«بنیامین» چگونه ستاره شد؟
بنیامین از دو موهبت «کودک درون» و «سهل و ممتنع» بهره برد. شاعری که غزل می گفت، بعدتر برای کودکان شعر و موسیقی نوشت و همان زمان، با شاعر دیگری که سمت استادی اش را هم داشت یعنی فرید احمدی همراه شد و با هم کار کردند تا کارهایی سهل و ممتنع بنویسند برای کودک درون آدم بزرگ ها.
من در دوره ای برای ساخت موسیقی «گل های رنگین کمان» دعوت شدم. در آن دوره، عروسک «چرا» بین بچه ها یک ستاره بود و کسانی که در آن دوره مسئولیت حقوق موسیقی ها و کل حقوق مادی و معنوی آن را داشتند، به من پیشنهاد دادند که بیا و یک آلبوم برای این صدا بساز. آلبوم اولش تولید شده بود، در تلویزیون تبلیغ می شد و فروش خوبی هم داشت.
«رنگین کمان دوم» ۹ یا ۱۰ قطعه داشت. هشت تراک با کلام و یکی، دو ترک بیکلام. از آن ترک ها از همه مهم تر «چیکه چیکه آب تنی» و بعد از آن «همگی با هم دسته جمعی رفته بودیم به گردش...» و ترانه «لالایی» بود، «جشن تولد» بود و «عید نوروز». من همه شان را دوست داشتم و همین الان می توانم راجع به آن ها خیلی حرف بزنم.
من قبل از آن کار کودک انجام می دادم و قبل از آن هم ترانه سرا بودم و قبل تر از آن هم، شعر کلاسیک کار می کردم. وقتی که تو در این فضاها حضور داری، طبیعی است که آدم های مختلفی با تو آشنا می شوند و می توانی کاری را شروع کنی. قبل از این آلبوم، من با «فرید احمدی» یک آلبوم دیگر کار کرده بودیم به نام «نی نی گل». این ها هر کدام رزومه ای می شوند برای کار بعدی تو و تفکر بزرگی که آدم ها راجع به کارهایشان دارند، همین طور کم کم شکل می گیرد. مثلا من یک باکس برای فعالیت هایی که راجع به کودک می شود دارم و برای من این فعالیت ها، خیلی جدا نیست با کارهایی که در حوزه موسیقی پاپ انجام می دهم. آن یک بخش از بنیامین است و این هم یک بخش دیگر.
سادگی
شاید در دیدم عموم این ها با هم تضاد دارند اما در دید من نه. دقیقا مثل تکنولوژی است و آنچه که به نام حس شناخته می شود. منظورم از حس آن چیزی است که فرهنگ شرق نماینده آن است و تکنولوژی، چیزی است که به ظاهر غرب نماینده آن است. این دو ظاهرا با هم تضاد دارند، اما در دنیای فعلی می بینیم که به هم نزدیک شده اند و از ترکیب این ها، آثار خیلی بزرگی تولید می شود، بدون آنکه استقلال هرکدام به هم بخورد.
از یک طرف تکنولوژی است و از یک طرف حس و حس آن چیزی است که مردم در کوچه و بازار دوست دارند. سابق بر این، حس خیلی با تکنولوژی مخلوط نمی شد و به خاطر همین شما کارهایی معمولی و ظاهرا پوپولیستی می شنیدی. این هم مربوط به موسیقی است و هم مربوط به عرصه های دیگر مثل فیلمسازی و حتی مثل داستان نویسی.
در چند دهه قبل، کتاب های رمان، یک سری داستان های روشنفکری و علمی و دقیق بود و از آن طرف کارهایی که اصلا هیچ ندارد، اما حس دارد. اسم نویسنده ها را نمی گویم که سوءتفاهم پیش نیاید چون الان دیگر آن فضا برطرف شده است.
از آن طرف تو دوره ای را می بینی که تکنیک در اوج است، ولی حس ندارد به همین خاطر مردم استقبال نمی کردند. به نظرم هنر درست و به روز و پویا هنری است که هم صاحب علم و تکنیک و مدرنیته باشد و از آن طرف صاحب حس باشد. حس آن فرآیندی است که از درون شناخت در می اید و در شرق اسم عرفان دارد، چیزی است که تو نمی فهمی، به متافیزیک نزدیک است، به سلیقه نفهمیده مردم نزدیک است و خیلی راحت نمی توانیم راجع به آن حرف بزنیم ولی همه مان می دانیم چیست. من به ترکیب این ها فکر می کنم بدون آنکه استقلال شان به هم بخورد. همین جا نقبی می زنم به آلبوم ۸۵. آنجا چون خود بنیامین مطرح بود، از من سوال می کردند که دلیل موفقیت این کارها بین مردم را چه می بینی و من بیشتر از کلمه سادگی استفاده می کردم.
البته فقط سادگی نبود اما من بیشتر از همه، از آن استفاده می کردم، چون فکر می کردم می شود یک کار، هم ساده باشد، هم مردم را اقناع بکند و هم کاملا علمی و قابل دفاع باشد. یعنی تو هم بتوانی در دانشگاه از آن دفاع بکنی و هم بین مردم حرکت خودش را داشته باشد و برای خود ما ثابت شد که این شدنی است. در تمام د نیا این اتفاق می افتد. کارهایی که هم تیراژ دارد، یعنی مردم از آن حمایت می کنند و هم در طبقه روشنفکری جای خودش را باز می کند. یعنی منتقد دارد، مدافع دارد، مخالف دارد و حول آن بحث ایجاد می شود.
خیلی ها که از دور به این قضایا نگاه می کنند، دلیل موفقیت کارهای مرا این می دانند که بنیامین در آنها، کودکی است که بزرگ شده است. آهنگ: «ساعت، دیوار...» و با «ممن اگه توتوتو رو نبینمت...». در همه این ها آن سادگی و کودکی وجود دارد. مردم سادگی و کودکی را دوست دارند و من سعی کردم کودک درونم را بیدار نگه دارم. صبح به صبح کودک درونم مرا از خواب بیدار می کند. زیربنای فکری ام وقتی که می خواستم برای کودک کار کنم و وقتی که موسیقی پاپ کار می کنم یکی است.
زمستان سال 85 در اولین مصاحبه مطبوعاتی که بنیامین در آن مطرح شد، اول دیگران حرف زدند و بعد که نوبت من شد، خواهش کردم قبل از اینکه سوال ها را از من بپرسند یک نوشته را بخوانم. من آن نوشته را خواندم اما همه آدم ها از روی آن رد شدند و در مورد آن نپرسیدند چون ترانه «دنیا دیگه مث تو نداره» را شنیده بودند. در آنجا من مطالبی را عنوان کردم که هنوز هم تغییر نکرده است.
حرفم این بود و هست که عشق به شکل پرداخته شده و هنرمندانه می تواند همه مسائل جامعه را حل کند. عشق می تواند همه معضلات پیچیده که آدم برایش هزینه می کند و زمان می گذارد اما خیلی کند پیش می رود را به صورت میان بر حل کند.
نکته بعدی در آن مانیفست است که آن روز خواندم این بود که من نیستم که قرار است حرف بزنم بلکه یک تیم است که دارند کار می کنند اما قرار است اسم این محصول را بگذارند بنیامین و خود بنیامین هم در آن تیم کار می کند. آنجا از «ما» حرف زدیم و این چیزی است که امروز از آن اسم برده می شود.
اگر از من هم بپرسید که بیشتر خودت را در کدام حوزه می بینی، من ادبیات را انتخاب می کنم ولی به هر حال من آهنگساز آن قطعات بودم و همان موقع می گفتند که این آلبوم آهنگسازی خیلی ساده ای دارد و راجع به تنظیم آن هم می گفتند تنظیم آن، تنظیم های خلوت و ساده ای است در صورتی که هم شعر آن پر از تکنیک است و هم آهنگ آن.
من به عنوان کسی که تو او را به عنوان ترانه سرا یا شاعر می شناسی، می توانم از آن شعرها و کارهایی که خودم از فرید خواندم به شکل یک مناظره جدی، دفاع دانشگاهی کنم. منظورم داوری دوستانه و قضاوت درست است و این خیلی هم خوب است. می توانم توضیح دهم که چه ساختار تکنیکی و مدرنی در ترانه های آلبوم ۸۵ وجود دارد.
بعدا دوستان دیگری مثل نیما وارسته هم به جمع ما اضافه شدند. نیما تا آن موقع تنظیم نکرده بود اما من می دانستم که این آدم نابغه است. چند ساز را به صورت حرفه ای و درجه یک می نواخت، صدابردار خیلی خوبی بود، میکس و مستر آنچنانی داشت و علاوه بر همه، ایده های بسیار خوبی راجع به تنظیم داشت. نیما وارسته بعدا در یک مصاحبه، در مورد آغاز کار تنظیم خودش توضیح داده و من هم به گفته او استناد می کنم.
من داشتم کارم را ضبط می کردم و نیما در آنجا میکس و مستر می کرد. ایده هایی به من داد که من یک روز به او گفتم چرا خودت تنظیم نمی کنی؟ یک قطعه یک قطعه تنظیم کرد و دیدیم که چه استعداد و توانایی خوبی دارد، بنابراین او هم شد حلقه و ضلع سوم گروه ما.
بعد از او محسن رجب پور آمد و بعد از آن هم آقای علمشاهی. قبل از این ها علی منصوری و علی پاکدامن بودند. علی پاکدامن تنظیم آلبوم «گل ها رنگین کمان» را انجام داده بود و علی منصوری هم کار میکس و مستر را انجام داده بود و کارهای دیگری که من برای بقیه ساخته بودم و علی آن را تنظیم کرده بود. الان دوباره همه به هم رسیده ایم.
هیت شدن
آن کنفرانس که قبل از عید بود. چهاردهم اسفند آلبوم منتشر شد و پانزدهم آن کنفرانس برگزار شد. ما هنوز نمی دانستیم که قرار است عید 85 آن توجه گسترده به آلبوم به وجود بیاید. نه به آن شدت که اتفاق افتاد، فکر می کردیم که برای آن اتفاقات خوبی خواهدافتاد. آن روز من خیلی خوشحال بودم. در آنجا من بودم، سید فرید احمدی و منتشرکنندگان قطعات، محسن رجب پور و آقای علمشاهی.
بحث شان هم موضوع کپی رایت بود و به خاطر همین، نطق پیش از دستور و دستور و سخنرانی های بعد از آن و سوال و جواب ها بیشتر در مورد آن بود و فقط بخشی از آن بحث به آلبومی که منتشر شده بود، مربوط می شد.
اسم آلبوم رسما ۸۵ بود، نه بینامین و آلبوم ۸۸ من هم به همین اسم بود و اسم بنیامین ۸۵ و بنیامین ۸۸ را مردم روی آن گذاشته بودند. من تا جایی که می توانستم، می خواستم آن را متعادل پخش کنم تا هم بارش روی دوش همه مان باشد و هم منافع آن تقسیم شود، به خاطر همین از همان اولین مصاحبه، از فرید، نیما، محسن رجب پور و آقای علمشاهی هم حرف می زدم. ما در اینسرت آلبوم، عکس فرید و نیما وارسته و من را سه نفری با هم انداختیم و خیلی وقت بود که در موزیک پاپ فارسی این اتفاق نیفتاده بود و شاید هم اولین بار بود و می توان ثبت اش کرد.
وقتی عید شد و آن آلبوم به آن صورت هیت و مقبول شد من 4-23 ساله بودم.
نظر کاربران
جدیدا مخصوصا با این فیلمی که بازی کرد از چشم خیلیا افتاد. خیلی دوسش داشتیم,اما انگار زیادی هوا برش داشت.
ایشون فقط و فقط با مرگ همسر خدابیامرزش مشهور شد...همین
پاسخ ها
عزیزم وقتی شما قبل از اون اتفاق نمیشناختیش دلیل نمیشه بقیه هم نشناسنش!!! لطفا هیچ وقت از طرف دیگران حرف نزن. اتفاقاً محبوب ترین آهنگ هاش و البوم هاش قبل از فوت همسرش منتشر شده بود. شما ب خبری دلیل نمیشه بقیه هم مثه شما باشن
بنیامین فوق العادست.
ایشون فقط و فقط با مرگ همسر خدابیامرزش مشهور شد...همین
ایشون فقط و فقط با مرگ همسر خدابیامرزش مشهور شد...همین
مطمئناً بعد از مرگ همسر خدا بیامرزش معروف شد (اونم فقط بخاطر دختر نازش که خیلی شبیه مادرشه).ضمناً توی کنسرتاشم ثابت کرده که اصلاً صدا نداره . فقط تا دلتون بخواد کوه وقاحت و اعتماد بنفسه !!!! اونم در حد بوندس لیگا....(نگاههای خیره و....!!!!!).چی بگم والله . در کل از خودش خیلی متشکره.
پاسخ ها
نگاه های خیره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدااای من
اتفاقاً من دو بار رفتم کنسرتش. خیلی خوب بود. چنین چیزی که شما میگی هم نبود!!!
توهین نکن
بی ادب
آقابنیامین عالی هستی....ماشاالله
بخاطر فوت همسرش ستاره شد :)
اصلا نمیشه به ایشون گفت هنرمند
و به قول خیلی ها فقط الکی خدای اعتماد به نفس_..
مگه ستاره است؟
پاسخ ها
نه عزیزم سوپر استاره یه فووووووق ستار ست
تو حوضی که ماهی نباشه قورباغه سپهسالاره......
سلام میشه مصاحبه ی مجله ایده آل با بنیامین رو بذارین؟
ممنون میشم
یه دوره ای معروف شد بعد فراموش شد تا مرگ همسرش بعد از اون از این موج خیلی استفاده کرد و دوباره معروفیتش بیشتر شد صداشم زیادجالب نیست
پاسخ ها
خیلی قشنگه مثل بعضی از خواننده ها صداش مثل خروس نیست
اتفاقا صداش قشنکه