یک هفته ۷ چهره؛ از گورخواب ها تا مهدی رحمتی
انتشار گزارشی راجع به کارتن خواب هایی که در گور می خوابند. تکانه ی عجیبی در رسانه ها ایجاد کرد. خبر سیاه و صریح بود آن قدر که اصغر فرهادی دردش آمد و خطاب به روحانی نامه نوشت.
گاه فضای مشوش رسانه ای و قطب بندی شده با هجوم پی در پی مواضع تند و عصبی اجازه دقیق شدن روی موضوعات را از ما می گیرد و ما در حال و امروز دچار می شویم و از تبارشناسی و تاریخ آدم ها و مواضع دور می افتیم. همین قدر می دانیم که غلبه ی لحن بر محتوا در اظهارات پایداری چی ها مساله ای روشن و واضح است.
قدوسی هم بزرگترین بازمانده از پایداری های مجلس قبلی است. او در سال منتهی به انتخابات در مورد بزرگترین دستاورد دولت روحانی (به زعم طرفداران دولت) اظهار نظر می کند. براساس دست نویس های شخص دیگری البته (اظهار نظر ثقیل بر اساس منابع سیال)، این شکل اظهار نظر را با عنوان جذاب شفافیت و صداقت دلسوزی به مردم و رسانه ها عرضه می کند. در واقع با دست مایه قرار دادن مساله ای که در ذهن مردم مورد تردید جدی قرار دارد امر خودش را پیش می برد.
به هر حال مردم نمی توانند به قطعیت در مورد موفقیت و یا عدم موفقیت «برجام» به نتیجه ای برسند. از همین رو مساله ی تردید برانگیزی که پرچم پیروزی یک جریان هم تلقی می شود، مورد مناسبی برای تخریب و یا تکریم جریانات سیاسی است. پس قدوسی و یاران پایدارش مورد خوبی را هدف قرار داده اند، تردید ذهنی مردم به طور کلی اصلا بستر مناسبی است که می شود آن را رسانه ای و داغ کرد.
بماند که در مورد مردان سیاست نه در حال، بلکه در مجموع عقاید و نظرات سالیان طی شده باید آن ها را وزن کشی کرد. گاهی تبار شناسی آدم های سیاسی آدرس های زیادی در مورد صدق مدعای آن ها می دهد. این که ظریف یا قدوسی؟ تاریخ و تبار را بسنجید.به هر حال اگر مواضع قدوسی در فضایی محرمانه تر عنوان شود از سو استفاده بیگانگان جلوگیری خواهد کرد و ظریف و یارانش هم با حواسی جمع تر جلو خواهند رفت. هم ظریف و هم قدوسی دلسوز اند.
حذف کاراکتر جناب خان از خندوانه، پیرو اختلافاتی که میان سعید سالارزهی مالک عروسک و رامبد جوان تهیه کننده برنامه رخ داده است، واکنش های زیادی داشته. اتفاقی که یک سطح رویی دارد؛ مساله کپی رایت و آسیب هایی که فقدان یک قانون روشن به اهالی هنر می زند. همان مساله ای که بارها از آن صحبت شده و لزوم پیوستن به قانون کپی رایت را خواسته اند. اما سطح زیرین ماجرا واکنش های اغراق آمیز مردمی است که نبود و فقدان یک کاراکتر عروسکی برای آن ها خیلی بیشتر از آن چه که معقول می نماید، هست.
«خندوانه» در نهایت یک تاک شوی شبانه است و «جناب خان» هم نهایتا یک کاراکتر مفرح! قصد کم اهمیت دادن تاثیر شگفت انگیز رسانه ها در دنیای امروز را نداریم، اما با همه ی این ها، برآیند این برنامه و این کاراکتر خیلی ویژه و ماندگار نیست که نبودش این گونه مردم را تکان می دهد. به نظر می رسد فقدان شادی های متنوع و راه هایی که بتواند انرژی ها را آزاد کند و همچنین شرایط کم ثباتی که دلخوشی ها را می کشد، باعث شده احساساتی کاذب به سمت یک کاراکتر تلویزیونی سر ریز شود و موجی که از شادی کاذب شبانه با آن ایجاد شده، تبدیل به غمی نه چندان اصیل شود (کاذب نه از جهت کیفیت کار رامبد و جناب، بلکه از لحاظ اتکای مردم به یک نوع شادی انحصاری در شرایطی که حق انتخابی نیست).
آن شادی و این غم هر دو گرامی نیست، زیرا از شرایطی بر می خیزد که اصالت ندارد و محصول یک افسردگی مدام و خزنده است که در زیر لایه های جامعه خانه کرده و با جناب خان و خندوانه هم رفع زحمت نمی کند. البته نباید فراموش کنیم که اصلا خندوانه ای اگر هست به دلیل همین افسردگی سمج و بدپیله است.
یعنی اگر جامعه در شرایطی نرمال و رها به سر می برد و اگر شادی های صورت های متنوعی داشت، اصلا خندوانه رشد نمی کرد. پس یک سطح دیگر عمیق می شویم در می یابیم که نه تنها جناب خان، بلکه کل خنده سازی برنامه هایی این چنینی در شرایط عادی به چشم نمی آید.
مقصود این که شهروند ایرانی حداقل حق اش این است که در آخرین ساعات شبانه روز تخلیه شود، گاه آن قدر حساب و کتاب و انتخاب ها روی ذهن غلبه می کند که کم دردسرترین کار کنترل تلویزیون و کنج خانه و چشم خیره ای تنها راه نجات است تا ذهن سبک تر به خواب برود. «جناب خان» شور بختانه در چنین شرایطی مثل حبابی رشد می کندو شوربختانه تر این که پایدار نمی ماند و شرایط بی ثبات به آنی آن را زمین می زند و در این میان مردم به مانند توده هایی سخت جان از آن مفر به این پناهگاه هجوم می برند. مخلص کلام این که شور «جناب» را نزنید چندی بعد مفری دیگر و ... خودمان را دریابیم «ما» مرکز عالمیم.
زادروز بیضایی و اتفاقاتی که راجع به کیمیایی («قاتل اهلی» که دچار چالش شد و ظاهرا بخش هایی از فیلم به دلیل اختلاف تهیه کننده و کارگردان معطل مانده) در هفته ی گذشته، بهانه ای شد که به موقعیت کارگردان های کار کشته در سینمای ایران و بحث امنیت شغلی برای یک هنرمند بپردازیم.
مسعود کیمیایی، ناصر تقوایی، بهرام بیضایی و حتی داریوش مهرجویی کارگردانانی هستند که هر کدام دنیای خاص خودشان را در سینمای ایران ایجاد کرده اند و همگی از یک شکاف عظیم در سینمای ایران ضربه می خورند؛ شکاف میان هنر تا صنعت. هنری که نمی تواند خودش را به هزار و یک دلیل به مرزهای یک صنعت مستقل و پویا نزدیک کند و روی پای خودش بایستد. این استقلال نه این که تماما بوی نافرمانی و خودرایی بدهد، بلکه استقلالی است که چشم به راه سرمایه گذار نمی ماند و از پول های مداخله گر هم فارغ است و تنها به واسطه این که یک نام بزرگ و تاریخ ساز پشت خودش دارد، می تواند فیلم بسازد و بعد راحت تر هم حرف هایش را بزند.
اگر ساختارهای فرهنگ و هنر ایرانی به شکلی تعریف می شد که کارگردانان شناسنامه دار به صرف این که جریان ساز بوده اند، واجد جایگاهی خاص در سینما می شدند. رفته رفته و در طی گذر از سال ها و دهه های هنری موقعیت آن ها به واسطه سلسله اقدامات پول ساز تثبیت می شد و هیچ گاه وابسته به این مدیر و آن سرمایه گذار نبود. تثبیت وقوام یکی مثل بیضایی فقط در مباحث بارها تکرار شونده و حداقلی نظیر: بیمه های درمانی و یا توقعاتی چون در انزوا نبودن هنرمند نیست (کما این که بیضایی تمکن مالی مناسبی دارد و به این حداقل ها نیازی ندارد).
تثبیت یعنی این که بیضایی میل به فیلم سازی داشته باشد و آن ترجمه ای که با زبان سینمایی اش اتفاق می افتد را از سینماها دریغ نکند. ترجمه یعنی انتقال مفاهیم فرهنگ ساز از زبانی دشوار به زبانی همه فهم، کاری که در ید معدود آدم هایی چون بیضایی است.
به عبارت دیگر وقتی صرف ادامه کار برای هر کارگر ساده و بدون مهارت را امنیت تعریف می کنیم. برای عرصه ی کار خلاقانه و هنری هم «امنیت» فقط معنای بیمه و رفاه نسبی نمی دهد. کار هنری هم به مانند هر نوع اشتغال دیگری اگر امتداد نداشته باشد، امن نیست.
پس توقع این که یکی مثل کیمیایی معطل سرمایه گذار نماند و ذهن اش هرزِ مجادلات و جنگ هایی برای تامین سرمایه نشود، توقع زیادی نیست. مادامی که نگاه های تنگ نظرانه ودلواپس از سر فرهنگ و هنر چشم بر ندارد و از هنر تعریفی محدود و خاص ارائه دهد، هیچ وقت صنعت - هنر شکل نخواهد گرفت و مادامی که صنعت - هنر شکل نگیرد. ثبات به وجود نمی آید و ثبات که به وجود نیاید، هنرمند آن خلوت مورد نیاز کار خلاقه را نخواهد داشت و باز هم تا زمانی که خلوت و آرامش هنرمند تامین نباشد، اثری ماندگار و فرهنگ ساز شکل نخواهد گرفت.
وخب اثر ماندگار که نباشد از هنر فرهنگی نمی ماند. موریانه های انحصار طلبی و شک و تردید درونش را می خورند. فیلم ها جعلی تر و خودنمایی ها بیشتر و مخاطبان گمراه تر و...آجر کج یک دیوار را که از ذهن مغشوش کارگر ساختمانی نشات گرفته می شود به آنی صاف کرد و اما ذهن مغشوش نشات گرفته از یک اثر کژ فرهنگی را چند سال زمان باید؟ کیمیایی درگیر مجادلات بیهوده است. چشم به دست دیگران و بیضایی نگاه سنگین مداخله گر را تحمل نمی کند. دو دردی که زبان دو فیلمساز را الکن کرده که هر دوی این درد ها از صنعتی نشدن هنر نشات می گیرد. حیف است یکی فیلم اش را نصفه و نیمه می گذارد و آن یکی هم که خارج نشین باشد، این معطل سرمایه و آن خسته از تحدیدها.
بارها و بارها حداقل طی یک سال گذشته خبرهای بدی از حیوان آزاری شنیده ایم. ویدئوها و عکس هایی که در شبکه ها اجتماعی دست به دست شده اند و ما را نسبت به خودمان نا امید کرده اند. اما حالا سرباز فداکار مریوانی در اقدامی که منجر به نجات یک سگ شد و پایش را از دست داد، تا هم امیدواری را به «ما» برگرداند و هم یادمان بیندازد که سربازی و پادگان و مفاهیمی مثل: امنیت، ابعاد دیگری هم دارد که گاه به آن بی توجهیم.
«پادگان» به مثابه یک جغرافیای تعلیمی و سازنده گاها فرصت بی نظیری برای انسان سازی است.
انسان سازی در سطحی عریض و گسترده که به تمامی قابلیت های قابل توجه انسان توجه داشته باشد. سرباز مریوانی شاید خاطرمان آورد که تنها ادوات نظامی نیست که تامین امنیت نمی کند و فردای لزوما مطمئنی را رقم نخواهد زد. گاه ذهن ها و جسم هایی که آمادگی و پذیرش این همه از خود گذشتگی را دارند گنج های مطمئن تر و قابل افتخارتری هستند.
اصلا مگر نبود هشت سال دفاع دلاورانه در مقابل رژیم بعثی و کلی کشورهای هم پیمان غربی. چه کسی می تواند انکار کند که از خودگذشتی و ذهن های پالوده مدد رسان هشت سال جنگ تحمیلی نبوده است؟
سربازی که کشش از خودگذشتگی برای یک سگ را دارد، نوعدوستی را تا عمق جان درک کرده و قابلیت های فراوانی برای زیست اجتماعی و درک همنوع خواهد داشت. اهمیت دشمن خارجی و لزوم دفاع جانانه و آمادگی نظامی، البته که غیر قابل انکار است. اما گاه چیزهای از درون ما را ضعیف می کند و به مرور آن قدر کم جان می شویم که نای اسلحه به دست گرفتن را هم نخواهیم داشت. مردمی که با حیوانات مهربانانه رفتار نمی کنند و با محیط زیست در صلح نیستند، به سطحی از کرختی و بی تفاوتی رسیده اند که در بزنگاه هایی که باید حتی مفهوم وطن را هم درک می کنند.
در واقع پیش زمینه درک مفاهیمی چون: امنیت و دفاع و میهن در درک و دریافت دنیای اطراف و پیرامون است. جامعه ای که به سطحی از عصبیت افسارگسیخته می رسد و نسبت به اطرافش مهربان نیست، دیگر نمی تواند فداکار باشد و در چنین شرایطی مسئولیت نهادهای انسان سازی چون: آموزش و پرورش که با خیل وسیعی از آینده سازان در تماسند مهم می شود.
این ها همه را نوشتیم و حیف است که برای سرباز مریوانی هم ننویسیم که یک «پا» داد و کلی «جا» باز کرد. آینده ای که از او تامین می کنید قوت قلبی است برای ذهن هایی که جلب او شده و اندازه او شهامت ندارد. اگر مسئولانی که می توانند هوای کار را داشته باشند در حقیقت آدرس درستی به دیگران خواهند داد، دیگرانی که کشش همدلی را دارند و مسیر را پیدا نمی کنند.
انتشار گزارشی راجع به کارتن خواب هایی که در گور می خوابند. تکانه ی عجیبی در رسانه ها ایجاد کرد. خبر سیاه و صریح بود آن قدر که اصغر فرهادی دردش آمد و خطاب به روحانی نامه نوشت.
حاشیه نشینی و فقر و تصویر سیاه بزهکاری رهاورد موج گسترده ی مهاجرت از روستاها به شهر است. موجی که در درجه اول از مدیریت ناصحیح منابع آبی سرچشمه می گیرد و بعد در سطحی پایین تر از بی توجهی به استعدادهای هر جغرافیا در اشتغالزایی و تشویق به سکونت پایدار نشات می گیرد. در واقع سیل اقدامات یهویی و مقطعی و غیر کارشناسانه حالا در این سال ها دارد نتیجه می دهد واقعیتی خشن و عریان را پیش روی ما می گذارد.
خشم و بغض فرهادی بیراه نیست چون این سیاهی را حداقل دو دهه قبل تر خیلی ها پیش بینی کردند و اما قدرت انکارسازی های آمارهای برخی دولت ها هر بار سدی شد برای انتقاد پذیری و تغییر نگرش و روش.
درآمدهای نفتی کلان قدرتی کاذب به برخی دولت ها می دهد که بی نیاز از پاسخگویی به عموم مردم و در فرار مدام از رابطه ای سازنده با جمعیت، خودسرانه شکلی از توسعه را ایجاد می کند که ویرانی اش بیش از سازندگی اش خواهد بود. گسترش شهر نشینی در این شکل حباب وار و کاذب و این اقبال کور به شهرها و به خصوص کلانشهرها علاوه بر تبعات اجتماعی و فرهنگی بی شمار، حداقلی ترین نیازهای زندگی را هم دیریاب می کند و حواشی کلانشهرها بزرگتر از متن آن می شود (بماند که متن هم مثلا همین روزها در تهران قفل ترافیک و پرخاش خورده و حبس شده است) حواشی وقتی بزرگتر از حالت نرمال شد در کنار تن سنگین و ناکارآمد نهادهای حمایتی مثل: بهزیستی تولید فقر و نکبت می کند. چون همان آمارهایی که هر بار برخی دولتی ها و افراد مستقر را در مقابل منتقدان مسلح می کند، این بار در شناسایی نیازمندان واقعی یک راه اشتباه دیگر مقابل تصمیم گیرندگان می گذارد. اصلا خیلی از بودجه های حمایتی به افرادی می رسد که بی نیاز هستند و نیازمندترها در گور می خوابند!
منظور و مراد این که وقتی دولتی و ساختاری در شناسایی و تحلیل داشته ها و نداشته هایش توانا نباشد، بالکل به خطا می رود. چون اصل اساسی تنظیم برنامه های توسعه محور شناخت و معرفت از شرایط است. تا شناختی واقعی حاصل نشده باشد نمی شود خط مشی تعیین کرد و اگر خط مشی هم تعیین شود، پر خطا و غیر واقعی و در مواقعی غیر قابل انعطاف خواهد بود.
روستاها روز به روز خالی تر می شود. افراد از دورترین نقاط به کلان شهرها هجوم می آورند. اشتغال زایی های جعلی و بی مصرف است. اصلا به استعداد ها و نیازهای مناطق توجه نمی شود و یک الگوی ثابت برای فرهنگ ها و جغرافیاهای گوناگون تجویز می شود. در مازندران با زمین های گران بهایش آپارتمان می سازند و کارخانه می زنند و در کویر مرکزی دنبال آب می گردند.
منابع آبی میان مناطق مختلف گروکشی می شود. بیکاری گل سر سبد است و آوارگی هم پشت سرش وارد خانه ها و خیابان می شود. چنین اوضاعی کمی تحریم داشته باشد و چند مدیر ارشد دولتی عوام فریب، وضع بد و بدتر خواهد شد. اجتماع و فرهنگ و اقتصاد بخشنامه ای می شود؛ تهی و خالی از دور اندیشی! از اینجا به بعد واقعیت خیابان و گورستان حرف خواهد زد. حاشیه نشینی درد همه جوامع اعم از توسعه یافته و غیر توسعه یافته هست و هیچ وقت کاملا درمان نخواهد شد، اما میزان وشدت آن تفاوت دارد و همین میزان و شدت کیفیت زندگی را تعیین می کنند. اگر جامعه ای آرمانی این گونه دچار چالش شود، دردش تا استخوان هم می رسد. فرهادی گفته بود آرمانی که در گور می خوابد، «آرمان» در گور می خوابد. تمام!
صبح چهارشنبه سرگیجه ی عجیب بود. هر لحظه اخباری متفاوت از «دنیا فنی زاده» به گوش می رسید. مادر تکذیب می کرد و همسر تایید و در نهایت آن تایید دوست نداشتنی واقعی شد و کلاه قرمزی از حرکت ایستاد. از مرگ نوشتن سخت است و اصلا این که چهره ای را به واسطه مرگ در این فهرست می گذاریم، حال خوبی ایجاد نمی کند. اگر این مرگ دست خاطره ها را بگیرد که درد مشترک می شود و درمان درد مشترک هم در این سال ها گران شده و به وسع ما نمی رسد.
«دنیا فنی زاده» خیلی زود و در یک روند پر شتاب رفت. فاصله انتشار خبر بیماری اش تا لحظه ی مرگش خیلی زمان نبرد و شاید هم به اندازه تیتر یک نشد و نمی دانم شاید ما به اندازه جدی نگرفتیم اش و گمان کردیم خبر سلامتی اش به زودی خواهد رسید.
اما خب «مرگ» قطعی ترین موردِ دنیای نسبیت است. ما همه در مورد چگونگی زندگی می اندیشیم، کجا بنشینیم و چه بخوریم و تا خواسته های ایده آلیستی تر مثل: شهرت و ثروت اما مرگ را فراموش می کنیم.
زندگی با همه ی نسبیت اش ما را می بلعد (اشتباه نکنید نمی خواهیم مثل دیوار نوشته ها زندگی را بزنیم و مرگ را چماق کنیم) اما مرگ قطعی ترین و فرار ترین مفهوم بشری است. انقدر قطعیت دارید که دائما فراموشش می کنیم. از یاد می رود و هر بار در بزنگاهی و اندازه چند واژه خودش را به رخ می کشد.
گاهی خبر فوت یکی از آشنایان پشت گوشی تلفن و لحنی داغدار و گاه یک آشنای همگانی و در کلمات غمگین یک خبر گزاری. این ها آلارم های مرگ اند! «دنیای فنی زاده» آلارم اش اما ممتد و سمج بود. او به قدری که در زندگی خاطره ساخت با مرگ نمادین هم خودش را میان ذهن های ما حک کرد (فقدانش از دست های خاطره ساز شروع شد) مگر می شود حرف های ناباورانه مادر بی خبر اش را به همین راحتی فراموش کرد؟ اگر بتوانیم حرکات مشنگ وار کلاه قرمزی را که به پوچی زندگی می خندید و ما را بازی می داد را فراموش کنیم به همان اندازه هم این مرگ تراژیک را فراموش می کنیم.
جانِ عروسک های بچگی رفت و کمی از آن جان را برای خودش نگه نداشت. خوش به حال شما که میان قطعیت مرگ و نسبیت زندگی تعادل برقرار کردی. چنان مچاله در زیر میز به قصد خاطره سازی و چنان رها در زیر خاک. پرویز خان می گفت تا قبر آ آ آ آ میخواست آهی بکشد از جوانمرگیِ دنیا، فرصت خودش هم کم بود اما.
حرف و حدیث پیرامون مهدی رحمتی دروازه بان سابق تیم ملی و نیمکت نشین فعلی تیم استقلال زیاد است. طی چند روز گذشته خبرهایی مبنی بر قرار گرفتن نام رحمتی در لیست فروش به گوش رسیده که با تکذیب قاطعی هم همراه نشده. رحمتی دروازه بان کمی نیست و تاثیرات مثبت زیادی در استقلال داشته، او به جرات خیلی از امتیازات را برای استقلال به تنهایی کسب کرده. پس گذشتن از نام او اتفاق بزرگی است و البته نباید فراموش کنیم که حضور رحمتی در چارچوب این تیم فشار روانی مضاعفی هم با خودش می آورد که قابل چشم پوشی نیست.
با شایعاتی که نقش رحمتی را فراتر از یک دروازه بان در مجموعه استقلال قلمداد می کنند، کاری نداریم. اما واضح است که دروازه بان مغضوب کی روش حداقل از دو جنبه مستعد حاشیه سازی است؛ دروازه بانان در موقعیتی متفاوت به عنوان آخرین پناه یک تیم موقعیت ویژه ای دارند و به چشم می آیند. آن ها حتی در پوشش هم متفاوت از دیگران هستند و شرایط خاصی برای خود نمایی دارند، نگاه کنید به بی شمار دروازه بان هایی که درگیر حواشی شده اند. نمونه ی نزدیکش سوشا مکانی. دروازه بان ها با هر کنشی، توجهی غلو آمیز دریافت می کنند، چون در یک موقعیت انفرادی اما در یک مجموعه قرار می گیرند و به عبارتی اگزجره ترین عضو یک تیم فوتبال هستند.
پس تا اندازه ای کنترل دروازه بان کار دشواری است خصوصا این که آن دروازه بان دارای قدمت و سابقه هم باشد.
رحمتی جدا از این ها در استقلال سال های گذشته ستاره و دردانه بوده. اینجای کار اما گناه از رحمتی نیست. او سپر بلای مربیان عمدتا کم دانش این سال های استقلال بوده که با وجود او معایب و کاستی ها تیم را می پوشاندند و کیست که نداند، وقتی یک تیم فوتبال در بازی های زیادی بهترین بازیکنش دروازه بان تیم است یعنی این که اوضاع خوشی ندارد.
در این میان اگر رفتن رحمتی تصمیم منصوریان باشد و توصیه ای از خارج مجموعه منجر به چنین اقدامی نشده باشد، باید برای این مجموعه نگران بود. چون اراده ای برای مدیریت یاغی ستاره ی تیم وجود ندارد. مسابقات لیگ مثل مسابقات تیم ملی مقطعی و دوره ای نیست که بشود با قاطعیت قید هر بازیکنی را زد. اگر کی روش با مدیریت روانی قدرتمندی که دارد رحمتی را حذف می کند و آسیب آن چنانی نمی بیند، شرایط لیگ و باشگاه بالکل غیر قابل قیاس است. در مسابقات فرسایشی لیگ باید با یکی مثل رامین رضائیان هم کنار آمد. نفع حداکثری با در نظر گرفتن تمامی ابعاد تحمل یک نفر یا حذف اوست. والسلام.
نظر کاربران
دلم به حال سرباز سوخت بیچاره پدر مادرش.ولی من به خاطر یه سگ این کار رو نمیکردم شایدم به قول شما شهامتشو ندارم و نخواهم داشت یا شایدم تو اون موقعیت قرار نگرفتم.گورخوابا هم با توجه به شرایط فعلی مملکتزیر سوال بردن روحانی میتونه باشه در حد یک دسیسه.دیروز که از شبکه ی خبر دیدم مردم چه جوری یقهی فرماندار رو گرفته بودن با خودم گفتم شما که این قدر ادعای نوع دوستی و مردم دوستی را داشتین کجا بودین و چرا اون شهردار یا فرماندار از طریق مردم به قضییه پی نبرد.یا یکی بهش اشاره نکرد .واللا مردم ما هم همون مردمین که تا جشنت از ساعت 12 شب به اون ور طول میکشه الو 110"البته نه همشون"
متن دنیا عالی بود،واقعا که همه ما آدما جوری به زندگی چسبیدیم که انگار قراره تا ابد زنده بمونیم و زندگی کنیم،اینا تمومش آلارام های مرگه،میگن یه روز عزرائیل رفت سراغ یکی گفت پاشو که وقته رفتنه،طرف گفت چرا انقدر بیخبر اومدی؟ من هنوز کلی کار تو این دنیا دارم،گفت بابات مرد یه خبر،مادرت مرد،یه خبر،توام که بمیری خبر مرگ یکی دیگه ای،درضمن آقای عبدلی چرا در مورد بزرگمهر حسین پور و حرفی که درمورد عقیم کردن گور خوابا زده بود چیزی ننوشتی؟ اگه محسن چاوشی بود که خوب بلد بودی حرف بزنی و بکوبیش،اما بزرگمهر حسین پور چون یکی از خودتونه هیچی درموردش ننوشتی؟!!!!!!!!
پاسخ ها
شخص محترم در مورد عقیم سازی کارتن خواب ها خانم سهیلا مولاوردی پیشنهاد دادند
سهیلا مولاوردی؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
خيلي طولانيه حوصله ي خوندن ندارم فقط تيكه ي اول دنيا رو خوندم خدا رحمتش كنه
ای دنیا... ای دنیا.....
نمیدونم والله مردم چشون شده؟
روشنفکر عقده ای....
کدوم افسردگی خزنده ؟؟؟ ما که چنین چیزی نمی بینیم
منظور رحمتی از شیطان هم یه روزی فرشته بود منصوریان بود واقعا
بامتنی که درمورد جناب خان نوشتید بااین حساب بایدگفت اون ور آبیایی که همه اینقدر میگین آی خوشبختن آی تو رفاهن توآرامشن آی تو شادی غرق شدن ما عقب موندیم،پس اونا چرا اینقدر واسه خندوندن مردمشون برنامه سازی میکنن؟!طبق نوشته شما مگه نه اینکه اینجور برنامه هابخاطر افسردگی مبهم وخزنده ایه که مملکت ودولت باعث اونه!!؟ عجیبه ها! بابا خندوانه قبل از جناب خان هم پربیننده بود.اتفاقا اینجوری بهتره چون بیننده های برنامه میفهمن ک خندوانه فقط جناب خان نیس.شمام انقد جوسازی نکنین.
خیلی صحیح ولی کاش در مازندران کارخانه می ساختن الان بیشتر کارخونه های استان بسته شده و بیشتر جوونها بیکارن و روستائی ها هم شیک شدن اومدن مرکز
عبدلي و سخنراني در باب فاني بودن دنيا و مرگ؟ كاش به جاي اين همه انذار و تذكر كمي در مورد خود دنيا فني زاده مي نوشتي
با سلام
فقط از حضور نویسنده محترم می خواهم که خواهشا یکم سادگی را به نوشته های خود اضافه کند چراکه نوشته ایشان یکم گیج کننده هست...
همین
درپناه حق
دلم گرفته
دلم گرفته چرا ما آدم فقیرا همش باید تو فلاکت زندگی کنیم چراا یه عده مادرزاد بچه پولدارن آخه خدا ببین چیکار میکنی با دل ما
پاسخ ها
به جای غر زدن،تلاش کن...از اول خلقت یه گروه پولدار بودند،یه گروه تلاش کردند پولدار شدند..یه گروه غر زدند تا عمرشان تمام شد
در مورد گور خواب ها نمیشه گفت فقط مسیولین مقصر اند. شاید این گورخواب بخاطر تعطیل شدن یه کارخونه کالای ایرانی بیکار شده و به این روز افتاده. این موردی رو که میگم میشناسم واقعا.شاید اگه مثلا کالاهای باکیفیتی که کم هم نیستن و داخلی اند رو بخریم یکی ازین گورخوابا کمتر شه.,
اما امروز شنیدم اهالی یه مسجد همون نزدیکیا پول گذاشتن رو هم که یه گرم خونه براشون بسازن, این خبرا ادمو امیدوار میکنه,بازم دمشون گرم.
دوست عزیز مردم ما بهترین مردم دنیان,شاید اخیرا اخلاق کمرنگ تر شده باشه, ولی شما اون کارتون خوابای کشورای دیگه رو ندیدی که عادی شده براشون.
من هیچوقت مردم خودمون رو با هیچ جا عوض نمیکنم. تعصب نیست,حقیقته
عبدلی خان انقد مغرض نباش بابا, اونوریا خودشون دارن تو روزنامه هاشون مینویسن مردم ما از 3 نفر یکی افسرده ست, بعد تو بیا جو سازی کن که وای اونور عالیه,اینجا بده و اخه.
پاسخ ها
مردم ما حتی تو خونه هم گورخوابند
ظریف خودش قبول کرده برجام از اولشم غلط بود, مردمم الان دیگه فهمیدن,اصرارت چیه اقای عبدلی؟ نمیتونم درکت کنم با این ابعاد غرض ورزی.
دست کریمی قدوسی درد نکنه.دفاعای الکیت منو کشته اقای ایمان عبدلی.
یه چیزی میگم لطفا نگید از روی تعصب یا دروغه. خودتون برید تاک شو های طنز خارجی رو ببینید حتی انگشت کوچیکه طنز ما نمیشه, اخرش که معلومه میخوای تلویزیون رو تخریب کنی.
پاسخ ها
تو اصلا اینی که گفتی رو تو عمرت دیدی ؟؟؟معنیش به فارسی چی میشه عمو ؟؟؟
این خبر گورخوابی رو خوندم, امروز خبر 150 میلیارد رو که روحانی میخواد بده به سازمان ملل که عضوش بشیم هم خوندم. چرا اخه؟ چرا بدی به اونا که اینهمه قطع نامه برعلیه ما تصویب میکنن؟ البته جوابش که معلومه دم انتخاباته و چه تبلیغاتی بهتر از اونوریا...
منتشر کنید با سانسور.
کاش هیچ کسی بخاطر اعتیاد از خانوادش جدا نشه و تو گورها بخوابه. کاش حق همو نخوریم,حداقل مایی که اینجا اینو میخونیم,شده تو صف نانوایی,حق همو نخوریم.
فقرا نزد خداوند عزیزتر هستند پول و ثروت خوشبختی نمی آورد فقط یک شادی و خوشبختی ظاهری هست که با پول فقط عقده هایشان را نشان میدهند بخدا ما فقرا بیشتر از زندگی لذت میبریم.مثلا اگه یک پدر پولدار برای بچه اش یک اسباب بازی گران قیمت بخرد بچه اش زیاد خوشحال نمیشود و فقط لذتی از داشتن آن نمیبرد ولی من خودم را مثال میزنم:من فقیرم خیلی هم فقیرم.وقتی بعد از چند مدت یک دفتر دوهزارتومانی برای دخترم میخرم انگار که دنیا را به او بخشیده ام .آنقدر از سر ذوق بالا و پایین میپرد که اشک توی چشمانم جمع میشود.من با اینکه فقیرم ولی خیلی احساس خوشبختی میکنم.خوشبختم چون که یک همسر و دو دختر سالم خداوند مهربان به من هدیه داده.خدایا شکرت راضی ام به رضای تو
پاسخ ها
شعار نده جانم.
همین شما اگه خدایی نکرده زبونم لال با مشکلی یا بیماری بربخورید اون موقع می فهمید پول خوشبختی نمیاره اما فقر و بی پولی حتما بدبختی میاره.
از فقر و بدبختی ذهنت شش و هشت میزنه.کی میگه پول بده ؟؟؟
ممنون از این مقاله عالی و واقع بینانه و شجاعانه . ای کاش ذره ای از فکر پیشرفته و نوعدستی شما تو سر این سران بی عقل و بیمار کشور بود
آقای محترم فقر گناهی ست معمول و مشترک فقر زاییدهی همهی گناهاست فقر باعث میشه که از کودکای پاک معصوم مجرم و بزه هه کار به وجود بیاد من داشتم یه کتابی میخوندم از آقای آنتونی رابینز که میگفت ذهن ما عاشق خوشی اگه شما فقر رو عزیز میدونی چون توی ذهنت از بچگی بهت گفتن آدم فقیرامظلوم و خوب و خدا بیشتر دوستشون داره و گفتن آدم پولدارا بدن خلافکارن به خاطر همین ناخودآگاه آدم فقیرا عاشق فقر میشن وقتی خدا غنی و ثروتمند ما هم بندهی خداییم پس قطعا خدا هم دوست داره که مام غنی باشیم مایه اشرف مخلوقات هرچی توی جهانه واس ماست
پاسخ ها
والا همینو بگو
یه تفکری یه مدت رایج شده که بعضیا افتخارشون اینه که ملت مستضعف هستن و به خیال خودشون یه ناجی دارن که واسش میمیرن.
بی خیال عزت نفس و سعی و تلاش برای بهبود وضعیت هستن . خنده داره والا قدیما مردم با سیلی صورت خودشونو سرخ میکردن که کسی نفهمه ندارن. سرشون بالا میگرفتن که خداروشکر دستمون به دهنمون میرسه. حالا خدارو واسه مستضعف بودن شکر میکن.
ای لعنت به هرچی عوام فریبی و...
مضحک ترین جمله ای که توی دنیا شنیدم این بود که پول و ثروت خوشبختی. نمیاره
ینی ما ناجی نداریم ؟ دوست عزیز ناجی همه مستضعفان امام زمانه و همه اعتقاد دارن که روزی میاد و حتی این اغتقاد تو دین مسیح هم هست. اما مستضعف بودن هیچ وقت افتخار نبوده. شاید واسه بعضیا که دوس دارن بهشون ظلم بشه و از کدخدا(کدخدای دنیا) میترسن و اجازه میدن ملت بازم مستضعف بمونن.
پاسخ ها
ادمایی مثل تو باعث بدبختی ایرانیان میشه من... در صورتی که من یه روز غیبت کنم و سرکار نرم من را اخراج میکنند
منظور کاملا روشن بود . ربطی به امام زمان نداشت.
منظور همون پرزیدنت پوپولیسته که با شعارهای عوام فریبانه حمایت از مستضعفین و نه حمایت از کار و تلاش بیشتر ملت رو به اشتیاق گرفت پول مفت مثلا یارانه و ... مشتاق به فقیرنمایی کرد.
چقدر تفکرات مردم عوض شده. وقتی اخبارشون رو از اونوریا میگیرن معلومه.
پاسخ ها
این تو هستی که عقب موندی مردم روز بروز فکرشون بازتر میشه . فکر تو داره درجا و تکرار میزنه
حکمت بوده که یه عده فقیر باشن اول ویه عده تروتمند ولی بقیش دسه خودمونه که فقیر باشیم یا ثروتمند میدونین یه حدیث خوندم از یکی از ائمه میفرمودند نعمت های الهی مثه قطرات بارونه یه جا خیلی می باره یه جا کم میباره و... ولی مبادا به هم حسادت کنین میدونین قویترین نیروی جهان عشقه اگه عشق نباشه همهی کائنات از هم میپاشه بیاین از الان تا همیشه واسه هم انرژی مثبت بفرستیم ما آدما همه خواهر برادرای همیم یه روزی هممون کنار هم جمع میشیم به خدا خوشبختی دیگران خوشبختی واقعی خود ماست هرکسی خودش زندگیشو میسازه اگه مسی که یه بچه فقیر بودو سوع تغذیه داشت الان شده میلیاردر به خدا شما هم می تونین خدا که بین بنده هاش فرق نمیذاره بیاین همه واسه ظهور آقا دعا کنیم اللهم عجل لولیک الفرج واسه سلامتیشون صلوات
اقا در مورد کریمی قدوسی، افکار عموم بیشتر از 70 درصد طرف ظریف بود... این آقا هم بقول شما سابقش پیداست چه کاره بوده و چه هدفی داره... ما هیچ وقت اعتمادمون از دکتر ظریف کم نمیشه با ....
یعنی چی که ما ناجی نداریم قربون امام زمانم بشم خودم نوکر در خونشم به ابالفضل ولی چیه هی مهر مستضعفان زدی به پیشونیتونو بهش مفتخرم هستین خب عزیز من تلاش کن که فقیر نباشی میدونی مشکل از اینجا شروع میشه که ما نمیدونیم برای رسیدن به خاصه هامون حتما باید تلاش کنیم واین تلاش همیشه از نقطه ای به اسم صفر شروع میشه
منظور مستضعفین در قرآن یعنی کسانی که زمانی حکومت الهی رو بدست میگیرند.معناش فقر و بی پولی نیست..اتفاقا انسانهای عادل اماباایمان و بی نیاز از مال دنیا قدرت رو بدست میگیرن که امام زمان رهبر اونهاست.
ان شاءالله ماهم باشیم جزءشون
ببخشید منظور شما از این که گفتین ملت مستضعف یه ناجی دارن به خیال خودشون منظورتون از ناجی چیه اونوقت شما مسلمون هستین احیانا
پاسخ ها
منظور مموتی بود . شما چرا خودتو به اون راه میزنی مسلمون؟
همین که اون وری ها راحت تر میخندن یعنی از ما شادتر و سرحالتر و سرزنده تر هستند . اما تو کشور خودمون یه برنامه طنز تلویزیون شش ماه الی یکسال بعد نمیتونه مردم رو بخندونه این یعنی روز به روز و ماه به ماه و سال به سال داریم افسرده تر میشیم و هر طنزی نمیتونه ما رو بخندونه ...
اون کارتن خوابها معتاد هستند.....ربطی به روستا ندارد!روستایی فوقش اگر درس نخواند،خشکسالی داشته باشد،مهاجرت می کند و در شهر کارگری می کند...نه کارتن خوابی!!!اینها معتادان شهری هستند..
من اگه گفتم احیانا مسلمونی با اون کسی بود که ناجی رو امام زمان برداشت کرده بود قصد توهینم نداشتم فقط خواستم تلنگر بزنم که یادش بیاد یه مسلمونه در هر صورت هر کدورتی که پیش اومد من معذرت میخوام
مینا ..، یه دیقه دوباره پیام بالا رو بخون گفتم چرا مادرزاد پولدارن یعنی این که چرا مادر زاد پولدار باشن و عشق و حال کنن اونوقت ما به جا عشقو حال واس عمرمونو صرف پول در اواردن کنیم بعدا به چه دردمون میخوره من مگم حکمت چ.به چرا واس ما واس این جوری باشه چرا
متاسفم واست