله فقط در گيلان وجود ندارد بلكه در موسيقي لري و كردي نيز مشاهده ميشود كه آنها هم دچار تكرار شدهاند و ممكن است در بين همه كارهايشان تنها چند كار ماندگار يافت شود.
با اين حال به عنوان مثال موسيقي كردي پيشرفتهايي داشته است اما در گيلان ظاهرا نهتنها چيزي بر نسل شما افزوده نشده بلكه شايد پسروي هم داشتيم. در صورتي كه دستكم موسيقي كردي اين وضعيت را ندارد، شايد در موسيقي كردي چهرهاي وجود نداشته باشد اما نسبت به موسيقي گيلان پوياتر است.
بله، در رابطه با موسيقي كردي و هم موسيقي لري ميتوان اين را گفت.
به هر حال در رابطه با موسيقي گيلان بايد توجه داشت كه انگار نسخههاي دست چندم شما در حال تكرار است، فكر ميكنيد فقدان اين نوآوري به دليل مشكلات در مساله آموزش است؟
بنده فعال اين قضيه نيستم و هميشه سعي كردم كنار بايستم، اما قدر مسلم اين است كه موسيقي گيلان بايد از جهشي برخوردار ميشد كه متاسفانه اتفاق نيفتاده است، البته شما فقط موسيقي كردي را در نظر گرفتيد در صورتي ما مناطقي مانند خراسان داريم كه خيلي هم رشد داشتهاند. موسيقي ايراني حال چه بومي و چه سنتي و آوازي حال و هواي گذشته را ندارد. در حال حاضر نميتوانيد برنامهاي را اجرا كنيد كه خواننده مركبخواني كند و تمام گوشههاي ماهور را در نظر بگيرد، دور بزند و در دستگاههاي ديگر ورود كرده و بازگردد، حتي در اساتيد چنين حوصلهاي به چشم نميخورد. همين كه موسيقي ايراني تا اينجاي كار باقي مانده و علاقهمندان خودش را دارد هم باز جاي شكرش باقي است. يكي از افرادي كه ميتوان از زحمات و فعاليتهاي شايان او تشكر كرد آقاي شجريان بود، البته ديگران هم فعال بودند اما ايشان در اين مسير تلاش بسياري كردند. زماني كه با ايشان بودم هميشه ميگفتند كه عاشق صداي هنرمندان ديگر هستند، هميشه از صداي پيشكسوتان خودش افرادي مانند ضلي، اديب خوانساري و... صحبت ميكرد.
نظر کاربران
درود بر استاد مسعودی گرامی